شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۲۶ - ۰۴ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۰۸۴۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

«شوکت حجت» گوینده‌ای با خاطرات شیرین؛

این خانم همان ایشیزاکی است!

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
«شوکت حجت» بیشتر از آنکه نامش مشهور باشد صدای مهربان و خاطره‌انگیزش برای ما خاطره‌است. صدای آشنایی که در بیشتر کارتون‌ها و فیلم‌های کودکی‌مان بارها و بارها شنیده‌ایم.

به گزارش مهر، صدای آشنایش همان اول دست آدم را می‌گیرد می‌اندازد توی خاطرات کودکی‌اش. به سرزمین فیلم‌ها و کارتون‌های بچگی تا یک دل سیر خاطره‌بازی کنی. صاحب صدا آنقدر ریشه در کودکی‌های آدم دارد که غریبی کردن را همین اول کاری از بین می‌رود و تو می‌توانی رد همان آدم‌ها و شخصیت های خاطره شده را در شیطنت‌های روزمره‌اش پیدا کنی. شوکت حجت همان است که باید باشد. هم «ایشیزاکی» در صدایش می‌دود و هم «فلیکس» شر و شیطان «قصه‌های جزیره» گویی او در تمام این کاراکترها بخشی از خودش را حرف زده‌است. و آنقدر کودک درونش شاداب است که‌می‌توانید یک دل سیر باهم خاطره تعریف کنید قهقهه بزنید.

 

برای زنی که در دنیای بی‌انتها و بزرگ انیمیشن‌ها زندگی می‌کند ۵۱ سالگی فقط یک سن شناسنامه‌ای است که هیچ ارتباطی با صدا و چهره‌اش ندارد. به بهانه خاطرات خوبی که با صدای این شوکت حجت از پیشکسوت‌های دوبله کشورمان داریم و به هوایخاطرات خوب کودکی‌مان با صدای خاطره‌انگیزش به استودیو کاری‌اش رفتیم تا با او گفتگو کنیم. کاش می‌شد صدا و خنده‌هایش را لابه‌لای جملاتش بشنوید. حالا شما این گفتگو را با صدای مهربان خودش بخوانید.

 

از دوران کودکی برایمان تعریف کنید. کودکی شما در کجا و چگونه گذشت؟

شوکت حجت متولد ۱۳۴۵ در محله نارمک تهران هستم. تا یادم هست فقط در کوچه دوچرخه سواری می کردم! یادم می‌آید مادرم از لباسم می‌گرفت و می‌کشید توی خانه. همیشه دوچرخه سواری می‌کردم و همیشه هم می‌خوردم زمین.

 

دوقلو به دنیا آمدم که قل دیگرم می‌گویند فوت شد. با اینکه همه فکرمی‌کردند من زنده نمی‌مانم چون یک کیلو و خرده‌ای بود. اما من ماندم. من بچه آخر بودم و الآن ۵۱ ساله هستم.

 

چه کسی اولین بار به شما گفت صدایتان خوب است که وارد دوبله شدید؟ خودتان چنین احساسی نسبت به صدایتان داشتید؟

هیچ‌کس نگفت صدایت خوب است. چون واقعاً صدای من صدای خوبی نیست. البته آدم صدای خودش را خوب نمی‌شنود اما صدای من واقعاً خاص نیست. صدای خاص یعنی اگر شما آن را شنیدید، برگردید و صاحب صدا را نگاه کنید. البته شاید یک محاسنی داشته باشد. دوران دبیرستان تئاتر کار می کردم. هرسال تئاتر ما در استان اول می شد و مربی تئاتر که شدم، کمی شناخته شدم. بعد بهانه ای شد که تست دادم.

 

با این حساب چه شد که از دوبله سردرآوردید؟

۱۷ ساله بودم که گفتند سازمان صداوسیما تست می‌گیرد. آن موقع کنار دانشجویان صداوسیمایی برای تست رفتم. یک خرده اصطلاحات سینمایی خواندم، تست دادم و قبول شدم. قرار بود دوبلاژ را به صورت علمی و آکادمیک آموزش بدهند. استادهای بسیار خوبی دوسال به ما آموزش دادند. من و حسین یاری از همه کوچک تر بودیم. اما او رفت بازیگر شد و من در این کار ماندم.

 

بعد از تستی که در آن قبول شدید و باتوجه به سن کمی که نسبت به سایرین داشتید، واکنش اساتید آن زمان نسبت به شما چگونه بود؟

برعکس خیلی از کسانی که می‌گویند من عاشق دوبله بودم، من اصلاً نمی‌دانستم دوبله چیست. من آمده بودم که بازیگر شوم. اولین بار که وارد استودیو شدم، دوبله خانواده دکتر ارنست بود و من قرار بودم جای جک صحبت کنم. واقعا برایم مثل یک بازی بود. شاید یکی از دلایلی که زود پیشرفت کردم و در دوبله سریع رُل گفتم همین بود. اصلا از میکروفون نمی‌ترسیدم. به من گفتند این متن را بگیر، دهانش را که باز کرد شروع کن و با بسته شدن دهانش تمام کن! آنقدر برایم جالب بود که یادم رفت من آمده بودم بازیگر شوم. وقتی جمله را گفتم، دیدم همه آنهایی که آنجا بودند برایم دست می‌زنند و تشویقم می‌کنند و این بازی به حرفه ام تبدیل شد و ادامه دادم.

 

به صدای شما چه واکنشی داشتند؟ آن زمان هم صدایتان همین‌قدر کم سن و سال بود؟

صدای من خیلی نزدیک به صدای کودک بود. حتی کودک‌تر از الآن. طوری که وقتی حرف می‌زدم کسی فکر نمی‌کرد صدای یک خانم است. مغازه که می‌رفتم و می‌گفتم آقا یک اسمارتیز بدهید، فکر می کردند یک بچه دارد حرف می‌زند. با اینکه خیلی کار کردم، هنوز صدایم سن بالایی ندارد. دیدم تا ۲۵ سال بس است، بزرگترش نکردم! (می‌خندد)

 

شما به خاطر بازیگری تست دادید ولی سر از دوبله درآوردید. پس علاقه‌تان به بازیگری چه شد؟ هیچ‌وقت تلاش نکردید مانند برخی دوبلورها کنار دوبله در بازیگری هم فعالیت کنید؟

برای اولین بار بعد این همه سال در محله گل و بلبل عموپورنگ نقش یک پیرزن را بازی کردم. دوبله علاقه‌ام به بازیگری را کمرنگ کرد. اما این بار می‌خواستم خودم را محک بزنم و ببینم هنوز می‌توانم یا نه! دیدم که می‌توانم بازی کنم ولی دیگر آن علاقه را ندارم. دوبله طوری است که شما هم بازی می‌کنید و هم از حواشی اطراف فیلم دور هستید و راحت زندگی خودتان را می‌کنید. البته جذابیت‌های دوبله واقعاً مرا راضی کرد.

 

بیشتر کسانی که صدای شاخصی دارند، در گویندگی هم فعالیت می‌کنند. سراغ گویندگی هم رفته اید؟

سالها شاید نزدیک ۸ سال، در کنار افرادی مثل آقای داریوش کاردان در برنامه رادیویی آئینه گویندگی کردم. برنامه عصربخیر تهران را زنده داشتیم، جمعه ایرانی را داشتیم. اما اجرا خیلی جدی ست و من کلا آدم جدی نیستم. فقط می‌توانم یک زمان کوتاهی جدی باشم و بعد از آن لو می‌روم.

 

باتوجه به سن کمی که هنگام ورود به دوبله داشتید اولین صدایی که به جایش حرف زدید چه زمانی بود؟ وقتی آن را شنیدید چه احساسی نسبت به صدایتان داشتید؟ چون معمولا آدمها خودشان صدایشان را دوست ندارند.

اولین بار جای یک گنجشک بود. مستندی بود که حیوانات در آن حرف می‌زدند. گنجشک از آب بیرون می‌آمد و رو به اسب آبی می‌گفت:«وای چه دهن گنده‌ای داره» روزها و شب‌ها می‌نشستم پای تلویزیون که کی پخش می‌شود. آخرهم پخش نشد و ندیدم. ولی اولین کارتون جدی که صحبت کردم کارتون پلاستوس بود. یک پاک کنی به این نام بود که گوش داشت و از جامدادی بیرون می‌آمد و آن را حدود سال ۶۳ کار کردم.

 

بعد از آن واکنش خودتان چه بود؟

اولین بار که شنیدم اتفاقا کنکور دانشگاه داشتم. زنگ زدم به آقای آژیر مدیر دوبلاژ. گفتم چرا صدای من اینطوریه؟ گفت صداتون چطوریه؟ گفتم شبیه قورباغه است. گفت لابد صدایتان شبیه قورباغه است!(می‌خندد)

 

ما از صدای شما خاطرات بسیار زیادی در کارتون‌ها و سریال‌های زمان کودکی‌مان داریم اما اولین کاری که با آن شناخته و مشهور شدید کدام است؟

بعد از آن صدای شخصیت یک فیلم به نام نیپر را می‌گفتم. بازهم صدایم را دوست نداشتم. اما آدم‌های مختلف صدایم را شنیده بودند و زنگ می‌زدند و تبریک می‌گفتند و حتی به من پیشنهاد کار می دادند. سالها گذشت تا صدای خودم را دوست داشتم. البته الان دوست دارم و گاهی می‌گویم چه خوب گفتی! بعد از آن به من رُل های مختلفی دادند: ماجراهای نیلز، پیتر پسر کوهستان، هشتادروز دور دنیا، کارآگاه گجت و نقش پنی را گفتم و بعد از آن ایشی‌زاکی در فوتبالیست‌ها و فلیکس قصه‌های جزیره و دیگر همه صدایم را می‌شناختند.

 

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

از میان همه کاراکترهایی که جایشان صحبت کردید کدامشان بیشتر از همه برای شما عزیز است؟

مردم ایشی‌زاکی را خیلی دوست داشتند و برای همین من هم خیلی دوستش دارم. یادم می‌آید آن دوران توی کوچه و بازار فوتبال بازی کردن بچه‌ها را نگاه می‌کردم ببینم چه‌چیزهایی به هم می‌گویند. بعد از آن کاسپر روح مهربان را هم خیلی دوست دارم. فلیکس هم که جای خودش را دارد.

 

سن صدای شما به کدام دوبلورها نزدیک است؟

من و خانم شیرزاد گروه سنی صدایمان به هم خیلی نزدیک است، اما صدا و سبک و سیاق متفاوتی داریم.

 

شما سالها مدیردوبلاژ فیلم وسریال‌های زیادی هم بودید. این مدیریت، لذت دوبله را با خودش داشت؟

بله من تقریبا از سال ۷۴ مدیریت دوبلاژ را با انیمیشن‌های فارسی موسسه صبا شروع کردم. مدیر دوبلاژ انگار باید مبصر همه باشد. برای من اینطور بود که انگار بچه شلوغ‌ را مبصر می‌کردند تا کلاس ساکت شود. برای همین دو شخصیت پیدا کردم. یک آدم شلوغ و یک آدم بداخلاق و جدی.

 

تنوع صدای شما برای ما که از شما فیلم‌ها و سریال‌های زیادی دیده‌ایم بسیار به چشم می‌آید. تا به‌حال چند صداسازی توانسته اید انجام بدهید؟

خودم متوجه نمی‌شوم ولی وقتی نقشی را می‌بینم صدایم تغییر می‌کند. مثلا یک پسر شیطون می بینم صدایم متناسب با او تغییر می‌کند. یا یک دختر زیبا که می‌بینم صدایم هم تغییر می‌کند.

 

حالا که کودک درون شما این قدر فعال است به کدام از شخصیت‌های فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که حرف زدید احساس نزدیکی بیشتری می‌کنید؟

همه آنها انگار بخشی از من هستند. سوسکه، فیله و پیرزن فیلم خود من هستم، ولی دختر توی هری‌پاتر انگار نوجوانی من است.

 

با توجه به هنری که داشتید، در فامیل و آشنایان بچه ها از شما می‌خواستند با صداسازی با آنها و عروسک‌هایشان بازی کنید؟

پسر بزرگترم با نوار قصه‌ها سرگرم می‌شد. پسر کوچکترم خیلی اهل بازی بود. یک خرس کوچک داشت که من همیشه با آن خرس با پسرم کوچکترم حرف می‌زدم. مثلا با خرس حرفهایم را می‌گفتم و صدایم را به صدای همه عروسک‌ها سعی می‌کردم نزدیک کنم. هر وقت مهمانی می‌رفتیم، نه بزرگترها با من کار داشتند نه من با آنها. ولی صدای تلویزیون را کم می‌کردیم من جای همه شخصیت ها حرف می‌زدم و بچه‌ها غش غش می‌خندیدند.

 

صدای شما قطعا در ارتباطات روزانه‌تان برای آدمها آشناست. واکنش آدم‌هایی که صدای شما را می‌شنوند چیست؟

دو گروه هستند. یک عده هستند که می‌فهمند و احوالپرسی می‌کنند. یک عده هم هستند که صدا را می‌شناسند و می‌گویند خانم شما دوبلور هستید؟ یا می‌گویند خانم ما شما را یک جایی دیده‌ایم. یک عده می گویند خانم شما چه صدای خوبی دارید حتما دوبلور شوید!

 

با صدایتان شیطنت خاصی هم کرده‌اید؟

بله سربه‌سر خیلی‌ها گذاشته‌ام. مثلا جای بچه حرف زدم و گفتم آقا این بچه صدایتان می‌کند. یا با سرایدارمان با صدای بچه حرف می‌زدم و می‌گفتم:«عمو سلام» بعد آقای سرایدار دنبال یک بچه می‌گشت. یا دوستانم را حسابی سرکار می‌گذاشتم.

 

بازیگری هست که صدایش را به نام شما زده باشند؟

سلنا گومز. طوری شده که می‌گویند حتی رفتارهای این بازیگر شبیه جوانی های من است. اِما واتسون هم احساس می‌کنم اینطوری است.

 

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

بعد از این همه سال کار  دوبله، صدای کدامیک از اساتید هنوز هم برای شما شگفت انگیز است؟

طبیعتا استاد منوچهر اسماعیلی صدای خاصی دارد که تنوع مختلفی هم دارد. ولی واقعا من صدای همه را دوست دارم و به نظرم هرگلی یک بویی دارد. اصلا نمی‌توانم بگویم جدیدی‌ها یا قدیمی‌ها؛ واقعاً همه خوبند.

 

بسیاری از علاقه‌مندان به دوبله فکر می‌کنند. اما درهای دوبله به روی جوانان بسته‌است و هیچ‌وقت نمی‌توانند به این فضا ورود کنند. آیا این ذهنیت درست است؟

درسالهای اخیر علاقه به دوبله روز به روز بیشتر شده‌است. شاید روزی ۱۰ پیام در فضای مجازی دارم که می‌گویند ما به گفته بقیه صدای خوبی داریم و می‌خواهیم وارد دوبله شویم و من واقعاً همه را راهنمایی می‌کنم. ولی واقعا این کشور این همه دوبلور لازم ندارد. چون تعداد کارها کم است و دوبله دیگر حالت اساطیری گذشته را ندارد، چون خیلی‌ جاها دارند دوبله می‌کنند. بعد هم واقعا اینطور نیست که اگر کسی صدای زیبایی داشته باشد حتما می‌تواند وارد دوبله شود.

 

پس توصیه شما به علاقه‌مندان به دوبله چیست؟

من می‌گویم بگردید جای خود را در جهان هستی پیدا کنید. ببینید آیا واقعا باید دوبلور شوید؟ شاید هنر دیگری داشته باشید که اگر دنبال آن بروید موفق‌تر شوید. شاید اگر وارد دوبله شوید نتوانید پیشرفت خوبی داشته باشید و سالها فقط در فیلم‌ها بگویید:« بله قربان»، «نه قربان» و هیچ‌وقت از این زندگی و کار راضی نخواهید بود. من مطمئنم هر آدمی در زندگی یک ماموریت دارد. بگردید و ماموریت خودتان را پیدا کنید که کجا می‌توانید موثر باشید. متاسفانه تعداد بسیار زیادی کارآموز پشت در داریم که کاری برایشان وجود ندارد و خدا شاهد است ناراحتشان هستم.

 

این روزها تعداد انجمن‌ها و مکان‌هایی که کار دوبله می‌کنند زیاد شده‌است. دیده شده برخی از انیمیشن‌های غربی را که دوبله می‌کنند روی کاراکترهایشان اسم‌های ایرانی و یا لهجه‌های قومی می‌گذارند. نظر شما در این باره چیست؟

من اصلا نمی‌پسندم که لهجه های ایرانی را در انیمیشن‌ها و فیلم‌ها می‌گذارند. ما باید حتی اگر ضرب المثل هم استفاده می‌کنیم به جا باشد. گذاشتن اسمهای فارسی و لهجه های ایرانی روی انیمیشن‌های غربی غلط است و به نظرم بی حرمت کردن دوبله است. دیگر دوبله نیست. بیشتر شبیه یک شو می‌ماند. در دوبله حتی اگر بیشتر از بازیگر باشی، باخته ای. باید اندازه دهان و کلام و شخصیت بازیگر باشی. ممکن است عده ای این ها را ببینند و بخندند ولی حرمت دوبله را زیر سوال برده‌است.

 

برخی از گوینده‌ها و دوبلورها دوست ندارند چهره شان مشخص شود.

بالاخره هرچه تصویر کمتر لو برود، صدا جذاب‌تر می‌شود. ولی خب من اصلاً اینطوری نبودم. شاید چون می‌خواستم بازیگر شوم، چنین حسی نداشتم و بسیاری مرا به چهره می‌شناسند.

 

با این حساب فکر می‌کنید چهره بهتری دارید یا صدای بهتری؟

فکر می‌کنم صدا و چهره‌ام به هم می‌آیند و صدایم جدای از تصویرم نیست. ولی خب من فکر می‌کنم صدایم بهتر است چون حالا حرفه‌ام شده‌است.

 

شما در فضای مجازی برعکس بسیاری از همکاران خیلی فعال هستید و حتی برای مخاطبانتان ویدئو ضبط می‌کنید. این ارتباط خوب چگونه شکل گرفت؟

من اصلا اینستاگرام نداشتم. به جای من اکانت اینستا زده بودند و شماره داده بودند که پول بدهید تا تست بگیریم. برای همین من خودم حضور پیدا کردم. اولش ارتباط نمی‌گرفتم. بعدش دیدم مردم برایم کامنت می‌گذارند و دیدم چقدر هوادار دارم. برایم خیلی شیرین و دوست داشتنی بود که مردم مرا می‌شناسند و دوست دارند. تصمیم گرفتم هدفمند کار کنم و حرفهایی که دوست دارم را به مردم بزنم. در کامنت‌ها سوال‌هایی می‌پرسیدند که جالب بود. مثلا می‌گفتند صدای واکی بایاشی برای کیه؟ من هم دیدم جالب است اگر به مردم بگویم. از دوبلورهای دیگر و چهره‌ها با این ویدئوها خواستم که یک جمله خوب و روحیه‌بخش به مردم جمله بگویند. خودم هم معرفی می‌کردم که این دوبلور را با صدای کدام کاراکتر می‌شناسید. خدا را شکر از مخاطبان بازخوردهای خوبی گرفتم.

 

در دوبله آرزویی داشتید که به آن رسیده باشید یا هنوز برای رسیدن به آن تلاش کنید؟

اوایل اگر کاری پیش می آمد و نمی‌شد، خیلی ناراحت می‌شدم. بعدها یکبار که بابت چیزی خیلی ناراحت شدم کسی گفت روزی تو نبوده چون اگر روزی تو باشد، می‌شود. الآن واقعا به این باور رسیده ام. اگر چیزی برای من باشد، دنیا را دور می‌زند و جلوی من می‌آید. اولین اتفاقی که این باور برای من داشت این است که آرامش دارم. الحمدلله خوش روزی هم هستم.

 

خواب کاراکترهایتان را دیده‌اید؟

بله من خیلی از خواب‌هام کارتونی است و کاراکترهایی که حرف می‌زنم را در خواب می‌بینم.

 

شوکت السادات حجت,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

دوبله انیمیشن برایتان جذاب تر است یا فیلم؟

صد در صد انیمیشن. انیمیشن یک دنیای بی انتهاست. هیچ وقت در دنیای واقعی نمی‌توانی جای یک پری یا یک سوسک حرف بزنید. شاید واقعی نباشد، ولی بی‌نهایت جذاب تر است. انیمیشن آدم را از خودش جدا می‌کند.

 

با این حال انیمیشن موردعلاقه‌تان چیست؟

شکرستان را واقعا دوست داشتم. حضور استاد مرتضی احمدی کنارمان واقعاً شیرین بود. شکرستان اتفاق بسیار بسیار خوبی بود.

 

دوست دارید با چه اسمی شما را به یاد بیاورند؟

دوست دارم مرا به عنوان یک آدم خوب بشناسند تا یک گوینده خوب. من یک کارگر خوب همیشه برایم محترم تر از یک هنرمند بداخلاق است. ما به این دنیا آمده‌ایم که آدمهای خوبی باشیم و کاری هم توانستیم، انجام بدهیم. من خیلی خوشحالم که شما به این بهانه سراغ من آمدید که این آدم حال آدم ها را خوب می‌کند. این یعنی من دارم به هدفم در زندگی می‌رسم (گریه می کند) دلم نمی‌خواهد دست خالی از دنیا بروم. دوست دارم با شاد کردن مردم دنیا به خصوص بچه‌ها در دنیا اثرم را بگذارم.

 

 

 

 

 

  • 12
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش