
نگاهی به کارکرد سینما در بحرانهای خانوادگی به بهانه فیلم زیرسقف دودی عالیه شکربیگی، جامعه شناس: سینمای اجتماعی زمانی میتواند بر جامعه تأثیر بگذارد که واقعیتها را نشان دهد جواد افشارنیک،جامعه شناس: در بستر رسانه میتوان راهحلهایی واقعبینانه برای مشکلات اجتماعی ابداع کرد.
مروری به کارنامه پوران درخشنده نشان میدهد كه او در مجموعهای از آثار سعی کرده به مشکلاتی در خانواده و جامعه ایران بپردازد که تا پیش از آن مورد توجه قرار نگرفته است. درخشنده خود در گفتوگویی با روزنامه شهروند میگوید: «فیلمهای من در پی مشکلاتی که در جامعه وجود دارند، اما کمتر کسی به آنها توجه نشان میدهد، ساخته میشوند. در حقیقت من درباره مشکلاتی فیلم میسازم که زیاد دیده نمیشوند.» مشکلاتی که درخشنده از آنها حرف میزند اصولا مصايبی هستند که ساختار خانواده را نشانه رفتهاند. درخشنده در سی سال اخیر درباره بسیاری از این مشکلات فیلم ساخته است.
رابطه درباره نوجوانی ناشنوا و لال، عشق بدون مرز و شمعی در باد درباره تنهایی فرزندان و مواد مخدر، بچههای ابدی درباره کودکان اوتیسمی و هیس دخترها فریاد نمیزنند درباره کودکآزاری. در همه این فیلمها اما عامل طلاق همواره وجود داشته که همچون کاتالیزوری سرعت تخریب و ویرانی خانواده را بیشتر کرده است. طلاق اما برای او از اتفاقی رسمی فراتر رفته و این را زیر سقف دودی آخرین ساخته درخشنده نشان میدهد: «اولش قصدم بر این بود که در مورد طلاق فیلم بسازم؛ اما وقتی که وارد مرحله تحقیقات شدم، دیدم جامعه چندین و چند گام از منِ فیلمساز جلو افتاده و دیگر طلاق رسمی یکی از مسائل حاد اجتماعی ما نیست.
بلکه از آن بدتر طلاق عاطفی است که بیاینکه زن و شوهر به طلاق رسمی اقدام کنند، درواقع راهشان مدتهاست که از هم جدا شده و هر کدام برای خودشان زندگی میکنند. چند سال پیش داشتم روی فیلمنامهای درباره طلاق کار میکردم. هر چه جلوتر رفتم دیدم نمیشود و همانطور که گفتم جامعه را جلوتر از خودمان دیدم؛ با اینکه خیلی زحمت کشیده بودیم و حتی چهاربار فیلمنامه را با چهار همکار مختلف نوشته بودیم اما درنهایت شرایط جامعه و اتفاقات مرا به ساخت زیر سقف دودی کشاند. میدانید یک آمار تکاندهندهای میگوید که ۹۰درصد جامعه ما در طلاق عاطفی هستند و این دردناک است.» چنین آماری که درخشنده از آن حرف میزند اگر انگیزه هر فیلمساز ایرانی بود، نتیجه قطعا آنچه نمیشد که این کارگردان آن را خلق کرده است. زیر سقف دودی -فارغ از کیفیت و نقدهای بیشماری که به آن وارد است- نخستین فیلمی است که رسما طلاق عاطفی در خانواده ایرانی را نشان میدهد و اثری در ادامه کارنامه سیساله درخشنده است: حرکت روی خطوط قرمز و حرفزدن از سوژههای حساسیتزا.
سینمای اجتماعی و فیلمسازان زن
سینمای اجتماعی ایران پیش از انقلاب همانقدر که در نشان دادنِ درستِ جامعه موفق است (آثاری از کیمیایی، تقوایی و نادری) اما نمیتواند خانواده ایرانی و مشکلاتش را به تصویر بکشد. خانواده به تصاویری بدوی محدود میشود که نماد خیر و خوشی است و گویی نه طلاقی است و نه خشونتی و نه آزاری. در دهه چهل دو فیلم شب قوزی ( فرخ غفاری) و خشت و آینه (ابراهیم گلستان) بهعنوان نخستین فیلمهایی که بعد به نام موج نو خوانده شدند، تصویری از خانواده ایرانی نشان دادند که متفاوت از کلیشههای رایج سینمای آن روزهاست. در سینمای موج نو رویکرد اجتماعی به فراخور گفتمان مبارزاتی حاکم بر دو دهه ٤٠ و ٥٠ شکل عصیانی به خود میگیرد و عملا از خانواده جدا و به جامعه میپردازد. جورِ نشاندادن مشکلات خانوادگی در دهه ٥٠ را تنها سریالی به نام طلاق کشید که یک سال قبل از انقلاب از تلویزیون پخش شد. این سریال در ٩ قسمت معضل طلاق را در جامعه شهری به تصویر کشید و از عواملی مثل اعتیاد و مهریه حرف زد. در سینما اما یک فیلم دیگر هم بود که فراتر از کلیشههای رایج به مشکلات یک زوج پرداخت و به شکلی صحیح آن را به تصویر کشید. گزارش ساخته عباس کیارستمی به واقع گزارشی صحیح بود از به هم ریختگیهای یک خانواده شهریِ واقعی.
بعد از پیروزی انقلاب اتفاق اصلی حضورِ فیلمسازان زن بود که توانست نگاه به خانواده را وارد سینما کند. در دهه ٦٠ شمسی پوران درخشنده، رخشان بنیاعتماد و بعدتر تهمینه میلانی فیلمسازانی بودند که کمکم تصویر واقعیتری را از خانواده، زن ایرانی و مشکلات آن، نشان دادند. در آن سالها تهمینه میلانی بچههای طلاق را ساخت و مستقیم درباره معضل طلاق و نتايج آن بر فرزندان حرف زد و رخشان بنیاعتماد در دو سه فیلم سختیهای زنبودن را نشان داد. بیش از دیگران اما این پوران درخشنده بود که از همان روزها تا حالا همچنان خطِ خود را حفظ کرده و مهمترین ملودرام خانوادگیساز ایران است. حالا چه دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم پوران درخشنده فیلمساز صریحی است و لزومی نمیبیند اولا فیلمی فاقد پیام اجتماعی – خانوادگی بسازد و دوما پیام را در سطوح مختلف فیلم پنهان کند. از این منظر درخشنده تفاوتهایی آشکار با دیگر همکاران خود دارد.
از یک طرف تنها فیلمسازی است که مستقیم به سمت سوژههایی میرود که خانوادههای ایرانی درگیر آن هستند و از طرف دیگر مرزبندی مشخصی با سینمای روشنفکری ایران دارد که به دلایل مختلف ناگزیر از عمیق حرفزدن است. به این ترتیب با فیلمسازی طرف هستیم که بعد از انقلاب حداقل در سه چهار فیلم از تابوهایی حرف زده که در سینما پرداختن به آنها سخت است و هزینه دارد. ولی آنطور که مشخص است در تمام این سالها فیلمهای تند و تیز درخشنده باعث نشده که حواشی خارج از فیلم بر نمایش آن تاثیر بگذارد.
سینما و خودآگاهی جمعی
درباره زیر سقف دودی همزمان میتوان دو پرسش اساسی را مطرح کرد: یکی اینکه طلاق عاطفی چیست و آیا به راستی وضع آنقدر که درخشنده نشان داده و از آن حرف میزند، بحرانی است و دیگر آنکه آیا اصولا ابزارهایی مانند سینما میتوانند در معضلات خانوادگی و اجتماعی موثر باشند؟ این پرسشها را نخست با جواد افشارکهن، دانشیار و عضو هیأت علمی دانشگاه در میان گذاشتم. افشارکهن توجه رسانهها بهویژه سینما را به مشکلات اجتماعی یکی از مراحل خودآگاهی جمعی برای درک مناسب آن معضل میداند: «رسانهها بخشی جداییناپذیر از فرآیند شکلگیری برداشتهای فراگیر از شرایط اجتماعی هستند و به ما کمک میکنند تعاملی اجتماعی از شکل غیر اجبارآمیز برای درک یک وضع داشته باشیم. پس در بستر رسانه میتوان راهحلهایی واقعبینانه برای مشکلات اجتماعی ابداع کرد. بازی مسائل اجتماعی بدون حضور رسانهها نه شروع میشود و نه پایان میگیرد. هنرمند با حساسیتهای خاص خود توانایی دارد صورتهای ناخوشایند اجتماعی را درک کند و بازتاب دهد. اگرچه برای کاملشدن هر نوع تصویری از مسائل اجتماعی در قالب هنری، پژوهشی روشمند مورد نیاز است، اما صرف توجه به یک مقوله اجتماعی در قالب اثر هنری- مثل سینما - خود میتواند مرحلهای از ایجاد خودآگاهی جمعی برای رسیدن به یک درک فراگیر باشد.
بنابراین باید بیشتر از قبل مورد توجه و همچنین تشکر قرار بگیرد.» او با استقبال از طرح مسائلی مثل طلاق عاطفی میگوید: «طرح مفهومی چون طلاق عاطفی نشاندهنده گذر از روبناهای حقوقی در تحلیل مسائل اجتماعی است. با توجه به واقعیت بالفعل و پیچیدگیهای آن، تحلیلگر اجتماعی رفتهرفته میکوشد ویژگیهای به هم پیوسته یک وضع را درک و از تقسیمبندیهای ساده اجتناب کند. بر همین اساس، دوگانه ازدواج- طلاق میتواند به تنوعی از موقعیتهای دیگر بسط داده شود که طلاق عاطفی یعنی بیتفاوتی ذهنی و ناهمدلی زوجین علیرغم حفظ صورت بیروح زندگی خانوادگی، فقط یکی از اشکال آن است. بر این اساس در کنار یا درون این مفهوم میتوان تنوع قابل توجهی از همزیستیهای طلاقگونه را مشاهده و آنها را شناسایی و نامگذاری کرد، هرچند از نظر حقوقی همچنان در شرایط ازدواج و نه طلاق، به بررسی آنها میپردازیم. این مهم به ما یادآور میشود تنها تکیه بر قوانین، رویههای اجرایی، آییننامهها و دستورالعملهای مدیریتی نمیتواند راهگشا و موثر برای درک یا تغییر شرایط اجتماعی نامناسب باشد.» اینکه نقش و تأثیر سینماگران در فضای اجتماعی چقدر است.
پرسش دیگری است که از افشارکهن میپرسم. با این سوال قصد دارم به دو روی سکه بپردازم. عدهای اعتقاد دارند ابزارهایی در قواره سینما توان آن را ندارند در جامعه و در باب مشکلات آن نقشآفرینی کنند و عده دیگر نیز میگویند سینما اگر هم نقشی داشته، مثبت نبوده است. افشارکهن اما نگاه متفاوتی دارد. او میگوید: «تلاش برای فهم رابطه رسانهها با مسائل اجتماعی باید الزاما از یک پیش فرض نادرست پیراسته شود. معمولا انتظار آن است که میان دو پدیده اجتماعی رابطه علّی برقرار است و فهم هر وضع با تمرکز بر یک متغیر دیگر صورت میپذیرد. پس رسانهها بهعنوان عامل بیتفاوتی در زندگی زناشویی مطرح میشوند درحالیکه اینطور نیست. هرگاه تلاش میکنیم رسانه را عامل این بیتفاوتی بدانیم، مانند موقعی که تمایل داریم فقر را به مثابه علت اعتیاد بدانیم یا شبکههای اجتماعی مجازی را یک عامل بزهکاری قلمداد کنیم و گزارههایی از این دست، نمونههایی از نوعی تحلیل سادهانگارانه را ارایه کردهایم.» این استاد دانشگاه در ادامه نقدی هم به سینما وارد میکند: «سینمای ما در بسیاری از موارد نهتنها پیشتاز در طرح این مسائل نبوده است بلکه بسیاری از این مشکلات را با نوعی تأخیر زمانی پوشش داده است. توجهی که از طرف مخاطب به فیلمهایی میشود که این مشکلات را بیان میکنند، نشاندهنده اهمیت ماجراست. اما این برداشت هم که سینما عامل ایجاد مسأله است نهتنها نادرست است بلکه وارونه نشان دادن صورت مسأله خواهد بود.» افشارکهن درنهایت از فضایی میگوید که سینماگر به آن برای طرح مسائل مهم اجتماعی نیاز دارد:
«سینمای اجتماعی میتواند یکی از ابزارهای مناسبی باشد که در آن کنشگران مختلف میتوانند از طریق فضای مفاهمه در کنترل یا حل مسائل اجتماعی ایفای نقش کنند. بهتر است در قالب سینما یا سایر اشکال هنری به هنرمندان فضای بیشتری برای انعکاس آنچه نامطلوب است، داده شود.»
زیرسقف دودی یک هشدار است
«اینکه طلاق عاطفی برای نخستینبار در سینمای ایران مطرح شده است به معنای نبود آن در تاریخ خانواده ایرانی نیست.» این کلیدواژه حرفهای عالیه شکربیگی، جامعهشناس و استاد دانشگاه است. او درباره این پدیده میگوید: «طلاق عاطفی مربوط به سالهای اخیر و اتفاقی جدید نیست بلکه همواره وجود داشته است. اصولا در وضعیتی که عشق و عاطفه و دوستی از روابط زوجین حذف میشود، طلاق عاطفی رخ میدهد. از طرف دیگر این اتفاق تابع فرهنگهای مختلف است و از جامعه به جامعه دیگر و با تغییر خردهفرهنگها متفاوت خواهد بود. در نتیجه متغیرهای مختلفی روی آن اثرگذارند.» شکربیگی اگرچه نشان دادن طلاق عاطفی در سینما را مفید میداند اما اعتقاد دارد سینما نمیتواند حقیقت این فاجعه را به تصویر بکشد: «در قالب یک فیلم طبیعی است که نمیتوان همه جنبههای طلاق را نشان داد چون واقعیتهای خانوادگی و زوایای آن قطعا نمیتواند به سینما بیاید.
از طرف دیگر طلاق عاطفی مفهومی همهجانبه و عمیق است که قسمت مهمی از آن امری درونی و روحی است و نمیتوان همه آن را در قالب فیلم به تصویر کشید.» شکربیگی اما همین مقدار حرف زدن از طلاق عاطفی در سینما را هم مفید میداند، زیرا به عقیده او میتواند تلنگری به خانوادهها باشد: «بسیاری از مسائل درون خانوادهها وجود دارد ولی هنوز دربسته است. مثلا تا مدتها قبل کسی از خشونت خانگی حرف نمیزد درحالیکه این پدیده همیشه وجود داشته است ولی حالا میبینیم که صحبت از این موضوع به عرصه عمومی کشیده شده و جامعه نسبت به آن واکنش دارد. طلاق عاطفی هم با کمک سینما و رسانهها باید همین سرنوشت را پیدا و جامعه را متوجه واقعیات کند. درحال حاضر بسیاری مسائل در خانوادهها هست ولی به صورت تابو درآمده است. زیر سقف دودی هر قدر بتواند مباحث را عمومی کند و به تصویر بکشد وجدان جمعی جامعه را متوجه این امر میکند و درنهایت باعث میشود افراد در رفتارهایشان تجدیدنظر کنند، زیرا نباید فراموش کنیم که پیامدهای طلاق عاطفی علاوه بر زوجین بر فرزندان و آینده آنها هم تأثیر خواهد گذاشت، بنابراین سینما میتواند به مثابه تلنگر باشد.»
از شکربیگی میپرسم وضع کلی سینمای ایران در برخورد با مصائب اجتماعی را چطور ارزیابی میکند. اینطور پاسخ میدهد: «اگر شرایط و بسترها در سینما به نحوی فراهم شود که بتوانند واقعیتها را نشان دهند، طبیعتا نتایح خوبی خواهد داشت. گمان میکنم درحال حاضر هم با وجود محدودیتهای موجود، سینمای اجتماعی توانسته به واقعیتهای جامعه اشاره کند. بهعنوان مثال فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند که در مورد کودکآزاری بود نشان از وجود و علنی شدن این پدیده در ایران میداد. فراموش نکنیم اتفاقی که مدتی قبل برای آتنا اصلانی افتاد را این فیلم چندسال قبل هشدار داده بود.» شکربیگی درنهایت از زنگ خطرهایی میگوید که به عقیده او میتواند در سینما مطرح شود: «توقع از سینما و رسانهها بیشتر است. فقط باید بسترها و امکانات فراهم باشد و آنها اجازه داشته باشند به تابوها اشاره کنند. طلاق عاطفی، کودکآزاری، خشونت و ازدواج سفید در نهاد خانوادهها رخ داده ولی هنوز فیلمی درباره آنها ساخته نشده است یا تعداد آثار ساخته شده به هیچوجه کافی نیست. سینمای اجتماعی زمانی میتواند بر جامعه تأثیر بگذارد که واقعیتها را نشان دهد.»
- 19
- 3











































