چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۲۵ - ۲۶ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۶۱۴۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

خاطره جالب ویشکا آسایش از سیلی زدن به رضا عطاران

ویشکا آسایش,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
ویشکا آسایش از پدر بزرگ‌اش «شین پرتو» و دایی اش «مازیار پرتو» سخن گفت و درباره‌ی ورودش به سینما سخن گفت.

به گزارش ایسنا،نهمین برنامه «سی و پنج» ۲۵ شهریورماه به گفتگوی فریدون جیرانی با ویشکا آسایش، بازیگر، طراح صحنه و لباس و مجسمه ساز اختصاص داشت که از تلویزیون اینترنتی تی وی نت (tvnet.ir) پخش شد.

 

جیرانی سخنان خود را از «شین پرتو» پدربزرگ آسایش آغاز کرد و او را شخصیتی قابل احترام خواند، سپس از ویشکا آسایش خواست که در مورد او صحبت کند.

 

من تا ۲۲ سالگی با پدربزرگم زندگی می‌کردم؛ ما در خانه‌ای دو طبقه زندگی می‌کردیم که طبقه پایین پدربزرگ و مادربزرگم بودند و تمام کودکی من با آنها گذشت. پدربزرگم عشق من بود. او بسیار سختگیر و با دیسیپلین و نظم زیاد بود. وقتی من حدود ۹ سال داشتم، یکی از چشمان پدربزرگم بینایی‌اش را از دست می‌دهد و برای درمان آن به لندن هم می‌رود اما بینایی او باز نمی‌گردد و بینایی چشم دومش نیز با زجر از بین می‌رود.

 

تصویر من از پدربزرگم این بود که خوب نمی‌دید اما صبح‌ها همیشه مرتب و اصلاح کرده و لباس پوشیده و کراوات زده بود. او نمی‌دید اما صدایش را ضبط و را نگهداری می‌کرد. او مرتب‌ترین گنجه اطلاعات را داشت و چیزی در آن گم نمی‌شد. جدی بودن او در کار و عشق به نوشتن بود که تصویر خیلی ماندگاری برایم رقم زده است.

 

آیا نوشته‌های او را خوانده‌اید؟

نوشته‌هایش را نخواندم. حتی یادم است وقتی سنم کم بود از من می‌خواست برایش شعر حافظ یا اشعار دیگری بخوانم که من بلد نبودم شعر بخوانم و به من می‌گفت بی‌سواد. انشاءهای دوران مدرسه‌ام را پدربزرگم می‌گفت و به همین دلیل در نوشتن تنبل هستم. مادربزرگم فرشته‌ای به تمام معنا بود. او دکتر میکروبیولوژی بود اما در بانک ملی کار می‌کرد و او هم خیلی مرتب و منظم بود. هیچ حرف زشتی از دهانش بیرون نمی‌آمد و زشت ترین حرف بدی که می‌زد، بی پرورش بود. صبح‌ها به بانک می‌رفت و ظهرها برای ناهار دور هم جمع می‌شدیم.

 

پدرم مهندس تاسیسات و مادرم معلم مهدکودک بود و بعدها در مدرسه بین المللی بچه‌های استثنایی و مدرسه‌ای که پدربزرگم آن را خریداری کرد، مشغول شد.

 

چطور شد که طراحی صحنه خواندی؟ اولین نقشت در سریال امام علی (ع) را چه زمانی بازی کردی؟

قصدم این بود که گرافیک بخوانم اما استعدادم در گرافیک نبود و چون حرکت و جنبش دوست داشتم به پیشنهاد اساتید آنجا، رشته طراحی صحنه را انتخاب کردم. البته قبل از رفتن به لندن برای تحصیلات، نقش قطام را بازی کردم.

 

آیا با کار مازیار پرتو آشنا بودی؟

من تا ۱۸ سالگی در دنیای سینما نبودم و شاید یکی از دلایل اینکه با کار دایی‌ام آشنا نبودم این بود که او اطرافیان را از کارش منع می‌کرد یادم هست که پسردایی‌ام عاشق سینما وتئاتر بود اما با مخالفت دایی رشته‌ای دیگر خواند.

 

من فکر می‌کردم که مازیار پرتو تو را به میرباقری برای نقش قطام معرفی کرد! آیا سر کار امام علی هم با کار تو مخالفت کرد؟

بله مخالفت کرد. آقای شریفی‌نیا من را در منزل دایی‌ام دید و به او گفت که من برای تست بیایم که با مخالفت‌های زیاد که سه ماه طول کشید، آخر قرار شد برای تست بروم.

 

تست گریم و بازی چطور بود؟

با شوخی و به همراه مادرم برای تست به شهرک سینمایی رفتم. خانم شیرازی من را گریم کرد و یک دختر دیگر هم برای تست آمده بود که مادرم می‌گفت قیافه او برای دختر عرب بیشتر نزدیک است و در تمام مدت به من می‌گفت که قبولم نمی‌کنند و من هم ماجرا را زیاد جدی نگرفته بودم. اما دوروز بعد از تست با من برای ایفای نقش تماس گرفتند.

 

در مورد فضای شهرک سینمایی و کار آقای میرباقری صحبت کن!

من موضوع را جدی نگرفته بودم و بیشتر فضای شهرک سینمایی برایم جذاب بود و هفته اول کار، دائم چشمم به دایی‌ام بود که چه کار کنم! او به من توصیه می‌کرد که این کار جدی است و باید صبح زود از خواب بلند شوم و لوس نباشم و غر نزنم. البته من شیطنتم زیاد بود و او این را می‌دانست و با من جدی رفتار می‌کرد و حتی سر صحنه به من می‌گفت خانم آسایش (با خنده).

 

اولین صحنه‌ای که بازی کردی، چه بود؟

اولین صحنه، خانه قطام بود که باید از پشت پنجره به چشمان پرویز پرستویی چنان زل می‌زدم که او خجالت می‌کشید و می‌رفت. من هم این صحنه را به گفته آقای میرباقری خیلی خوب بازی کردم. پس از بازی این صحنه از همه تاییده گرفتم.

 

در تصاویری که مازیار پرتو ضبط کرده، آیا از تو تصویر زیباتری کار نکرد؟

فکر نمی‌کنم. او در کارش خیلی جدی و منظم بود و همیشه اولین نفری بود که سر صحنه حاضر می‌شد.

 

مازیار پرتو دیگر در بین ما نیست. درباره شخصیت هنری و شخصیت فردی او در زندگی‌اش صحبت کن.

مازیار پرتو بسیار خوش قلب، مهربان، شوخ طبع و در عین حال جدی و عاشق کارش بود. دوربین روی دستش زندگی‌اش بود و از اعماق وجودش این کار را دوست داشت و به آن اهمیت می‌داد.

 

در زندگی شخصی‌اش نیز پدر و دایی بسیار خوب و دوست داشتنی بود. من را خیلی دوست داشت و یادم هست وقتی وارد سینما شدم، به من می‌گفت که این کار بسیار جدی است و باید در کارم نظم داشته باشم. من او را خیلی دوست داشتم.

 

حادثه بدی برای دخترش اتفاق افتاد؟

مرگ دختردایی‌ام شوک بزرگی برای همه خانواده و به ویژه برای دایی بود. در فاصله کوتاه یک هفته‌ای هم از بیماری او مطلع شدیم هم خبر فوتش را دادند. این اتفاق در لندن افتاد و در همان جا هم او را دفن کردند.

 

همان زمانی بود تو در لندن بودی؟

خیر. من هنوز برای درس خواندن نرفته بودم.

 

از آموخته‌هایت در لندن صحبت کن؟ فضای دانشگاه و کار در آنجا چطور بود؟

اولین چیزی که در لندن یاد گرفتم، اعتماد به نفس بود و آنها اعتماد به نفسم را بالا بردند. این اتفاق وقتی می‌افتد که به دانشجوها مهلت می‌دهند کار خودشان را انجام دهند و آنها دخالتی در کار و سلیقه هنرجو نمی‌کنند. این اتفاق اما در ایران به گونه دیگری است و برای نقاشی یک مدل در اختیارت می‌گذارند و مدام در مورد گرفتن قلم در دست و نحوه کشیدن و طرح زدن ایراد می‌گیرند. در لندن پروژه را برای دانشجو تعریف می‌کنند و توضیحاتی می‌دهند و سپس او را به حال خود رها می‌کنند تا کارش را انجام دهد. یک کتابخانه بزرگ و فضای خوبی نیز فراهم است تا تو خودت به سمت یادگیری بروی. این شیوه باعث می‌شود که آدم به خودش بیاید و درس بخواند و بعد از ۱۰ روز در باره رنگ، فرم کار و تحقیقات پروژه باید به اساتید توضیحات ارائه کنید. این شیوه ۲ سال ادامه داشت و بعد از آن یک دانشجو را به دلیل کم کاری و درس نخواندن اخراج کردند و در توضیح اخراج شدنش گفتند که شانس‌اش را برای بودن در دانشگاه از دست داده است.

 

آیا با طراحان صحنه معروف سینما هم ملاقات داشتی؟

هر سال فستیوال تیف در لندن برگزار می‌شود که از تمامی دنیا تئاتر اجرا می‌رود و کارگردانان به دانشگاه‌ها می‌آیند و برای کارشان از دانشجوها کمک می‌گیرند. من هم به همراه چند نفر دیگر برای یک زن و شوهر سوئدی یک پروژه طراحی صحنه را اجرا کردیم. طراحی صحنه را دوست داشتم و همچنین پروژه‌ای با پیتر رایس اجرا کردم.

 

چطور شد وقتی به ایران آمدی دیگر کار طراحی صحنه انجام ندادی و به بازیگری رفتی؟

در ایران از کار طراحی صحنه زده شدم؛ فیلم «دنیا»، تئاتر «پرده عاشقی»، سریال «معصومیت از دست رفته» و «هشت پا» علیرضا داوودنژاد را طراحی صحنه کردم اما کار در لندن با ایران بسیار متفاوت بود و در آن مقطع من خجالتی بودم و جرأت اعتراض نداشتم. در خارج کشور برای طراحی صحنه همه چیز باید از قبل آماده می‌شد اما در ایران وقتی به یک لوکیشن برویم باید در همان صحنه کار کنیم و تغییرات جزئی می‌دهند. البته در «معصومیت از دست رفته» این گونه نبود و همه چیز از اساس طراحی و اجرا شد.

 

فیلم اولت «ساحره» بود. چطور شد انتظارها را برآورده نکرد؟

واقعا نمی‌دانم چه دلیلی داشت شاید ریتمش آهسته بود و شاید پایانش باید برعکس می‌شد. البته ضعف دیگرش این بود که دوبله شد. در امام علی بازیگران دوبله داشتند و من هم از صدای خانم غزنوی روی قطام بسیار رضایت داشتم و دوبله ابهت خاصی به نقش‌ها می‌داد و بسیار تاثیرگذار بود اما در ساحره اینگونه نبود و وصله ناجور بود.

 

آقای میرباقری در امام علی چقدر برای ایفای نقشت کمک کرد؟

راهنمایی‌های آقای میرباقری واقعا درجه یک بود و بسیار به من کمک کرد. حتی سیروس گرجستانی به من در ایفای نقش کمک کردند و فضای پدرانه و راحتی را برایم رقم زدند.

 

چطور شد که از فضای جدی به طنز و کمدی رفتی؟ چه عواملی باعث شد که نقش مدیر در «ورود آقایان ممنوع» را بپذیری؟

اول اینکه سناریوی بسیار درجه یکی داشت و همان ابتدا بسیار خندیدم. دوم اینکه رامبد جوان کارگردانی بسیار خوب است و ۲ الی ۳ ماه قبل از کار، در لوکیشن تمرین می‌کردیم. رامبد حتی میزانسن‌ها را همان جا اتود می‌زد و تغییر می‌داد.

 

در ورود آقایان ممنوع از زشت بودن و تیپت راضی بودی؟

اصلا نگران زشتی صورتم نبودم و از تیپ و گریمم بسیار راضی بودم.

 

یادت هست که من حدس زدم برای این کار سیمرغ می‌گیری؟

باور نمی‌کردم که داوران به کار طنز توجه کنند و من سیمرغ بگیرم حتی به کاندید شدن هم فکر نمی‌کردم!رضا عطاران بازیگر بسیار خوبی است و درست بازی کردن او سبب شد من هم خوب بازی کنم. به نظرم بازی بازیگر مقابل بسیار تاثیرگذار است.

 

شروع بازیگری طنز از ورود آقایان ممنوع بود و بعد از آن در نقش‌های طنز بسیاری بازی کردی که آخرین آنها، خوب بد جلف بود که دویدن، جیغ زدن و جنس بازی کمدی‌ات بسیار خوب شده است. پیمان قاسمخانی چقدر به ایفای نقشت کمک کرد؟

من در کار خیلی به کارگردان وابسته هستم. البته به نظر من کمدی مرزی دارد که اگر بازیگر از آن گذر کند لوس و لمپنی می‌شود. یکی از دلایلی که بازی عطاران خوب است به همین موضوع برمی‌گردد که او روی مرز کار می‌کند و کارش به اندازه است و آن را حفظ می‌کند. من به اندازه عطاران تجربه ندارم و به همین دلیل زیاد از کارگردان می‌پرسم که زیاده‌روی نکنم.

 

در مورد «پرده نشین» صحبت کن. آیا این کار جدی را دوست داشتی؟

هم به لحاظ قصه و هم جدی بودن، نقشم را دوست داشتم و بعد از چند کار کمدی دوست داشتم جدی کار کنم و بازخورد خوبی هم داشت.

 

کار با بهروز شعیبی چطور بود؟

بهروز شعیبی عالی است و دقیقا می‌داند که چه می‌خواهد و همان روز اول گفت که چه نقشی از من می‌خواهد و بازیگران را به سمتی می‌برد که باید بازی کنند. او کارگردانی خوش اخلاق است.

 

در مورد «دراکولا» صحبت کنید. دراکولا آنطور که باید نشد و انتظار کمدی خاصی داشتیم که از آب درنیامد. آیا دراکولا را دوست داشتی؟

دراکولا را دوست داشتم چون فکر می‌کنم امضای عطاران را دارد و رضا عطاران آن چیزی که همیشه بازی می‌کند را نساخته است و آن چیزی که در ذهن دارد را ساخته است. در دراکولا شوخ طبعی‌اش دیده می‌شود البته من دوست داشتم نقشم بیشتر باشد (باخنده)!

 

آیا این احساس را داشتی که دراکولا فضای خاصی دارد؟

بله، رضا عطاران می‌خواست فضایی را ایجاد کند که همه به قهقهه نرسند و پیام‌های جذاب فیلم را دریافت کنند. من فیلم‌های متفاوت را دوست دارم.

 

در مورد سامان مقدم و نهنگ عنبر صحبت کن.

کارهای سامان مقدم را دوست دارم. مقدم یکی از کارگردانانی است که بدون خواندن فیلمنامه به او بله می‌گویم.

 

به نظرت در داوری‌های جشن خانه سینما باید در چه رشته هایی کاندید می‌شد؟

گریم، موسیقی، کارگردانی و البته بازیگری. «خوب بد جلف» که اصلا کاندید هم نشد!

 

به موسیقی علاقه داری؟

بسیار زیاد به موسیقی راک، بلوز، جاز، هارد تراک و متالیکا علاقه دارم و گوش دادن هر کدام بستگی به حالم دارد. زمانی که کار می‌کنم و در حال مجسمه سازی هستم قطعا باید موسیقی و به خصوص متالیکا گوش کنم. البته موسیقی کلاسیک هم گوش می‌دهم.

چقدر به فیلم و کتاب علاقه داری؟

فیلم زیاد می‌بینم اما زیاد اهل نشستن نیستم و اولویتم در موسیقی، مجسمه سازی، فیلم دیدن و بعد کتاب خواندن است.

 

وضعیت بازیگری امروز را چطور ارزیابی می‌کنید؟ از میان نسل جدید بازیگران بازی کدام یک از بازیگران را دوست داری؟

نوید محمدزاده را خیلی دوست دارم. «ابد و یک روز» و تئاتر «آخرین نامه» او را دیدم و فکر می‌کنم اعجوبه‌ای در بازیگری است و یکی از آرزوهایم این است که مقابلش بازی کنم. به نظرم خیلی کاربلد است.

 

از بازیگران خانم چطور؟

پریناز ایزدیار در «ابد و یک روز» عالی بود اما در کار بعدی‌اش هم همان بازی را داشت. به نظر من کارگردانان ما بازی‌های متفاوت از بازیگران نمی‌خواهند و در مورد خانم‌ها این مورد بیشتر اتفاق می‌افتد. اما نوید محمدزاده بازی‌های متفاوت را تجربه کرده است.

 

نقش پریناز در شهرزاد چطور بود؟

من شهرزاد را ندیده‌ام و دیدن فیلم خارجی را بیشتر ترجیح می‌دهم.

 

در نسل بازیگران خودت، کدام بازیگر خانم را دوست داری؟

در نسل خودم بازی لیلا حاتمی را بسیار دوست دارم و او بسیار زیباست.

 

 

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش