چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۲۲ - ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۱۵۰۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگوی منتشرنشده با افشین یداللهی

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,افشین یداللهی

به گزارش روزنامه شهروند، افشین یداللهی، نامی است که تلخی‌ سال نحس ١٣٩٥ را برای مردم ایران کامل کرد. او در آخرین روزهای‌ سال که هموطنانش خود را برای تحویل ‌سال جدید و فراموشی رنج و غم فراق و مصیبت‌های ریزودرشت آماده می‌کردند، در یک سانحه تصادف چشم از جهان فروبست. با همسرش که مدت زیادی از هم‌پیمان‌شدن‌شان نمی‌گذشت، در جاده هشتگرد به کامیونی برخورد کرد که بدموقع آن‌جا بود و به فاصله ١٦روز هر دو آنها را به دنیای دیگری برد. دکتر افشین یداللهی، پزشک و ترانه‌سرای معروف که نتوانست چهل‌ونهمین بهار زندگی خود را ببیند نام ماندگاری در شعر و ترانه ایران محسوب می‌شود.

 

از احسان خواجه‌امیری و خشایار اعتمادی گرفته تا سالار عقیلی و علیرضا قربانی بخشی از موفقیت چشمگیر خود را مدیون ترانه‌های زیبای او هستند. خواندن مصاحبه‌ای از دکتر افشین یداللهی در باب وضع ترانه امروز می‌تواند جذاب و البته ناراحت‌کننده باشد.

 

یکی از بزرگان ترانه نوین از اتفاقات و مسائل زیادی گلایه داشت، اما ازجمله کسانی هم نبود که بیرون گود بنشیند و تنها به انتقاد از شرایط بپردازد. افشین یداللهی با تلاش بسیار، انجمنی را با نام خانه ترانه بنا نهاد که پس از ١٦سال همچنان مأمن و مأوای ترانه‌سرایان و علاقه‌مندان به این حوزه است. کمی پیش از وقوع آن حادثه دردناک، گفت‌وگویی داشتیم با این ترانه‌سرای نامدار و در مورد موضوعات مختلف صحبت کردیم که خواندنش خالی از لطف نیست. گفت‌وگوی ما با افشین یداللهی را در ادامه می‌خوانید:  

 

آفت‌هایی که به جان ترانه افتادند  

به‌نظر می‌آید در شرایط کنونی هر کسی نمی‌تواند در قواره یک ترانه‌سرا ظاهر شود. شما هم اشاره کردید که گاهی با ترانه‌هایی مواجه می‌شویم که بخش دوم آن ناقض بخش نخست خود است.

گاهی این‌طور است که یک ترانه‌سرا، ترانه را می‌گوید و می‌بینید دو جا از این ترانه همدیگر را نقض می‌کنند و مخالف همدیگر هستند. این درحالی است که اتفاقا ترانه‌سرا و حتی فردی که ترانه‌های خوبی هم تا به حال گفته است، وقتی که با چند خواننده معروف، کار و جایی برای خودش پیدا می‌کند، دیگر دقت ندارد که این کار قابل مقایسه با کارهای گذشته او نیست و آنچنان افت کرده است که یک ترانه خودش را نقض می‌کند.

 

 

این حرف، مصداق افرادی است که فکر می‌کنند بی‌قیدوشرط پذیرفته شده‌اند و حالا می‌خواهند فقط پول ترانه را بگیرند و دیگر اهمیتی ندارد چه اتفاقی می‌افتد. مخاطبان هم بدون این‌که به خود ترانه فکر کنند، براساس اسم سراینده آن نسبت به ترانه حس پیدا می‌کنند و اصلا فکر نمی‌کنند که بخش  دوم ترانه ناقض بخش نخست است.

 

نگاه افشین یداللهی به وضع ترانه در سال‌های اولیه بعد از انقلاب

می‌خواهیم بحث را با بررسی ترانه پس از انقلاب آغاز کنیم. درحال‌حاضر وضع ترانه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ زبان سطحی که امروز به‌عنوان ترانه ارایه می‌شود، چه تاثیری بر جان ترانه گذاشته است؟

در مورد وضع ترانه بعد از انقلاب باید بگویم که پس از وقفه چندساله در ترانه و آغاز دوباره ترانه در موسیقی پاپ، هنرمندانی کار می‌کردند که افرادی متعهد بودند. آنها کارشان را بلد بودند و می‌خواستند کار خوبی ارایه دهند. شاید بعضی از آنها از ادامه راه همان ترانه‌سراهای قبلی شروع کردند و به نوعی دنباله‌روی پیشینیان خود بودند، اما بعد مسیر و زبان خودشان را پیدا کردند و دیگر به تکرار گذشته‌ها نپرداختند.

 

همین‌طور که پیش می‌رفت اتفاق‌های خوبی هم می‌افتاد. کارهایی منتشر می‌شد که لایه‌های مختلف و کلام منسجمی داشت و سعی می‌کرد حرفی برای گفتن داشته باشد و تصویر، اتفاق و زبان تازه‌ای را شکل دهد. بعد از مدتی یک‌سری از ممیزی‌ها نسبت به بعضی تصاویر، کلمات، مضمون‌ها و موضوعات ایجاد و باعث شد به آن مسائل پرداخته نشود. از طرف دیگر پرداختن به نقد اجتماعی هم اصلا وجود نداشت.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,افشین یداللهی

اعمال تمام این محدودیت‌ها برای این‌که هر حرفی زده نشود؛ در ترانه‌های عاشقانه از نوعی از عشق صحبتی به میان نیاید و خیلی مسائل دیگر، باعث شد کار محدود شود و این محدودیت باعث شد افراد دو دسته شوند. کار برای عده‌ای که در این محدودیت‌ها بتوانند باز هم حرف‌های خودشان را بزنند، سخت‌تر می‌شد، ولی این افراد در همین محدودیت‌ها سعی کردند با وجود کمبود واژه‌ها و تصاویر ممکن، باز هم حرف‌های جدیدی بزنند و عده‌ای دیگر هم همین حرف‌های پیش‌پا افتاده و دم‌دستی را گفتند.

 

وقتی این محدودیت‌ها ایجاد شد، آنهایی که نمی‌توانستند زیر این فشار هر ترانه‌ای را بگویند، به گفتن حرف‌های خودشان ادامه دادند. در این بین مشکلات اقتصادی هم که در چرخه کار موسیقی و ترانه به وجود آمد، تاثیرگذار بود. بعضی‌ها تلاش می‌کردند با هزینه و امکانات کمتر، حرف خودشان را بزنند. بنابراین خیلی‌ها وارد این عرصه شدند که ترانه‌های‌شان تقلیدی بود. از تشبیه‌ها و ترکیب‌های ترانه‌های مختلف استفاده کردند و ترانه‌های جدیدی را گفتند.

 

درواقع معتقد هستید که همان واسوخت رخ داده است؟

نه، واسوخت نیست. این‌که بگوید «تو رفتی من مُردم و بعد از تو دیگر من زندگی ندارم.» اینها به دفعات گفته شده است. خود من اگر یک ظهر تا شب بنشینم می‌توانم نزدیک به ١٥ترانه به این شکل بگویم. قافیه‌کردن کلمات و بلدبودن وزن هم که کاری ندارد، بنابراین می‌شود کلی از این ترانه‌ها گفت.

 

عرصه برای نقد تنگ است

افرادی مانند شما که تخصص‌تان ترانه است، گاهی ترانه فردی را نقد می‌کنید، اما طرفداران آن فرد به شما حمله می‌کنند. با این وضع چه باید کرد؟بله. به شکلی که گاهی یک دارودسته راه می‌افتد، یعنی یک حرکت پوپولیستی و لمپنی. در عرصه هنر، فضا به‌گونه‌ای است که وقتی نقدی را نسبت به کسی انجام می‌دهید، اعتراض سرسپردگان شروع می‌شود.

 

مثلا این‌که «شما در حدی نیستید که نقد کنید، شما به موفقیت او حسادت می‌کنید، تو که هستی که اظهارنظر می‌کنی، در حدی نیستی و...» یک عده هم می‌گویند که «ایشان هر چه بگوید ما قبول داریم، اگر شما می‌توانی برو و طوری کار کن که چنین طرفدارهایی داشته باشی!» این می‌شود حمایت از هنر و هنرمند، این می‌شود پشتیبانی‌کردن ما از کسی که دوستش داریم و کارهای خوبی داشته است. در فضای زرد تمام چیزها، نقض غرض است و همه چیز دفرمه می‌شود و بر عکس خودش است.

 

آریایی نیستی اگر لایک نکنی!

شما پزشک متخصص در حوزه روانپزشکی نیز هستید. اگر بخواهید از این زاویه به ماجرا نگاه کنید، شرایط را چگونه می‌بینید؟

در رابطه با روانشناسی هم ممکن است من صحبت‌هایی داشته باشم و شما عنوان «دکتر» را بگذارید، به این خاطر که حرف‌هایی که می‌زنیم ممکن است به روانشناسی هم مربوط باشد. نه این‌که به‌ عنوان کار داشته باشم، اما اگر فقط بحث ترانه بود نباید اسم «دکتر» زده می‌شد، ولی چون ممکن است در مورد موضوعات اجتماعی هم صحبت کنیم و این حرکت، صرفا در باب ترانه و شعر نیست و حرکتی اجتماعی برای همین رفتارهاست، می‌توان از زوایای دیگری هم به موضوع نگاه کرد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,افشین یداللهی

همه‌چیز این‌جا و در این فضا و یرقان فرهنگی، زرد می‌شود. مثلا در شبکه‌های مجازی مطلبی می‌آید که زیر آن نوشته «آریایی نیستید اگر این مطلب را به اشتراک نگذارید!» درحالی‌که اصلا مشخص نیست این مطلب صحیح باشد یا خیر. مدت‌هاست که رایج‌شده شعری بی‌سراپا و پر از ایراد وزنی و قافیه را منتشر می‌کنند و مثلا زیر آن می‌نویسند شعر از سیمین بهبهانی. یا شعری هست که ایرادی ندارد، ولی نام شاعر دیگری را زیر آن می‌نویسند. تأسف می‌خورم وقتی این مسائل را می‌بینم، چون این شعر برای اینها نیست. می‌توانند بیت اول را در گوگل جست‌وجو کنند.

 

این موضوع به وفور در فضای مجازی یافت می‌شود. اشعاری که حتی با نام حافظ و مولانا دست‌به دست می‌شوند، اما متعلق به آنها نیستند...

حتی ذره‌ای به خودمان زحمت نمی‌دهیم که اگر مطمئن نیستیم شعر برای کیست، به‌راحتی هر حرفی را نپذیریم. وقتی زیر شعر نوشته‌شده فلانی و از طرفی فردی که مطلب را برای ما ارسال کرده هم فردی نیست که بتوانیم به صحبتش استناد کنیم، لااقل ابتدا مطمئن شویم و سپس آن را باز نشر کنیم. شعرهای زیادی از فریدون مشیری منتشر می‌شود که هیچ‌کدام برای او نیستند.

 

یا می‌نویسند از خواندن این شعر فلانی مست می‌شوید و شعر را می‌خوانیم که ضعیف است و اصلا شعر نیست. این فرهنگ سطحی‌گرایی مثل ویروس فراگیر می‌شود. پیامی برای ما در فضای مجازی می‌آید و بلافاصله برای دیگری ارسال می‌کنیم. یا شعری برای شاعری است که زحمت‌کشیده و گفته است، اما به نام او اهمیت نمی‌دهند و همین‌طور فقط منتشر می‌کنند.

 

فکر می‌کنید ریشه این مسأله را در کجا می‌توان یافت؟

اصلا به هیچ‌چیز اهمیتی نمی‌دهیم، حتی همان‌طور که اشاره کردم پست‌ها را در فضای مجازی نخوانده لایک می‌کنیم. حالا برای این‌که طرف مقابل هم ما را لایک کند یا این‌که مثلا اسم طرف برای ما مورد توجه است، او را لایک می‌کنیم، درحالی‌که همیشه یک  نفر ممکن است خوب نباشد و کارش افت‌وخیز داشته باشد. این فضا همین‌طور دست‌به‌دست هم می‌دهد. هیچ تفکری نمی‌کنیم و به دیگران هم این ویروس را سرایت می‌دهیم و همین‌طور این پیام‌های غلط و اشتباه را باز نشر می‌کنیم. گاهی شده در فضای مجازی گفته‌ام این شعری که می‌نویسید، اسم شاعرش را پیدا کنید، اما می‌گویند چه اهمیتی دارد؟

 

 

مهم حرفی است که می‌زند و اهمیتی ندارد شعر برای کیست. طرف ژست روشنفکری را هم می‌گیرد و می‌گوید «مهم این است که حرف خوبی گفته و ما هم درس می‌گیریم.» این حرف، حرف خوبی است، اما ‌ای‌کاش در همه زمینه‌ها این تفکر را داشته باشید. از طرف دیگر این شعری که شما می‌گویید از اساس غلط است و ایراد منطقی دارد، پس شما چه درسی از آن می‌گیرید؟ صرفا به‌خاطر این‌که لحظاتی احساسی سطحی در شعر وجود دارد آن را باز نشر می‌کنند، اما روی آن فکر نمی‌کنند تا ببینند اگر خوب بود، منتشرش کنند.

 

شمشیر نقد یا قلم نقد

در مورد موسیقی پاپ یک مثال می‌زنیم و می‌خواهیم آن را به بحث اصلی‌مان ارتباط دهیم. بعضی از آثار موسیقی پاپ هستند که ماندگاری دارند. یک روز می‌آیند و فردا فراموش می‌شوند. شاید فضای مجازی و نوع استفاده برخی از مردم ایران از این شبکه‌ها در این موضوع موثر است. به‌نظر می‌رسد شمشیر نقد شما هم به سمت این دسته از افراد است.

البته بگویم که شمشیر نقد من به سمت کسی نیست، بلکه قلم نقدم به سمت این دسته از افراد است! چون ما نمی‌خواهیم کسی با کسی دربیفتد و فقط می‌خواهیم فضا روشن شود تا بفهمیم در چه فضایی زندگی می‌کنیم. من خودم هم بری از این نقد نیستم و در قسمت‌هایی درگیر این مسأله هستم. معتقدم قرار هم نیست که افراد همیشه بدون رگه‌ای از زردبودن یا سرگرمی کار کنند.

 

من معتقد نیستم سرگرمی یعنی زردبودن یا کاری که به قول شما فراگیر می‌شود و بعد فراموش می‌شود. این هم بخشی از نیاز جامعه است و مهم این است که این کار در ژانر و استانداردهای خودش درست انجام شود. خیلی از کارها وجود دارد که فراگیر شده و حرف خاصی هم نمی‌خواسته بزند و فقط می‌خواسته مخاطب را سرگرم کند و حس خوبی برای آنها داشته باشد، نه این‌که لزوما حس عمیق و تاثیرگذار آنچنانی داشته باشد، ولی این کار را خوب انجام داده است.

 

 

قرار نیست همیشه سمفونی بتهوون یا پیش‌درآمد درویش‌خان گوش کنیم. آنها را هم گوش می‌دهیم، اما گاهی دل‌مان می‌خواهد کاری که نیاز به تفکر ندارد و لذتی هرچند سطحی داشته باشد، گوش کنیم. اگر قرار است همیشه عصا قورت داده باشیم و ژست آدم‌های جدی را بگیریم و بگوییم که روشنفکر هستیم و اصلا به مسائل غیرجدی نمی‌پردازیم، این هم خودش رفتار زرد است، چون در مجموع معتقدم افراط و تفریط‌ها، زرد هستند. در هر حال، این هم یک سوال است که اگر بشود به عده‌ای گفت استاد پس ابوالحسن صبا را باید با چه عنوانی معرفی کنیم؟!

 

رضا نامجو

 

 

  • 11
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش