دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
۱۹:۳۲ - ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۴۷۸۳
هنرهای تجسمی

ریحانه بختیاری:

بازار نقاشی در کانادا هم رونق مالی ندارد

اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی,ریحانه بختیاری

ریحانه بختیاری از نقاشان رئالیست (واقعگرا) و ناتورالیست (طبیعت گرا) ایرانی است که  تخصص وی در نقاشی رنگ و روغن است و سال‌ها ساکن کانادا بود. او در آثارش و با کمک هنرش سعی در معرفی فرهنگ و هنر ایران به دیگر مردمان کرد. بختیاری به دلیل شرایط زندگی فکر نمی‌کرد که دیگر به ایران بازگردد، اما به گفته خودش دیگر کاری نمانده بود که آنجا انجام نداده باشد و به همین دلیل تصمیم گرفت که به کشورش بازگردد.

 

وی از ۱۵ اردیبهشت ماه نمایشگاهی  برای  مرور کارهای گذشته‌اش در فرهنگسرای اندیشه برپا  کرده است. او معتقد است که فرهنگسراها نسبت به گالری‌ها فضای مردمی تری دارند. نه اینکه نمی‌توانسته در گالری درجه یکی نمایشگاه بگذارد، اما  ترجیح داده این نمایشگاه را در اندیشه برپا کند. او زندگی هنری در کانادا را با تدریس نقاشی در گالری خود و با عضویت در انجمن نقاشان کانادا و در برد اصلی نورت ونکوور آرت کانسیل ادامه داده است. هرساله درگالری نورت ونکوور آثاری از او به نمایش گذاشته شده و همین‌طور در شهرداری و نیز موزه نورت ونکوور و در پارک مسکویت کریک چند تابلوی او به صورت ثابت قرار داده شده است. او در سال ۲۰۰۴ میلادی جایزه اول نمایشگاه آرت رنتال را گرفته و در سال ۲۰۱۰ در نمایشگاه المپیک زمستانی شرکت کرده، آثار او تاکنون در بیش از ۶۰ نمایشگاه در اروپا، چین، ایران، کانادا و امریکا به نمایش در آمده است. این گفت‌و‌گو نگاه کلی به فعالیت‌های انجام شده این هنرمند دارد.

 

خیلی زود یادگیری نقاشی را شروع کردید؟

متولد تهرانم، پدرم پزشک شهربانی بود و زمانی که ۵ ساله بودم، به شیراز منتقل شد. او می‌دید که من به نقاشی خیلی علاقه دارم برای همین تصمیم گرفت آموزشم را به استاد شایسته، از نقاشان بنام شیراز و شاگرد کمال‌الملک بسپارد. و اینگونه بود که من نقاش شدم. به طورطبیعی در ابتدا هر هنرجویی دوست دارد که واقعیت‌ها را بکشد و بعد سبک خودش را پیدا کند. اما می‌بینیم که خیلی‌ها از اول می‌آیند و بدون تسلط به واقعیت، مثلاً می‌گویند می‌خواهیم مدرن کار کنیم که این اشتباه است و من هم با یادگیری رئالیسم وارد دنیای هنر شدم.

 

و خیلی زود بود که نخستین نمایشگاه خود را برپا کردید؟

کلاس نهم بودم که در یکی از تالارهای شیراز به مناسبت روز زن نقاشی‌هایم را به نمایش گذاشتم. یادم می‌آید که اشرف پهلوی برای بازدید از نمایشگاهم آمد و به مناسبت روز زن سخنرانی داشت. در آن سن می‌دیدم که این خانم اصلاً نمی‌فهمید هنر چیست و آنقدر منگ بود که انگار چیزی مصرف کرده است و حتی نمی‌توانست متن سخنرانی اش را درست بخواند، برای من که یک دختر ۱۶ ساله بودم این رفتار آنقدر عجیب بود که هنوز در ذهنم باقی مانده است.

 

تحصیلات خود را در انگلستان ادامه دادید؟

بعد از دیپلم به انگلستان رفتم و نقاشی کار کردم. در آن زمان مرحوم گری سامائول از هنرمندان بنام انگلیس و رئیس کالج ما نیز بود. من منزل او پانسیون شدم و خیلی چیزها از فضای هنری و زندگی او یاد گرفتم. شروع انقلاب ایران بود، من هنوز نتیجه امتحاناتم را نگرفته، برگشتم ایران. تشنه این بودم که دارد چه اتفاق‌هایی می‌افتد. با بازگشتم در دانشگاه شیراز (پهلوی) به تدریس نقاشی به دانشجوها در بخش فوق برنامه مشغول شدم و در فرهنگ و هنر شیراز هم دعوت به کار شدم. پس از انقلاب هم ایران ماندم و کلی شاگرد داشتم تا آنکه در پایان قرن بیستم تصمیم به رفتن به کانادا گرفتم.

 

 در کانادا هم به فعالیت هنری خود ادامه دادید؟

بله. آنقدر ایران را دوست داشتم که بیشتر نقاشی‌هایم در آنجا هم مربوط به طبیعت ایران بود. مثلاً شاگردهایم را از ونکوور کانادا به سیاتل امریکا می‌بردم و در مورد طبیعت و معماری ایران برنامه می‌گذاشتم. خارجی‌ها همه‌اش فکر می‌کنند ایران یک کویری است که فقط شتر دارد، یا اینکه ما تروریست یا وحشی هستیم. برای همین تنها ایده‌ام این بود که باید کار مفیدی برای کشورم انجام بدهم. بسیاری از نقاش‌ها، نقاشی را برای تجارت آن انجام می‌دهند، برای همین بدون توجه به بخش بازار هنر، شروع کردم با هنرجویانم به طور مرتب نمایشگاه گذاشتن در گالری‌های خوب ونکوور یا هرکسی که از ایران می‌آمد و کار هنری می‌کرد آنها را عضو بخش هنری ونکوور می‌کردم تا اسمشان باشد و حدود ۴۵ نفر را توانستم عضو کنم. خودم نیز به مدت ۵ سال عضو بُرد اصلی آرت کانسیل ونکوور بودم. در این مدت تا بازگردم خیلی چیزها یادگرفتم. رفتارم خیلی مردمی بود و خوشبختانه روزنامه‌های آنجا نیز حمایت‌های خیلی خوبی از من داشتند.

 

وضعیت اقتصاد هنر در کانادا چگونه بود؟

در کانادا برای هنر خیلی پول نمی‌دهند و اگر بطور مثال شهرداری برای هر تابلو ۳۰۰ دلار پول بدهد، یعنی خیلی آن نقاش را قبول دارند.

 

آنجا کارهای ما را اجاره می‌کردند. یعنی برای فیلم‌ها، کارگردان‌ها می‌آمدند کارهای ما را که روی صفحه‌های ریلی بزرگی قرار داشت، بنا به صحنه‌های فیلم‌هایشان که لازم داشتند، اجاره می‌کردند و این روشی بسیار جالب بود.

حتی من خیلی از تابلوهایم هنوز اجاره هستند. گاهی ۶ ماه تا یکسال به شکل اجاره دست کسی می‌ماند اما اثر مال خودم هست و از این طریق می‌توانم پول در بیاورم. فکر اجاره تابلو، فکر قشنگی است زیرا شاید خیلی از نقاش‌ها نخواهند کارشان را بفروشند یا تابلویی گران است و مردم نتوانند آن را بخرند، برای همین با اجاره کار، اثر اورجینال و اصل به خانه‌ها راه می‌یابد.

 

شما در کانادا هم برنامه آموزش نقاشی به صورت زنده در تلویزیون داشتید؟

بله. کاری کردم که مطمئن هستم هیچ نقاشی انجام نداده، نزدیک به چهار سال با پول خودم، هزینه برنامه را به تلویزیون پرداخت کردم، تا به شکل زنده، در تلویزیون طبیعت و معماری ایران را بکشم. تمام استان‌ها، بناهای معروف تاریخی و طبیعت آنها را ترکیب کردم و کشیدم. البته گاهی برای اقتباس از عکس‌های کتاب طبیعت ایران آقای کسراییان هم با اجازه او، استفاده کردم. در این برنامه ۱۰ تا ۱۵ دقیقه وقت داشتم که با سرعت و به شکل زنده نقاشی کنم. خوشحال بودم که کاری برای ایران انجام می‌دهم و اتفاقاً برنامه هم مخاطبان بسیاری داشت.

 

آنجا که بودید وضعیت هنر ایران را هم مد نظر داشتید؟

بله، بطور مثال از آرت کانسیل خواستم تا با موزه هنرهای معاصر تهران تماس بگیرند. توانستیم یک نمایشگاه از استادان هنر مدرن ایران چون احصایی، کلانتری، غلامحسین نامی، جوادی، جعفری و غیره برپا کنیم، اما خیلی جالب بود، آنجا ایرانی‌ها نیامدند نمایشگاه را ببینند.

 

چقدر تفاوت میان هنرهای تجسمی ایران با کانادا می‌بینید؟

هنر ما در فضای مدرن خیلی قوی‌تر است. در همین نمایشگاه استادان ایران، تمام بازدید‌کنندگان انگشت به دهان می‌ماندند. قیمت آثار خیلی بالا بود، البته کانادایی‌ها خیلی خسیس هستند و برای هنر، پول نمی‌دهند. حتی آثار هوشنگ سیحون هم در کانادا فروش نمی‌رفت. خیلی جالبه، در کانادا هم بشدت پارتی بازی وجود دارد، تنها کارهایی را افراد می‌خریدند که مثلاً پدر نقاش یک کالجی را باز کرده بود.

 

فضای کاری شما بیشتر ناتورالیسم (طبیعت گرایی) و رئالیسم است و کارهای آخرتان در فضای انتزاعی. کمی در مورد سبک کاریتان توضیح بدهید؟

چون معلم هستم، همیشه می‌گفتم باید توانایی انجام هر سبکی در نقاشی را داشته باشم و کلیشه‌ای رفتار نکنم. دوره مدرن را قبل از انقلاب در انگلستان یاد گرفته بودم. درحال حاضر فضای آبستره خیلی با روحیه‌ام سازگار است. خیلی راحت و آرام کار می‌کنم و یک آرامشی هم به من می‌دهد.

 

چه شد که تصمیم به بازگشت گرفتید؟

من در آنجا خیلی کارها انجام دادم، نمایشگاه‌های بسیاری برپا کردم و کلی تقدیر هم شدم. دیدم دیگر کاری ندارم که انجام بدهم، به یک حالت اشباع رسیده بودم. ۳۸ سال هم معلمی کردم که زمان زیادی بود. می‌خواستم زندگی‌ام در ایران باشد.

 

 پس از بازگشت، ایران را دوباره چطور دیدید؟

زمانی که می‌خواستم برگردم خیلی‌ها به من گفتند، ریحانه وقتی بازگردی همه سر تو کلاه می‌گذارند، هر کاری می‌خواهی بکنی حواست باشد، اما خوشبختانه هیچ کلاهی سرم نرفت و خوشحالم، تا امروز با هر فردی که برخورد کردم، انسان خوبی بوده است. در ایران احساس آرامش دارم. گاهی فکر می‌کنم چرا مردم ما قدر اینجا را نمی‌دانند. بیشتر از آن چیزی که در کانادا می‌دیدم، در اینجا دیدم. جوان‌های شاد و تیزبین و فوق‌العاده، اما در کانادا بچه‌ها حتی به زور دیپلم می‌گیرند، ادامه تحصیل نمی‌دهند و شادی و تیزی بچه‌های ایران را ندارند. می‌بینم که حتی بچه‌های کوچک در ایران اطلاعات عمومی خوبی دارند، آنجا چنین چیزی نیست، برای خواندن همان درسشان هم آنقدر لوس هستند که اگر معلمی هم سرشان داد بزند، سریع به پلیس زنگ می‌زنند و خیلی الکی کلاس‌ها را بالا می‌روند. اما ایرانی‌ها واقعاً پر هستند. هر کدامشان واقعاً یک هنرمند هستند که می‌توانند در شرایط سخت هم زندگی کنند و با همه نوع اخلاق، خودشان را وفق دهند. جوان‌های پخته‌ای داریم. حواس مردم به هم هست، ما چنین محبتی که بین مردم ایران است را مگر می‌توانیم در خارج ببینیم؟

 

به گالری‌ها هم سر زدید؟

مرتب می‌روم.

 

در این مدت وضعیت هنری را چطور دیدید؟

به طور مثال آثاری که در گالری سیحون دیدم بسیار قوی بودند، اما خب در فرهنگسراها خیلی راحت‌تر می‌شود نمایشگاه برپا کرد که در گالری‌ها این گونه نیست. برای همین تصمیم گرفتم نمایشگاه پیش روی نقاشی‌هایم را که به دوره کاری گذشته‌ام مربوط است، در فرهنگسرای اندیشه برپا کنم چون این مکان‌ها مردمی‌تر از گالری‌ها است.

 

و سخن آخر؟

عاشق طبیعت هستم. دوست دارم بروم شمال ایران و آنجا نقاشی کنم.

 

 

 

 

  • 14
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش