جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
۱۱:۴۹ - ۱۶ اسفند ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۲۰۴۶۸۸
چهره ها در سینما و تلویزیون

بازیگران خردسال «قصر شیرین» از تجربه کاندید شدن برای سیمرغ می‌گویند

نیوشا علیپور و یونا تدین,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

شاید آن روز که در مراسم قرعه‌کشی جدول سینمای رسانه از هیأت داوران خواستند  که به کودکان بازیگر هم توجه کنند کسی فکرش را نمی‌کرد هر دو پدیده سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر شوند و طوری خودشان را ثابت کنند که در لیست کاندیداهای سیمرغ جای بگیرند.

 

نیوشا علیپور و یونا تدین اگرچه در ایام ماه رمضان امسال با سریال «بچه مهندس» برای مخاطبان تلویزیون شناخته شدند اما «قصر شیرین» رضا میرکریمی بود که حضورشان در عرصه بازیگری را برای علاقه‌مندان جدی سینما، جدی‌تر کرد؛ فارغ از کاندیدا شدن و جایزه نگرفتن آنچه برای نیوشا و یونا مهم است این است که بازی‌شان دیده شده و کارشان را درست انجام داده‌اند و فرصت برای کسب جایزه بسیار دارند.

 

می‌گویند اگرچه بازیگری را دوست دارند اما برای دیگر علاقه‌مندی‌هایشان هم برنامه دارند و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنند. یونا و نیوشا بعد از اتمام جشنواره فیلم فجر میهمان ایران بودند و از چگونگی انتخاب شدن‌شان برای فیلم و سریال، حاشیه‌های شهرت و معروف شدن و علایق دنیای کودکی‌شان گفتند. یونا که یک فوتبالدوست تمام عیار است و طرفدار قرمزپوشان پایتخت پا به تحریریه که می‌گذارد کری‌خوانی‌اش با عکاس استقلالی روزنامه شروع می‌شود و از علاقه‌اش به بارسلونا می‌گوید و نیوشا که بدون شناختی از فوتبال طرفدار رنگ آبی است از تمرین اجرا و بازیگری برای عروسک‌هایش می‌گوید و از اینکه آنقدر جسارت داشته که در اولین روزهای کلاس بازیگری برای تست جلو چند کارگردان سینما شخصاً داوطلب شود.

 

یونا تدین: می‌خوام لیونل مسی بشم

 

اینطور که معلومه خیلی فوتبالی‌ هستی؟

بله من بارسایی‌ام و طرفدار مسی.

 

چرا مسی رو دوست داری؟

تیم بارسا رو دوست دارم بازیکن مسی رو هم دوست دارم.

 

یعنی اگه مسی به تیم دیگه‌ای بره همچنان دوستش داری؟

بارسا رو بیشتر دوست دارم تا مسی رو. اما مسی جایی نمی‌ره. ۱۵ ساله نرفته، دیگه هم نمیره.

 

از بازیکن‌های پرسپولیس طرفدار کدومشونی؟

علیپور و بیرانوند. بیرانوند پنالتی کریس رونالدو رو گرفت. همه بازی های تیم ملی ایران رو دروازه بانی می‌کنه.

 

تو که اینقدر فوتبالی هستی دوست داشتی بازیگر باشی یا فوتبالیست؟

۴ ماهه فوتبالی شدم، از جام جهانی به بعد. بیشتر هم نتیجه‌ها رو پیگیری می‌کنم چون بیشتر وقتم رو پیانو تمرین می‌کنم یا مشغول درسم.

 

گفتی گزارشگری فوتبال هم تمرین می‌کنی فردوسی‌پور شدن رو چطور؟ دوست‌داری گزارشگر بشی؟

نمی خوام فردوسی‌پور بشم می‌خوام لیونل مسی بشم. گزارشگری حال نمی‌ده.

 

اگر یه روز بین فوتبال و بازیگری یکی رو انتخاب کنی، کدوم رو ترجیح می‌دی.

بازیگر فوتبالیست مثل پژمان جمشیدی. ولی وقت بازیگری فوتبال رو هم ترک نکنم.

 

 بریم سراغ بازیگری. از کی فهمیدی که دوست‌داری بازیگر بشی.

 اول علاقه مامانم بود بعد وقتی بزرگتر که شدم فهمیدم خودم هم خیلی دوستش دارم.

 

کدوم بازیگر رو وقتی می‌دیدی علاقه‌ات به بازیگری بیشتر می‌شد.

شهاب حسینی، آل پاچینو، مارلون براندو.

 

اون موقع که رؤیای بازیگر شدن داشتی کدوم وجهش رو دوست داشتی؛ خود بازیگری رو یا معروف شدن رو. مثلاً دوست داشتی تو هم مثل شهاب حسینی معروف بشی.

حتی بیشتر و بهتر از شهاب حسینی. آقای کاسه ساز (سرپرست گروه کارگردانی سریال «بچه مهندس») هر پلانی که بازی می‌کردم می‌گفت این شهاب حسینی دومه.

 

چطور شد آقای میرکریمی برای قصر شیرین انتخابت کرد.

باید از خودشون بپرسین اما من فکر می‌کنم ۹۰ درصدش موفقیتم برای «بچه مهندس» بود.

 

آقای میرکریمی برای اینکه مطمئن بشه چه تست بازیگری رو ازت گرفت؟

صحنه آخر فیلم؛ البته دفعه سوم و چهارم بود. گفت فرض کن بابات داره رانندگی می‌کنه از کیفت تبلتت رو در میاری میری دابسمش و لحظه قبل از رفتن مامان به اتاق عمل رو می‌بینی. (حالا نمی‌خوام فیلمو لو بدم) تو این صحنه من بدون اینکه صورتم رو تغییر بدم اشک می‌ریزم.

 

از همون اول که فیلم پیشنهاد شد می‌دونستی قراره با حامد بهداد بازی کنی؟

نه. اولین بار که برای تست رفتم دیدم روی تابلو بازیگرها نوشته حامد بهداد در نقش جلال. وقتی اومدم خونه بابام رو مبل نشسته بود و اینستاگرام چک می‌کرد. مامانم گفت حامد حدس بزن کی بابای یوناست، بازیگریه که خیلی دوستش داری. بابام گفت حامد بهداد. مامانم گفت آفرین. من که خودم ذوق کرده بودم اما بابام اونقد ذوق کرد که نگو.

 

پس خانوادگی طرفدار حامد بهدادین؟

دوستش دارم ولی الگوی من مارلون براندو، آل پاچینو و شهاب حسینیه.

 

برخورد حامد چطور بود؟

بعضی‌ها می‌گن سر صحنه جدیه اما خیلی هم مهربونه و کمک کرد. وقتی می‌خواست ازم تعریف کنه می‌گفت تو خیلی خوب بودی، خیلی.

 

چطور خبردار شدی که نامزد سیمرغ شدی؟

مامانم داشت پخش مستقیم تلویزیون رو می‌دید، منم از لای در چهار چشمی نگاش می‌کردم. اسم من رو که اعلام کردن مامان زد زیر گریه و من هم... اسمم کنار جواد عزتی، نوید محمدزاده، علی نصیریان، حسن پورشیرازی و آرمین رحیمیان قرار گرفت.

 

برات مهم بود که چنین رقیب‌هایی داری؟

رقیب نبودند. اونها پیشکسوتام هستن.

 

آفرین.تو مراسم قرعه کشی نمایش فیلم‌ها از جایزه گرفتن بازیگران کودک صحبت کردی، موقع بازی فیلم هم فکر می‌کردی کاندیدا بشی.

بله. گفتم چرا به بچه‌ها جایزه نمی‌دن. واقعاً هم بچه‌ها به اندازه آدم بزرگ ها تلاش می‌کنن بعضی وقت ها شاید هم بیشتر. گفتم از مسئولان تشکر می‌کنم و خواهشم این است که به بچه‌ها هم جایزه بدهند.

 

پس انتظار داشتی جایزه رو هم بگیری؟

نه. همین که جزو کاندیداها شدم برام خیلیه. بین این همه بازیگر که تو جشنواره فیلم داشتند کاندیدا شدم، این خوبه.

 

بله خب باید زحمت زیاد بکشی. آقای نصیریان بعد از چند سال اولین جایزه‌اش رو گرفت.

خیلی حس خوبی بود می‌خواستم بزنم زیر گریه.

 

 اینکه دو تا کودک جزو کاندیداها بشن اتفاق مهم جشنواره بود اما قبل از انتخاب هیأت داوران روزنامه نگارها و منتقدها و مردم هم از بازی‌ات تعریف کردن.

آقای فراستی از ما تعریف کرد!

 

یعنی اینقدر از تعریف آقای فراستی خوشحالی؟

چون پشت سر همه فیلم‌ها بد می‌گه، پشت سر فیلم ما خیلی خوب گفت. گفت این دو تا خیلی خوبند. پسره بازی‌اش عمیقه و...

 

چی کمک کرد که این حس‌ و بازی عمیق خوب در بیاد؟

در رده اول آقای میرکریمی، داستان رو بهم گفتن چون نمیزارن ما فیلمنامه رو بخونیم؛ البته یه روز فیلمنامه رو تو ماشین ما جا گذاشته بودن که من رفتم تو ماشین و فیلمنامه رو خوندم.

 

بجز آگاهی از قصه، راهنمایی آقای میرکریمی چطور بود؟

با هم گپ می‌زدیم. اون به من حس رو می‌گفت و من هم بازی می‌کردم. خیلی کمک کردن، آقای بهداد هم همین طور. مامان گلم هم همین طور. خودم هم خیلی تلاش کردم.

تو سریال «بچه مهندس» اولین تستی که دادی چه بود؟

گریه.

 

خوب گریه می‌کنیا.

بله

 

به چی فکر می‌کنی که اینقدر خوب گریه می‌کنی؟

به خاطرات بد. مثلاً مرگ مامان، بابا بره سفر و دیگه نیاد. این خیلی بدِ، آخه من رو بابام غیرت دارم.

 

فکر کردن به این اتفاق‌ها اذیتت نمی‌کنه.

در «قصر شیرین» بعد از فیلمبرداری اون صحنه آخر رفتم تو ماشین، آقای زینی گفتند که به چی فکر کردی؟ تعریف که کردم زدم زیر گریه، دیگه نه اون اشکی که تو فیلم دیدینا، پریدم بغل مامان و زار زار گریه کردم. یه بار هم گفتم، سر سریال «بچه مهندس» صبح که می‌رفتم یونا رو دم حراست تحویل می‌دادم و جواد رو می‌گرفتم و عصر که بر می‌گشتم یونا را تحویل می‌گرفتم و جواد را می‌سپردم همون‌جا.

 

تو این سریال هم گریه و صحنه‌های سخت زیاد داشتی.

سخت‌ترین صحنه‌ها سه جا بود. یکی مرگ مامان صدیقه، دوم آتیش سوزی و بعد زیر بارون موندن. خیلی سخت بود. خانم جاهد (بهناز جعفری) من رو تنبیه کرد و گفت باید زیر بارون بمونی. فیلمبرداریش ۴ شب طول کشید. اونم تو اسفندماه و سرما و ماه تولد خودم. من متولد ۲۳ اسفندم. تصویربرداری مرگ مامان صدیقه رو هم دقیقاً گذاشته بودن واسه روز تولد من بدبخت.

 

یعنی به جای اینکه روز تولدم خوشحال بشم و جشن بگیرم ۶ ساعت گریه کردم. وقتی اون روز تموم شد رفتم گوشه دیوار. الان تعریف کنم می‌زنم زیر گریه.

 

دوست‌داری با کدوم کارگردان‌ها و بازیگرها کار کنی؟

اصغر فرهادی، کارگردان‌های بنام و بازیگرهای بزرگ مثل آل پاچینو و مارلون براندو که فوت کردن خدا بیامرز و شهاب حسینی.

 

بازیگر زن چی؟

الناز شاکردوست، فاطمه معتمدآریا، هدیه تهرانی، بهنوش طباطبایی و کارگردان خانم؛ نرگس آبیار.

 

اوقات فراغتت رو چی کار می‌کنی؟

تمرین پیانو در درجه اول، بالاتر از سینما.

 

الان که آدم معروفی شدی، برات لذت بخشه؟

خیلی. بزنم به تخته. خیلی

 

چرا معروف شدن رو دوست داری؟

برای اینکه همه می‌شناسنم.

 

اذیت نمی‌شی.

نه. ولی فشار زیادی رو دوشمه. دو ساعت پیانو، مشق، زبان انگلیسی دارم، آخرین لحظه شاید یک ربع تا نیم ساعت تلویزیون ببینم.

 

ارتباطت با مردم چطوره؟

این رو مردم باید جواب بدن. اگر من بگم می‌گن خود شیرینه.

 

با همکلاسی هات چطوری، اینکه تو معروف‌تر شدی شرایط فرقی کرده.

هیچ. معمولی. مثل سابقم. من از یک سال و نیمگی جلوی دوربین بودم. دوستم ماهان و اوستا یه روز گفتن بیایم بزنیمت چرا ما رو تحویل نمی‌گیری چرا ما رو نمی‌بری سر کار. خیلی دوست دارم یه روز اونا رو ببرم سر فیلمبرداری.

 

دوست‌داری که همکلاسی‌هات هم به این آرزو برسند.

ان شاءالله همه به آرزوهاشون برسن مخصوصاً گداها.

 

یونا وقتی به خیابون می‌ری و بچه‌های کار رو می‌بینی چه حسی داری؟ دوست‌داری کاری کنی که خوشحالشون کنی.

من هر قراردادی که می‌بندم ۱۰ درصدش رو به بچه‌های سرطانی و خیریه می‌دم.

 

شهرت همیشه یکسری حواشی هم داره. این مدت حاشیه‌ای بوده که تو رو اذیت کنه.

بعد از برنامه «حالا خورشید» که گفتم مهندس یونام شود، خیلی‌ها بد نوشتن. یه نفر نوشته بود ابروهام رو برداشتم. من اصلاً تو عمرم به ابروهام دست نزدم. برن عکس‌های چند سال پیشم رو ببینن.

 

از دیدن این حرفها ناراحت می‌شی؟

من که نباید فحش بدم اما تو دلم یه چیزایی می‌گم.

 

می‌دونی معنی اسمت چیه؟

یونا اسم عبریه. به معنای خدا. خیلی دوستش دارم.

 

 چطور شد که بهت می‌گن مهندس یونا.

تا همین ۴ سال پیش زیاد می‌رفتم سر کار بابام. به کارگرها حقوق می‌دادم، زیر چک هاشون رو امضا می‌کردم که برن سفر، حقوق بگیرن. اونها هم به من می‌گفتن مهندس یونا. از اون به بعد خیلی دوست دارم که بهم بگن مهندس یونا.

 

حرف پایانی.

من بچه پررویی نیستم همیشه به دیگران و بچه‌ها احترام میزارم بخصوص به بزرگ‌ترها. تشکر می‌کنم از کل گروه‌ها و آدم‌هایی که باهاشون کار کردم، همشون رو خیلی دوست دارم.

 

 

نیوشا علیپور: مگه معروف شدن چی داره؟

 

چطور برای سریال «بچه مهندس» انتخاب شدی؟

کلاس بازیگری می‌رفتم. خانم مهرنوش دارا گفت یه جا به کارگردانی علی غفاری سریالی ساخته می‌شه به اسم بچه مهندس یا خانه خورشید، برو اونجا تست بده. تست دادم قبول شدم.

 

چه تستی گرفتن ازت؟

گریه، آتش‌سوزی، خنده و...

 

گریه سخته، ولی تو خوب گریه می‌کنی، چطور به این حس می‌رسی؟

اول حس می‌گیرم. وقتی تو چشم یه خورده اشک پر شد یاد پدربزرگم می‌افتم که فوت کرده بغض‌ام می‌ترکه و گریه می‌کنم.

 

بابابزرگت خیلی وقته فوت شده؟

از وقتی من نوزاد بودم.

 

چی شد که تصمیم گرفتی کلاس بازیگری بری؟

به مامان و بابا گفتم دوست دارم، اونها هم من رو کلاس بردن. (مامان نیوشا: از یک سال‌ونیم جمله‌بندی و حفظ شعرش خوب بود. ۲۰ صفحه کتاب رو جلوش میذاشتی با ریتم درست می‌خوند. برنامه‌های تلویزیون رو که نگاه می‌کرد یه چیز رو به جای میکروفن می‌گرفت دستش و می‌گفت من مجریم، عروسک‌هاش رو می‌چید و براشون برنامه اجرا می‌کرد. نور اتاق رو تنظیم می‌کرد و با تبلتش فیلم می‌گرفت.

 

در نهایت گفت مامان میشه من رو کلاس بازیگری بنویسی؟ گفتم کار سختیه. گفت اشکالی نداره من به جون می‌خرم با مشورت مربی به صورت آزمایشی دو هفته کلاس گذاشتیمش.

در همین ایام چند کارگردان برای پیدا کردن بازیگر به آموزشگاه سر زده بودن و نیوشا با وجود اینکه روزهای اول کلاسش بود با جسارتی که داشت داوطلب شد و اتود زد. بعد از یک ماه برای «بچه مهندس» تست داد که از بین ۵۰۰ نفر انتخاب شد. در «قصر شیرین» هم از بین ۷۰۰ نفر انتخاب شد.)

 

چرا دوست داشتی بازیگر بشی؟

بازیگری خیلی خوبه، آدم رو سرگرم می‌کنه.

 

بازی چه کسی رو می‌دیدی که وسوسه می‌شدی بازیگر بشی؟

خانم فاطمه معتمدآریا، خانم گلاب آدینه، بهاره رهنما، حامد بهداد، محمدرضا گلزار.

 

معروف شدن رو دوست داشتی یا بازی کردن رو؟

بازی کردن رو. معروف شدن برای من فرقی نداره. مگه چی داره.

 

مثلاً اینکه الآن همه می‌شناسندت و دوست دارن باهات عکس بگیرن خوب نیست؟

نگیرن. من همین شکلی خانواده‌ام باهام هستن و عکس می‌گیرن.

 

آدم‌ها که معروف می‌شن بخصوص بازیگرها یکسری حاشیه هم دارن. برخی‌هاشون آدم رو اذیت می‌کنه. از این اتفاق‌ها برات افتاده؟

دو بار بهم برخورد. تو اینستاگرام برای مامانم دو تا چیز نوشتند که بهم برخورد. یک بار نوشتن که این بچه عین جن می‌مونه. شاید اونها از من بدشون بیاد ولی دیگه عین جن که نیستم. یک نفر هم که اسمش سمیرا بود نوشته بود این مامانه چقدر بی‌سلیقه است حتی شاهزاده واقعی هم

 

این شکلی تاج نمیزاره، آخه من تو جشنواره تاج گذاشته بودم، خب مامان من هم بلده همچین حرف‌هایی رو بزنه اما حرف زدن مثل شما بده. دارم به کسایی که این چیزها رو می‌نویسن می‌گم حرف‌های شما خیلی بده ولی برای ما مهم نیست.

 

چطور شد از طرف آقای میرکریمی دعوت به کار شدی؟

این رو هم خانم مهرنوش دارا گفت، عین بچه مهندس.

 

یعنی آقای میرکریمی «بچه مهندس» رو ندیده بود؟

نه. ولی همکاراش دیده بودن.

 

کی فهمیدی قراره با حامد بهداد بازی کنی؟

عکس‌اش رو که روی دیوار زدن فهمیدم.

 

استرس نداشتی؟

نه.

 

کارهای آقای میرکریمی رو قبلاً دیده بودی؟

«یک حبه قند» رو دیدم.

 

حدس می‌زدی کاندیدای جایزه بشی؟

نه اصلاً برام فرقی نمی‌کرد، کاندیدا بشم نشم، مهم این بود که بالاخره من دیده شدم.

 

بله کارت خوب دیده شد. هر کس «قصر شیرین» رو می‌دید از بازی شما دو تا تعریف می‌کرد.

آقای فراستی از من تعریف کرده بود، از هیچ‌کس تعریف نمی‌کنه اما از ما تعریف کرد.

 

مراسم اختتامیه هم رفتی؟

بله.

 

فکر می‌کردی جایزه بگیری؟

من برام مهم نیست. همین که انتخاب شدم خودش موفقیته.

 

تشویق کردن دیگرون برات مهم نیست؟

زیادی هم که تعریف کنند آدم خجالت می‌کشه.

 

کدوم سکانس برات سخت بود؟

صحنه گریه و جایی که نمی‌تونم بگم (همون جایی که تو فیلم نقشی که من بازی کردم شلوارش رو خیس می‌کنه).

 

بله. صحنه خیلی سختی بود. اینجا هم از همون ترفندت استفاده کردی، به بابابزرگت فکر کردی؟

اینجا دیگه خیلی حس گرفتم.

 

چه کسی کمک کرد این حس خوب در بیاید؟

آقای میرکریمی نبود. طاقت دیدن گریه من رو نداشت. نویسنده فیلم آقای محسن قرایی این صحنه رو کارگردانی کرد. آقای عسگری و حامد بهداد هم کمک کردن.

 

حامد بهداد از بازیت تعریف می‌کرد؟

این صحنه رو خیلی تعریف کرد. گفت خیلی شاهکار کردی. خیلی عالی بازی کردی.

 

دوست‌داری با کدوم کارگردان کار کنی؟

آقای میرکریمی کارگردان بزرگیه که من باهاشون کار کردم. پس من با هر کارگردانی می‌تونم کار کنم فقط بداخلاق نباشه، عین آقای میرکریمی باشه؛ مهربون و خیلی عادی.

 

داستان فیلم رو که پیش دوستات لو نمی‌دی؟

نه، اصلاً.

 

اصلاً قبل از فیلمبرداری داستان و فیلمنامه رو هم خوندی؟

«بچه مهندس» رو خوندم اما «قصر شیرین» رو نه.

 

یعنی هر روز سر صحنه بهت توضیح می‌دادن که قراره چه اتفاقی بیفته؟

بله.

 

چقدر فیلم می‌بینی؟

کم. بیشتر به درس و مشق‌هام می‌رسم.

 

کدوم نقش رو دوست داری؟

نقش برام فرقی نمی‌کنه. فقط خطرناک نباشه. بیمار نباشه. ایمنی رو هم رعایت کنه.

 

دوست‌داری با کدوم بازیگرها کار کنی؟

فاطمه معتمدآریا، گلاب آدینه، با حامد بهداد که کار کردم، با آقای پرویز پرستویی و گلزار.

 

فیلم خارجی هم می‌بینی، بازیگرها رو می‌شناسی؟

یکی رو فقط بلدم. بوراک اوزچیویت سریال «اکیا». به خاطر همین زبان ترکی رو هم دوست دارم. دیدی الآن به مامانم گفتم «آنی تامام» یعنی مامان باشه.

 

سر تصویربرداری سریال بچه مهندس یا فیلمبرداری قصر شیرین احساس خستگی نمی‌کردی؟ اینکه دوست داشته باشی زودتر به خونه برگردی و به درس و مشقات برسی.

اصلاً. (مامان نیوشا: لوکیشن «قصر شیرین» چون تو دل طبیعت بود وقت‌ استراحت خیلی راحت می‌تونست بازی کنه. با یونا پانتومیم بازی می‌کرد. «بچه مهندس» هم حالت مدرسه و بازی داشت و خستگی‌شون رو رفع می‌کرد)

 

چند ماه سر کار آقای میرکریمی بودی؟

سه ماه و نیم.

 

تو این سه ماه و نیم که یاسوج بودی چطور خودت رو به همکلاسی‌هات رسوندی؟

از خانم‌مان می‌پرسیدم که کدوم درسیم، بعد مشق‌هام رو می‌نوشتم و مطمئن می‌شدم که جلوترم یا عقب تر.

 

آخرین کتابی که خوندی چی بود؟

  هنوز دارم می‌خونم؛ شاهنامه. چند   شعر از شاهنامه که داستان شده.

 

الان کدوم داستان رو می‌خونی؟

پسران فریدون.

 

دوست‌داری کارگردان بشی؟

کارگردان، بازیگر، دستیار کارگردان، نویسنده و... فرقی نمی‌کنه.

 

اگه یه روز خودت کارگردان بشی چه فیلم و کارتونی رو برای بچه‌ها می‌سازی؟

بیشتر خنده‌دار می‌سازم که بچه‌ها بخندن.

 

کار تازه‌ای بهت پیشنهاد شده؟

۵ – ۴ تا کار پیشنهاد شده.

 

خب می‌خواهی چی کار کنی، همه رو قبول کنی؟

مامان و بابا  تصمیم می‌گیرن.

 

راجع به «قصر شیرین» مامان و بابا چی گفتن که راضی شدی بازی کنی؟

اونها هر تصمیمی که بگیرن من هم قبول می‌کنم.

 

(مامان نیوشا: اول زمان کار رو می‌پرسیم و بعد نام کارگردان و نقش. نقش‌هایی رو انتخاب می‌کنیم که هم دیده بشن و هم نیوشا از پس‌اش بر بیاد و البته با روحیه‌اش سازگار باشه.

 

 به هر حال پدر و مادر بهتر می‌دونن بچه‌شون با چه روحیه‌ای بار اومده. روحیه نیوشا خیلی شاده. برای «قصر شیرین» غیر از این ملاک‌ها چون قرار بود سه ماه در یاسوج باشیم به نیوشا توضیح دادم سه ماه قراره این مکان بمونی، نمی‎تونی بگی دلم برای بابا و خواهرم تنگ شده، صبح زود باید بیدار بشی، هر زمان هم که گفتن باید آماده کار باشی.

 

با این حال خب بچه است دیگه، برای بابا و خواهرش دلتنگی می‌کرد، اونها هم در عرض این سه ماه سه بار به دیدنش اومدن و بهش انرژی دادن. الآن چهار پیشنهاد داره که عموماً نقش اصلی هستن اما ما باید طوری برنامه‌ریزی کنیم که هم به آینده‌اش لطمه نخوره و هم بچگی خودش رو داشته باشه.)

 

نرگس عاشوری

 

  • 16
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش