شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۹:۲۵ - ۰۲ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۰۴۷۲
ستاره گرام

روایت غافلگیری خانم مجری در شب زلزله تهران

خانم مجری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,بازیگران سینما و تلویزیون
میرسیدی گفت: هیچ‌وقت درباره زلزله پیش‌بینی نداشتم، شاید درباره رخدادهای این‌گونه در زمان کارم، گاهی با خودم فکر می‌کردم که مثلاً داعش حمله کند یا با موشک ساختمان شیشه‌ای را بزنند و این دست موارد، اما درباره زلزله تصور خاصی نداشتم.

به گزارش  صبح نو ،میرسیدی گفت: هیچ‌وقت درباره زلزله پیش‌بینی نداشتم، شاید درباره رخدادهای این‌گونه در زمان کارم، گاهی با خودم فکر می‌کردم که مثلاً داعش حمله کند یا با موشک ساختمان شیشه‌ای را بزنند و این دست موارد، اما درباره زلزله تصور خاصی نداشتم.

 

حوادث غیرقابل پیش‌بینی جزو رخدادهایی‌اند که در کنار همه پیامدهایی که دارند، گاه موجب شکل‌گیری اتفافات قابل توجهی توسط افراد می‌شوند. زلزله یکی از همین حوادث است که اخبار گوناگون آن هر روز از نقاط مختلف کشور می‌رسد و اخیراً از تهران نیز به گوش رسید.

 

زلزله شامگاه تهران باعث شد تا در کنار ترس و دلهره‌ای که خیلی‌ها را راهی خیابان‌ها کرد، برخی‌ها، مثل مجریان تلویزیون را جلوی دوربین غافلگیر کند، غافلگیری‌ای که واکنش‌های متفاوتی را رقم زد. یکی از این نمونه‌ها، در برنامه گفت‌وگوی ویژه خبری برای مجری برنامه، دکتر عاطفه میرسیدی رخ داد. اضطرابی که ناگهان با لرزش زمین آغاز شد ولی بعد از چند لحظه به آرامش و ادامه برنامه ختم شد. گفت‌وگوی میرسیدی با «صبح‌نو» را بخوانید.

 

جایی برای توقف برنامه نبود

میرسیدی درباره این اتفاق که برای لحظاتی دلهره‌ای را برای همه رقم زد گفت: در آن لحظه من با خودم گفتم که ممکن است الان همه دیوارها خراب شود و اتفاقات بدتری بیفتد، اما بعد فکر کردم اگر چیزی رخ نداد، آن وقت چه؟ مردم در حال تماشای برنامه هستند و حس ما به آنها منتقل می‌شود، به همین دلیل اگر عادی ادامه دهیم شاید به آنها نیز کمک کند، خلاصه با این ذهنیت به خودم مسلط شدم و سعی کردم سریع به خودم برگردم.

 

از سوی دیگر گفتم که برنامه زنده است و جای حذف و کات وجود ندارد، به همین دلیل هر طور شده باید آن را کنترل کنم.

 

میرسیدی در ادامه با اشاره به ارتباطی که در آن لحظه با اتاق فرمان داشت گفت: همیشه با اتاق فرمان در ارتباط هستیم. در آن لحظه مدام می‌گفتند که هیچ اتفاقی نیفتاده، ادامه بده و این‌گونه بازهم انرژی می‌گرفتم، همچنین همکارانم هم دیگر ترسی نداشتند و علاوه‌بر آنها ۲ مهمانی که به‌عنوان کارشناس روبه‌روی من بودند هم آرام و متین تنها اطراف را نگاه می‌کردند و ترس چندانی نداشتند، این اتفاق هم کمکم کرد. در کنار این‌ها با خودم فکر کردم این همان زلزله‌ای بود که از آن می‌ترسیدیم اما در آن لحظه نگران شدم که نکند اصل زلزله در جای دیگری رخ داده و لرزش آن به ما رسیده، به همین دلیل زمانی که با کارشناسان صحبت می‌کردم، مدام در ذهنم بود که کاش زودتر با سازمان لرزه‌نگاری ارتباط بگیرند و بگویند که چه اتفاقی رخ داده است.

 

نمی‌دانستم باید ادامه دهم یا نه؟

میرسیدی درباره واکنش و جو حاضر بر استودیو در لحظه وقوع زلزله هم گفت: در زمان زلزله، این‌بار همه‌چیز در استودیو برعکس شد، یعنی همیشه در زمان اجرای برنامه سر و صدای زیادی وجود دارد، مثلاً اتاق رژی که اغلب شلوغ است و مدام در گوشی که در اختیار من است، سروصدا شنیده می‌شود. همچنین در این استودیو سالن بزرگی است که چند بخش در آن وجود دارد، اما در آن لحظه انگار پرنده هم پر نمی‌زد و سکوت عجیبی شده بود، من تنها صدای خودم را می‌شنیدم و با خودم می‌گفتم الان باید چه کنم، نکند آن طرف اتفاقی افتاده و چرا هیچ صدایی نمی‌آید، به همین دلیل مانده بودم که باید ادامه دهم یانه؟ به‌نظرم همه داشتند سقف را نگاه می‌کردند!

 

با اجرایم باید به مادرم آرامش می‌دادم

او با اشاره به جای استودیو و افکاری که در آن لحظه از ذهنش گذشت اضافه کرد: استودیو ما هم در طبقه چهارم همان ساختمان شیشه‌ای معروف است و می‌دانستم که هیچ کاری نمی‌توانم بکنم و در نهایت تنها می‌توانستم به زیر میز بروم. من همیشه در زمان اتفاقات سخت و بد، انرژی پیدا می‌کنم که آستانه تحملم بالا می‌رود و خیلی سریع می‌توانم به خودم مسلط شوم، در آن لحظه هم گفتم «خب اشکالی ندارد» جمله‌ای که همیشه وقتی اتفاق بدی می‌افتد، آن را می‌گویم، برای همین حسی داشتم که می‌گفتم باید تا وقتی نفهمیدیم چه شده، باید در همان لحظه حل مساله کرد. با این حال برای لحظاتی خیالم راحت شد که زلزله چندان شدید نبوده و به همین دلیل خیلی نگران خانواده‌ام نبودم و می‌دانستم که آنها هم الان ترسیده‌اند و دارند من را می‌بینند و متوجه فضا می‌شوند، مثلاً مادر من همیشه برنامه‌هایم را نگاه می‌کند و از آن جایی که شنوایی‌اش چندان قوی نیست، به حرکات توجه می‌کند، به همین دلیل می‌دانستم حداقل برای مادر خودم باید آرامش بیاورم، چه رسد به بقیه مادران و بینندگانی که پای برنامه نشسته‌اند.

 

میرسیدی اضافه کرد: در این میان سردبیر برنامه هم مقداری به من کمک کرد، چون من در آن لحظه سریع نتوانستم آیات سوره زلزال را بخوانم و ایشان از آن طرف می‌خواندند و من هم دست خودم نبود و درحالی‌که انگار برنامه را فراموش کرده بودم با خودم آنها را زمزمه می‌کردم و دعا می‌کردم.

 

تصوری از زلزله در برنامه زنده نداشتم

آمادگی درباره این دست حوادث و رویارویی پیش از زلزله اخیر، با رخدادهای غیرقابل پیش‌بینی در برنامه زنده، از جمله دیگر مواردی بود که از خانم میرسیدی درباره آن جویا شدیم.

 

وی در پاسخ به این پرسش می‌گوید: هیچ‌وقت در این‌باره پیش‌بینی نداشتم، شاید درباره رخدادهای این‌گونه در زمان کارم، گاهی با خودم فکر می‌کردم که مثلاً داعش حمله کند یا با موشک ساختمان شیشه‌ای را بزنند و این دست موارد، اما درباره زلزله تصور خاصی نداشتم. علاوه‌بر اینها استودیوها مثل خانه‌های پیش ساخته، درست شده‌اند، به‌عنوان مثال کف زمین شیشه‌ای است و در سقف قطعاتی وجود دارد که امکان افتادن‌شان هست، سقف‌های کاذبی که گاهی پشت آنها افرادی برای نصب نور و... می‌روند، در این فضا همیشه به این فکر می‌کنم که ممکن است اتفاقی رخ دهد و گاهی نیز پیش می‌آمد. مجری گفت‌وگوی ویژه خبری به یکی از تجربیات خود اشاره کرده و می‌گوید: یک شب مهمانی از وزارت بهداشت داشتیم. تنها یک دقیقه تا شروع برنامه باقی مانده بود، می‌خواست روی صندلی خودش را تنظیم کند. تا پایش را به جلو فشار داد، همان زمین شیشه شکست و او تا ارتفاعی حدود نیم‌متر پایین رفت. در آن لحظه من متوجه نشدم که همکارانم چطور اوضاع را جمع و جور کردند و بعد از آن هم همیشه نگران این سطح شیشه‌ای بودم اما اصلاً به زلزله در زمانی که من سرکار هستم فکر نکرده بودم و بیشتر فکر می‌کردم وقتی زلزله می‌آید من خواب هستم. به همین دلیل حتی در ابتدا متوجه نشدم که زلزله است. با این حال مسلم می‌دانم که اگر بقیه همکاران من بودند نیز بلند نمی‌شدند و شاید بهتر از من مدیریت می‌کردند، چون در آن لحظه قیافه‌ام به کل تغییر کرد.

 

می‌خواستم زیر گریه بزنم

این مجری یادآور شد: از آن جایی که ما اتفاق تلخ کرمانشاه و بعد کرمان را داشتیم، آدم ناخودآگاه یاد آن تصاویر و اتفاق می‌افتد، به همین دلیل حالش بد می‌شود، در‌صورتی‌که شاید اگر تنها همان زلزله کمی که چندی پیش در کرمان اتفاق افتاد و خسارت چندانی نداشت می‌بود، ما هم آن قدر نگرانی پیدا نمی‌کردیم. به همین دلیل بعد از ادامه گفت و گو هم مدام فکر می‌کردم الان عده‌ای زیرآوار هستند و برخی‌ها به دنبال خانوادشانند، در آن لحظه بود که می‌خواستم زیر گریه بزنم، اما با تمام شدن برنامه همه می‌خندیدند و شاید شاد بودند که زنده‌اند و نگرانی وجود ندارد. خود من هم انگار خیلی انرژی داشتم و بخشی از مسیر را پیاده آمدم، بعد هم بادیدن مردم حس بدی نداشتم چون آرامش نسبی بین آنها برگشته بود.میرسیدی خاطرنشان کرد: این اتفاق یک یادآوری بود تا بیشتر به فکر باشیم و نکاتی که مدام در زمان این حوادث می گویند را به خاطر بسپاریم، مثل آن کیف لوازمی که همیشه سفارش شده است و در زمان حادثه شاید فرصتی پیدا شود که از آن استفاده کنند.

 

 

 

  • 14
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش