دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۲:۵۴ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۴۵۹۸
فیلم و سینمای ایران

تابستانی که دیر داغ می‌ شود

 تابستان داغ,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

فیلم «تابستان داغ» کشکولی است از چند ماجرا؛ ماجراهایی به شکل مضمونی برآمده از دلِ یک معضل یا دغدغه که جامعه امروزِ ما با آن‌ها روبرو است و تا کنون در فیلم‌های مختلفی تکرار شده‌ اند.

به گزارش ایرنا،«تابستان داغ» نخستین و تا این لحظه تنها فیلم ابراهیم ایرج‌ زاد، نخستین بار سال گذشته در قالب سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و با نامزد شدن در سیزده رشته، افزون بر آنکه توانست نگاه‌ها را به خود و سازنده‌اش جلب کند، رکورددار نامزدی سیمرغ در جشنواره سی و پنجم نیز لقب گرفت. همین‌که یک فیلم در سیزده رشته نامزد دریافت سیمرغ می‌شود و از آن میان نیز دو سیمرغ را (برای تدوین و تصویربرداری) از آن خود می‌کند، به تنهایی می‌تواند اشتیاق‌برانگیز باشد تا هنگام اکران عمومی تماشاگر برای تماشایش پول بدهد و بلیت بخرد، حال آنکه با توجه به توفیقِ چشمگیر برخی فیلمسازانِ اول در نخستین ساخته‌هایشان (مانند آنچه برای نخستین ساخته سعید روستایی، یعنی «ابد و یک روز» رقم خورد)، این اشتیاق برای دیدن فیلمی چون «تابستان داغ» بالقوه می‌تواند بیشتر هم باشد.

 

** کشکولِ «تابستان داغ»

فیلم‌نامه «تابستان داغ» کشکولی است از چند ماجرا؛ ماجراهایی به شکل مضمونی برآمده از دلِ یک معضل یا دغدغه که جامعه امروزِ ما با آن‌ها روبرو است و تا کنون در فیلم‌های مختلفی تکرار شده‌اند. فیلم می‌خواهد در حدود ۸۵ دقیقه ضمن آنکه داستانش را تعریف می‌کند، به همه این دغدغه‌ها نیز بپردازد، اما چون ظرف داستانیِ فیلم برای این همه محتوا کوچک است، فیلم نه می‌تواند داستانِ ساده و کم‌حجمش را به دور از ملال تعریف کند و نه حتی می‌تواند دغدغه‌هایش را به‌ درستی و به ‌تمامی با تماشاگر به اشتراک بگذارد.

 

اما داستانِ فیلم؛ «تابستان داغ» داستان زن جوانی به نام «نسرین» (با بازی پریناز ایزدیار) را روایت می‌کند که برای دوری از شوهرش، «فرهاد» (با بازی صابر ابر)، پنهانی در گوشه‌ ای دورافتاده از شهر خانه خرابه‌ ای گرفته و دارد با دختر خردسال و برادرش زندگی می‌کند، اما فرهاد نیز دست از او نمی‌کشد و خواهان ادامه زندگی است. نسرین در مهد کودک یک بیمارستان مشغول به کار می‌شود و در همین مهد کودک است که با زوج پزشکی به نام سارا و ایمان (با بازی مینا ساداتی و علی مصفا) آشنا می‌شود و تحت شرایطی پرستاری پسر خردسال این زوجِ پُرمشغله را عهده‌دار می‌شود که همین اتفاق، ماجرای مهم و اصلی فیلم را نیز رقم می‌زند. در واقع فیلم بر اساس حضور این دو شخصیتِ خردسال و چهار شخصیت بزرگسال بنا شده و پیش می‌رود. 

 

این داستانِ لاغر که در فیلم‌های دیگر نیز تکرار شده، به خودی خود حرف ویژه‌ ای برای گفتن ندارد، از این‌رو به نظر می‌رسد نویسنده و فیلم‌ساز کوشیده‌اند با آمیختن این داستانِ مختصر با مضمون‌های گوناگون، داستان را پُرتر به نظر برسانند که همین اتفاق جدای از آنکه نتوانسته داستان را غنا ببخشد، موجب شده تماشاگر با دیدن هر بخش از فیلم، به یاد فیلم‌های دیگری بیافتد که از قضا در همین چند سال اخیر در سینمای ایران ساخته شده‌اند؛ فیلم‌هایی چون «ملبورن»، «ابد و یک روز» و آثار اصغر فرهادی.

 

دغدغه‌ها؛ «تابستان داغ» از فراموش شدن کودک و فراموش کردن «مادری» و «پدری» در لابه‌لای زندگی‌های پرمشغله و روزمره امروز سخن می‌گوید؛ از سختی‌های مهاجرت از شهرستان به تهران حرف می‌زند؛ از مصیبت‌های کم‌رنگ شدنِ «خانه‌دار» بودن مادران حکایت می‌کند؛ حقِ متناقض‌ نمای مادرِ جوان و درس‌خوانده‌ی جامعه امروز ایران را جیغ می‌کشد که بر سر دوراهی صرف کردن عمر به‌پای فرزند و پرداختن به برنامه و خواسته‌های شخصی و کاری برای پیشرفت و ترقی وامانده است؛ به برخی از پزشکان طعنه می‌زند و بر این اصل که از هر دستی بدهی از همان دست خواهی گرفت، تأکید می‌کند؛ و همچنین از گفتن یا نگفتن حقیقتی که ضرر خویش و سود دیگری در گرو آن است، دم می‌زند که این آخری گویی قرار بوده پررنگ‌تر از بقیه پرداخت شود که البته این‌طور نشده و این نیز مانند چند مساله پیشین در حد یک «میان‌تیتر» طرح می‌شود.

 

فیلمِ «ایرج‌زاد» دیر راه می‌افتد و وقتی هم که راه می‌افتد زود خاموش می‌شود. بیش از نیمی از زمان فیلم می‌گذرد که تازه اتفاقِ مهم رقم می‌خورد و گرهِ اصلی داستان زده می‌شود. سبب، این است که نویسنده حدود پنجاه دقیقه آغازین اثر را صرف مقدمه‌ چینی‌هایی کرده تا هرچه بیشتر مخاطب را با شخصیت‌ها و حال و هوای اطرافشان آشنا کند، اما جالب آنکه با وجود این مقدمه مفصل، باز هم برخی روابط معلوم نمی‌شود ؛ به ‌مَثَل اینکه معلوم نمی‌شود چرا نسرین دخترش را برداشته و درحالی که طلاق نگرفته، شش ماه به دور از فرهاد زندگی می‌کند. در این‌ باره تنها چیزی که از گفت و گوی نسرین و فرهاد برمی‌آید، آن است که فرهاد اهل کار نبوده و مدام یا دنبال طلب از دیگران بوده و یا اینکه دیگران دنبال طلبشان از او بوده‌اند؛ و نیز اینکه فرهاد در یک ساختمان کار می‌کرده و پولِ دستمزدش را بالا کشیده‌اند. شخصیت فرهاد طوری پرداخت شده که گویی مهم‌ترین خلافش کشیدن سیگار است و او برای بازگشتِ دوباره به زندگی نسرین، وفاداری به عهدِ چندروزه‌اش برای نکشیدنِ سیگار را به رخ نسرین می‌کشد.

 

از آن سو معلوم نیست چرا زوج پزشک هر دو با هم و به ‌طور هم‌زمان باید در بیمارستان کشیک داشته باشند تا سارا مجبور شود برای بستنِ دهان ایمان که می‌خواهد برای رسیدگی بهتر به فرزندشان، به همدان بازگردند، فکری برای «پرهامِ» خردسال بکند که عواقب خطرناکی دارد. آیا در زندگی واقعی امکانِ آن نیست که در شبی که زن در بیمارستان است، مرد در خانه باشد و بر عکس؟

 

جدای از این‌ها، آنچه می‌توان درباره این فیلم گفت، آن است که «تابستان داغ» نیز یکی دیگر از فیلم‌هایی است که در سال‌های اخیر تحت تأثیر «تِم» فیلم‌های اصغر فرهادی، یعنی ماندن بر سر دوراهی حق و حقیقت و زیان یا سود و سکوت و مصلحت، پدید آمده‌اند. در «تابستان داغ» نیز داستان به جایی می‌رسد که نسرین و فرهاد برای دخترشان، «هانیه»، بر سر این دوراهی قرار می‌گیرند، اما تفاوت این فیلم با آثار فرهادی و بسیاری از دیگر آثاری که در تقلید از فیلم‌های او ساخته شده‌، این است که توقف شخصیت‌های فیلمِ ایرج‌زاد بر سرِ این دوراهیِ بشدت دراماتیک بسیار بسیار کوتاه است و به همین سبب نمی‌تواند به شکل جدّی رنگِ کشمکش به خود بگیرد.

 

اما از مهم‌ترین بخش‌های این فیلم دو سکانسِ مشابه و آیینه‌ ای است که البته با فاصله زمانی، یکی در یک‌ سوم آغاز فیلم قرار دارد و دیگری در چند دقیقه پایانی فیلم. در سکانس آغازین، در بیمارستان مرد داغدارِ سیاهپوشی را می‌بینیم که به ایمان حمله می‌کند و او را ضرب و شتم می‌کند و فحش می‌دهد، چرا که پدرش زیر دستِ ایمان در اتاق عمل جان‌ باخته است. حراست و مردم مرد را دوره می‌کنند و درحالی که او همچنان به دکتر فحش می‌دهد از محل به بیرون می‌برندش. کمی جلوتر از زبان ایمان می‌شنویم که می‌گوید به سبب مشکل‌های موجود در زندگی با سارا، هنگام عمل تمرکز ندارد. در اواخر فیلم این‌ بار ایمان را می‌بینیم که به نسرین حمله می‌کند و شوهرش را نیز کتک می‌زند و باز در صحنه‌ ای مشابه مردم می‌آیند و این‌بار ایمان را که دارد به نسرین و شوهرش دشنام می‌دهد، از صحنه ماجرا بیرون می‌برند. در این سکانس‌های دوتایی، سکانس دوم کامل‌کننده معنای سکانس نخست است؛ بدین‌ ترتیب که آنچه در سکانس نخست کاشته شدهِ، باید در سکانس دوم برداشت شود تا منظور نویسنده و فیلم‌ساز برای مخاطب روشن شود. این دو سکانس می‌تواند تعریضی باشد به برخی پزشکان که مرگِ بیماران برایشان عادی شده است و به خود حق می‌دهند که با همه حواس و تمرکز کامل بالای سر بیماری که دارد با مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کند، حاضر نشوند و مرگ وی برایشان طبیعی و عادی است و اعتراض خانواده داغدار را نیز یا برنمی‌تابند و یا با بی‌محلی و بی‌توجهی پاسخ می‌دهند.

 

** بازی‌ها: تفاوت در میان تکرارها

فیلمِ «تابستان داغ» در بخش بازیگریِ جشنواره اخیر فجر، از میان چهار بخش، در سه بخش نامزد دریافت سیمرغ شده بود؛ علی مصفا برای بهترین بازیگر نقش اول مرد و پریناز ایزدیار و مینا ساداتی به ترتیب برای بهترین بازیگر نقش اول و مکمل زن. فارغ از بازی‌ها اگر بخواهیم به نقش‌ها نگاه کنیم، می‌بینیم که از میان سه نقشِ این سه بازیگر، تنها نقشِ «سارا» با بازی ساداتی است که فراز و فرود مشخصی دارد و در برابر دو نقش دیگر که به‌ تقریب تخت و یکنواخت هستند، اجازه چکش‌کاری و هنرنمایی بیشتری را به بازیگرش می‌ داده که البته مینا ساداتی نیز به‌خوبی توانسته از پس بازی در این نقش برآید. ساداتی به واسطه این نقش توانسته در این فیلم چند نوع مادر را با بازی خوب خود به نمایش بگذارد؛ از مادری سرد و تا حدی خودخواه تا مادری نگران و مضطرب که آرام و قرار ندارد و نیز مادری که تازه طعم «مادری» را چشیده و همچنین مادری دردمند و پشیمان. به جز مینا ساداتی که نقشی متفاوت در کارنامه خود برجای نهاده، بازی علی مصفا و پریناز ایزدیار حرف تازه‌ ای برای گفتن ندارد؛ علی مصفا مانند این نقش را فراوان بازی کرده و نقش ایزدیار هم کمابیش «سمیه» در فیلم «ابد و یک روز» را به یاد می‌آورد. در این میان سردرگم‌ترین نقش نصیب صابر ابر شده است؛ نقشی که آدمی حاشیه‌ ای و درمانده را نشان می‌دهد که معلوم نیست اگر شوهر بدی است، چرا بد است و اگر شوهر خوبی است، چرا همسرش از او دوری کرده.

نمی‌توان از بازی‌ها و بازیگران فیلم گفت و از انتخاب خوبِ بازیگر خردسال فیلم که نقش «هانیه» را بازی می‌کند، چیزی نگفت. انتخاب مانیا علیجانی، برای این نقش بسیار مناسب بوده و چهره و نیز لحن و صدای معصومِ این کودک خردسال به خوبی توانسته در جای جای فیلم مخاطب را با خود همراه کند، هرچند که پرداخت شخصیت «هانیه» نیز دارای خلل‌هایی است؛ از جمله اینکه سکوت هانیه در قبال اتفاق اصلی فیلم طبیعی نیست؛ زیرا در حالات و رفتار هانیه چندان آشوب و اضطراب و سنگینی تحمل بار یک راز بزرگ دیده نمی‌شود و حتی اینکه یک بار می‌بینیم در خواب جای خود را خیس کرده هم نمی‌تواند مانع از تصنعی بودن سکوت او شود.

 

** روایتی ساده از داستانی ساده‌

اما با وجود ضعف‌هایی که در فیلم‌نامه «تابستان داغ» وجود دارد، به نظر می‌رسد کارگردان با علم به اینکه فیلمش داستانی ساده دارد، کوشیده روایت تصویری فیلمش نیز منطبق با محتوای آن، بسیار ساده باشد و این سادگیِ تعمدی قاب‌بندی‌‌ها و میزانسن‌ها در بسیاری از بخش‌های فیلم به چشم می‌خورد. اما گاه در جاهایی از فیلم برخی از حرکت‌های دوربین توجیه خاصی ندارد و یا اینکه آن‌طور که باید منظور از آن‌ها به مخاطب نمایانده نمی‌شود. به مَثَل در سکانسی که نسرین هانیه را می‌فرستد تا با پدرش به پارک نزدیک خانه برود، دوربین با حرکت کوتاه track in ورودی آشپزخانه و در پس زمینه قابلمه غذا روی اجاق گاز را نشان می‌دهد و اندکی بدان نزدیک می‌شود، اما احیاناً جز اشاره‌ و تأکیدی نابجا، زاید و نادرست به قابلمه سوپ شب حادثه، چیز دیگری را به‌ نظر نمی‌توان از این نما و حرکت برداشت کرد و به ‌‎درستی معلوم نیست منظور از این حرکت چه بوده است.

 

در کل «تابستان داغ» را باید در شمار یکی دیگر از فیم‌های مُد شده‌ چند سال اخیر به شمار آورد؛ فیلم‌های اجتماعی که می‌کوشند ضمن جار زدنِ چِرکی‌های فقر، قواعد و فرمول‌های خوب‌ امتحان ‌پس ‌داده‌ برخی آثار شاخص و گُل‌کرده سال‌های اخیر را به کار گیرند تا از این طریق هم پسند منتقدان و هم توجه مخاطبان را به خود جلب کنند. اما فیلم ‌سازانی که در این مسیر گام برداشته و برمی‌دارند، این قاعده را نیز نباید از یاد ببرند که هر چه به اوج برسد، بلافاصله پس از اوج، زوالش آغاز می‌شود.

 

 

 

 

 

  • 17
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش