شنبه ۰۶ مرداد ۱۴۰۳
۱۰:۵۵ - ۰۸ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۱۸۸۷
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با فرهاد آئیش

برای هر‌نقش از صفر‌شروع می‌کنم

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,سریال دیوار به دیوار
کمتر بازیگری را می‌شناسیم که در کارنامه‌‌اش به اندازه فرهاد آئیش تنوع نقش وجود داشته باشد؛ خواننده لس‌آنجلسی، یک روحانی، قاضی و حتی قاتل زنجیره‌ای! و آئیش در ایفای تمامی این نقش‌های متنوع و متضاد، موفق بوده است.

به گزارش جام جم آنلاین، آخرین بار او را در سریال «دیوار به دیوار» در نقش سرهنگ دلپاک دیدیم و سال ۱۳۹۳ در سریال «پرده‌نشین» در نقش حاج‌آقا شهیدی ظاهر شده بود. تابستان سال گذشته درحالی نقش مصدق را در نمایش «راپورت‌های شبانه دکتر مصدق» بازی کرد که چندی پیش از آن برای مدتی طولانی در نقش سقراط روی صحنه رفته بود.

 

برای گفت‌وگو با این بازیگر کارکشته همین کارنامه پربار کافی است، اما به بهانه سریال «دیوار به دیوار» و نقش سرهنگ دلپاک و البته حضور همیشگی‌اش در تلویزیون با او گفت‌وگویی داشته‌ایم که خواندنی است:

 

شما سه نقش متفاوت برای سامان مقدم بازی کرده‌اید؛ یک خواننده لس‌آنجلسی در فیلم «مکس»، یک سرایدار در سریال «شمس‌العماره» و یک سرهنگ بازنشسته در «دیوار به دیوار». چه اتفاقی رخ می‌دهد که یک کارگردان شما را برای همه این نقش‌های متفاوت انتخاب می‌کند؟

مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم می‌دهد که یک نقش متفاوت خلق شود. مثلا کارگردانی مانند سامان مقدم ضمن این‌که از کلیشه‌ها نمی‌ترسد و به شکل غلوآمیز از آنها نمی‌گریزد، بسیار طبیعی و درونی کلیشه‌ها را می‌شکند. در فیلم مکس از همان ابتدا و قبل از شروع تصویربرداری با بحث و گفت‌وگوی بسیار این شخصیت را به یک انسان منحصر به فرد تبدیل کردیم. درواقع آنچه نویسنده نوشته بود و نگاه کارگردان و بازی من، کاراکتر را به‌وجود آورد.

 

در سریال «شمس‌العماره» قرار بود نقش دیگری به من سپرده شود! نقش دایی خانواده که از فرنگ برگشته بود، اما کارگردان عوض شد و وقتی قرار شد سامان مقدم این سریال را کارگردانی کند باز هم برای بازی در این سریال دعوت شدم، اما این بار برای نقش آبدارچی و سرایدار خانه.

 

بعد از «مکس» و چند نقش دیگر که همه آدم‌هایی از خارج برگشته بودند، بازی در شمس‌العماره می‌توانست مخرب باشد و دوست نداشتم این اتفاق بیفتد. وقتی سامان از من برای بازی در این سریال دعوت کرد، فکر کردم باز هم می‌خواهد همان نقش دایی را بازی کنم و خودم را آماده کرده بودم که از او خواهش کنم مرا برای نقش سرایدار ساختمان انتخاب کند. قبل از این‌که درخواستم را بگویم، سامان گفت که مرا برای نقش سرایدار می‌خواهد و همان لحظه‌ بود که فهمیدم این جوان چقدر ذکاوت دارد.

 

به نظر من کارگردانی در وجود سامان مقدم نهادینه است و اگرچه آگاهانه انتخاب می‌کند، اما ضمیر و درونش او را جلو می‌برد. برای همین در شرایط بحرانی معمولا تصمیم درست می‌گیرد و اکثر بازیگران این پروژه و کسانی که در گذشته با سامان کار کرده‌اند، اطمینان خاصی به او دارند.

 

به نظرم تنوع کارهای شما ارتباطی به سامان مقدم یا هیچ کارگردان دیگری ندارد. شما نقش‌های زیادی برای کارگردان‌های مختلف بازی کرده‌اید که هیچ شباهتی به هم ندارند؛ از خواننده و روحانی تا سقراط و مصدق! این تنوع بیش از هر چیز فقط می‌تواند به شخص شما و رد و قبول نقش‌ها توسط خودتان ارتباط داشته باشد!

اگر در ابتدای مصاحبه گفتم که هر نقش، نتیجه متن و کارگردانی خوب است؛ از روی تعارف یا افتادگی خودم را حذف نکردم بلکه به نقش نویسنده‌ها و کارگردان‌ها اشاره کردم چون باید از آنها در دنیای مطبوعات تشکر کنم. باید از سامان و دیگر کارگردان‌ها مثل کیانوش عیاری که حس غریبی در کارکردن با ایشان تجربه کردم، قدردانی کنم!

 

اما شما حق دارید و برای من از ابتدای کارم این اهمیت وجود داشته که خودم را به چالش بکشم و بازیگری برایم یک حرفه نباشد. هنوز که هنوز است خودم را یک آماتور می‌دانم؛ نه به عنوان کسی که ضعیف است، بلکه به عنوان کسی که در حال کشف و شهود است و هنوز وقتی کاری شروع می‌شود، دوباره از صفر شروع می‌کند.

 

وقتی می‌گویید بازیگری حرفه شما نیست دقیقا منظورتان چیست؟

من هیچ وقت بازیگر تکنیکی نشدم. همیشه در شروع هر پروژه‌ای به نقطه اول برگشته‌ام. ژان لوک گدار می‌گوید: هنرمند باید هر بار به صفر برگردد و از صفر شروع کند. در عرفان ایرانی و به نقل از عطار داریم که باید به فقر برسیم! این به نوعی از خود رد شدن است و همین است که بازیگری را تبدیل به یک طریقت می‌کند. بازیگری و البته نویسندگی برای من به این جهت اهمیت دارد که از طریق آن خودم را می‌شناسم و رشد می‌کنم.

 

معتقدم به عنوان یک انسان خیلی به درون خودم دسترسی ندارم و شاید افراد دور و برم را بهتر می‌توانم بشناسم تا خودم را؛ به همین سبب همیشه به نوعی گمگشته‌ بوده و هستم. فقط وقتی دارم نقش بازی می‌کنم پایم روی زمین است و می‌فهمم چه کسی هستم.

 

بازیگری برای من به این معناست که هر از چند گاهی از دفتری به من زنگ می‌زنند و شخصیتی را به من معرفی می‌کنند که اگر بپذیرم آن شخصیت را بازی کنم، از همان لحظه می‌دانم چه کسی هستم! مثلا سقراط، مصدق، مکس، سرهنگ دلپاک یا یک روحانی.

 

با نگاهی که شما به بازیگری دارید، نقشی بسادگی سرهنگ دلپاک خیلی کوچک نیست؟ اصلا این نقش چه جست‌وجو و چالشی برای شما ایجاد می‌کند؟

سرهنگ خیلی منحصر به فرد نیست و تا حدی می‌توان گفت کلیشه‌ای است، ولی نیاز متن این بود که سرهنگ دلپاک یک آدم معمولی باشد و ضرورتی نداشت که از نظر شخصیت‌پردازی، خودمان را خیلی به چالش بکشیم. بیشتر حضور شیرین، مهربان و با اخلاق اوست که در این قصه اهمیت پیدا می‌کند.

 

با این همه اگر سامان مقدم و آقای رحیمی تهیه‌کننده سریال نبودند به سرهنگ دلپاک نه می‌گفتم. دوستی ارزش دارد و من وقتی یک گروه خوب را می‌بینم که تلاش می‌کند یک اثر خوب بسازد، نباید چشم‌هایم را ببندم و چیزهایی را که می‌تواند به لحاظ روحی و روانی و مادی به نفعمان باشد نبینم. من خیلی آرمان‌گرا نیستم و این نقش را با شور و هیجان هم انتخاب نکرده‌ام اما از نظر عاطفی نیاز داشتم این کار را انجام بدهم؛ بیشتر از هر چیز به خاطر خود گروه.

 

در تمام نقش‌هایی که بازی کرده‌اید، مثل حاج‌آقا شهیدی در سریال «پرده‌نشین» و حتی سرهنگ دلپاک با آن ضرب‌المثل‌هایش، نوعی روشن‌بینی دیده می‌شود. به نظر می‌رسد شخصیت‌هایی که شما بازی می‌کنید، جایی و هر کدام به شکلی، از دایره جهان‌بینی خود و آدم‌های شبیه به خودشان حتی به اندازه یک قدم عبور می‌کنند! این رنگی است که از نگاه من، فرهاد آئیش به نقش‌ها می‌زند. این برداشت من است یا با آن موافق هستید؟

بله این ویژگی‌ برای من در همه نقش‌ها اهمیت دارد و دوم، سادگی نقش‌هایی که بازی می‌کنم. من آدم‌ ساده‌ای هستم البته نه به معنای والا بودن؛ نوعی سادگی گاهی توام با حماقت در من است. این سادگی از دوران کودکی به صورت ژنتیکی در من وجود داشته و گاهی حتی مرا به کم‌هوش بودن و حماقت نزدیک می‌کند. گاهی در اوج این سادگی به پیچیدگی و نوعی شعور می‌رسم. چنین چیزی در ادبیات کهن خودمان وجود دارد؛ انواع رندها که یکی از آنها رند ساده‌ است که از فرط سادگی، پیچیده به نظر می‌رسد.

 

این بخش شخصیت من با تاکید و تکیه خودم رشد کرده است، چون هر انسانی دوگانگی‌هایی دارد. من متضاد سادگی یعنی نوعی حقه‌بازی و زرنگی را در وجودم داشتم که در دوره جوانی قوی‌ بود و می‌توانست زمینه خلاف‌کاری را در من ایجاد کند.

 

من آن را دوست نداشتم و کاملا آگاهانه می‌خواستم از این بخش شخصیتم دور بشوم. در ابتدا به صورت ناخودآگاه و حالا به نوعی تقریبا آگاهانه، نقش‌هایم را به طرف آدم‌های ساده می‌برم چون احساس آرامش می‌کنم. حتی نقش قاتل زنجیره‌ای «شب‌های تهران» را پاک و ساده در نظر گرفتم و او را بازی کردم، درحالی که شنیع‌ترین نوع بشر محسوب می‌شد.

 

با این حساب از بازی در نقش سقراط باید حسابی لذت برده باشید!

بله دقیقا همین‌طور است. سقراط در عین هوش و ذکاوت بسیار ساده بود. برای همین با این نقش خیلی می‌توانستم همذات‌پنداری کنم. من خودم خیلی به سقراط شباهت دارم. شما می‌توانستید با من به عنوان سقراط مصاحبه کنید و من همه سوالات را طوری پاسخ بدهم که ده‌ها فیلسوف آنها را بررسی کنند و مطمئن شوند که جواب‌ها را خود سقراط داده است! چون خیلی خوب درکش می‌کنم و او را شناخته‌ام.

 

آذر مهاجر

 

 

  • 10
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
آپولو سایوز ماموریت آپولو سایوز؛ دست دادن در فضا

ایده همکاری فضایی میان آمریکا و شوروی، در بحبوحه رقابت های فضایی دهه ۱۹۶۰ مطرح شد. در آن دوران، هر دو ابرقدرت در تلاش بودند تا به دستاوردهای فضایی بیشتری دست یابند. آمریکا با برنامه فضایی آپولو، به دنبال فرود انسان بر کره ماه بود و شوروی نیز برنامه فضایی سایوز را برای ارسال فضانورد به مدار زمین دنبال می کرد. با وجود رقابت های موجود، هر دو کشور به این نتیجه رسیدند که برقراری همکاری در برخی از زمینه های فضایی می تواند برایشان مفید باشد. ایمنی فضانوردان، یکی از دغدغه های اصلی به شمار می رفت. در صورت بروز مشکل برای فضاپیمای یکی از کشورها در فضا، امکان نجات فضانوردان توسط کشور دیگر وجود نداشت.

مذاکرات برای انجام ماموریت مشترک آپولو سایوز، از سال ۱۹۷۰ آغاز شد. این مذاکرات با پیچیدگی های سیاسی و فنی همراه بود. مهندسان هر دو کشور می بایست بر روی سیستم های اتصال فضاپیماها و فرآیندهای اضطراری به توافق می رسیدند. موفقیت ماموریت آپولو سایوز، نیازمند هماهنگی و همکاری نزدیک میان تیم های مهندسی و فضانوردان آمریکا و شوروی بود. فضانوردان هر دو کشور می بایست زبان یکدیگر را فرا می گرفتند و با سیستم های فضاپیمای طرف مقابل آشنا می شدند.

فضاپیماهای آپولو و سایوز

ماموریت آپولو سایوز، از دو فضاپیمای کاملا متفاوت تشکیل شده بود:

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش