یکشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۴
۱۷:۲۰ - ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۴۲۱۵
فیلم و سینمای ایران

نگاهی به فیلم‌های مستندی که روی پرده هستند

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران,فیلم‌های مستند

در حال‌حاضر ١٢ فیلم مستند در یک دوره از اکران هنروتجربه روی پرده است. فیلم‌هایی از ژانرهای مختلف سینمای مستند و با حال‌وهوایی متفاوت که از مستندهای تاریخی تا کمپ‌های ترک‌اعتیاد و از مجله‌ای طنز تا روستاهای دوردست را دربرمی‌گیرند. نگاهی داریم به تک‌تک این مستندها که هوای تازه‌ای را درحال‌وهوای سینما جاری کرده‌اند...

 

این پیکان

خودرویی که چند دهه با زندگی ایرانی عجین شدنقل قول معروفی بود که از هر ٥ ایرانی یک نفر پیکان دارد و با آن ٤نفر دیگر را می‌رساند. از ‌سال ۱۳۴۶ که نخستین خودروی پیکان در کارخانه ایران ناسیونال آن روز و ایران خودروی فعلی تولید شد تا زمان توقف تولید آن در‌ سال ۱۳۸۴، چند نسل از ایرانی‌ها با پیکان سفر رفتند، در ترافیک ماندند، بزرگ شدند، مسافرکشی کردند و... زمانی ۳۸ساله که خودرو بیشتر ایرانی‌ها پیکان بود. شاهین آرمین و سهراب دریابندری که اولی مهندس طراح خودرو است و از سال ۸۸ درباره پیکان تحقیقی را شروع کرده و دومی عکاس و فیلمساز است، مشترکا این مستند را ساخته‌اند. مستندی که آمیزه‌ای از نظرات کارشناسان و جامعه‌شناسان با تصاویر نوستالژیک و پیکانی است. شاهین آرمین درباره فیلمش گفته است: ما برای ساخت این مستند دست به ساختارشکنی زدیم. سراغ آدم‌هایی رفتیم که شاید در نگاه نخست حرف خاصی درباره پیکان نداشته باشند. سراغ گرافیست، نقاش، عکاس و… رفتیم. درواقع سراغ آن حرف‌هایی که دوست داشتیم، درباره پیکان بیان شود، رفتیم. در فیلم پیکان افرادی هم مخالف و هم موافق این خودرو را می‌بینیم

 

 روی فیلم هیچ نریشن و گفتمانی وجود ندارد. بیش از ۲۰نفر در فیلم حضور دارند. درواقع این افراد یک برش از کل ایران هستند. این افراد تلاش می‌کنند داستان پیکان را بگویند و به جلو بروند. یک مقدار از جذابیت فیلم به‌خاطر این است که ساختار تکراری مستندهایی را که در گذشته دیده‌اید؛ رعایت نکرده‌ایم. او در پاسخ به سوالی درباره استقبال مخاطبان نیز گفت: ما برای مستند این پیکان مخاطبان جالبی داشتیم. این خودرو با همه به یک شکل رابطه برقرار می‌کند. ما دونفر این فیلم را به شکل خیلی سختی تولید کردیم. من این را برای همه هم توضیح می‎دهم. حداقل ٨ تا ١٠ نفر باید روی این فیلم کار می‌کردند. در این دوسال پیر شدیم. روی این فیلم ۱۲ تا ۱۴ساعت کار کردیم. به‌نظرم جوانان و فیلمسازان نباید از ساخت چنین موضوعاتی بترسند. من یک مهندس هستم. مستند این پیکان نخستین فیلم ما است. طیف مخاطبان فیلم ما گسترده بودند، از استادان دانشگاه و هنرمندان تا اقتصادان‌ها و اوراق‌چی‎های میدان شوش و پیکان‎بازها برای دیدن فیلم آمده‌بودند. خیلی کیف کردم که توانستم با مستند این پیکان این همه انسان‌ها از قشرها و طبقات مختلف را دورهم و زیر یک سقف جمع کنم. برای ساخت فیلم ۲۵ساعت فیلمبرداری کردیم. فیلم کاملی ساختیم و تمام نکته‌های مهم درباره این فیلم را جلوی دوربین بردیم.

 

خیلی‌خیلی محرمانه

زیر پوست یک مجله طنزتصویر مطبوعات در سینمای ایران کمتر تصویر واقع‌گرایی بوده است. خبرنگار جنجالی و سردبیر عصبی و بالارفتن تیراژ به‌خاطر یک خبر، بیشتر از سینمای کلاسیک‌ هالیوود الگو گرفته است تا آنچه واقعا در نشریات ایرانی می‌گذرد. با آن‌که خیلی از کارگردان‌های سینمای ایران سابقه‌ای مطبوعاتی دارند، اما این تصویر جعلی ادامه پیدا کرده است. مرحوم محمدرضا مقدسیان در یکی از آخرین مستندهایش سراغ یک نشریه طنز ایرانی رفته است و همسو با موضوع نشریه، فیلمی سرحال و سرخوش ساخته است. مقدسیان سال‌ها به دنبال ساخت فیلمی درباره مطبوعات ایرانی بود. نخستین‌بار با گل‌آقا شروع کرد، اما کیومرث صابری‌فومنی رضایت نداد. بعد سراغ روزنامه جمهوریت رفت، اما این روزنامه تعطیل شد، سراغ مجله زنان رفت، اما این مجله توقیف شد، سراغ مجله جوانانه چلچراغ رفت، اما شرایط سیاسی مساعد نبود و سرانجام در ایستگاه مجله طنز خط خطی ماندگار شد.

 

مقدسیان در گفت‌وگویی درباره علاقه به مستندسازی گفته است:     راستش الان احساس می‌کنم خوشبخت‌ترین مرد روی زمینم؛ البته با تمام اشتباهاتم. من خوشبخت هستم، چون فیلم مستند می‌سازم. فکر می‌کنم هر کار دیگری می‌کردم نمی‌توانستم خودم باشم. من با فیلم‌های مستندی که ساختم و خیلی‌های‌شان هم فیلم‌های خوبی نیستند یا فیلم‌های متوسطی هستند، احساس خوشبختی می‌کنم. بدون ذره‌ای تعارف و تظاهر باید بگویم وقتی من به کشفی در سینمای مستند خودم می‌رسم و چیزی پیدا می‌کنم یا به نکته‌ جدیدی می‌رسم، سراپا شور و هیجان می‌شوم. هیچ‌چیزی شاید به این سادگی و به این اندازه نتواند خوشحالم کند. چیزی که عمیقا راضی و خشنودم می‌کند، همین کشف‌هایی است که در لحظه برایم به وجود می‌آید. کلنجار رفتن با موضوع و ایده و رسیدن به متن همیشه برایم جذاب و لذت‌بخش بوده و هست. همه‌ اینها بهترین لحظات زندگی من هستند. زنده‌یاد مقدسیان در طول فعالیت حرفه‌ای‌اش علاوه بر مسئولیت‌های صنفی در خانه سینما، چندین جایزه معتبر داخلی و بین‌المللی مانند جایزه نخست جشنواره مسکو، جایزه ویژه اتحادیه فیلم‍سازان آسیا و اقیانوسیه، سیمرغ بلورین جشنواره فجر، لوح افتخار جشنواره‌های مارسی، شادو (هند)، پراگ، آمستردام، سینما دورئل پاریس و… را کسب کرد.

 

فرخی یزدی

شاعر آزادی‌خواهپیش از این هم مستندهای پژوهشی تاریخی دیگری در هنروتجربه اکران شده‌اند. شاعران مشروطه که موضوع آن از نامش پیداست و آقای نخست‌وزیر درباره دوران صدارت محمد مصدق از این جمله بوده‌اند. هومن ظریف، روزنامه‌نگار و مستندساز برای سومین مستند تاریخی خود زمانی مابین دو فیلم بالا را انتخاب کرده است. او که پیش از این درباره حسین گل گلاب و عباس یمینی شریف فیلم‌هایی ساخته بود، برای سومین کار خود سراغ شاعر و روزنامه‌نگار سیاسی اوایل قرن فرخی یزدی رفته است. فرخی یزدی پس از فرار از حاکم مستبد یزد در تهران روزنامه طوفان را تاسیس کرد و به واسطه روزنامه‌نگاری، نماینده مردم در دوره هفتم مجلس شورای ملی شد و در آن‌جا در اقلیت دونفره، در برابر فراکسیون‌های متعدد مجلس، استقلال رأی داشت. عاقبت کار فرخی یزدی مرگ در زندان رضاشاه بود و فصلی از فیلم به این مرگ غریبانه اختصاص دارد. هومن ظریف درباره این‌که چگونه سراغ ساخت فیلم فرخی یزدی رفته است، می‌گوید: وقتی که با عباس یمینی شریف برای مستند دومم گفت‌وگو می‌کردم، متوجه شدم توضیحات او درباره فرخی یزدی خیلی مفصل و مهم هستند و فکر کردم شاخه‌ای درحال تبدیل‌شدن به یک تنه درخت است. پس قطعش کردم و گفتم بماند برای فیلم بعد. شانسم این بود که پسر یمینی شریف تسویه حساب کرد و من با خودم گفتم حالا که دگمه را پیدا کردم، می‌توانم با این سرمایه کت بدوزم. بعد به حسین مسرت ایمیل دادم و او هم جواب داد و بسیار محبت کرد. استاد مسرت هر چه اطلاعات و مستندات داشت به من داد و من هرچه بعدا به دست آوردم، در اختیارش گذاشتم. خودش هم متعجب بود، چون تصویر متحرک یمینی‌شریف را تا آن زمان ندیده بود. به خودم می‌بالم که حسین مسرت با من همکاری کرد. موتور محرک ساخت این فیلم هم امیر فرض‌الهی، نویسنده و کارگردان شاعران مشروطه بود...

 

بَرد

سیزیف برای امرار معاش سنگ می‌شکندبَرد در لهجه لری شرق خوزستان به معنای سنگ است. این مستند کوتاه که از موفق‌ترین مستندهای‌ سال گذشته سینمای ایران در حوزه بین‌المللی بوده است، درباره زنی در اطراف رامهرمز خوزستان است که هرروز با پتک و دیلم به کوه می‌رود، سنگ استخراج می‌کند، می‌شکند، بار کامیون می‌کند و می‌فروشد تا معاش خود و خانواده‌اش را تامین کند. برد ساخته حمید جعفری بدون آن‌که مدعی باشد، به مستندی با مایه‌هایی فلسفی تبدیل می‌شود. زمختی طبیعت و کار طاقت‌فرسایی که تمامی ندارد، الگویی می‌شود از سختی‌های تمام‌نشدنی زندگی و این بار کندن سنگ‌ها، نه مفهومی تکراری و پوچ مانند سیزیف و نه عملی عاشقانه مانند کندن بیستون به دست فرهاد است. زندگی سخت است و باید تا دم مرگ کار کرد. فهرست جوایز برد طولانی‌تر از آن است که در این مقال بگنجد. کارگردان فیلم درباره فیلمش می‌گوید: بَرد در لهجه لری به معنی سنگ است، اما این کلمه در لغتنامه دهخدا به معنای دور ایستادن است. البته من بعد از نام‌گذاری فیلم با این معنای دوم آشنا شدم و این موضوع به من کمک کرد. پیش از آن به این معنا آگاه نبودم، اما ناخودآگاه ما در فیلم فاصله‌ای با سوژه خودمان یعنی همان سنگ داریم. گویا معنای فارسی به فرم و معنای لری آن به مضمون فیلم اشاره دارد. او درباره زمان فیلمبرداری فیلم هم می‌گوید: فیلمبرداری فیلم را تقریبا ٤ یا ٥‌سال پیش یعنی اسفندماه ۹۲ شروع کردم. حدود ٤‌سال قبل از آن و در‌ سال ۸۸ خیلی اتفاقی، گزارشی یک دقیقه‌ای در مورد خانمی دیدم که از طریق شکستن و فروش سنگ روزگار می‌گذراند. این موضوع را در گوشه دفترم یادداشت کردم و چندسال بعد سراغ آن رفتم. درواقع این سوژه رهایم نکرد، اما به خاطر درگیری کاری نتوانستم سراغ آن بروم. دفتر ایده‌های من چیزی شبیه دفتر تمام فیلمسازان و نویسندگانی است که در آن سوژه‌های جالب را یادداشت می‌کنند. مطلبی که در یک صفحه یادداشت کردم، بعد از چندسال ادامه پیدا کرد و چند صفحه شد و تاحدی پرورش پیدا کرد، به‌طوری که احساس کردم آماده ساختن آن هستم.

 

قهرمان آخر

سیمای استادقهرمان آخر که لحن و نوع نگاه آن به کارنامه سینمایی مسعود کیمیایی از نام فیلم مشخص است، شمایل‌نگاری یک فیلمساز مؤلف و بررسی دغدغه‌ها و نشانه‌های اصلی دنیا و جهان‌بینی او از زبان خودش است. پیش از این فیلم‌های مستند دیگری هم درباره مسعود کیمیایی، شخصیت او و دنیای سینمایی‌اش ساخته شده است.  جفت شیش ساخته احمد میراحسان و روبرت صافاریان، آقای کیمیایی از امیر قادری و سوار خسته می‌تازد ساخته المیرا مقدم ازجمله مستندهایی هستند که پیش از این درباره کیمیایی ساخته شده. قهرمان آخر هم زاویه دید جواد طوسی است، کسی که بیش از هر منتقد دیگری درباره دنیا و آثار کیمیایی نوشته است.

 

جواد طوسی درباره علاقه و آشنایی با مسعود کیمیایی می‌گوید:     من از ٥سالگی به همراه خانواده‌ام به سینما می‌رفتم. پدرم ارتشی بود و در تهران سه‌شنبه‌ها بعدازظهر و جمعه‌ها صبح ترتیبی داده شده بود تا خانواده نظامیان بتوانند از سینما استفاده کنند و به این لحاظ من از بچگی خیلی فیلم دیدم. وقتی در نوجوانی فیلم قیصر کیمیایی را در یک صبح جمعه دیدم از وقتی سوار اتوبوس دوطبقه شدم تا به خانه برگردم این فیلم من را بدجوری درگیر کرد و دست از سر من برنمی‌داشت. تا به حال در سینمای ایران با چنین شخصیتی آشنا نشده بودم. شاید من با غریزه دوران نوجوانی با این قهرمانی که نمی‌خواست قهرمان باشد، روبه‌رو شده بودم، اما این جریان من را علاقه‌مند کرد تا  آثار این فیلمساز را پي‌بگیرم و منتظر و چشم به راه فیلم‌های بعدی‌اش باشم. کم‌کم این علاقه‌مندی باعث شد خودم را به پشت صحنه فیلم‌های کیمیایی تحمیل کنم. در طبقه اجتماعی زندگی من آن نداشته‌ها، فردیت‌ها و آدمی که در برابر ظلم نگاه عدالت‌خواهانه‌ای داشت جالب بود، شعار هم نبود مگر جایی که خود كيميايي می‌خواست شعار بدهد مثل فیلم سفر سنگ. به‌هرحال با تمام مخالفت‌ها و موافقت‌هایی که با این فیلمساز می‌شود، اطلاق لفظ سینمای کیمیایی بیراه نیست. سینما یعنی تشخص، یعنی به خالق اثر تشخصی بدهد که من بتوانم به ردیابی از آثار این فیلمساز برسم. باوجود همه چیز من معتقدم کیمیایی بشدت به زبان سینما اشراف دارد و صاحب سبک سینمایی است.

 

کارنامه بنیادکَندی

آقا معلم به دنبال شاگردان سال‌های دورمحمد جعفری فیلمی ٨ میلی‌متری از دوران سربازی و سپاهی‌دانش پیدا می‌کند و به فکر می‌افتد شاگردان قدیم دوران سرباز معلمی‌اش را پیدا کند. او ٤٠‌سال پیش از این در روستایی به نام بنیادکندی از بخش چاراویماق از توابع هشترود تبریز معلم روستا بوده است. روستایی که نه جاده داشته است، نه توالت و نه مدرسه. جعفری به روستا بازمی‌گردد، اما متوجه می‌شود دیگر از قدیمی‌ها کسی در این روستا باقی نمانده است و همه شاگردانش به حاشیه تهران مهاجرت کرده‌اند. او با پیداکردن یک شماره تلفن به تدریج همه آنها را یکی‌یکی پیدا می‌کند.کارنامه بنیادکندی یک مستند مشاهده‌گر است که از طریق سفری دورودراز به یک مستند مردم‌نگارانه غریب تبدیل می‌شود. جست‌وجوی او دنبال بچه‌های روستایی دهه ٥٠ تبدیل به سندی از سرگذشت یک دوره از روستاییان می‌شود و به عمق روح و روان این حاشیه‌نشینان تهران می‌رود... محمد جعفری درباره این‌که چه شد تصمیم گرفت بعد از گذشت ۴۰‌سال به روستایی که در آن خدمت می‌کرد برگشته و مستندی درباره اهالی روستا بسازد، می‌گوید: حدود ۴۰‌سال پیش سربازی‌ام را در لباس سپاه‌دانش و به‌عنوان سرباز معلم در روستای دورافتاده‌ای در منطقه چاراویماق (در شهرستان هشترود که در آذربایجان‌شرقی قرار دارد) گذراندم. من نخستین سپاه‌دانش این روستا بودم. مردم آن‌جا بلد نبودند فارسی صحبت کنند. ورود من به روستا باعث شد در آن‌جا مدرسه بسازیم. در‌ سال ۱۳۵۳شروع به ثبت‌نام بچه‌ها کردیم.

 

گروه سنی دانش‌آموزانی که ثبت‌نام کردند از ۵ تا ۱۳‌سال بود و همه این بچه‌ها که تعدادی از آنها دختر و تعدادی‌شان پسر بودند، در پایه اول ابتدایی مشغول به تحصیل شدند. من از زبان آذری هیچ شناختی نداشتم و دانش‌آموزانم هم فارسی بلد نبودند. حدود ٣ ماه وقت گذاشتم تا بتوانم از اهالی روستا ترکی یاد بگیرم. بعد به تدریج توانستم به بچه‌ها فارسی یاد داده و دو‌سال به آنها درس دهم. بعد از گذشت ۴۰‌سال کاملا از این بچه‌ها بی‌خبر بودم. تا این‌که یک‌روز به شکل سرزده به روستا رفتم. با خودم فکر می‌کردم الان دانش‌آموزانم حدود ۵۰‌سال دارند. وقتی به روستا رفتم متوجه شدم حتی یک‌نفر از آنها دیگر در آن روستا زندگی نمی‌کند، همه‌شان دسته‌جمعی به شهرهای دیگری مهاجرت کرده و به کارگری مشغول شده بودند. به تدریج با پیدا کردن شماره تلفن یکی از بچه‌ها، بقیه را هم پیدا کردم. در همین مسیر متوجه شدم یکی از دانش‌آموزانم در جبهه شهید شده و یکی هم در اثر نیش عقرب فوت شده است. پیدا کردن همه این بچه‌ها و ملاقات با آنها حدود دو‌سال طول کشید...

 

انتهای خیابان پاستور

بعد از ٤سالاین مستند که بالاخره بعد از ٤سال اکران شد، نگاهی دارد به انتخابات دوره یازدهم ریاست‌جمهوری و حاشیه‌های آن و با نامزدهای ریاست‌جمهوری آن دوره حسن روحانی، علی‌اکبر ولایتی، محسن رضایی، سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف، محمد غرضی، غلامعلی حداد عادل و محمدرضا عارف همراه می‌شود و سعی در ثبت تصاویر متفاوتی از آنها دارد. خان‌جهانی ساخت مستندهایی چون آزادراه، ارتفاع ۴۳۷، خواهران حافظ، تکیه کن، کلاه شیشه‌ای، صندلی شماره ۲۵۷، نماز آخر، کلید، گزارش یک بازپرس، من لیدر هستم، شهر پولکی و… را در کارنامه‌ فیلمسازی خود دارد و مستند آزادراه او در گروه هنر و تجربه اکران شده‌ است. کارگردان این فیلم درباره ساخت این فیلم می‌گوید: تهیه‌کننده این فیلم جعفر محمدی است و ایده از خود من بود که ادامه فیلم مستند قبلی من یعنی صندلی شماره ٢٥٧ است. آن فیلم قسمتی از ایران را نشان می‌داد که در آن قرار بود انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار شود و حال انتهای خیابان پاستور هم قسمتی از ایران را در انتخابات ریاست‌جمهوری نشان می‌دهد. در صندلی شماره ٢٥٧ قرار بود یک نماینده مجلس انتخاب شود و در انتهای خیابان پاستور هم قرار است یک رئیس‌جمهوری انتخاب شود. دقیقا ‌سال ١٣٩١که انتخابات مجلس برگزار شد و صندلی شماره٢٥٧ را ساختم، در ‌سال ١٣٩٢هم به این فکر افتادم که این ایده را برای انتخابات ریاست‌جمهوری هم تکرار کنم.

 

حتی خیلی‌ها گفتند این فیلم از کجا حمایت می‌شود که کارگردان آن این‌قدر راحت توانسته با تمام کاندیداهای ریاست‌جمهوری ارتباط بگیرد و با آنها به سراسر ایران برود؛ اما واقعیت این بود که من از ماه‌ها قبل با تک‌تک نامزدها صحبت کرده بودم و ثابت کردم که مستندساز هستم، نه سیاست‌زده و نه سیاستمدار و برایم اهمیتی ندارد که چه کسی راست و چه کسی دروغ می‌گوید، برای من مهم این است که این روند تاریخی را مستند کنم و این کار را انجام دادم. او درباره توقیف فیلمش نیز می‌گوید: این مستند در ‌سال ٩٢ یک نمایش در خانه هنرمندان داشت، اما بعد از آن توقیف شد و به آن پروانه نمایش ندادند. بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری ١٣٩٢ درخواست پروانه نمایش دادیم؛ ولی چند مورد اصلاحیه خورد که من نمی‌خواستم این قسمت‌ها را حذف کنم، به همین دلیل پروانه نمایش برای آن صادر نشد. از آن‌جایی که هر‌سال که می‌گذرد شرایط اکران عوض می‌شود؛ این بار که برای گرفتن مجوز، فیلم را فرستادیم، حتی یک مورد هم اصلاحیه به ما ندادند و به راحتی پروانه نمایش صادر شد. در این شرایط بدیهی است که دوره چنین فیلمی می‌گذرد تا انتخابات دوره بعد آغاز شود. امسال با توجه به این‌که که دو نفر از نامزدهای ‌سال ٩٢ باز هم کاندیدا شده‌اند؛ مستند تازگی خاص خود را دارد. درست است که این مستند در ‌سال ٩٢ تولید شده؛ اما هر کدام از این کاندیداها شعارهای تبلیغاتی که در دوره قبل داشته‌اند را در این دوره هم تکرار می‌کنند.

 

۷۶دقیقه و ۱۵ثانیه با عباس کیارستمی

چهره دیگر استادفیلمی که سیف‌الله صمدیان درباره عباس کیارستمی دوست و همکار درگذشته‌اش ساخته است. درباره این فیلم حرف و سخن بسیار گفته شده است. می‌دانیم فیلم از بین صدها ساعت راش که صمدیان در طول سالیان طولانی دوستی، همکاری و سفر از او گرفته، تدوین شده است. سفارش ساخت این فیلم را آلبرتو باربرا، مدیر جشنواره فیلم ونیز و احمد کیارستمی پسر بزرگ عباس کیارستمی به صمدیان داده‌اند و فیلم در چندین و چند جشنواره بین‌المللی به نمایش درآمده و پای ثابت مراسم تجلیل و بزرگداشت کیارستمی است. واقعا هم این مستند پرتره فیلم غریبی از کار درآمده و تصویر جدید و کاملی از کیارستمی و فعالیت‌های هنری ١٠سال آخر او به دست می‌دهد. تماشای فیلم برای دوستداران عباس کیارستمی بسیار لذت‌بخش است و برای کسانی که با او آشنا نبوده‌اند هم طعم خوبی از شناخت یک هنرمند گزیده‌کار دارد. بهتر است صحبت‌های خود صمدیان را درباره فیلمش بخوانیم: ما، یعنی من و عباس کیارستمی،‌ سال۲۰۰۰ از طرف سازمان ملل و مجموعه ایفاد که مسئولیت حمایت از بچه‌‌های یتیم باقی‌مانده از پدر و مادرهایی که بر اثر ایدز از دنیا رفته‌اند را برعهده دارد، به اوگاندا دعوت شدیم. کشوری که ٢میلیون نفر در آن از ایدز مرده بودند.

 

آقای کیارستمی گفت صمدآقا بیا با هم برویم. رفتیم و البته در کنار ما آقای رامین رفیع‌رزم که در همان ایفاد کار می‌کرد و محمد رازدشت، عکاس و مستندساز و سهند پسر من هم به‌عنوان دستیار تدوین حضور داشتند. از این گروه ٥-٤ نفره، ٣نفرشان فوت کرده‌اند. هر ٣ نفر جز من و سهند. ولی حاصل کار این ٣نفری که حالا به سوی مرگ رفته‌اند، هدیه‌ای به نفع زندگی بود و درنهایت شد فیلم ABC  آفریقا. قرار بود راجع به ایدز و مرگ و بچه‌های یتیم فیلم بسازیم، ولی نتیجه فیلمی شد از درون بسیار شاداب و سرشار از لحظاتی که هم ما و هم بچه‌های جلوی دوربین سرخوش بودیم. ‌سال بعد که فیلم در بخش اصلی جشنواره کن پذیرفته شد (و شاید نخستین فیلم کن بود که با هندی‌کم گرفته شده بود) مارتین اسکورسیزی که به واسطه داوری در بخش سینه‌فونداسیون کن با کیارستمی آشنایی داشت، آن‌جا به کیارستمی گفته بود حسرت به دل ماندم در سینما لذتی را که شماها با دو دوربین از پروسه فیلمسازی برده‌اید، تجربه کنم، اما می‎دانم هیچ‌وقت به آن نمی‌رسم؛ چون صنعت فیلمسازی و حاکمیت پول بر سینما نمی‌گذارد به آن رهایی برسیم که در کار شماست. اینها را در ادامه همین سوال می‌گویم. با دو دوربین و برخورد کشف و شهودی با لحظه‌ها، بدون دکوپاژ و بدون سناریو رفتیم وسط یک ماجرایی و نتیجه چیزی شد که اسکورسیزی می‌گفت دوست داشته به این رهایی برسد و می‌گفت ما در سینما در یک کادر بسته ابتدا همه زندگی را می‌کُشیم و بعد می‌خواهیم باورپذیری صحنه را به همه بقبولانیم، اما دوربین شما ٣٦٠درجه در این فیلم می‌چرخد و خودتان می‌آیید داخل کادر و می‌روید بیرون و انگار جزو لاینفک این اتفاق بوده‌اید. در سینمای ما اصلا این کار امکان‌پذیر هم نیست.

 

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 19
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش