پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳
۱۷:۲۵ - ۲۶ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۶۱۴۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

خاطره جالب ویشکا آسایش از سیلی زدن به رضا عطاران

ویشکا آسایش,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
ویشکا آسایش از پدر بزرگ‌اش «شین پرتو» و دایی اش «مازیار پرتو» سخن گفت و درباره‌ی ورودش به سینما سخن گفت.

به گزارش ایسنا،نهمین برنامه «سی و پنج» ۲۵ شهریورماه به گفتگوی فریدون جیرانی با ویشکا آسایش، بازیگر، طراح صحنه و لباس و مجسمه ساز اختصاص داشت که از تلویزیون اینترنتی تی وی نت (tvnet.ir) پخش شد.

 

جیرانی سخنان خود را از «شین پرتو» پدربزرگ آسایش آغاز کرد و او را شخصیتی قابل احترام خواند، سپس از ویشکا آسایش خواست که در مورد او صحبت کند.

 

من تا ۲۲ سالگی با پدربزرگم زندگی می‌کردم؛ ما در خانه‌ای دو طبقه زندگی می‌کردیم که طبقه پایین پدربزرگ و مادربزرگم بودند و تمام کودکی من با آنها گذشت. پدربزرگم عشق من بود. او بسیار سختگیر و با دیسیپلین و نظم زیاد بود. وقتی من حدود ۹ سال داشتم، یکی از چشمان پدربزرگم بینایی‌اش را از دست می‌دهد و برای درمان آن به لندن هم می‌رود اما بینایی او باز نمی‌گردد و بینایی چشم دومش نیز با زجر از بین می‌رود.

 

تصویر من از پدربزرگم این بود که خوب نمی‌دید اما صبح‌ها همیشه مرتب و اصلاح کرده و لباس پوشیده و کراوات زده بود. او نمی‌دید اما صدایش را ضبط و را نگهداری می‌کرد. او مرتب‌ترین گنجه اطلاعات را داشت و چیزی در آن گم نمی‌شد. جدی بودن او در کار و عشق به نوشتن بود که تصویر خیلی ماندگاری برایم رقم زده است.

 

آیا نوشته‌های او را خوانده‌اید؟

نوشته‌هایش را نخواندم. حتی یادم است وقتی سنم کم بود از من می‌خواست برایش شعر حافظ یا اشعار دیگری بخوانم که من بلد نبودم شعر بخوانم و به من می‌گفت بی‌سواد. انشاءهای دوران مدرسه‌ام را پدربزرگم می‌گفت و به همین دلیل در نوشتن تنبل هستم. مادربزرگم فرشته‌ای به تمام معنا بود. او دکتر میکروبیولوژی بود اما در بانک ملی کار می‌کرد و او هم خیلی مرتب و منظم بود. هیچ حرف زشتی از دهانش بیرون نمی‌آمد و زشت ترین حرف بدی که می‌زد، بی پرورش بود. صبح‌ها به بانک می‌رفت و ظهرها برای ناهار دور هم جمع می‌شدیم.

 

پدرم مهندس تاسیسات و مادرم معلم مهدکودک بود و بعدها در مدرسه بین المللی بچه‌های استثنایی و مدرسه‌ای که پدربزرگم آن را خریداری کرد، مشغول شد.

 

چطور شد که طراحی صحنه خواندی؟ اولین نقشت در سریال امام علی (ع) را چه زمانی بازی کردی؟

قصدم این بود که گرافیک بخوانم اما استعدادم در گرافیک نبود و چون حرکت و جنبش دوست داشتم به پیشنهاد اساتید آنجا، رشته طراحی صحنه را انتخاب کردم. البته قبل از رفتن به لندن برای تحصیلات، نقش قطام را بازی کردم.

 

آیا با کار مازیار پرتو آشنا بودی؟

من تا ۱۸ سالگی در دنیای سینما نبودم و شاید یکی از دلایل اینکه با کار دایی‌ام آشنا نبودم این بود که او اطرافیان را از کارش منع می‌کرد یادم هست که پسردایی‌ام عاشق سینما وتئاتر بود اما با مخالفت دایی رشته‌ای دیگر خواند.

 

من فکر می‌کردم که مازیار پرتو تو را به میرباقری برای نقش قطام معرفی کرد! آیا سر کار امام علی هم با کار تو مخالفت کرد؟

بله مخالفت کرد. آقای شریفی‌نیا من را در منزل دایی‌ام دید و به او گفت که من برای تست بیایم که با مخالفت‌های زیاد که سه ماه طول کشید، آخر قرار شد برای تست بروم.

 

تست گریم و بازی چطور بود؟

با شوخی و به همراه مادرم برای تست به شهرک سینمایی رفتم. خانم شیرازی من را گریم کرد و یک دختر دیگر هم برای تست آمده بود که مادرم می‌گفت قیافه او برای دختر عرب بیشتر نزدیک است و در تمام مدت به من می‌گفت که قبولم نمی‌کنند و من هم ماجرا را زیاد جدی نگرفته بودم. اما دوروز بعد از تست با من برای ایفای نقش تماس گرفتند.

 

در مورد فضای شهرک سینمایی و کار آقای میرباقری صحبت کن!

من موضوع را جدی نگرفته بودم و بیشتر فضای شهرک سینمایی برایم جذاب بود و هفته اول کار، دائم چشمم به دایی‌ام بود که چه کار کنم! او به من توصیه می‌کرد که این کار جدی است و باید صبح زود از خواب بلند شوم و لوس نباشم و غر نزنم. البته من شیطنتم زیاد بود و او این را می‌دانست و با من جدی رفتار می‌کرد و حتی سر صحنه به من می‌گفت خانم آسایش (با خنده).

 

اولین صحنه‌ای که بازی کردی، چه بود؟

اولین صحنه، خانه قطام بود که باید از پشت پنجره به چشمان پرویز پرستویی چنان زل می‌زدم که او خجالت می‌کشید و می‌رفت. من هم این صحنه را به گفته آقای میرباقری خیلی خوب بازی کردم. پس از بازی این صحنه از همه تاییده گرفتم.

 

در تصاویری که مازیار پرتو ضبط کرده، آیا از تو تصویر زیباتری کار نکرد؟

فکر نمی‌کنم. او در کارش خیلی جدی و منظم بود و همیشه اولین نفری بود که سر صحنه حاضر می‌شد.

 

مازیار پرتو دیگر در بین ما نیست. درباره شخصیت هنری و شخصیت فردی او در زندگی‌اش صحبت کن.

مازیار پرتو بسیار خوش قلب، مهربان، شوخ طبع و در عین حال جدی و عاشق کارش بود. دوربین روی دستش زندگی‌اش بود و از اعماق وجودش این کار را دوست داشت و به آن اهمیت می‌داد.

 

در زندگی شخصی‌اش نیز پدر و دایی بسیار خوب و دوست داشتنی بود. من را خیلی دوست داشت و یادم هست وقتی وارد سینما شدم، به من می‌گفت که این کار بسیار جدی است و باید در کارم نظم داشته باشم. من او را خیلی دوست داشتم.

 

حادثه بدی برای دخترش اتفاق افتاد؟

مرگ دختردایی‌ام شوک بزرگی برای همه خانواده و به ویژه برای دایی بود. در فاصله کوتاه یک هفته‌ای هم از بیماری او مطلع شدیم هم خبر فوتش را دادند. این اتفاق در لندن افتاد و در همان جا هم او را دفن کردند.

 

همان زمانی بود تو در لندن بودی؟

خیر. من هنوز برای درس خواندن نرفته بودم.

 

از آموخته‌هایت در لندن صحبت کن؟ فضای دانشگاه و کار در آنجا چطور بود؟

اولین چیزی که در لندن یاد گرفتم، اعتماد به نفس بود و آنها اعتماد به نفسم را بالا بردند. این اتفاق وقتی می‌افتد که به دانشجوها مهلت می‌دهند کار خودشان را انجام دهند و آنها دخالتی در کار و سلیقه هنرجو نمی‌کنند. این اتفاق اما در ایران به گونه دیگری است و برای نقاشی یک مدل در اختیارت می‌گذارند و مدام در مورد گرفتن قلم در دست و نحوه کشیدن و طرح زدن ایراد می‌گیرند. در لندن پروژه را برای دانشجو تعریف می‌کنند و توضیحاتی می‌دهند و سپس او را به حال خود رها می‌کنند تا کارش را انجام دهد. یک کتابخانه بزرگ و فضای خوبی نیز فراهم است تا تو خودت به سمت یادگیری بروی. این شیوه باعث می‌شود که آدم به خودش بیاید و درس بخواند و بعد از ۱۰ روز در باره رنگ، فرم کار و تحقیقات پروژه باید به اساتید توضیحات ارائه کنید. این شیوه ۲ سال ادامه داشت و بعد از آن یک دانشجو را به دلیل کم کاری و درس نخواندن اخراج کردند و در توضیح اخراج شدنش گفتند که شانس‌اش را برای بودن در دانشگاه از دست داده است.

 

آیا با طراحان صحنه معروف سینما هم ملاقات داشتی؟

هر سال فستیوال تیف در لندن برگزار می‌شود که از تمامی دنیا تئاتر اجرا می‌رود و کارگردانان به دانشگاه‌ها می‌آیند و برای کارشان از دانشجوها کمک می‌گیرند. من هم به همراه چند نفر دیگر برای یک زن و شوهر سوئدی یک پروژه طراحی صحنه را اجرا کردیم. طراحی صحنه را دوست داشتم و همچنین پروژه‌ای با پیتر رایس اجرا کردم.

 

چطور شد وقتی به ایران آمدی دیگر کار طراحی صحنه انجام ندادی و به بازیگری رفتی؟

در ایران از کار طراحی صحنه زده شدم؛ فیلم «دنیا»، تئاتر «پرده عاشقی»، سریال «معصومیت از دست رفته» و «هشت پا» علیرضا داوودنژاد را طراحی صحنه کردم اما کار در لندن با ایران بسیار متفاوت بود و در آن مقطع من خجالتی بودم و جرأت اعتراض نداشتم. در خارج کشور برای طراحی صحنه همه چیز باید از قبل آماده می‌شد اما در ایران وقتی به یک لوکیشن برویم باید در همان صحنه کار کنیم و تغییرات جزئی می‌دهند. البته در «معصومیت از دست رفته» این گونه نبود و همه چیز از اساس طراحی و اجرا شد.

 

فیلم اولت «ساحره» بود. چطور شد انتظارها را برآورده نکرد؟

واقعا نمی‌دانم چه دلیلی داشت شاید ریتمش آهسته بود و شاید پایانش باید برعکس می‌شد. البته ضعف دیگرش این بود که دوبله شد. در امام علی بازیگران دوبله داشتند و من هم از صدای خانم غزنوی روی قطام بسیار رضایت داشتم و دوبله ابهت خاصی به نقش‌ها می‌داد و بسیار تاثیرگذار بود اما در ساحره اینگونه نبود و وصله ناجور بود.

 

آقای میرباقری در امام علی چقدر برای ایفای نقشت کمک کرد؟

راهنمایی‌های آقای میرباقری واقعا درجه یک بود و بسیار به من کمک کرد. حتی سیروس گرجستانی به من در ایفای نقش کمک کردند و فضای پدرانه و راحتی را برایم رقم زدند.

 

چطور شد که از فضای جدی به طنز و کمدی رفتی؟ چه عواملی باعث شد که نقش مدیر در «ورود آقایان ممنوع» را بپذیری؟

اول اینکه سناریوی بسیار درجه یکی داشت و همان ابتدا بسیار خندیدم. دوم اینکه رامبد جوان کارگردانی بسیار خوب است و ۲ الی ۳ ماه قبل از کار، در لوکیشن تمرین می‌کردیم. رامبد حتی میزانسن‌ها را همان جا اتود می‌زد و تغییر می‌داد.

 

در ورود آقایان ممنوع از زشت بودن و تیپت راضی بودی؟

اصلا نگران زشتی صورتم نبودم و از تیپ و گریمم بسیار راضی بودم.

 

یادت هست که من حدس زدم برای این کار سیمرغ می‌گیری؟

باور نمی‌کردم که داوران به کار طنز توجه کنند و من سیمرغ بگیرم حتی به کاندید شدن هم فکر نمی‌کردم!رضا عطاران بازیگر بسیار خوبی است و درست بازی کردن او سبب شد من هم خوب بازی کنم. به نظرم بازی بازیگر مقابل بسیار تاثیرگذار است.

 

شروع بازیگری طنز از ورود آقایان ممنوع بود و بعد از آن در نقش‌های طنز بسیاری بازی کردی که آخرین آنها، خوب بد جلف بود که دویدن، جیغ زدن و جنس بازی کمدی‌ات بسیار خوب شده است. پیمان قاسمخانی چقدر به ایفای نقشت کمک کرد؟

من در کار خیلی به کارگردان وابسته هستم. البته به نظر من کمدی مرزی دارد که اگر بازیگر از آن گذر کند لوس و لمپنی می‌شود. یکی از دلایلی که بازی عطاران خوب است به همین موضوع برمی‌گردد که او روی مرز کار می‌کند و کارش به اندازه است و آن را حفظ می‌کند. من به اندازه عطاران تجربه ندارم و به همین دلیل زیاد از کارگردان می‌پرسم که زیاده‌روی نکنم.

 

در مورد «پرده نشین» صحبت کن. آیا این کار جدی را دوست داشتی؟

هم به لحاظ قصه و هم جدی بودن، نقشم را دوست داشتم و بعد از چند کار کمدی دوست داشتم جدی کار کنم و بازخورد خوبی هم داشت.

 

کار با بهروز شعیبی چطور بود؟

بهروز شعیبی عالی است و دقیقا می‌داند که چه می‌خواهد و همان روز اول گفت که چه نقشی از من می‌خواهد و بازیگران را به سمتی می‌برد که باید بازی کنند. او کارگردانی خوش اخلاق است.

 

در مورد «دراکولا» صحبت کنید. دراکولا آنطور که باید نشد و انتظار کمدی خاصی داشتیم که از آب درنیامد. آیا دراکولا را دوست داشتی؟

دراکولا را دوست داشتم چون فکر می‌کنم امضای عطاران را دارد و رضا عطاران آن چیزی که همیشه بازی می‌کند را نساخته است و آن چیزی که در ذهن دارد را ساخته است. در دراکولا شوخ طبعی‌اش دیده می‌شود البته من دوست داشتم نقشم بیشتر باشد (باخنده)!

 

آیا این احساس را داشتی که دراکولا فضای خاصی دارد؟

بله، رضا عطاران می‌خواست فضایی را ایجاد کند که همه به قهقهه نرسند و پیام‌های جذاب فیلم را دریافت کنند. من فیلم‌های متفاوت را دوست دارم.

 

در مورد سامان مقدم و نهنگ عنبر صحبت کن.

کارهای سامان مقدم را دوست دارم. مقدم یکی از کارگردانانی است که بدون خواندن فیلمنامه به او بله می‌گویم.

 

به نظرت در داوری‌های جشن خانه سینما باید در چه رشته هایی کاندید می‌شد؟

گریم، موسیقی، کارگردانی و البته بازیگری. «خوب بد جلف» که اصلا کاندید هم نشد!

 

به موسیقی علاقه داری؟

بسیار زیاد به موسیقی راک، بلوز، جاز، هارد تراک و متالیکا علاقه دارم و گوش دادن هر کدام بستگی به حالم دارد. زمانی که کار می‌کنم و در حال مجسمه سازی هستم قطعا باید موسیقی و به خصوص متالیکا گوش کنم. البته موسیقی کلاسیک هم گوش می‌دهم.

چقدر به فیلم و کتاب علاقه داری؟

فیلم زیاد می‌بینم اما زیاد اهل نشستن نیستم و اولویتم در موسیقی، مجسمه سازی، فیلم دیدن و بعد کتاب خواندن است.

 

وضعیت بازیگری امروز را چطور ارزیابی می‌کنید؟ از میان نسل جدید بازیگران بازی کدام یک از بازیگران را دوست داری؟

نوید محمدزاده را خیلی دوست دارم. «ابد و یک روز» و تئاتر «آخرین نامه» او را دیدم و فکر می‌کنم اعجوبه‌ای در بازیگری است و یکی از آرزوهایم این است که مقابلش بازی کنم. به نظرم خیلی کاربلد است.

 

از بازیگران خانم چطور؟

پریناز ایزدیار در «ابد و یک روز» عالی بود اما در کار بعدی‌اش هم همان بازی را داشت. به نظر من کارگردانان ما بازی‌های متفاوت از بازیگران نمی‌خواهند و در مورد خانم‌ها این مورد بیشتر اتفاق می‌افتد. اما نوید محمدزاده بازی‌های متفاوت را تجربه کرده است.

 

نقش پریناز در شهرزاد چطور بود؟

من شهرزاد را ندیده‌ام و دیدن فیلم خارجی را بیشتر ترجیح می‌دهم.

 

در نسل بازیگران خودت، کدام بازیگر خانم را دوست داری؟

در نسل خودم بازی لیلا حاتمی را بسیار دوست دارم و او بسیار زیباست.

 

 

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش