پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
۰۹:۴۰ - ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ کد خبر: ۹۹۰۲۰۲۲۴۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

همه چیز درباره «پژمان جمشیدی»؛ از آن تک‌گل ملی معروف تا صدها پیشنهاد سینمایی/ چرا دیگر کسی به پژمان نمی‌خندد؟

کسهای پژمان جمشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

در کرج برای خودش «بچه معروف» شده بود؛ جوان‌های کرجی آن موقع، همگی می‌خواستند یکی مثل پژمان جمشیدی شوند؛ بازیکنی که از کرج به تیم بزرگی مثل پرسپولیس رسیده بود. جمشیدی آن روزها هنوز پژمان نبود! رؤیایش رسیدن به باشگاه‌های بزرگ و صد البته تیم ملی بود. با درخشش در بازی‌های تیم دانشجویی مسیر را زودتر برای رسیدن به رؤیایش طی کرد. بازوبند کاپیتانی تیم دانشجویان را بر بازو می‌بست، در تیم امید ایران بازی می‌کرد و بعد هم به سایپا رسید. به غیر از دوستان نزدیکش با کسی خنده و شوخی نداشت. عبوس‌تر از چیزی بود که تصور شود روزی از او طنز تراوش کند!

با حضور در سایپا و بازی در خط دفاعی این تیم بود که دل علی پروین را برد؛ مردی که سلطان قرمز‌ها بود و به این راحتی‌ها به کسی اجازه نمی‌داد به پرسپولیس بیاید؛ اما جمشیدی توانست به پرسپولیس برسد تا معروف‌بودنش بین کرجی‌ها بیشتر و بیشتر شود. دیگر هرکسی در کرج پا به توپ می‌شد، می‌خواست راهی را برود که پژمان رفته؛ او درس می‌خواند و فوتبال بازی می‌کرد. هرچند مشخص نشد درس را برای فرار از رفتن به سربازی می‌خواند یا واقعا استعداد درخشانی داشت؛ ولی استعداد درس‌خواندن را برادرش داشت؛ کسی که در دانشگاه شریف پذیرفته شده بود و بعدها هم از ایران رفت.

کسهای پژمان جمشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

برای پژمان فوتبال مهم‌تر از درس بود؛ دست‌کم در آن روزها که این‌طور بود. او می‌دانست اگر قرار است جایی در تیم ملی داشته باشد، باید در پرسپولیس بدرخشد؛ ولی مگر به این سادگی‌ها کسی می‌توانست به ترکیب اصلی پرسپولیس با آن همه ستاره برسد؟ جمشیدی از همان روزها آموخته بود برای رسیدن به اهدافش باید بدود، فراتر از دویدن باید «جان بِکند». به هر جان‌کندنی بود در پرسپولیس برای خودش اعتباری به دست آورد. سمت راست خط دفاعی به میدان می‌رفت و از ترس ناسزاهای علی پروین، بیش از چیزی که می‌شد از یک بازیکن دفاع راست انتظار داشت، می‌دوید!

پژمان نمی‌خواست به این راحتی‌ها تسلیم شود، او دل سلطان بزرگ پرسپولیس را به دست آورده بود، ولی برای تماشاگرانی که روی سکو نشسته بودند، بازیکن چندان بزرگی نبود؛ حداقل از آن ستاره‌هایی که برایش در خیابان سرودست بشکنند نبود. در جمع پرسپولیسی‌ها درخشید و توانست پیش پدرش فخر بفروشد که پسرش حالا در یکی از محبوب‌ترین تیم‌های ایران بازی می‌کند. او در دیدار حساسی برابر سپاهان هم یکی از مهم‌ترین گل‌های زندگی‌اش را زد.

برای بازیکنی که در دفاع راست یا بعضا دفاع چپ بازی می‌کند، گل‌زدن ارزش زیادی دارد، چه برسد به اینکه گل در دیدار مهمی برابر سپاهان هم زده شود. بازی یک – یک است و پرسپولیس نیاز مبرمی به برنده‌شدن دارد تا اینکه جمشیدی از راه می‌رسد و گل برتری را می‌زند! شاید خوش‌بین‌ترین هوادار پرسپولیس هم فکرش را نمی‌کرد کسی که گل برد تیمش به سپاهان را می‌زند، پژمان جمشیدی است! از بخت بد اما گل سرنوشت‌ساز او چندان دیده نشد، چون برق شبکه سه سیما رفته بود و کسی نتوانست به‌صورت زنده گلی را که پژمان جمشیدی زده بود، ببیند!

این هم لابد از بدشانسی کسی بود که می‌خواست ثابت کند بالاخره یک مدافع راست هم توانایی گل‌زدن را دارد. سال‌ها بعد، خودش در برنامه دورهمی درباره آن قطع برق بی‌موقع حرف زد. «وقتی گل زدم برق شبکه سه سیما رفت! من دیگر یادم نمی‌آید هیچ‌وقتی برق شبکه سه رفته باشد! (می‌خندد) آن دیدار جنجالی شده بود و شیشه اتوبوس‌ها و تعدادی دیگر از ماشین‌ها را شکسته بودند. من به‌خاطر گلی که در آن بازی زده بودم، خیلی خوشحال بودم، چون بازی بسیار مهمی بود. آن‌قدر خوشحال بودم که از اصفهان و در داخل اتوبوس تیم به خانه زنگ زدم تا به پدرم بگویم دیدی چه گلی زدم؟ قبل از اینکه من سر صحبت را باز کنم، او به من گفت بازی چند چند شد؟ گفتم یعنی چه؟ گفت ما فقط تا موقعی که بازی یک – یک بود، دیدیم. گفتم یعنی نباید تا دقیقه ۹۰ بازی را دنبال کنید، آن‌هم من وقتی در زمین حضور دارم؟ گفت این چه حرفی است؟ برق رفت! گفتم برق خانه؟ گفت نه، برق شبکه سه!».

کسهای پژمان جمشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

جدایی از پروین

حضورش در پرسپولیس با علی پروین بود، ولی شایعاتی می‌گفتند اختلافش با پروین، دو نفری که رابطه بسیار خوبی به‌ظاهر با هم داشتند، باعث جدایی‌اش از پرسپولیس شد. پژمان از پرسپولیس جدا و راهی پاس شد. می‌گوید اختلافش با علی پروین شایعه است و فقط ‌‌برای خدمت سربازی از پرسپولیس جدا ‌شد. «اختلاف من با علی پروین شایعه است. راستش من دیگر نمی‌توانستم دانشگاهم را هشت سال کِش بدهم! (می‌خندد) بالاخره باید به سربازی می‌رفتم!». 

جدایی‌اش از پرسپولیس او را رفته‌رفته از نگاه تیز مخاطبان فوتبالی راند؛ پاس، استیل‌آذین، فولاد و البته ابومسلم دیگر تیم‌های باشگاهی بودند که جمشیدی برای آنها بازی کرد؛ جمشیدی البته دیگر فروغ سال‌های جوانی را نداشت، هرچند انتخاب تیم‌های ضعیف‌تر که باید برای اعاده حیثیت هم می‌جنگیدند، کارش را دشوارتر کرد.

کسهای پژمان جمشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

آن تک‌گل ملی معروف

پژمان جمشیدی البته به آرزوی اصلی‌ خود هم رسید و پیراهن تیم ملی را پوشید. آن سال‌ها که به تیم ملی رسید، بیشتر شبیه «نخودی» تیم بود! بلاژویچ، سرمربی وقت تیم ملی، ۴۰ بازیکن را دعوت کرده بود تا از بین آنها ۲۳ نفر را انتخاب ‌کند؛ در بین آن ۴۰ نفر، فقط دو نفر گمنام بودند؛ یکی پژمان و دیگری جواد نکونام! روزنامه‌ها هر روز در فهرست نهایی خود اسم پژمان را در فهرست خط‌خورده‌ها می‌گذاشتند؛ او حتی در اردوی خارجی تیم ملی نیز با جواد نکونام و چلنگر، مترجم بلاژویچ، تنها مانده بود و مشخص بود که حتی اعضای تیم ملی هم برایش تره خرد نمی‌کنند! می‌گوید در خوابگاه محل استراحتش با جواد نکونام هم‌قسم شدند که آن‌قدر در تمرین خوب بازی کنند تا بالاخره به ترکیب اصلی برسند. این اتفاق هم افتاد و در تیم پرمهره بلاژویچ، بالاخره جا برای این دو بازیکن جوان باز شد. پژمان با وجود داشتن رقبای سرسخت، تیم ملی را سفت چسبید و ۲۱ بار هم پیراهنش را تن کرد؛ ۲۱ باری که البته با یک گل ملی هم همراه شد؛ گلی به گرجستان زد. می‌گوید آن‌قدر درباره آن گلش صحبت کرده‌اند که آن گل از تمام گل‌های علی دایی معروف‌تر شده است. اتفاقا پژمان، مدافع راستی که باید پشت سر ستاره‌های بزرگ‌تری مثل مهدی مهدوی‌کیا در فهرست انتظار می‌ماند، در یک بازی ملی در کنار علی کریمی در نقش مهاجم به میدان رفت! علی دایی بازی با تیم امارات را از دست داده بود و بلاژ تصمیم گرفت پژمان را از خط دفاعی به پیشانی خط حمله ببرد تا جای علی دایی بازی کند؛ آن‌هم درست وقتی که علی سامره، یکی از مهاجمان خوش‌نام وقت، روی نیمکت نشسته بود. خودش می‌گوید آن بازی یکی از بهترین بازی‌های عمرش بوده است. با‌این‌حال کمتر کسی خاطره‌‌ای از پژمان جمشیدی در قالب تیم ملی دارد؛ مگر همان تک‌گلی که شاید بعدها با شوخی‌کردن‌های زیاد درباره‌اش به شهرت رسید.

کسهای پژمان جمشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

ورود به تلویزیون

ستاره‌نبودن در دنیای فوتبال، ستاره به معنای اینکه هواداران برایش سرودست بشکنند، شاید انگیزه‌‌ای به جمشیدی داد تا تبدیل به پژمان شود! برای بازیکنی که تحصیل‌کرده بود، سینما می‌توانست انتقامی برای فوق‌ستاره‌نشدنش در فوتبال باشد؛ یکی، دو سال بعد از خداحافظی از دنیای فوتبال که شور پرده نقره‌‌ای وجود جمشیدی، بازیکنی را که داشت فراموش می‌شد، فرا گرفت. او به واسطه علاقه نصفه‌و‌نیمه‌‌ای که به تئاتر و کارهای این مدلی داشت، راهش را به تلویزیون کشاند. برخلاف آنکه خیلی‌ها پژمان را از سال ۹۲ با سریالی به همین نام می‌شناسند، او قبل‌تر از آن به‌عنوان بازیگر میهمان در یکی از قسمت‌های ساختمان پزشکان وارد قاب تلویزیون شد و نیمچه استعدادش را به نمایش گذاشت.

دوستی‌اش با برادران قاسم‌خانی یا شاید پرسپولیسی‌بودن برادران قاسم‌خانی، مسیر را برای انتقال جمشیدی به پژمان هموارتر کرد. صداوسیما دنبال یک بازیکن فوتبال حرفه‌‌ای بود که نقش پژمان را بازی کند؛ آن زمان که برادران قاسم‌خانی گفتند چه کسی بهتر از خود پژمان جمشیدی! دیگر شوخی‌شوخی همه چیز داشت جدی می‌شد. پژمان می‌گوید در ابتدا تردید داشته و کاملا اتفاقی درهای سینما و تلویزیون به رویش باز شده است؛ «اوایل خیلی تردید داشتم. با هرکسی مشورت می‌کردم، می‌گفتند این کار را نکن؛ ولی بعد که سریال پژمان گرفت، همان افراد می‌گفتند چرا زودتر سراغ بازیگری نرفتی؟».

جمشیدی در سریال پژمان، شاید نقش خودش را بازی کرد؛ فوتبالیست از دور خارج‌شده که تلاش می‌کند همچنان روی بورس بماند. شوخی‌های آشنا از جنس فوتبالی‌ها، کری‌خوانی‌ها به‌ویژه با خسرو حیدری، مدافع راست وقت استقلال و به‌وسط‌کشیدن پای دیگر بازیکنان فوتبالی به آن سریال، بازی پژمان را در رل خودش راحت کرد. «پژمان» آن‌قدر محبوب شده بود که دیگر کسی به جمشیدی فوتبالیست که روزی توانسته بود در ترکیب تیم ملی به میدان برود، فکر نمی‌کرد.

البته ‌‌همان زمان انتقادها از او هم زیاد بود؛ کسی نمی‌خواست بازیکن قدیمی فوتبال را که احتمالا به خاطر دیدن دوربین جو‌زده شده، جدی بگیرد؛ می‌گفتند یکی از آن چند بازیکن مطرحی است که چندصباحی بازی می‌کند و خودش پی می‌برد به درد این رشته نمی‌خورد و می‌گذارد می‌رود.‌درخشیدن در آن سریال، دیگر مسیر را برای جمشیدی هموار کرده بود تا به عشق دیگرش یعنی بازیگری ادامه دهد. فوتبالی‌ها از کارش تعریف و او را دلگرم کردند تا به مسیر ادامه دهد؛ «راستش را بخواهید، علی پروین در کل دوران فوتبالم یک بار هم به من زنگ نزد؛ ولی بعد از بازی در این سریال با موبایل شخصی‌اش به من زنگ زد! باورتان می‌شود؟».‌پژمان اما می‌خواست همه چیز را اصولی یاد بگیرد؛ عشق بازی‌کردن در تئاتر در وجودش ریشه دوانیده بود؛ به سمت تئاتر رفت و بازی جدی روی صحنه با کارگردان‌های جدی‌تر را تجربه کرد. اعتقاد داشت آنهایی که از تئاتر می‌آیند، بسیار محترمانه‌تر هستند و قابل احترام؛ ولی خیلی زود فهمید در این عرصه هم باید پیه فحاشی‌ها را به جان بخرد؛ «من همیشه این را می‌دانستم که تئاتر جای محترمی است و آدم‌هایی که از تئاتر می‌آیند، بسیار آدم‌های محترمی هستند؛ اما این موضوع را نمی‌دانستم که عرصه تئاتر آن‌قدر محصور است. فحش‌هایی که برای بازی در این کار به من دادند،‌ زمانی که در پرسپولیس بازی می‌کردم، از علی پروین نخورده بودم!».

کسهای پژمان جمشیدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 صدها پیشنهاد سینمایی

او اما شاید درست مثل وقتی که با جواد نکونام هم‌قسم شدند تا با تمام وجود تمرین کنند، با خودش عهد بست از انتقادها پلی بسازد برای رسیدن به موفقیت. به همین دلیل بود که پیشنهادهای زیادی برای بازی‌کردن به دستش رسید. پیشنهادهایی که بیشترشان حال و هوای طنز داشت. البته از تئاتر هم دور نشد و به طرز عجیبی الان می‌توان گفت تعداد تئاترهایی که پژمان بازی کرده از تعداد فیلم‌های سینمایی او بیشتر است. برای پژمان بازی در دو فیلم سینمایی ۵۰ کیلو آلبالو و خوب، بد، جلف حکم جهشی باورنکردنی داشت؛ دیگر هر کارگردانی که می‌خواست در سینما فیلم طنز بسازد به سراغ او می‌رفت. آن‌قدر پیشنهاد به دستش رسید که تبدیل شد به یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران. «نقدهای زیادی به من وارد می‌کنند. مثلا می‌گویند چرا این‌قدر فیلم بازی می‌کنی؟ ولی واقعا از صد پیشنهادی که در سال می‌شود شاید چهار یا پنج‌تایش را بپذیرم. تقریبا همه فیلم‌نامه‌های کمدی را برایم می‌فرستند. همین کمدی‌هایی که الان روی پرده‌اند و نمی‌فروشند به من پیشنهاد شده است. خواندم و حدس زدم برای مخاطب جذاب نخواهند بود. یعنی صرف کمدی‌بودن یا پیشنهاد مالی مناسب برایم ترغیب‌کننده نیست».

روزی که پژمان مسخره شد

برای پژمان که می‌گوید در طول ۱۰ سال بازیگری شاید روزهای کار و تلاش‌نکردنش برای ارتقا در سینما مجموعا سه ماه هم نمی‌شود فقط شخصیت‌های طنز نمی‌توانست ارضاکننده باشد؛ می‌خواست ریسک کند و درست مثل همان وقت‌هایی که به عنوان یک مدافع در خط حمله تیم ملی بازی کرد، دل به دریا بزند تا کارهای دیگری را هم تجربه کند. نقش‌های تا حدودی متفاوتش باعث شد تا در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم سوءتفاهم، ساخته احمدرضا معتمدی کاندیدای دریافت جایزه بازیگر مکمل نقش مرد شود؛ اتفاقی که یکی از روزهای تلخ عده‌‌ای از خبرنگاران سینمایی را رقم زد؛ وقتی محمدرضا فروتن نام پژمان را به عنوان کاندیدا خواند، خنده از روی تمسخر عده‌‌ای از خبرنگاران و حضار در سالن آن‌قدر بلند بود که مجبور شدند تذکر دهند تا جو آرام شود! انگار آنها نمی‌خواستند بپذیرند فوتبالیستی که سال‌ها دنبال توپ دویده حالا چشم به سیمرغی بدوزد که باید به اهلش برسد!

خودش اما در اینستاگرام نوشت: «٤ سال فحش، ٤ سال تهمت، ٤ سال فشار، ٤ سال صبر، ٤ سال تلاش و حالا من کاندیدای بهترین بازیگر سینمای ایران؛ چقدر جای مادرم خالی‌ است، آفریدگار را شکر. تبریک به همه کاندیداها، افتخار می‌کنم به حضور در کنارشان». خنده‌های از روی تمسخر حضار اما به مذاق گردن‌کلفت‌های سینما خوش نیامد؛ همان‌هایی که شاید به استعداد بازیگری پژمان پی‌ برده بودند: پرویز پرستویی، نوید محمدزاده، ویشکا آسایش، امیر آقایی و چندتایی دیگر به او تبریک گفتند تا نشان دهند این در به روی بازیکن سابق و بازیگر فعلی باز است. حتی علی پروین هم ابراز امیدواری کرد با بردن سیمرغ، پژمان پاسخی به آنها بدهد که برایشان کاندیداشدن این پسر عجیب و غریب بوده است. پروین کمی بعد گفت: «خیلی دوست داشتم پژمان سیمرغ را بگیرد ولی این اتفاق نیفتاد. فکر می‌کنم در ابتدای راه قرار دارد و می‌تواند در آینده سیمرغ بگیرد». جمشیدی به سیمرغ نرسید ولی به باور دیگری رسید که می‌توان با تلاش و کوشش به کارهای بزرگ‌تر هم دست زد. او بعد از سوءتفاهم ۹ فیلم سینمایی دیگر بازی کرد که تقریبا همگی با استقبال خوبی روبه‌رو شدند.

سریال محبوب

با این حال شاید بازگشتش به تلویزیون در همین سال و همین روزهاست که دوباره نشان داد جمشیدی چقدر از قالب فوتبال فاصله گرفته و تا چه اندازه به پژمان و دنیای بازیگری نزدیک شده است. او این روزها ستاره سریالی طنز به نام زیرخاکی است که «تقریبا» یک‌تنه بار سریال را به دوش می‌کشد؛ این بار با گریم و کاراکتری متفاوت‌تر از چیزی که می‌شد از پژمان جمشیدی انتظار داشت. درست در روزهایی که سیما حسابی قافیه را به شبکه‌های ماهواره‌‌ای باخته، دوباره با گل‌کردن چهره فوتبالیست قدیمی، اقبال اندکی به تلویزیون رو کرده تا مگر، کمی از آب رفته به جوی برگردد. نه اینکه پژمان قرار است نجات‌دهنده سینما و تلویزیون باشد چون خودش به‌خوبی می‌داند هنوز باید در این عرصه شاگردی کند. خودش خوب می‌داند هنوز استادان بزرگی هستند که باید در کنارشان درس بیاموزد. خودش خوب می‌داند که اگر درجا بزند، کارش ساخته است؛ درست مثل همان وقت‌هایی که فوتبال بازی می‌کرد و اگر توپ پشت سرش به دست مهاجم می‌رسید و به او نمی‌رسید، علی پروین با آن ادبیات خاص در رختکن منتظرش بود.

پژمان از فوتبال آموخته که «جان‌نکندن» چه عواقبی برایش دارد؛ او آن درس را آویزه گوشش کرده تا دوباره ستاره این روزهای تلویزیون شده است. ستاره‌‌ای که شاید بدش نیاید به همان افرادی که کاندیداشدنش را به سخره گرفته و با صدای بلند به شنیدن نامش می‌خندیدند، بگوید: «کجای کاری شما؟!».‌ 

sharghdaily.com
  • 14
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۶
غیر قابل انتشار: ۱۱
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش