سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۲۱ - ۰۹ مرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۵۰۲۲۴۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

فخری خوروش:

به خاطر سينما از خانواده طرد شدم

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,فخری خوروش

روايت خواندني فخري خوروش از يک عمر بازيگري. او در اين گفتگو از مشکلاتي که براي بازيگر شدن سر راهش بوده، همکاري با کارگردان هاي مطرح، سريال «اميرکبير» و ... گفته است.

 

۶۴ سال روي صحنه بود و جلوي دوربين. سال ۸۲ تصميم گرفت بازيگري را کنار بگذارد و عزم ينگه دنيا کرد. فخري خوروش در چهار دهه بازيگري با کارگردان هاي مطرح همکاري مستمر داشت و نام بهترين فيلم ها و سريال ها و البته تئاترها و تله تئاترها را در کارنامه اش ثبت کرد. 

 

يکي از نقش هاي ماندگار او مهد عليا در سريال «اميرکبير» است. او سال ۶۳ بالاخره پذيرفت سريال بازي کند و اين گونه شهرتش فراگير شد. بعد از آن بين تلويزيون و سينما در رفت و آمد بود و کارنامه اش را وزين تر مي کرد. بازپخش دوباره «اميرکبير» از شبکه آي فيلم بهترين مناسبت براي بازخواني آخرين گفتگويي است که او پيش از عزيمت به آمريکا انجام داد. سعي کردم درباره گذشته بازيگري اش بپرسم و از نقش هاي ماندگارش. يک هفته بعد سفر کرد و مصاحبه اي که ۱۴ سال پيش انجام شده که حالا پيش روي شما است.

 

در يک خانواده سنتي در يک شهرستان با اين مسئله که دخترشان بازيگر شود، آن هم با توجه به شرايط آن زمان که نگاه خوبي به بازيگري وجود نداشت، مشکلي نبود؟

- سنم کم بود که ازدواج کردم، آن هم در شرايطي که هنوز دو خواهر بزرگ تر از من ازدواج نکرده بودند. وقتي اين اتفاق رخ داد از کرمانشاه به تهران آمدم. به همين خاطر از طرف پدر و مادرم طرد شدم. آن هم به مدت ۹ سال، به طوري که وقتي پدرم بيمار شد و براي معالجه به تهران آمد، اجازه ندادند او را ببينم و من مجبور شدم از پشت شيشه هاي اتاقي که در آن بستري بود او را ببينم.

 

پس بازيگري شما از نگاه آنان يک خطاي بزرگ بود؟

- بله، اما خودم يقين داشتم که مرتکب هيچ خطايي نشده ام چرا که من ازدواج کرده بودم و از آن به بعد شرايط کاري ام را همسرم تعيين مي کرد نه آنان.

 

چطور شد که وارد کار بازيگري شديد يا بهتر بگويم چطور قرار بود همسرتان شرايط ورود شما را براي بازيگري مهيا کند؟

- من در تهران معلم بودم. در همان سال ها قرار شد تا جامعه ليسانسه ها تئاتري را اجرا کنند. آنان من را براي بازي در اين تئاتر انتخاب کردند. من هم موضوع را با همسرم در ميان گذاشتم و او هم به من اجازه داد که اين کار را انجام دهم.

 

يعني با يک کار کاملا فرهنگي، بازيگري براي تان جدي شد؟

- نه، اتفاقا من خيلي علاقه مند بودم که در رشته طب تحصيل کنم. زماني هم که اين کار را انجام دادم اصلا فکر نمي کردم يک روز حرفه اي اين کار شوم. من حتي زماني که دومين کارم، يعني «دست هاي آلوده» را بازي کردم، «ژان پل سارتر» نويسنده اين نمايشنامه را هم نمي شناختم.

 

پس چطور اين کار براي تان جدي شد؟

- وقتي «دست هاي آلوده» را بازي کردم کارم خيلي مورد توجه قرار گرفت، به نحوي که دکتر والا به مدت شش ماه با من صحبت مي کرد تا متقاعدم کند به شکل حرفه اي اين کار را انجام دهم. البته حضور در صحنه تئاتر و جاذبه هاي اين کار هم باعث شد تا به اين کار علاقه مند شوم و آن را ادامه دهم.

 

پس زماني که پدرتان در تهران بستري شدند شما يک بازيگر حرفه اي تئاتر شده بوديد؛ برخوردشان چطور بود؟

- البته اين را بگويم که پدرم به نسبت زمان خودش آدم بسيار روشنفکري بود. وقتي در بيمارستان بستري بود خيلي تلاش کردم شرايطي مهيا شود تا مداواي او سريع تر انجام شود. وقتي پدرم بهبودي کامل پيدا کرد، مادرم به او گفت: «فخري باعث شد تا تو خوب شوي.» بعد از چند روزي که به ديدن پدرم رفتم به من گفت: «شنيدم که تو باعث خوب شدن من شده اي.» من هم گفتم: «صددرصد.» بعد از اين قضيه از او خواستم نمايش «بلبل سرگشته» را ببيند.

 

کار آقاي نصيريان؟

- بله. وقتي پدرم را براي ديدن اين کار دعوت کردم، به او گفتم اين تئاتر را ببين، اگر باز هم اصرار داشتي که من اين کار را ادامه ندهم، قسم مي خورم که بازيگري را کنار بگذارم. وقتي کار تمام شد، من را ديد و يک حرف خيلي خوبي به من زد، حرفي که هنوز در سرم است. او گفت «فخري تو سال ها معلم بچه ها بودي و حالا هم معلم بزرگسال ها هستي.» اين حرف پدرم جواب بسيار کامل و زيبايي براي من بود و دل مرا براي ادامه کار قرص و محکم کرد.

 

از اين سال به بعد بود که گروه شما، نصيريان و انتظامي شکل گرفت؟

- بله، در اکثر کارهاي صحنه اي ما سه نفر با هم بوديم و اين همکاري به شکلي وجود داشت. سال ها علاوه بر بازيگري کار کارگرداني هم کرده بودم اما در تيتراژ اين کارها اسم من به عنوان کارگردان نيامده بود. حتي يک بار به من گفتند «تو که اسمت را نمي زني پس حساسيت نشان نده و باز بساز بره.» من هم وقتي ديدم شرايط به اين شکل است کار را نيمه کاره رها کردم و آدم. 

از همين دوره وارد سينما شديد؟

- نه، وقتي کارم را به شکل حرفه اي در تئاتر شروع کردم، بلافاصله براي بازي در سينما دعوت شدم، يعني در همان سال هاي اوليه، در سه تئاتر و سه فيلم سينمايي بازي کردم. «لات جوانمرد»، «جنوب شهري ها» و «همه گناهکاريم» فيلم هايي بودند که در آن سال ها بازي کردم. بعد از اين سه کار هم خيلي پيشنهاد بازي براي سينما داشتم اما هيچ کدام را قبول نکردم.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,فخری خوروش

دليل خاصي براي اين کار داشتيد؟

- اين تصميم من دو دليل عمده داشت، يکي آن که نمي خواستم از اين شاخه به آن شاخه بپرم و علاقه مند بودم تئاتر را هم ادامه بدهم تا به موفقيت برسم. دليل ديگر اينکه آنقدر درگير کار تئاتر بودم که فرصت حضور در سينما را نداشتم. ما آن زمان بايد هفته اي يک تئاتر به تلويزيون تحويل مي داديم، براي همين مجبور بوديم هر روز تقريبا شش نمايش را تمرين کنيم. فکر مي کنم حدود هشت نمايش در آن سال ها تمرين کرديم و روي صحنه برديم. 

 

اما با اين حال از فيلم «هالو» به بعد سينما براي تان جدي تر از تئاتر شد.

- وقتي نمايش «هالو» را کار مي کرديم، مهرجويي تصميم گرفت که فيلمي بر اساس اين نمايش بسازد و اصرار ويژه اي داشت تا همان هنرپيشگاني که نمايش را اجرا کرده اند در فيلم هم حضور داشته باشند و دقيقا از همان سال به بعد تئاتر به حاشيه رفت. مثل هر دوره ديگري، چون در ايران در هر دوره اي تئاتر به يکباره با يک بحران روبرو مي شد و به حاشيه مي رفت. آن سال ها هم اين اتفاق براي تئاتر افتاد.

 

با اسم «فخري خوروش» و با حضور در سينما به شهرت رسيديد. وقتي عکس تان را روي سردر سينماها مي ديديد و يا اين که مردم شما را در خيابان مي شناختند و دورتان جمع مي شدند، ه حسي داشتيد، فکر مي کرديد به آنچه که مي خواستيد رسيديد؟

- خيلي شيرين و لذتبخش بود. وقتي من «لات جوانمرد» و «جنوب شهري ها» را بازي مي کردم، هنرپيشه زن جديدي وارد سينما نشده بود و من چهره جديدي بودم که مردم با آن روبرو مي شدند. اتفاقا هر دو فيلمي که اسم بردم خيلي مورد استقبال قرار گرفتند و من خيلي زود به شهرت رسيدم. وقتي اين دو فيلم اکران شد، من ديگر نمي توانستم به راحتي در خيابان راه بروم. حتي وقتي يکي دو بار خواستم به همراه همسرم براي ديدن فيلم هايم به سينما بروم، مجبور شدم صورتم را بپوشانم چون واقعا مردم لطف داشتند و مي آمدند دورم جمع مي شدند و امضا و عکس مي گرفتند.

 

شما از جمله بازيگراني هستيد که در آن دوران با کارگردان هاي صاحب سبک مثل زنده ياد علي حاتمي، داريوش مهرجويي، بهمن فرمان آرا، ناصر تقوايي، محمدرضا اصلاني و ... کار کرديد؛ در کنارش فيلم هاي معمولي هم داشتيد، همکاري با اين کارگردان ها چقدر روي کار شما تاثيرگذار بود؟ 

- يکي از اتفاق هاي مهم دوران بازيگري ام کار با همين افرادي بود که شما نام برديد. البته گذشته از تاثيرگذاري اين عزيزان، من از يک کارگردان به نام «حسن محمدزاده» که اوايل دهه ۶۰ فيلم «مترسک» را با او کار کردم خيلي نکته هاي جذاب و تازه اي آموختم. اما در کنار اين مسئله بايد به اين نکته اشاره کنم که من در اجراي نقش خيلي انعطاف پذير هستم و کاملا سعي مي کنم نقطه نظرات کارگردان را در اجراي نقش اعمال کنم.

 

آيا به اين فکر بوديد که به شکل آکادميک بازيگري را بياموزيد.

- اتفاقا وقتي آقاي انتظامي مي خواست براي تحصيل وارد دانشکده هنرهاي زيبا شود، به من، مشايخي و کشاورز هم پيشنهاد داد؛ من در تئاتري به کارگرداني عباس جوانمرد بازي مي کردم، آقاي دکتر ممنون رئيس وقت دانشکده هنرهاي زيبا يک روز براي ديدن اين تئاتر آمد. 

 

وقتي کار تمام شد آمد پشت صحنه به من خسته نباشيد گفت و يک کتاب هديه داد و گفت «مي خواستم اين کتاب را به تو بدهم اما با خودم گفتم اگر بد بازي کند، آن را نمي دهم اما چون خوب بازي کردي، آن را به تو دادم.» همان موقع من به او گفتم «اتفاقا مي خواهم بيايم دانشکده ثبت نام کنم.» او هم به من گفت «اصلا اين کار را نکن چون راهت نمي دهم.» پرسيدم «چرا؟» گفت «ما آنجا تئوري درس مي دهيم نه حس. وقتي تو به حس رسيدي مي خواهي بيايي چه کار کني؟ يکسري تئوري ياد بگيري که دست و پايت را بگيرد؟»

 

چه چيزي در بازي شما وجود داشت که به اين سرعت پيشرفت کرديد و شخصي مثل دکتر ممنون هم به شما مي گويد بازيگري هستيد تمام و کمال که نيازي به تحصيلات آکادميک ندارد؟

- فکر کنم علت اصلي آن به تمرکز من بر مي گشت. من از دوره کودکي تمرکز خيلي خوبي داشتم، يعني اگر مشغول مطالعه يا کاري بودم ديگر متوجه اطراف نبودم. به خاطر همين مسئله يکي دو بار پدر و مادرم مرا به دکتر بردند. وقتي روي صحنه تئاتر بودم، به جز نقشم و خودم ديگر هيچ چيزي نمي ديدم، حتي تماشاگران را. يادم هست يک بار پس از اجراي يک تئاتر تلويزيوني به بچه ها گفتم «خدا را شکر امروز هم اتفاقي نيفتاد و کار تمام شد.» در همين لحظه نصيريان گفت: «کجا اتفاقي نيفتاده، وسط کار يکي از دوربين ها خراب شد و تصويربردار محکم با لگد به دوربين ضربه مي زد، آن وقت تو مي گويي هيچ اتفاقي نيفتاد!»

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,فخری خوروش

شما تجربه خوبي با زنده ياد «علي حاتمي» در فيلم «سوته دلان» داشتيد. علي حاتمي هم معمولا با بازيگراني که در کار قبلي اش با آنان تجربه خوبي داشت، ادامه همکاري مي داد؛ چرا در «هزاردستان» بازي نکرديد؟ 

- اتفاقا قرار بود بازي کنم ولي سرنوشت کار چندان مشخص نبود و من هم مي دانستم توليد کار خيلي طول مي کشد. من هم به مرحوم حاتمي گفتم «اگر کار در يک ساعت مشخص تمام مي شود مي آيم، در غير اين صورت نمي توانم.» به همين دليل در اين کار نبودم.

 

«هزاردستان» بهانه خوبي است که بياييم به دوران انقلاب که دوره جديدي براي شما محسوب مي شود. در آن دوره خيلي از بازيگران ممنوع الکار شدند اما براي شما مشکلي پيش نيامد.

- در آن زمان اسامي هنرپيشگان را در روزنامه ها اعلام مي کردند تا براي محاکمه به دادگاه مراجعه کنند. من هر روز آماده بودم که اسم مرا هم در روزنامه ها اعلام کنند ولي خبري نشد تا اين که اعلام شد من مورد تاييد هستم و براي ادامه کار مشکلي ندارم و به اين شکل جمهوري اسلامي پاداش همه محدوديت هايي را که براي خودم در سينماي آن دوره زندگي ام ايجاد کرده بودم، داد.

 

 

 

 

 

 

۷sobh.com
  • 18
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش