چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۴
۲۰:۳۷ - ۲۴ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۵۷۴۲
فیلم و سینمای ایران

نمی‌خواستم فیلم پلیسی بسازم

کارگردان,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
کارگردان و تدوینگر فیلم در حال اکران «تابستان داغ» درباره دلیل پرداختن به مساله خانواده و کودک در این فیلم توضیح داده و تاکید کردند جامعه ما باید نسبت به مقوله خانواده حساس‌تر شود.

به گزارش مهر،فیلم سینمایی «تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد با موضوع مسئولیت پذیری والدین در قبال فرزندانشان این روزها روی پرده سینما است و با توجه به اتفاقات اخیری که در زمینه دزدیده شدن و قتل بچه ها در اخبار حوادث مطرح شد این فیلم اهمیت بیشتری پیدا می کند.

 

این فیلم با نشان دادن این موضوع در ۲ خانواده که یکی از آنها متعلق به قشر فرودست جامعه و دیگری از طبقات بالای جامعه است در پی این است که بگوید اگر طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده در هرکجایی وجود داشته باشد می تواند منجر به یک مشکل ناگوار شود.

 

در این فیلم پریناز ایزدیار در نقش نسرین و صابر ابر در نقش ناصر خانواده ای را به تصویر می کشند که متعلق به قشر فرودست جامعه هستند و یک فرزند دارند و در مقابل علی مصفا در نقش ایمان و مینا ساداتی در نقش سارا زوج پزشکی هستند که یک پسربچه دارند.

 

به بهانه اکران «تابستان داغ» با ابراهیم ایرج زاد کارگردان و سهراب خسروی تدوینگر فیلم که سیمرغ بلورین بهترین تدوین را از سی و پنجمین جشنواره ملی فیلم فجر دریافت کرد، نشستی در خبرگزاری مهر داشتیم که قسمت اول آن را در زیر می‌خوانید:

 

* «تابستان داغ» با یک قصه تلخ پیام خود را که به زعم من مساله مسئولیت‌پذیری خانواده در قبال فرزندان است به تصویر می کشد. چطور شد که این موضوع و این شیوه روایت را انتخاب کردید؟

ابراهیم ایرج زاد: محور اکثر فیلم های کوتاه قبلی من خانواده و یکی از مشخص ترین فیلم های کوتاهم در این حوزه «دوچرخه ها، پدرها و سیگارها» بود. همچنین مدتی درگیر این موضوع بودم که اقتباسی از رمان «کریمر علیه کریمر» نوشته ایوری کورمن انجام دهم که البته پیشتر یک فیلم به همین نام هم از روی آن ساخته شده بود که البته در اقتباس نسخه آمریکایی از قسمت های میانی «کریمر علیه کریمر» استفاده و یک بخشی از آن رمان حذف شده بود که آن بخش حذف شده برای من مهم بود. در این گیر و دار بودم که با فیلمنامه دوست خوبم پیام کرمی با نام «بچه» رو به رو شدم که بعد از خواندن آن متوجه شدم همه آن فاکتورهایی که مدنظر من است در این فیلمنامه وجود دارد.

 

مسئولیت پذیری زن و شوهرها نسبت به هم و فرزندانشان به نظر من یک موضوع بسیار مهم اجتماعی است. نیاز امروز جامعه ما است که زن ها نقش اجتماعی خود را جدی تر پی بگیرند و البته علاقه و خواست خود زن ها هم هست و باید هم باشد، اما وقتی که می خواهند مادر شوند آنها را به چالش می کشد. جامعه باید بتواند بستر مناسبی فراهم کند تا زنان بتوانند ضمن ایفای نقش اجتماعی خود، فرزندانشان را نیز به درستی تربیت کنند همچنین داشتن یک همسر  مسئولیت‌پذیر و همراه هم مهم است. «تابستان داغ» درباره همین مسئولیت پذیری و بی مسئولیتی صحبت می کند که باعث اتفاقات ناگوار می شود که در برخی مواقع جبران ناپذیر هستند.

 

سهراب خسروی: من از طریق هومن بهمنش که مدیر فیلمبرداری و مجری طرح «تابستان داغ» است وارد این پروژه شدم و بسیار خوشحالم برای فیلمی سیمرغ گرفتم که یک تیم هم سن و سال خودم در آن حضور داشتند و از جهت سرمایه گذاری به تمام معنا مستقل بود و هیچ بودجه ای از جای دولتی نگرفته بود حتی در حال حاضر هم بدون داشتن هیچ بیلبوردی به چنین فروشی دست پیدا کرده و مخاطبان تنها با تبلیغات دهان به دهان به تماشای این فیلم می نشینند.

 

از سوی دیگر بسیار خوشحالم در فیلمی حضور داشتم که به دغدغه های همه ما می پردازد. یک بچه در محوریت این فیلم قرار دارد آنهم در روزگاری که توجه ها نسبت به این مساله کم شده است. ابراهیم ایرج زاد با «تابستان داغ» قابی را به ما نشان داد که شاید در هیاهوی زندگی توجه ای به آن نمی کنیم.

 

* ولی فیلمتان در زمان اکران شده که چند پرونده قتل کودکان از آتنا گرفته تا بنیتا در جریان است، از همین رو می تواند تلنگر خوبی به پدر و مادرها برای حفاظت از کودکانشان باشد.

ایرج زاد: بله همینطور است. من فکر می کنم بچه های دانش آموز هرمزگانی، آتنا، ستایش و ... از همین بی مسئولیتی ها از بین رفتند.

 

اینکه «تابستان داغ» در این برهه زمانی که چند بچه دچار اتفاقات ناگوار شدند، اکران شده اتفاق مهمی است و گویا من «تابستان داغ» را زمانی ساختم که خیلی به موقع است. بسیاری به من می گویند چرا «تابستان داغ» اینقدر تلخ است؟ و من می گویم فیلم درباره حادثه ای صحبت می کند که مهلک است و این درجه از تلخی برای این است که مخاطب سهل انگاری را کنار بگذارد. برای مثال در قسمتی از فیلم می بینیم که اتفاقاتی همچون سوختن دست بچه رخ می دهد اما پدر و مادر توجهی نمی کنند و فکر می کنند تاثیری روی بچه نمی گذارد.

 

من می گویم فیلم درباره حادثه ای صحبت می کند که مهلک است و این درجه از تلخی برای این است که مخاطب سهل انگاری را کنار بگذارد در مواجهه با این انتقاد که فیلم زیادی تلخ است من ماجرای پلاسکو را مثال می زنم و می گویم اگر تنها یکی از طبقات پلاسکو دچار حادثه می شد هیچوقت این ماجرا به این شدت جامعه ما را تحت تاثیر قرار نمی داد و باعث نمی شد مسئولان به ایمن سازی و بافت فرسوده این ساختمان توجه کنند.

 

ما در پی این بودیم که مخاطب پیش خود بگوید این اتفاقی که روی پرده مجازی رخ داد، احتمال دارد در دنیای واقعی زندگی ما هم رخ دهد. در واقع می خواستیم ایمان ها و ساراها به خودشان بیایند و تا امروز هم زن و شوهرهای زیادی تحت تاثیر «تابستان داغ» عملکرد خود را تصحیح کرده اند.

 

*چند سالی است که بچه ها در محوریت آثار سینمایی قرار می گیرند و حتی سرنوشت تلخی پیدا می کنند مثل «ملبورن»، «شکاف»، «بدون تاریخ، بدون امضا» و... . فکر می کنید دلیل این موضوع چیست؟

ایرج زاد: اگر به هر دوره ای در تاریخ سینما نگاه کنیم متوجه می شویم که یک مساله اجتماعی در آن دوره تاریخی پررنگ و حوادث مخصوص به آن دوران باعث شده است تا طیفی از فیلم ها و قصه ها به آن موضوعات توجه کنند. در مورد قصه «تابستان داغ» و قصه های شبیه به این فیلم می توانم این را بگویم که ما در دوره ای هستیم که جامعه به سمت صنعتی شدن می رود و از طرفی جمعیت خانواده های ما کوچک تر و این موضوع باعث شده است که کمتر خانواده ای را ببینیم که بچه هایشان اقوام درجه یک مانند عمه و خاله داشته باشند و با آنها رفت و آمد کنند. خانواده در خوشبینانه ترین حالت به یک زن و شوهر با یک فرزند یا ۲ فرزند تبدیل شده است که وقتی آن زن و شوهر سر کار می روند این بچه ها در آپارتمان های کوچک تنهایی خود را پر می کنند.

 

این در حالی است که اجتماع از خانواده تغذیه می کند پس ما باید به این مساله توجه کنیم که خانواده در کجا رشد و گسترش پیدا می کند. متاسفانه اگر به جامعه نگاه کنیم متوجه می شویم که برای مثال مجتمع های مسکونی از حداقل امکانات شهری برخوردارند و مثلا برای کودکان محل بازی درستی ندارند. هیچکدامشان NGO های مشخصی که خانواده ها را درگیر روابط اجتماعی کند، ندارند. این موضوعات نشان می دهد که ما در استانداردسازی زندگی شهری مسیر اشتباهی را پیموده ایم.

 

در قسمتی از این فیلم می بینیم که مهدکودکی در بیمارستانی که سارا و ایمان کار می کنند وجود دارد که ما برای یافتن لوکیشن مهدکودک متوجه شدیم مهدکودک های یکسری از بیمارستان ها آنقدر اوضاع اسفناکی دارند که من اگر فرزند داشتم به هیچ عنوان حاضر نمی شدم فرزندم را به آنجا بسپارم. این نشان می دهد که انگار برای ما مهم نیست بچه های ما، آینده جامعه مان هستند.

 

برای من بچه ها به عنوان آینده سازان جامعه بسیار مهم هستند به همین دلیل این مساله به شکل های مختلف در فیلم نشان داده می شود. در حقیقت ما می خواهیم بگوییم جامعه هر چقدر هم که به سمت مدرنیته و صنعتی شدن پیش برود باز هم یکسری ارزش ها در میان هستند که هیچگاه خاصیت خود را از دست نمی دهند. خانواده نهادی ارزشمند است که به هر کجای دنیا سفر کنیم می بینیم همچنان یک شکل منحصر به فرد دارد و تغییر ماهیت نمی دهد و مفاهیمی چون پدر و مادر، فرزند، احترام به پدر و مادر و توجه به فرزند در همه جوامع اهمیت دارد.

 

متاسفانه ما در حال غافل شدن از نهاد خانواده هستیم و فکر نمی کنیم این امر چه تاثیر مخربی می تواند بر کلیت جامعه داشته باشد.

 

*حادثه در این فیلم بسیار دیر اتفاق می افتد به طوری که ۴۰ دقیقه از فیلم تنها صرف معرفی شخصیت و خانواده نسرین می شود.

خسروی: هنگامی که ابراهیم ایرج زاد فیلمنامه را برای من فرستاد و آن را خواندم متوجه شدم که با یک فیلمنامه عجیب مواجه هستم. چیزی که باعث جذابیت این فیلمنامه برای من شده بود این بود که ۲ خانواده از ۲ قشر مختلف جامعه به صورت طبیعی زندگی می کردند ولی به یکباره حادثه ای زندگی آنها را درگیر می کند که این حادثه در دقیقه ۴۰ فیلم است؛ مثل فرم زندگی واقعی.

 

البته من هم در همان ابتدا وقتی با ابراهیم صحبت می کردم به همین موضوعی که شما می گویید، اشاره کردم و گفتم که چرا حادثه زودتر اتفاق نمی افتد ولی در بحثی که با ابراهیم ایرج زاد و پیام کرمی داشتیم به این نتیجه رسیدیم که ما باید به مخاطب اجازه دهیم که ۳۰ یا ۴۰ دقیقه از زندگی طبیعی ۲ خانواده را با تمام قسمت های واقعی ببیند و بعد آن حادثه رخ دهد. این نکته را هم باید بیان کنم که «تابستان داغ» فیلمی در حوزه اکشن و هیجانی نیست بلکه یک فیلم اجتماعی است و حادثه موجود در فیلم هم خیلی ساده اتفاق می افتد و حادثه عجیب و غریبی نیست که مخاطب چیز عجیب و غریبی ببیند. این حادثه به اندازه صدای رد شدن یک هواپیما و به اندازه یک چشم زدن رخ می دهد و نشان می دهد که به اندازه یک چشم زدن می تواند اتفاقی بیفتد که چند خانواده تحت تاثیر قرار بگیرند. به صراحت می توانم بگویم که در فیلم ایرج زاد هم این موضوع به جهت تصویری، تدوینی و فضاسازی رعایت شده که به نظرم نقطه قوت است. بله من هم قبول دارم که روال طبیعی فیلمنامه این بود که حادثه اصلی در دقیقه ۲۰ رخ می داد اما ما این موضوع را در وسط فیلم قرار دادیم و هدفمان این بود که به زندگی واقعی ۲ خانواده بپردازیم.

 

ایرج زاد: ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم که هر دوی آنها یک مشکل دارند؛ یعنی هر ۲ خانواده درگیر مسئولیت پذیری هستند و در هر ۲ خانواده چالشی بین زن و شوهر وجود دارد که باعث می شود نسبت به عملکرد یکدیگر اعتراض داشته باشند. در این فیلم در خانواده فرودست، بیشتر پدر و در خانواده زوج پزشک، بیشتر مادر مورد سوال قرار می گیرد. در واقع ما با چهار کاراکتر رو به رو هستیم که هر زوج یک فرزند دارند. برهمین اساس برای درست همذات پنداری کردن با این کاراکترها باید به وضعی می رسیدیم و جهانی را به نمایش می گذاشتیم که مخاطب متوجه تمام جزییات زندگی این ۲ زوج شود و بداند که بحث بر سر خیانت، پول و ... نیست بلکه بحث بر سر نگاه آنها به زندگی است.

 

ما تلاش کردیم در «تابستان داغ» این نگاه مطرح نشود که این مشکل مربوط به زندگی یک قشر خاص است. به همین دلیل توجه به جزییات و پرداختن به موضوعات ۲ خانواده باعث می شود که مقدمه فیلم مقداری طولانی شود اما یکسری خرده پی رنگ ها و جزییاتی در فیلم وجود دارد که نمی گذارد مخاطب احساس خستگی کند. مقدمه طولانی زمانی باید مورد سوال قرار بگیرد که خسته کننده باشد، مخاطب از این پهلو به آن پهلو شود، با خود بگوید فیلم چه چیزی می خواهد به او بگوید و اطلاعات جدیدی از فیلم نگیرد اما ما می بینیم که در سکانس اول در هر ۲ خانواده حادثه محرک رخ می دهد و بین آنها درگیری می بینیم و اصلا آنها را در آسایش نمی بینیم.

 

مقدمه طولانی زمانی باید مورد سوال قرار بگیرد که خسته کننده باشد، مخاطب از این پهلو به آن پهلو شود، با خود بگوید فیلم چه چیزی می خواهد به او بگوید و اطلاعات جدیدی از فیلم نگیرد اما ما می بینیم که در سکانس اول در هر ۲ خانواده حادثه محرک رخ می دهد و بین آنها درگیری می بینیمبه همین صورت نسرین زنی است که به دلیل مشکلات مالی و بی مسئولیتی های شوهرش آستین بالا زده و قرار است در مهدکودک یک بیمارستان کار کند تا بچه اش را خوب بزرگ کند و حاضر نیست شوهرش را بپذیرد پس حادثه محرک در همان ابتدای فیلم رخ داده و مخاطب به دنبال این است که ببیند قرار است چه اتفاقی دیگری رخ دهد.

 

از آن طرف هم سارا قبول کرده است حدود ۲ سال و نیم در خانه بماند و فرزندش را بزرگ کند اما احساس می کند که به یک زن صرفا خانه دار تبدیل شده و آن دوره ای که درس خوانده است گویا هیچ ارزشی ندارد بنابراین تصمیم می گیرد که فرزندش را به مهدکودک بسپارد و سرکار برود و در همین نقطه شوهرش می گوید که به جای این کار، به فرزندش برسد یا به شهرشان همدان برگردند. درست در همین نقطه چالش رخ می دهد.

 

*یعنی قبول ندارید که تمرکز فیلم بیشتر روی خانواده نسرین است؟

ایرج زاد: به نظرم اینطور  نیست. ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم. از همین رو فیلم با خانواده نسرین شروع می شود، در ادامه و در چند سکانس جلوتر زن و شوهر دیگری وارد قصه می شوند، از یک جایی آنها موازی یکدیگر قرار می گیرند، سپس قصه با زن و شوهر پزشک ادامه پیدا می کند و به پایان می رسد. در واقع فیلم را با زن و شوهری از طبقه فرودست جامعه پی می گیریم و با زوج پزشک به پایان می رسانیم و در همه سکانس ها از ۲ خانواده گام به گام اطلاعات بیشتری می دهیم و صورت مساله را بازتر و تشریح می کنیم که درگیری بر سر چه چیزی است. بنابراین مطلقا فوکوس روی یک کاراکتر و خانواده نیست چون چالش مساله ای که درباره آن صحبت می کنیم در هر ۲ خانواده وجود دارد. من این را قبول ندارم که تمرکزمان را روی نسرین گذاشتیم چون فیلم این را نمی گوید.

 

خسروی: به نظرم باید در کل فیلم دید که آیا به هر ۲ خانواده پرداخته شده است یا خیر. از دقیقه ۴۰ به بعد فیلم به سمت زوج پزشک می رود در حالی که قبل از آن مقداری خانواده نسرین معرفی شده است با این وجود این ۲ قسمت با یکدیگر بالانس خوبی ایجاد کرده و باعث شده اند ما جزییاتی از خانواده نسرین و اطلاعاتی هم از خانواده زوج پزشک داشته باشیم اما قبول دارم که فیلم در ۴۰ دقیقه ابتدایی در خانواده نسرین دقیق تر شده و با جزییات و تعداد سکانس های بیشتری رو به رو هستیم با این حال بعد از حادثه بیشتر با خانواده پزشک همراه می شویم بنابراین به نظرم این تعادل در کل فیلم نرم و خوب برقرار شده است.

 

 

 

به گفته ابراهیم ایرج زاد کارگردان «تابستان داغ»، این فیلم اصلا شبیه «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی نیست و با فیلم های اصغر فرهادی هم تفاوت دارد.فیلم سینمایی «تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد از آثار روی پرده سینماها ضرورت مسئولیت پذیری پدر و مادرها در قبال فرزندانشان را یادآوری می کند. این فیلم با محور قرار دادن ۲ زوج از ۲ قشر مختلف جامعه در پی این است که عنوان کند وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده وجود داشته باشد چه یک فرد وکیل، وزیر، پزشک و یا از طبقه پایین جامعه باشد باز هم می تواند حوادثی را پیش بیاورد که غیر قابل جبران است.

 

برای بررسی بیشتر فیلم میزگردی با حضور ابراهیم ایرج زاد کارگردان و سهراب خسروی تدوینگر این اثر در خبرگزاری مهر داشتیم که در قسمت اول این گفتگو کارگردان از ضرورت آگاهی‌بخشی به خانواده ها گفت و بیان کرد: ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم که هر دوی آنها یک مشکل دارند؛ یعنی هر ۲ خانواده درگیر مسئولیت پذیری هستند و در هر ۲ خانواده چالشی بین زن و شوهر وجود دارد که باعث می شود نسبت به عملکرد یکدیگر اعتراض داشته باشند.

 

ابراهیم ایرج زاد در بخش دوم این گفتگو می گوید: «ما در پی این بودیم که ۲ قشر مختلف را نشان دهیم و بگوییم که مشکل تنها برای یک قشر خاص نیست. این مشکل یک مشکل عام است و اگر یک فرد وکیل باشد، وزیر باشد، پزشک باشد و یا به طبقه فرودست تعلق داشته باشد، وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده داشته باشد ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین اگر مسئولیت پذیر نباشد این اتفاق در هر جایگاهی که باشد، می افتد و حرف فیلم همین است.»

 

در این فیلم پریناز ایزدیار در نقش نسرین و صابر ابر در نقش ناصر خانواده ای را به تصویر می کشند که متعلق به قشر فرودست جامعه هستند و یک فرزند دارند و در مقابل علی مصفا در نقش ایمان و مینا ساداتی در نقش سارا زوج پزشکی هستند که یک پسربچه دارند.

 

*سکانس و لوکیشن ابتدایی فیلمتان مخاطب را به یاد «ابد و یک روز» می‌اندازد. همانطور که در «ابد و یک روز» خانواده مشغول تمیز کردن خانه هستند در «تابستان داغ» هم یک خانواده سرگرم امور مربوط به خانه هستند. ضمن اینکه پریناز ایزدیار در «تابستان داغ» فراتر از سمیه «ابد و یک روز» نرفته است.

ابراهیم ایرج زاد: من اصلا قبول ندارم که فیلمم شبیه «ابد و یک روز» است. وقتی برخی چیزها را که می شنوم متعجب می شوم مثلا  برخی می گویند نسرین همان سمیه «ابد و یک روز» است در حالی که طبقه اجتماعی فقط یکی از چند فاکتوری است که باید در شناسنامه یک کاراکتر بگنجانیم تا آن کاراکتر شکل بگیرد. تنها شباهت کاراکتر نسرین با سمیه «ابد و یک روز» طبقه اجتماعی است. سمیه در «ابد و یک روز» دختری از یک خانواده شلوغ است که تحت تاثیر تصمیم هایی قرار می‌گیرد که برادرهایش برایش می گیرند و زندگی او بر همین اساس پیش می رود. او اصلا قائم به ذات نیست در حالی که کاراکتر نسرین مادری تصمیم گیرنده و قائم به ذات است. او می خواهد فرزند خود را به دلیل بی مسئولیتی همسرش، خودش بزرگ کند و حتی مسئولیت برادر کوچکتر خود را هم قبول کرده است. این نشان می دهد یک از کاراکترهای ۲ فیلم به سمت شرق و کاراکتر دیگری به سمت غرب می رود و کاملا با هم متفاوت هستند. بنابراین ما نمی توانیم فقط به خاطر طبقه اجتماعی بگوییم یک کاراکتر شبیه یک کاراکتر دیگر است بلکه زمانی می توانیم این موضوع را عنوان کنیم که در پردازش یک شخصیت حداقل پنج فاکتور آنها مشابه همدیگر باشد.

 

درباره لوکیشن هم باید بگویم که داستان در «ابد و یک روز» با مرتب کردن یک خانه توسط یک جمع آغاز می شود اما در «تابستان داغ» قصه از یک هواپیما و یک شربت آبلیمو شروع می شود که به واسطه آن شربت و صحبتی که شوهرخواهر و خواهر نسرین با او دارند ما داخل خانه می چرخیم تا محیط معرفی شود.

 

من اصلا قبول ندارم که فیلم شبیه «ابد و یک روز» است. برخی چیزها را که می شنوم متعجب می شوم برای مثال برخی می گویند نسرین همان سمیه «ابد و یک روز» است در حالی که طبقه اجتماعی یکی از چند فاکتوری است که باید در شناسنامه یک کاراکتر بگنجانیمدر مرحله پیش تولید وقتی با هومن بهمنش صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که با توجه به اینکه ما سکانس های ۲ خانواده و وضعیت متفاوت آنها را داریم یک وضعیت سلکتیو برای دوربین ها در نظر بگیریم به همین دلیل در جاهایی می بینیم که دوربین در یک جا ثابت، در یک جا روی دست و در یک جا متحرک است و اصلا در طول فیلم ما در یکسری جاها ما پلان- سکانس داریم که نزدیک به سه دقیقه است، در حالی که ما هیچکدام از این موارد را در فیلم «ابد و یک روز» نمی بینیم. این مثال هایی که می زنم فقط از جنبه روشن کردن تفاوت این ۲ فیلم است و اصلا جنبه کیفی ندارد. در «ابد و یک روز» وضعیت دوربین ثابت است و از ابتدا تا انتها با یک وضعیت دوربین و با یک شکل دکوپاژ مواجه هستیم اما در «تابستان داغ» یک وضعیت سلکتیو را می بینیم. شما درباره چهار دقیقه از یک فیلم ۸۳ دقیقه ای صحبت می کنید؛ مگر قضاوت تنها با چهار دقیقه از فیلم صورت می گیرد؟ پس ۷۹ دقیقه بعدی چه می شود؟

 

مثال دیگری می زنم؛ فیلم سینمایی «گزارش» به کارگردانی زنده یاد عباس کیارستمی در سال۵۶ ساخته شده است در حالی که اگر کسی نداند این فیلم در چه سالی ساخته شده و امروز به تماشای آن بنشیند، فکر می کند که بر اساس فیلم های اصغر فرهادی ساخته شده اما حتما فرهادی آن فیلم را دیده است. من در اینجا درباره تاثیرپذیری صحبت می کنم. با این وجود باید بگویم که فیلم های اصغر فرهادی جزو علاقه مندی های من است و آثار او در استانداردی قرار دارد که اصلا نیازی نیست منِ کوچکتر درباره آن صحبت کنم. می خواهم این را بگویم که شما وقتی یک فیلم را می بینید با یک کلیتی مواجه هستید که باید درباره آن کلیت صحبت و به این موضوع توجه شود که چه برخورد تصویری برای بیان درام در آن صورت می گیرد. برای مثال در سکانس کارگزینی، کاراکتر اصلی یعنی مینا ساداتی حضور دارد که دوربین با یک حرکت نرم از نمای باز به سمت سارا در نمای بسیار نزدیک می رود. این موضوع با هدف دراماتیک اتفاق افتاده است حال آیا شما می توانید نمونه این سکانس را در فیلم «ابد و یک روز» برای من مثال بزنید؟ چون برخورد روایی در آن فیلم اصولا متفاوت بوده است.

 

سهراب خسروی: نکته ای که شما می گویید کاملا درست است اما به نظر من علت این است که کاراکتر اصلی فیلم یعنی پریناز ایزدیار در هر ۲ فیلم بازی کرده است. شانس خوب یا بد این بوده که یکی از این کارگردان ها فیلم دوم را ساخته است که اتفاقا خانم ایزدیار در فیلم قبلی با همان قواره ظاهر شده است. در نتیجه مخاطب هر اتفاقی را هم که در فیلم ببینید به طور مداوم در ذهنش به سکانس اول فلش بک می خورد، اما تصور کنید که یک شخص دیگری به جای پریناز ایزدیار ایفاگر نقش نسرین می شد آیا باز هم شما را یاد سمیه «ابد و یک روز» می انداخت؟ قطعا خیر.

 

*هم نسرینِ «تابستان داغ» و هم سمیهِ «ابد و یک روز» برای خانواده شان تلاش می کنند و می خواهند خانواده را حفظ کنند. هر ۲ در شرایط بد اقتصادی قرار دارند و متعلق به طبقه فرودست جامعه هستند. پریناز ایزدیار هم که هیچ تلاشی نکرده است تا از شخصیت سمیه فاصله بگیرد. مجموع این اتفاقات باعث می شود ذهن به سمت «ابد و یک روز» برود.

-ایرج زاد: سمیهِ «ابد و یک روز» اصلا تصمیم‌گیرنده نبود، او تحت تاثیر بود و دیگران برای او تصمیم می گرفتند. دیگران برای او تصمیم گرفتند که با یک مرد افغانستانی ازدواج کند، دیگران می گفتند باید در خانه بماند و بقیه را تر و خشک کند. پارامترهایی در تعیین وضعیت هر کاراکتر وجود دارد که اگر من بخواهم درباره مشخصات نسرین بگویم بالغ بر ۱۵ مشخصه می شود. کاراکتر سمیه «ابد و یک روز» یک کاراکتر ویژه است اما من درباره تفاوت ها صحبت می کنم و اصلا بحث کیفی نیست، من هم آن فیلم را دوست دارم و به نظرم فیلم بسیار خوبی است اما این ۲ فیلم و این ۲ شخصیت آنقدر تفاوت های فاحش دارند که به هیچ وجه نمی شود آنها را کنار هم گذاشت. به صرف یک طبقه اجتماعی هم نمی شود پرونده یک شخصیت را بست. آنقدر این کاراکتر ها با هم فاصله داشتند که من با اعتماد به نفس کامل فیلمنامه را برای خانم ایزدیار فرستادم. به طور کلی هم باید بگویم که خوشحالم که این تیم بازیگری انتخاب شدند. قبلا گفته‌ام، باز هم می گویم که اگر به عقب برگردم «تابستان داغ» را به همین شکل و با همین گروه بازیگران می سازم و به این افتخار می کنم و به تمام انتخاب های جلوی دوربین اعتقاد دارم و هرکدام در جایگاه خود نمایشی دارند که برخی بسیار شاخص شده اند مثل مینا ساداتی و صابر ابر. برخی از بازیگران هم وضعیتی دارند که باید ببینید تا متوجه تفاوت هایشان شوید.

 

خسروی: این نکته را هم باید اضافه کنم که ۲ فیلم با فاصله اندکی از هم اکران شده اند و شاید این موضوع به همین دلیل باشد.

 

مخاطب و منتقدان هم باید کلیت فیلم را قضاوت کنند و تنها به چهار دقیقه فیلم بسنده نکنندایرج زاد: شما حتما خانواده های بسیاری را دیده اید که ۲ خواهر و ۲ برادر بسیار متفاوت از هم زندگی می کنند. ما به صرف اینکه آنها در یک خانواده بزرگ شده اند، نمی توانیم بگوییم که آنها چقدر شبیه هم هستند و هنگامی که با آنها آشنا می شویم می بینیم بسیار با هم متفاوت هستند. بنابراین وقتی درباره سمیه و نسرین صحبت می کنیم و از خودمان می پرسیم که آنها چه کار کردند که شبیه هم باشند، فقط صحبت از طبقه اجتماعی می شود و به فاکتور دیگری نمی رسیم. به نظر من درباره این ۲ زود تصمیم گیری می شود. با چهار دقیقه از فیلم نباید درباره آن قضاوت کرد. ما در تدوین فیلم هم یک جز را در کل و یک کل را در جز دیدیم و  هارمونی را رعایت کردیم. به نظرم مخاطب و منتقدان هم باید کلیت فیلم را قضاوت کنند و تنها به چهار دقیقه فیلم بسنده نکنند.

 

*جدای از این مساله به نظر می رسد تحت تاثیر آثار اصغر فرهادی هم بوده اید. برای مثال لحظه‌ای که نسرین، حقیقت را برای دکتر بر ملا می‌کند معادل با زمانی است که در «جدایی نادر از سیمین» راضیه به سیمین ماجرای تصادف و شَکش را می‌گوید. یا رفتارهای ناصر در فیلم شما مانند رفتار حجت در فیلم فرهادی است و ...

ایرج زاد: یکسری چیزها آنقدر در شکل اجرایی و اصولا در برخورد، تفاوت فاحش دارند که وقتی در مورد آن صحبت می شود تعجب می کنم. باز هم می گویم آقای فرهادی جایگاهی دارد که اصلا نیازی نیست من درباره ایشان صحبت کنم یا تایید کردن من باعث نمی شود که جایگاه او شکل محکمتری به خود بگیرد اما چیزی که من درباره آن صحبت می کنم این است که طوری صحبت نکنیم که انگار سینما تازه اختراع شده است. باور کنید بیشتر از صد سال است که از تولد سینما می گذرد و مثال آن را با فیلم «گزارش» عباس کیارستمی گفتم. در مورد مجموعه تفاوت هایی که «تابستان داغ» با آثار فرهادی دارد باید بگویم –منظورمثال فیلم های مورد بحث ایشان است- معمولا آقای فرهادی دوربینش در این فیلم ها را در یک وضعیت قرار می دهد، یا دوربین روی سه پایه و یا روی دست است. معمولا کنش ها را به هم کات می زند و کاراکترها در مکث ها و سکوت هایشان پیگیری نمی شوند. غالبا ایشان با نشان ندادن اتفاق اصلی مخاطب را ترغیب به دیدن فیلم می کند، اما در «تابستان داغ» به چه شکل برخورد شده است؟ اینجا ما با سلکشنی از  وضعیت های دوربین  مواجه هستم؛ دوربین را روی دست، روی سه پایه و روی وسیله های حرکتی قرار دادیم. برخلاف فیلم های آقای فرهادی، «تابستان داغ» از چند پلان- سکانس طولانی برخوردار است. در این فیلم سکوت ها نقش پررنگی دارند، هیچ عجله ای برای قیچی زدن پلان ها نیست و برش ها بر خلاف فیلم های آقای فرهادی لزوما با کنش ها اتفاق نمی افتند. نکته دیگر اینکه در «تابستان داغ» حادثه اصلی با جزییات به مخاطب داده می شود و مخاطب از کاراکترهای فیلم چند گام جلوتر است.

 

این را هم باید بگویم که در اولین گفتگوهایی که با هومن بهمنش داشتیم به او گفتم که من می خواهم تابستان با همه رنگ و گرمایش در فیلم حضور داشته باشد. به همین دلیل ما در ساعت هایی فیلمبرداری کردیم که در بقیه فیلم ها ساعت آف فیلمبرداری محسوب می شود. در واقع ما در ساعت های ۱۲.۵ تا ۲ بعدازظهر در چله تابستان فیلمبرداری می کردیم. در «تابستان داغ» آفتاب به طور کامل مشهود است البته ما در طراحی صحنه و طراحی لباس هم به حضور رنگ ها توجه ویژه داشتیم. برای مثال هر چند خانواده نسرین از یک قشر فرودست است اما اصلا لباس هایشان به شکل کلیشه ای بدبختانه نیستند و رنگ ها را اصلا کدر و بی روح نمی بینیم. برای مثال کاراکتر ناصر لباس یکی از بازیکنان بارسلونا را بر تن دارد. وقتی وارد این جزییات می شویم متوجه می شویم که تفاوت ها بسیار زیاد است.

 

چیزی که برای من عجیب بود این بود بود که وقتی با دوستانی که برای گفتگو تماس می گیرند صحبت می کنم اغلب می گویند ما شنیدیم که فیلم شما شبیه آثار اصغر فرهادی است و من از آنها می خواستم نمونه ای بگویند و آنها تنها می گفتند که ما شنیده ایم که اینطور است اما هیچکس درباره جزییات، ساختار اجرایی و شکل برخورد حرفی نمی زد.

 

خسروی: به نظرم زمان می تواند این موضوع را حل کند. «تابستان داغ» جزو فیلم هایی است که با گذشت زمان می توان به ارزش های آن پی برد. به نظرم اگر  زمان بگذرد و ما آن را دوباره ببینیم  دریافت های تازه ای از فیلم خواهیم داشت، دریافت هایی که شاید در زمان اکران نتوانستیم آن را هضم کنیم.

 

*چرا برای نشان دادن طبقه اجتماعی یکی از خانواده ها، زوج پزشک را انتخاب کردید؟ فکر نمی کنید این یک کلیشه است؟

ایرج زاد: در این فیلم پزشک بودن سارا و ایمان مبنای اصلی شخصیت کاراکترها نیست در واقع قصه به گونه ای است که اگر شغل پزشک بودن را از این زوج می گرفتیم و آنها را در جایگاه شغلی دیگری قرار می دادیم باز هم می توانست کارکرد خود را داشته باشد و این زوج می توانستند درگیر همین وضعیت باشند.

 

خسروی: البته من کمی با ابراهیم مخالفم زیرا به نظرم ویژگی پزشک بودن این زوج خوب بود. چون ما از پزشک در شکل طبیعی خود توقع داریم که فرزند خود را ببیند.

 

ما از این موضوع بهره گرفتیم که بگوییم زن و شوهری که می توانند جان افراد را نجات دهند از اصلی‌ترین چیزی که در زندگی خود به آن متعهد شده اند غفلت کرده اند و این موضوع باعث شده زندگی آنها دچار مشکل شودایرج زاد: سارا و ایمان لزوما چون پزشک هستند درگیر این مشکل نشده اند. حرف من این است که ما در پی این بودیم که ۲ قشر مختلف را نشان دهیم و بگوییم که مشکل تنها برای یک قشر خاص نیست. این مشکل یک مشکل عام است و اگر یک فرد وکیل باشد، وزیر باشد، پزشک باشد و یا به خانواده طبقه فرودست تعلق داشته باشد، وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده داشته باشد ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین اگر مسئولیت پذیر نباشد این اتفاق در هر جایگاهی که باشد، می افتد و حرف فیلم همین است. از همین جهت است که من می گویم اگر این زوج پزشک هم نبودند می توانسیم خاصیتی را که از آنها می خواستیم بگیریم. البته درباره پزشک بودن آنها ما به این موضوع توجه داشتیم که آنها انسانی ترین شغل را دارند، کار آنها حفاظت از جان انسان ها بدون در نظر گرفتن فاکتورهای مختلف مانند مذهب و ... است بنابراین وقتی با یک بیمار مواجه می شوند مسئولیت حفظ جان او را دارند پس این ویژگی آنها کارکرد دراماتیک دارد. ما از این موضوع بهره گرفتیم که بگوییم زن و شوهری که می توانند جان افراد را نجات دهند از اصلی‌ترین چیزی که در زندگی خود به آن متعهد شده اند غفلت کرده اند و این موضوع باعث شده زندگی آنها دچار مشکل شود.

 

خسروی: پزشک بودن در «تابستان داغ» کارکرد دراماتیک داشت زیرا در واقعیت از یک پزشک این توقع وجود ندارد که نسبت به فرزند خود بی تفاوت باشد. خیلی از عناصر فیلم دراماتیک هستند برای مثال کاراکتر بچه پزشک یک کاراکتر بسیار آرام است که هیچ دیالوگی از او نمی شنویم و اصلا انگار او را در فیلم نمی بینیم اما به یک باره از فیلم حذف می شود در حالی که او می توانست شیرین کاری کند و باعث جلب توجه شود. این هوشمندی کارگردان را نشان می دهد که کاراکتری را انتخاب کرده که بسیار آرام است اما یک درگیری عجیب و غریبی میان ۲ خانواده ایجاد می کند. درواقع در انتخاب بچه تلاش شده است که کسی انتخاب شود که هیاهو نداشته باشد و توجه ها را به سمت خودش جلب نکند حتی در تدوین نماهایی که از او انتخاب کردیم به گونه ای بود که ری اکشن های بسیار ساده ای داشت. مجموع این نکات باعث می شود که ما حتی لحظه ای فکر نکنیم که این بچه قرار است از دست برود و یک اتفاق این چنینی برایش رخ دهد.

 

*ما در این فیلم می بینیم که سارا مادر پرهام بدون اینکه مربی مهدکودک را بشناسد فرزند خود را برای نگهداری نزد او می گذارد. این باگ فیلمنامه نیست که یک مادر به این راحتی فرزندش را به کسی که چندان شناختی از او ندارد، می‌سپارد؟

ایرج زاد: نه به نظرم اینطور نیست. ما می خواستیم بگوییم این مادر سهل انگاری می کند. البته توجه داشته باشید که این مربی همان فردی است که در بیمارستان مادر پرهام کار می کند و برای کار کردن در این بیمارستان همان پروسه ای را طی کرده که سارا طی کرده است. در صحنه ای هم که پرهام شب هنگام را در خانه مربی می گذارد به همین ترتیب است یعنی یک سیکل مهندسی‌شده طی کرده اند و این مربی مسئولیت پذیری خود را به سارا ثابت کرده است.

 

با این حال شما مادرهایی با این سطح از سهل انگاری ندیده اید؟ من خیلی دیده ام، وقتی می خواستیم این فیلم را بسازیم من فیلمنامه را به خانم های زیادی دادم که بخوانند. به همین دلیل من خانم هایی دیدم که کودکشان را صبح تا بعد از ظهر به مهد کودک می دهند که به کلاس یوگا بروند. چیزهای زیادی وجود دارد که متفاوت از طرز تلقی ما نسبت به پدر و مادرها است.

 

کارگردان و تدوینگر فیلم در حال اکران «تابستان داغ» درباره دلیل پرداختن به مساله خانواده و کودک در این فیلم توضیح داده و تاکید کردند جامعه ما باید نسبت به مقوله خانواده حساس‌تر شود.فیلم سینمایی «تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد با موضوع مسئولیت پذیری والدین در قبال فرزندانشان این روزها روی پرده سینما است و با توجه به اتفاقات اخیری که در زمینه دزدیده شدن و قتل بچه ها در اخبار حوادث مطرح شد این فیلم اهمیت بیشتری پیدا می کند.

 

این فیلم با نشان دادن این موضوع در ۲ خانواده که یکی از آنها متعلق به قشر فرودست جامعه و دیگری از طبقات بالای جامعه است در پی این است که بگوید اگر طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده در هرکجایی وجود داشته باشد می تواند منجر به یک مشکل ناگوار شود.

 

در این فیلم پریناز ایزدیار در نقش نسرین و صابر ابر در نقش ناصر خانواده ای را به تصویر می کشند که متعلق به قشر فرودست جامعه هستند و یک فرزند دارند و در مقابل علی مصفا در نقش ایمان و مینا ساداتی در نقش سارا زوج پزشکی هستند که یک پسربچه دارند.

 

به بهانه اکران «تابستان داغ» با ابراهیم ایرج زاد کارگردان و سهراب خسروی تدوینگر فیلم که سیمرغ بلورین بهترین تدوین را از سی و پنجمین جشنواره ملی فیلم فجر دریافت کرد، نشستی در خبرگزاری مهر داشتیم که قسمت اول آن را در زیر می‌خوانید:

 

* «تابستان داغ» با یک قصه تلخ پیام خود را که به زعم من مساله مسئولیت‌پذیری خانواده در قبال فرزندان است به تصویر می کشد. چطور شد که این موضوع و این شیوه روایت را انتخاب کردید؟

ابراهیم ایرج زاد: محور اکثر فیلم های کوتاه قبلی من خانواده و یکی از مشخص ترین فیلم های کوتاهم در این حوزه «دوچرخه ها، پدرها و سیگارها» بود. همچنین مدتی درگیر این موضوع بودم که اقتباسی از رمان «کریمر علیه کریمر» نوشته ایوری کورمن انجام دهم که البته پیشتر یک فیلم به همین نام هم از روی آن ساخته شده بود که البته در اقتباس نسخه آمریکایی از قسمت های میانی «کریمر علیه کریمر» استفاده و یک بخشی از آن رمان حذف شده بود که آن بخش حذف شده برای من مهم بود. در این گیر و دار بودم که با فیلمنامه دوست خوبم پیام کرمی با نام «بچه» رو به رو شدم که بعد از خواندن آن متوجه شدم همه آن فاکتورهایی که مدنظر من است در این فیلمنامه وجود دارد.

 

مسئولیت پذیری زن و شوهرها نسبت به هم و فرزندانشان به نظر من یک موضوع بسیار مهم اجتماعی است. نیاز امروز جامعه ما است که زن ها نقش اجتماعی خود را جدی تر پی بگیرند و البته علاقه و خواست خود زن ها هم هست و باید هم باشد، اما وقتی که می خواهند مادر شوند آنها را به چالش می کشد. جامعه باید بتواند بستر مناسبی فراهم کند تا زنان بتوانند ضمن ایفای نقش اجتماعی خود، فرزندانشان را نیز به درستی تربیت کنند همچنین داشتن یک همسر  مسئولیت‌پذیر و همراه هم مهم است. «تابستان داغ» درباره همین مسئولیت پذیری و بی مسئولیتی صحبت می کند که باعث اتفاقات ناگوار می شود که در برخی مواقع جبران ناپذیر هستند.

 

سهراب خسروی: من از طریق هومن بهمنش که مدیر فیلمبرداری و مجری طرح «تابستان داغ» است وارد این پروژه شدم و بسیار خوشحالم برای فیلمی سیمرغ گرفتم که یک تیم هم سن و سال خودم در آن حضور داشتند و از جهت سرمایه گذاری به تمام معنا مستقل بود و هیچ بودجه ای از جای دولتی نگرفته بود حتی در حال حاضر هم بدون داشتن هیچ بیلبوردی به چنین فروشی دست پیدا کرده و مخاطبان تنها با تبلیغات دهان به دهان به تماشای این فیلم می نشینند.

 

از سوی دیگر بسیار خوشحالم در فیلمی حضور داشتم که به دغدغه های همه ما می پردازد. یک بچه در محوریت این فیلم قرار دارد آنهم در روزگاری که توجه ها نسبت به این مساله کم شده است. ابراهیم ایرج زاد با «تابستان داغ» قابی را به ما نشان داد که شاید در هیاهوی زندگی توجه ای به آن نمی کنیم.

 

* ولی فیلمتان در زمان اکران شده که چند پرونده قتل کودکان از آتنا گرفته تا بنیتا در جریان است، از همین رو می تواند تلنگر خوبی به پدر و مادرها برای حفاظت از کودکانشان باشد.

ایرج زاد: بله همینطور است. من فکر می کنم بچه های دانش آموز هرمزگانی، آتنا، ستایش و ... از همین بی مسئولیتی ها از بین رفتند.

 

اینکه «تابستان داغ» در این برهه زمانی که چند بچه دچار اتفاقات ناگوار شدند، اکران شده اتفاق مهمی است و گویا من «تابستان داغ» را زمانی ساختم که خیلی به موقع است. بسیاری به من می گویند چرا «تابستان داغ» اینقدر تلخ است؟ و من می گویم فیلم درباره حادثه ای صحبت می کند که مهلک است و این درجه از تلخی برای این است که مخاطب سهل انگاری را کنار بگذارد. برای مثال در قسمتی از فیلم می بینیم که اتفاقاتی همچون سوختن دست بچه رخ می دهد اما پدر و مادر توجهی نمی کنند و فکر می کنند تاثیری روی بچه نمی گذارد.

 

من می گویم فیلم درباره حادثه ای صحبت می کند که مهلک است و این درجه از تلخی برای این است که مخاطب سهل انگاری را کنار بگذارد در مواجهه با این انتقاد که فیلم زیادی تلخ است من ماجرای پلاسکو را مثال می زنم و می گویم اگر تنها یکی از طبقات پلاسکو دچار حادثه می شد هیچوقت این ماجرا به این شدت جامعه ما را تحت تاثیر قرار نمی داد و باعث نمی شد مسئولان به ایمن سازی و بافت فرسوده این ساختمان توجه کنند.

 

ما در پی این بودیم که مخاطب پیش خود بگوید این اتفاقی که روی پرده مجازی رخ داد، احتمال دارد در دنیای واقعی زندگی ما هم رخ دهد. در واقع می خواستیم ایمان ها و ساراها به خودشان بیایند و تا امروز هم زن و شوهرهای زیادی تحت تاثیر «تابستان داغ» عملکرد خود را تصحیح کرده اند.

 

*چند سالی است که بچه ها در محوریت آثار سینمایی قرار می گیرند و حتی سرنوشت تلخی پیدا می کنند مثل «ملبورن»، «شکاف»، «بدون تاریخ، بدون امضا» و... . فکر می کنید دلیل این موضوع چیست؟

ایرج زاد: اگر به هر دوره ای در تاریخ سینما نگاه کنیم متوجه می شویم که یک مساله اجتماعی در آن دوره تاریخی پررنگ و حوادث مخصوص به آن دوران باعث شده است تا طیفی از فیلم ها و قصه ها به آن موضوعات توجه کنند. در مورد قصه «تابستان داغ» و قصه های شبیه به این فیلم می توانم این را بگویم که ما در دوره ای هستیم که جامعه به سمت صنعتی شدن می رود و از طرفی جمعیت خانواده های ما کوچک تر و این موضوع باعث شده است که کمتر خانواده ای را ببینیم که بچه هایشان اقوام درجه یک مانند عمه و خاله داشته باشند و با آنها رفت و آمد کنند. خانواده در خوشبینانه ترین حالت به یک زن و شوهر با یک فرزند یا ۲ فرزند تبدیل شده است که وقتی آن زن و شوهر سر کار می روند این بچه ها در آپارتمان های کوچک تنهایی خود را پر می کنند.

 

این در حالی است که اجتماع از خانواده تغذیه می کند پس ما باید به این مساله توجه کنیم که خانواده در کجا رشد و گسترش پیدا می کند. متاسفانه اگر به جامعه نگاه کنیم متوجه می شویم که برای مثال مجتمع های مسکونی از حداقل امکانات شهری برخوردارند و مثلا برای کودکان محل بازی درستی ندارند. هیچکدامشان NGO های مشخصی که خانواده ها را درگیر روابط اجتماعی کند، ندارند. این موضوعات نشان می دهد که ما در استانداردسازی زندگی شهری مسیر اشتباهی را پیموده ایم.

 

در قسمتی از این فیلم می بینیم که مهدکودکی در بیمارستانی که سارا و ایمان کار می کنند وجود دارد که ما برای یافتن لوکیشن مهدکودک متوجه شدیم مهدکودک های یکسری از بیمارستان ها آنقدر اوضاع اسفناکی دارند که من اگر فرزند داشتم به هیچ عنوان حاضر نمی شدم فرزندم را به آنجا بسپارم. این نشان می دهد که انگار برای ما مهم نیست بچه های ما، آینده جامعه مان هستند.

 

برای من بچه ها به عنوان آینده سازان جامعه بسیار مهم هستند به همین دلیل این مساله به شکل های مختلف در فیلم نشان داده می شود. در حقیقت ما می خواهیم بگوییم جامعه هر چقدر هم که به سمت مدرنیته و صنعتی شدن پیش برود باز هم یکسری ارزش ها در میان هستند که هیچگاه خاصیت خود را از دست نمی دهند. خانواده نهادی ارزشمند است که به هر کجای دنیا سفر کنیم می بینیم همچنان یک شکل منحصر به فرد دارد و تغییر ماهیت نمی دهد و مفاهیمی چون پدر و مادر، فرزند، احترام به پدر و مادر و توجه به فرزند در همه جوامع اهمیت دارد.

 

متاسفانه ما در حال غافل شدن از نهاد خانواده هستیم و فکر نمی کنیم این امر چه تاثیر مخربی می تواند بر کلیت جامعه داشته باشد.

 

*حادثه در این فیلم بسیار دیر اتفاق می افتد به طوری که ۴۰ دقیقه از فیلم تنها صرف معرفی شخصیت و خانواده نسرین می شود.

خسروی: هنگامی که ابراهیم ایرج زاد فیلمنامه را برای من فرستاد و آن را خواندم متوجه شدم که با یک فیلمنامه عجیب مواجه هستم. چیزی که باعث جذابیت این فیلمنامه برای من شده بود این بود که ۲ خانواده از ۲ قشر مختلف جامعه به صورت طبیعی زندگی می کردند ولی به یکباره حادثه ای زندگی آنها را درگیر می کند که این حادثه در دقیقه ۴۰ فیلم است؛ مثل فرم زندگی واقعی.

 

البته من هم در همان ابتدا وقتی با ابراهیم صحبت می کردم به همین موضوعی که شما می گویید، اشاره کردم و گفتم که چرا حادثه زودتر اتفاق نمی افتد ولی در بحثی که با ابراهیم ایرج زاد و پیام کرمی داشتیم به این نتیجه رسیدیم که ما باید به مخاطب اجازه دهیم که ۳۰ یا ۴۰ دقیقه از زندگی طبیعی ۲ خانواده را با تمام قسمت های واقعی ببیند و بعد آن حادثه رخ دهد. این نکته را هم باید بیان کنم که «تابستان داغ» فیلمی در حوزه اکشن و هیجانی نیست بلکه یک فیلم اجتماعی است و حادثه موجود در فیلم هم خیلی ساده اتفاق می افتد و حادثه عجیب و غریبی نیست که مخاطب چیز عجیب و غریبی ببیند. این حادثه به اندازه صدای رد شدن یک هواپیما و به اندازه یک چشم زدن رخ می دهد و نشان می دهد که به اندازه یک چشم زدن می تواند اتفاقی بیفتد که چند خانواده تحت تاثیر قرار بگیرند. به صراحت می توانم بگویم که در فیلم ایرج زاد هم این موضوع به جهت تصویری، تدوینی و فضاسازی رعایت شده که به نظرم نقطه قوت است. بله من هم قبول دارم که روال طبیعی فیلمنامه این بود که حادثه اصلی در دقیقه ۲۰ رخ می داد اما ما این موضوع را در وسط فیلم قرار دادیم و هدفمان این بود که به زندگی واقعی ۲ خانواده بپردازیم.

 

ایرج زاد: ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم که هر دوی آنها یک مشکل دارند؛ یعنی هر ۲ خانواده درگیر مسئولیت پذیری هستند و در هر ۲ خانواده چالشی بین زن و شوهر وجود دارد که باعث می شود نسبت به عملکرد یکدیگر اعتراض داشته باشند. در این فیلم در خانواده فرودست، بیشتر پدر و در خانواده زوج پزشک، بیشتر مادر مورد سوال قرار می گیرد. در واقع ما با چهار کاراکتر رو به رو هستیم که هر زوج یک فرزند دارند. برهمین اساس برای درست همذات پنداری کردن با این کاراکترها باید به وضعی می رسیدیم و جهانی را به نمایش می گذاشتیم که مخاطب متوجه تمام جزییات زندگی این ۲ زوج شود و بداند که بحث بر سر خیانت، پول و ... نیست بلکه بحث بر سر نگاه آنها به زندگی است.

 

ما تلاش کردیم در «تابستان داغ» این نگاه مطرح نشود که این مشکل مربوط به زندگی یک قشر خاص است. به همین دلیل توجه به جزییات و پرداختن به موضوعات ۲ خانواده باعث می شود که مقدمه فیلم مقداری طولانی شود اما یکسری خرده پی رنگ ها و جزییاتی در فیلم وجود دارد که نمی گذارد مخاطب احساس خستگی کند. مقدمه طولانی زمانی باید مورد سوال قرار بگیرد که خسته کننده باشد، مخاطب از این پهلو به آن پهلو شود، با خود بگوید فیلم چه چیزی می خواهد به او بگوید و اطلاعات جدیدی از فیلم نگیرد اما ما می بینیم که در سکانس اول در هر ۲ خانواده حادثه محرک رخ می دهد و بین آنها درگیری می بینیم و اصلا آنها را در آسایش نمی بینیم.

 

مقدمه طولانی زمانی باید مورد سوال قرار بگیرد که خسته کننده باشد، مخاطب از این پهلو به آن پهلو شود، با خود بگوید فیلم چه چیزی می خواهد به او بگوید و اطلاعات جدیدی از فیلم نگیرد اما ما می بینیم که در سکانس اول در هر ۲ خانواده حادثه محرک رخ می دهد و بین آنها درگیری می بینیمبه همین صورت نسرین زنی است که به دلیل مشکلات مالی و بی مسئولیتی های شوهرش آستین بالا زده و قرار است در مهدکودک یک بیمارستان کار کند تا بچه اش را خوب بزرگ کند و حاضر نیست شوهرش را بپذیرد پس حادثه محرک در همان ابتدای فیلم رخ داده و مخاطب به دنبال این است که ببیند قرار است چه اتفاقی دیگری رخ دهد.

 

از آن طرف هم سارا قبول کرده است حدود ۲ سال و نیم در خانه بماند و فرزندش را بزرگ کند اما احساس می کند که به یک زن صرفا خانه دار تبدیل شده و آن دوره ای که درس خوانده است گویا هیچ ارزشی ندارد بنابراین تصمیم می گیرد که فرزندش را به مهدکودک بسپارد و سرکار برود و در همین نقطه شوهرش می گوید که به جای این کار، به فرزندش برسد یا به شهرشان همدان برگردند. درست در همین نقطه چالش رخ می دهد.

 

*یعنی قبول ندارید که تمرکز فیلم بیشتر روی خانواده نسرین است؟

ایرج زاد: به نظرم اینطور  نیست. ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم. از همین رو فیلم با خانواده نسرین شروع می شود، در ادامه و در چند سکانس جلوتر زن و شوهر دیگری وارد قصه می شوند، از یک جایی آنها موازی یکدیگر قرار می گیرند، سپس قصه با زن و شوهر پزشک ادامه پیدا می کند و به پایان می رسد. در واقع فیلم را با زن و شوهری از طبقه فرودست جامعه پی می گیریم و با زوج پزشک به پایان می رسانیم و در همه سکانس ها از ۲ خانواده گام به گام اطلاعات بیشتری می دهیم و صورت مساله را بازتر و تشریح می کنیم که درگیری بر سر چه چیزی است. بنابراین مطلقا فوکوس روی یک کاراکتر و خانواده نیست چون چالش مساله ای که درباره آن صحبت می کنیم در هر ۲ خانواده وجود دارد. من این را قبول ندارم که تمرکزمان را روی نسرین گذاشتیم چون فیلم این را نمی گوید.

 

خسروی: به نظرم باید در کل فیلم دید که آیا به هر ۲ خانواده پرداخته شده است یا خیر. از دقیقه ۴۰ به بعد فیلم به سمت زوج پزشک می رود در حالی که قبل از آن مقداری خانواده نسرین معرفی شده است با این وجود این ۲ قسمت با یکدیگر بالانس خوبی ایجاد کرده و باعث شده اند ما جزییاتی از خانواده نسرین و اطلاعاتی هم از خانواده زوج پزشک داشته باشیم اما قبول دارم که فیلم در ۴۰ دقیقه ابتدایی در خانواده نسرین دقیق تر شده و با جزییات و تعداد سکانس های بیشتری رو به رو هستیم با این حال بعد از حادثه بیشتر با خانواده پزشک همراه می شویم بنابراین به نظرم این تعادل در کل فیلم نرم و خوب برقرار شده است.

 

 

 

به گفته ابراهیم ایرج زاد کارگردان «تابستان داغ»، این فیلم اصلا شبیه «ابد و یک روز» ساخته سعید روستایی نیست و با فیلم های اصغر فرهادی هم تفاوت دارد.فیلم سینمایی «تابستان داغ» به کارگردانی ابراهیم ایرج زاد از آثار روی پرده سینماها ضرورت مسئولیت پذیری پدر و مادرها در قبال فرزندانشان را یادآوری می کند. این فیلم با محور قرار دادن ۲ زوج از ۲ قشر مختلف جامعه در پی این است که عنوان کند وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده وجود داشته باشد چه یک فرد وکیل، وزیر، پزشک و یا از طبقه پایین جامعه باشد باز هم می تواند حوادثی را پیش بیاورد که غیر قابل جبران است.

 

برای بررسی بیشتر فیلم میزگردی با حضور ابراهیم ایرج زاد کارگردان و سهراب خسروی تدوینگر این اثر در خبرگزاری مهر داشتیم که در قسمت اول این گفتگو کارگردان از ضرورت آگاهی‌بخشی به خانواده ها گفت و بیان کرد: ما در «تابستان داغ» ۲ خانواده را به صورت موازی می بینیم که هر دوی آنها یک مشکل دارند؛ یعنی هر ۲ خانواده درگیر مسئولیت پذیری هستند و در هر ۲ خانواده چالشی بین زن و شوهر وجود دارد که باعث می شود نسبت به عملکرد یکدیگر اعتراض داشته باشند.

 

ابراهیم ایرج زاد در بخش دوم این گفتگو می گوید: «ما در پی این بودیم که ۲ قشر مختلف را نشان دهیم و بگوییم که مشکل تنها برای یک قشر خاص نیست. این مشکل یک مشکل عام است و اگر یک فرد وکیل باشد، وزیر باشد، پزشک باشد و یا به طبقه فرودست تعلق داشته باشد، وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده داشته باشد ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین اگر مسئولیت پذیر نباشد این اتفاق در هر جایگاهی که باشد، می افتد و حرف فیلم همین است.»

 

در این فیلم پریناز ایزدیار در نقش نسرین و صابر ابر در نقش ناصر خانواده ای را به تصویر می کشند که متعلق به قشر فرودست جامعه هستند و یک فرزند دارند و در مقابل علی مصفا در نقش ایمان و مینا ساداتی در نقش سارا زوج پزشکی هستند که یک پسربچه دارند.

 

*سکانس و لوکیشن ابتدایی فیلمتان مخاطب را به یاد «ابد و یک روز» می‌اندازد. همانطور که در «ابد و یک روز» خانواده مشغول تمیز کردن خانه هستند در «تابستان داغ» هم یک خانواده سرگرم امور مربوط به خانه هستند. ضمن اینکه پریناز ایزدیار در «تابستان داغ» فراتر از سمیه «ابد و یک روز» نرفته است.

ابراهیم ایرج زاد: من اصلا قبول ندارم که فیلمم شبیه «ابد و یک روز» است. وقتی برخی چیزها را که می شنوم متعجب می شوم مثلا  برخی می گویند نسرین همان سمیه «ابد و یک روز» است در حالی که طبقه اجتماعی فقط یکی از چند فاکتوری است که باید در شناسنامه یک کاراکتر بگنجانیم تا آن کاراکتر شکل بگیرد. تنها شباهت کاراکتر نسرین با سمیه «ابد و یک روز» طبقه اجتماعی است. سمیه در «ابد و یک روز» دختری از یک خانواده شلوغ است که تحت تاثیر تصمیم هایی قرار می‌گیرد که برادرهایش برایش می گیرند و زندگی او بر همین اساس پیش می رود. او اصلا قائم به ذات نیست در حالی که کاراکتر نسرین مادری تصمیم گیرنده و قائم به ذات است. او می خواهد فرزند خود را به دلیل بی مسئولیتی همسرش، خودش بزرگ کند و حتی مسئولیت برادر کوچکتر خود را هم قبول کرده است. این نشان می دهد یک از کاراکترهای ۲ فیلم به سمت شرق و کاراکتر دیگری به سمت غرب می رود و کاملا با هم متفاوت هستند. بنابراین ما نمی توانیم فقط به خاطر طبقه اجتماعی بگوییم یک کاراکتر شبیه یک کاراکتر دیگر است بلکه زمانی می توانیم این موضوع را عنوان کنیم که در پردازش یک شخصیت حداقل پنج فاکتور آنها مشابه همدیگر باشد.

 

درباره لوکیشن هم باید بگویم که داستان در «ابد و یک روز» با مرتب کردن یک خانه توسط یک جمع آغاز می شود اما در «تابستان داغ» قصه از یک هواپیما و یک شربت آبلیمو شروع می شود که به واسطه آن شربت و صحبتی که شوهرخواهر و خواهر نسرین با او دارند ما داخل خانه می چرخیم تا محیط معرفی شود.

 

من اصلا قبول ندارم که فیلم شبیه «ابد و یک روز» است. برخی چیزها را که می شنوم متعجب می شوم برای مثال برخی می گویند نسرین همان سمیه «ابد و یک روز» است در حالی که طبقه اجتماعی یکی از چند فاکتوری است که باید در شناسنامه یک کاراکتر بگنجانیمدر مرحله پیش تولید وقتی با هومن بهمنش صحبت می کردیم به این نتیجه رسیدیم که با توجه به اینکه ما سکانس های ۲ خانواده و وضعیت متفاوت آنها را داریم یک وضعیت سلکتیو برای دوربین ها در نظر بگیریم به همین دلیل در جاهایی می بینیم که دوربین در یک جا ثابت، در یک جا روی دست و در یک جا متحرک است و اصلا در طول فیلم ما در یکسری جاها ما پلان- سکانس داریم که نزدیک به سه دقیقه است، در حالی که ما هیچکدام از این موارد را در فیلم «ابد و یک روز» نمی بینیم. این مثال هایی که می زنم فقط از جنبه روشن کردن تفاوت این ۲ فیلم است و اصلا جنبه کیفی ندارد. در «ابد و یک روز» وضعیت دوربین ثابت است و از ابتدا تا انتها با یک وضعیت دوربین و با یک شکل دکوپاژ مواجه هستیم اما در «تابستان داغ» یک وضعیت سلکتیو را می بینیم. شما درباره چهار دقیقه از یک فیلم ۸۳ دقیقه ای صحبت می کنید؛ مگر قضاوت تنها با چهار دقیقه از فیلم صورت می گیرد؟ پس ۷۹ دقیقه بعدی چه می شود؟

 

مثال دیگری می زنم؛ فیلم سینمایی «گزارش» به کارگردانی زنده یاد عباس کیارستمی در سال۵۶ ساخته شده است در حالی که اگر کسی نداند این فیلم در چه سالی ساخته شده و امروز به تماشای آن بنشیند، فکر می کند که بر اساس فیلم های اصغر فرهادی ساخته شده اما حتما فرهادی آن فیلم را دیده است. من در اینجا درباره تاثیرپذیری صحبت می کنم. با این وجود باید بگویم که فیلم های اصغر فرهادی جزو علاقه مندی های من است و آثار او در استانداردی قرار دارد که اصلا نیازی نیست منِ کوچکتر درباره آن صحبت کنم. می خواهم این را بگویم که شما وقتی یک فیلم را می بینید با یک کلیتی مواجه هستید که باید درباره آن کلیت صحبت و به این موضوع توجه شود که چه برخورد تصویری برای بیان درام در آن صورت می گیرد. برای مثال در سکانس کارگزینی، کاراکتر اصلی یعنی مینا ساداتی حضور دارد که دوربین با یک حرکت نرم از نمای باز به سمت سارا در نمای بسیار نزدیک می رود. این موضوع با هدف دراماتیک اتفاق افتاده است حال آیا شما می توانید نمونه این سکانس را در فیلم «ابد و یک روز» برای من مثال بزنید؟ چون برخورد روایی در آن فیلم اصولا متفاوت بوده است.

 

سهراب خسروی: نکته ای که شما می گویید کاملا درست است اما به نظر من علت این است که کاراکتر اصلی فیلم یعنی پریناز ایزدیار در هر ۲ فیلم بازی کرده است. شانس خوب یا بد این بوده که یکی از این کارگردان ها فیلم دوم را ساخته است که اتفاقا خانم ایزدیار در فیلم قبلی با همان قواره ظاهر شده است. در نتیجه مخاطب هر اتفاقی را هم که در فیلم ببینید به طور مداوم در ذهنش به سکانس اول فلش بک می خورد، اما تصور کنید که یک شخص دیگری به جای پریناز ایزدیار ایفاگر نقش نسرین می شد آیا باز هم شما را یاد سمیه «ابد و یک روز» می انداخت؟ قطعا خیر.

 

*هم نسرینِ «تابستان داغ» و هم سمیهِ «ابد و یک روز» برای خانواده شان تلاش می کنند و می خواهند خانواده را حفظ کنند. هر ۲ در شرایط بد اقتصادی قرار دارند و متعلق به طبقه فرودست جامعه هستند. پریناز ایزدیار هم که هیچ تلاشی نکرده است تا از شخصیت سمیه فاصله بگیرد. مجموع این اتفاقات باعث می شود ذهن به سمت «ابد و یک روز» برود.

-ایرج زاد: سمیهِ «ابد و یک روز» اصلا تصمیم‌گیرنده نبود، او تحت تاثیر بود و دیگران برای او تصمیم می گرفتند. دیگران برای او تصمیم گرفتند که با یک مرد افغانستانی ازدواج کند، دیگران می گفتند باید در خانه بماند و بقیه را تر و خشک کند. پارامترهایی در تعیین وضعیت هر کاراکتر وجود دارد که اگر من بخواهم درباره مشخصات نسرین بگویم بالغ بر ۱۵ مشخصه می شود. کاراکتر سمیه «ابد و یک روز» یک کاراکتر ویژه است اما من درباره تفاوت ها صحبت می کنم و اصلا بحث کیفی نیست، من هم آن فیلم را دوست دارم و به نظرم فیلم بسیار خوبی است اما این ۲ فیلم و این ۲ شخصیت آنقدر تفاوت های فاحش دارند که به هیچ وجه نمی شود آنها را کنار هم گذاشت. به صرف یک طبقه اجتماعی هم نمی شود پرونده یک شخصیت را بست. آنقدر این کاراکتر ها با هم فاصله داشتند که من با اعتماد به نفس کامل فیلمنامه را برای خانم ایزدیار فرستادم. به طور کلی هم باید بگویم که خوشحالم که این تیم بازیگری انتخاب شدند. قبلا گفته‌ام، باز هم می گویم که اگر به عقب برگردم «تابستان داغ» را به همین شکل و با همین گروه بازیگران می سازم و به این افتخار می کنم و به تمام انتخاب های جلوی دوربین اعتقاد دارم و هرکدام در جایگاه خود نمایشی دارند که برخی بسیار شاخص شده اند مثل مینا ساداتی و صابر ابر. برخی از بازیگران هم وضعیتی دارند که باید ببینید تا متوجه تفاوت هایشان شوید.

 

خسروی: این نکته را هم باید اضافه کنم که ۲ فیلم با فاصله اندکی از هم اکران شده اند و شاید این موضوع به همین دلیل باشد.

 

مخاطب و منتقدان هم باید کلیت فیلم را قضاوت کنند و تنها به چهار دقیقه فیلم بسنده نکنندایرج زاد: شما حتما خانواده های بسیاری را دیده اید که ۲ خواهر و ۲ برادر بسیار متفاوت از هم زندگی می کنند. ما به صرف اینکه آنها در یک خانواده بزرگ شده اند، نمی توانیم بگوییم که آنها چقدر شبیه هم هستند و هنگامی که با آنها آشنا می شویم می بینیم بسیار با هم متفاوت هستند. بنابراین وقتی درباره سمیه و نسرین صحبت می کنیم و از خودمان می پرسیم که آنها چه کار کردند که شبیه هم باشند، فقط صحبت از طبقه اجتماعی می شود و به فاکتور دیگری نمی رسیم. به نظر من درباره این ۲ زود تصمیم گیری می شود. با چهار دقیقه از فیلم نباید درباره آن قضاوت کرد. ما در تدوین فیلم هم یک جز را در کل و یک کل را در جز دیدیم و  هارمونی را رعایت کردیم. به نظرم مخاطب و منتقدان هم باید کلیت فیلم را قضاوت کنند و تنها به چهار دقیقه فیلم بسنده نکنند.

 

*جدای از این مساله به نظر می رسد تحت تاثیر آثار اصغر فرهادی هم بوده اید. برای مثال لحظه‌ای که نسرین، حقیقت را برای دکتر بر ملا می‌کند معادل با زمانی است که در «جدایی نادر از سیمین» راضیه به سیمین ماجرای تصادف و شَکش را می‌گوید. یا رفتارهای ناصر در فیلم شما مانند رفتار حجت در فیلم فرهادی است و ...

ایرج زاد: یکسری چیزها آنقدر در شکل اجرایی و اصولا در برخورد، تفاوت فاحش دارند که وقتی در مورد آن صحبت می شود تعجب می کنم. باز هم می گویم آقای فرهادی جایگاهی دارد که اصلا نیازی نیست من درباره ایشان صحبت کنم یا تایید کردن من باعث نمی شود که جایگاه او شکل محکمتری به خود بگیرد اما چیزی که من درباره آن صحبت می کنم این است که طوری صحبت نکنیم که انگار سینما تازه اختراع شده است. باور کنید بیشتر از صد سال است که از تولد سینما می گذرد و مثال آن را با فیلم «گزارش» عباس کیارستمی گفتم. در مورد مجموعه تفاوت هایی که «تابستان داغ» با آثار فرهادی دارد باید بگویم –منظورمثال فیلم های مورد بحث ایشان است- معمولا آقای فرهادی دوربینش در این فیلم ها را در یک وضعیت قرار می دهد، یا دوربین روی سه پایه و یا روی دست است. معمولا کنش ها را به هم کات می زند و کاراکترها در مکث ها و سکوت هایشان پیگیری نمی شوند. غالبا ایشان با نشان ندادن اتفاق اصلی مخاطب را ترغیب به دیدن فیلم می کند، اما در «تابستان داغ» به چه شکل برخورد شده است؟ اینجا ما با سلکشنی از  وضعیت های دوربین  مواجه هستم؛ دوربین را روی دست، روی سه پایه و روی وسیله های حرکتی قرار دادیم. برخلاف فیلم های آقای فرهادی، «تابستان داغ» از چند پلان- سکانس طولانی برخوردار است. در این فیلم سکوت ها نقش پررنگی دارند، هیچ عجله ای برای قیچی زدن پلان ها نیست و برش ها بر خلاف فیلم های آقای فرهادی لزوما با کنش ها اتفاق نمی افتند. نکته دیگر اینکه در «تابستان داغ» حادثه اصلی با جزییات به مخاطب داده می شود و مخاطب از کاراکترهای فیلم چند گام جلوتر است.

 

این را هم باید بگویم که در اولین گفتگوهایی که با هومن بهمنش داشتیم به او گفتم که من می خواهم تابستان با همه رنگ و گرمایش در فیلم حضور داشته باشد. به همین دلیل ما در ساعت هایی فیلمبرداری کردیم که در بقیه فیلم ها ساعت آف فیلمبرداری محسوب می شود. در واقع ما در ساعت های ۱۲.۵ تا ۲ بعدازظهر در چله تابستان فیلمبرداری می کردیم. در «تابستان داغ» آفتاب به طور کامل مشهود است البته ما در طراحی صحنه و طراحی لباس هم به حضور رنگ ها توجه ویژه داشتیم. برای مثال هر چند خانواده نسرین از یک قشر فرودست است اما اصلا لباس هایشان به شکل کلیشه ای بدبختانه نیستند و رنگ ها را اصلا کدر و بی روح نمی بینیم. برای مثال کاراکتر ناصر لباس یکی از بازیکنان بارسلونا را بر تن دارد. وقتی وارد این جزییات می شویم متوجه می شویم که تفاوت ها بسیار زیاد است.

 

چیزی که برای من عجیب بود این بود بود که وقتی با دوستانی که برای گفتگو تماس می گیرند صحبت می کنم اغلب می گویند ما شنیدیم که فیلم شما شبیه آثار اصغر فرهادی است و من از آنها می خواستم نمونه ای بگویند و آنها تنها می گفتند که ما شنیده ایم که اینطور است اما هیچکس درباره جزییات، ساختار اجرایی و شکل برخورد حرفی نمی زد.

 

خسروی: به نظرم زمان می تواند این موضوع را حل کند. «تابستان داغ» جزو فیلم هایی است که با گذشت زمان می توان به ارزش های آن پی برد. به نظرم اگر  زمان بگذرد و ما آن را دوباره ببینیم  دریافت های تازه ای از فیلم خواهیم داشت، دریافت هایی که شاید در زمان اکران نتوانستیم آن را هضم کنیم.

 

*چرا برای نشان دادن طبقه اجتماعی یکی از خانواده ها، زوج پزشک را انتخاب کردید؟ فکر نمی کنید این یک کلیشه است؟

ایرج زاد: در این فیلم پزشک بودن سارا و ایمان مبنای اصلی شخصیت کاراکترها نیست در واقع قصه به گونه ای است که اگر شغل پزشک بودن را از این زوج می گرفتیم و آنها را در جایگاه شغلی دیگری قرار می دادیم باز هم می توانست کارکرد خود را داشته باشد و این زوج می توانستند درگیر همین وضعیت باشند.

 

خسروی: البته من کمی با ابراهیم مخالفم زیرا به نظرم ویژگی پزشک بودن این زوج خوب بود. چون ما از پزشک در شکل طبیعی خود توقع داریم که فرزند خود را ببیند.

 

ما از این موضوع بهره گرفتیم که بگوییم زن و شوهری که می توانند جان افراد را نجات دهند از اصلی‌ترین چیزی که در زندگی خود به آن متعهد شده اند غفلت کرده اند و این موضوع باعث شده زندگی آنها دچار مشکل شودایرج زاد: سارا و ایمان لزوما چون پزشک هستند درگیر این مشکل نشده اند. حرف من این است که ما در پی این بودیم که ۲ قشر مختلف را نشان دهیم و بگوییم که مشکل تنها برای یک قشر خاص نیست. این مشکل یک مشکل عام است و اگر یک فرد وکیل باشد، وزیر باشد، پزشک باشد و یا به خانواده طبقه فرودست تعلق داشته باشد، وقتی طرز تفکر اشتباهی درباره خانواده داشته باشد ممکن است این اتفاق برایش بیفتد. بنابراین اگر مسئولیت پذیر نباشد این اتفاق در هر جایگاهی که باشد، می افتد و حرف فیلم همین است. از همین جهت است که من می گویم اگر این زوج پزشک هم نبودند می توانسیم خاصیتی را که از آنها می خواستیم بگیریم. البته درباره پزشک بودن آنها ما به این موضوع توجه داشتیم که آنها انسانی ترین شغل را دارند، کار آنها حفاظت از جان انسان ها بدون در نظر گرفتن فاکتورهای مختلف مانند مذهب و ... است بنابراین وقتی با یک بیمار مواجه می شوند مسئولیت حفظ جان او را دارند پس این ویژگی آنها کارکرد دراماتیک دارد. ما از این موضوع بهره گرفتیم که بگوییم زن و شوهری که می توانند جان افراد را نجات دهند از اصلی‌ترین چیزی که در زندگی خود به آن متعهد شده اند غفلت کرده اند و این موضوع باعث شده زندگی آنها دچار مشکل شود.

 

خسروی: پزشک بودن در «تابستان داغ» کارکرد دراماتیک داشت زیرا در واقعیت از یک پزشک این توقع وجود ندارد که نسبت به فرزند خود بی تفاوت باشد. خیلی از عناصر فیلم دراماتیک هستند برای مثال کاراکتر بچه پزشک یک کاراکتر بسیار آرام است که هیچ دیالوگی از او نمی شنویم و اصلا انگار او را در فیلم نمی بینیم اما به یک باره از فیلم حذف می شود در حالی که او می توانست شیرین کاری کند و باعث جلب توجه شود. این هوشمندی کارگردان را نشان می دهد که کاراکتری را انتخاب کرده که بسیار آرام است اما یک درگیری عجیب و غریبی میان ۲ خانواده ایجاد می کند. درواقع در انتخاب بچه تلاش شده است که کسی انتخاب شود که هیاهو نداشته باشد و توجه ها را به سمت خودش جلب نکند حتی در تدوین نماهایی که از او انتخاب کردیم به گونه ای بود که ری اکشن های بسیار ساده ای داشت. مجموع این نکات باعث می شود که ما حتی لحظه ای فکر نکنیم که این بچه قرار است از دست برود و یک اتفاق این چنینی برایش رخ دهد.

 

*ما در این فیلم می بینیم که سارا مادر پرهام بدون اینکه مربی مهدکودک را بشناسد فرزند خود را برای نگهداری نزد او می گذارد. این باگ فیلمنامه نیست که یک مادر به این راحتی فرزندش را به کسی که چندان شناختی از او ندارد، می‌سپارد؟

ایرج زاد: نه به نظرم اینطور نیست. ما می خواستیم بگوییم این مادر سهل انگاری می کند. البته توجه داشته باشید که این مربی همان فردی است که در بیمارستان مادر پرهام کار می کند و برای کار کردن در این بیمارستان همان پروسه ای را طی کرده که سارا طی کرده است. در صحنه ای هم که پرهام شب هنگام را در خانه مربی می گذارد به همین ترتیب است یعنی یک سیکل مهندسی‌شده طی کرده اند و این مربی مسئولیت پذیری خود را به سارا ثابت کرده است.

 

با این حال شما مادرهایی با این سطح از سهل انگاری ندیده اید؟ من خیلی دیده ام، وقتی می خواستیم این فیلم را بسازیم من فیلمنامه را به خانم های زیادی دادم که بخوانند. به همین دلیل من خانم هایی دیدم که کودکشان را صبح تا بعد از ظهر به مهد کودک می دهند که به کلاس یوگا بروند. چیزهای زیادی وجود دارد که متفاوت از طرز تلقی ما نسبت به پدر و مادرها است.

 

 

*ایمان با بازی علی مصفا به عنوان پدر پرهام هنگامی که آن حادثه عظیم برای فرزندش رخ می دهد نسبت به آن بی تفاوت است و به راحتی از کنار آن می گذرد، چطور می شود که یک پدر تا این حد بی تفاوت باشد؟

ابراهیم ایرج زاد: سوال خوبی است و این سوالی است که ما خودمان به دنبال پاسخ آن بودیم. ما در «تابستان داغ» یک سکانس مهم داریم که سکانس کارگزینی است، آن سکانس همه آن ماجراهایی را که ما به عنوان مخاطب در طول فیلم ندیده ایم به تصویر می کشد. در همان سکانس می بینیم که مینا ساداتی در نقش سارا به عنوان مادر پرهام با علی مصفا در نقش ایمان به عنوان پدر او به گفتگو می نشینند و می بینیم که سارا می گوید چرا به خانواده ات در همدان به دروغ گفتی که ما تصادف کردیم و آن حادثه رخ داد؟ ایمان نیز می گوید چه می گفتم؟ می گفتم فرزندمان را به یک خانواده غریبه سپرده ایم و آن بلا سرش آمد؟ با همین دیالوگ ها ما متوجه اتفاقاتی که در طول فیلم ندیده ایم می شویم. البته باید به این موضوع هم توجه داشته باشیم که سارا باردار است و ایمان به خاطر همین مساله این تصمیم را می گیرد.

 

جالب است که بگویم قبل از فیلمبرداری با زن و شوهرهای زیادی صحبت کردم و به آنها گفتم که اگر چنین اتفاقی برای شما رخ دهد چه می کنید بسیاری از شوهرها می گفتند در این صورت طلاق می گیریم و حتی از همسرمان شکایت می کنیم اما هنگامی که به آنها می گفتم اگر متوجه شوید که همسرتان باردار و بچه دومی هم در کار است بازهم چنین تصمیمی می گرفتید؟ همه آنها می گفتند نه، صبر می کنیم تا شرایط آرام شود و زمینه را به شکلی پیش نمی بریم که بچه از بین برود، در واقع به صورت محافظه کارانه عمل می کردند؛ درست شبیه کاری که ایمان در طول فیلم می کند. کاری که ایمان کرد یک بازه زمانی به وجود آورد که در آن زمان بتواند تصمیمات بهتری بگیرد.

 

قبل از فیلمبرداری با زن و شوهرهای زیادی صحبت کردم و به آنها گفتم که اگر چنین اتفاقی برای شما رخ دهد چه می کنید بسیاری از شوهرها می گفتند در این صورت طلاق می گیریم و حتی از همسرمان شکایت می کنیم*در قسمتی از فیلم می بینیم که پلیس در جریان این حادثه قرار می گیرد، اما به مخروبه ای که کنار ساختمان خانواده نسرین قرار دارد سر نمی زند. به نظرتان این ضعف فیلمنامه نیست که یک پلیس متوجه یک ساختمان مخروبه در مجاور همان ساختمان نشود؟

ایرج زاد: باید به این موضوع توجه داشته باشیم که در «تابستان داغ» مخاطب از کاراکترها جلوتر است. مخاطب همه جزییات را می داند و در جریان اتفاقاتی که رخ داده، است اما کاراکترها از جزییات خبری ندارند به همین دلیل مخاطب فکر می کند که کاراکترها هم باید براساس دانسته های او پیش بروند ضمن اینکه در آن سکانس ما اصلا قصد نداشتیم که وارد جزییات شویم چون فیلم پلیسی نساخته ایم.

 

در واقع نمی خواستیم با دستگیر کردن یک نفر بگوییم که مقصر اصلی او است. ما آن قسمت ها را کمرنگ کردیم که بگوییم به دنبال مقصر نیستیم. چون می خواستیم بگوییم این اتفاق بر اثر سهل انگاری رخ داده و تنها یک نفر مقصر نیست. حتی نمی خواستیم بگوییم که تنها ۲ خانواده مقصر اصلی هستند بلکه در پی این بودیم که بگوییم در چنین اتفاق تلخی جامعه هم نقش پررنگی دارد.

 

خسروی: به نظر من هم در آن سکانس می شد که پلیس ها آن منطقه مخروبه را بگردند و مقصر را پیدا کنند، اما در آن صورت «تابستان داغ» تبدیل به یک فیلم دیگر می شد و یک فیلم پلیسی از کار در می آمد؛ چیزی که مدنظر ما نبود. ما حتی در این فیلم چندان پلیس را نمی بینیم و اصلا به او نزدیک نمی شویم حتی دیالوگ هایی را که پلیس با ایمان دارد، نمی شنویم. تنها این را در لانگ شات می بینیم که پلیس به او چیزی می گوید و او عصبی و به سمت سارا حمله ور می شود.

 

به طور کلی خواسته کارگردان این بود که دوربین به فضای ۲ خانواده بیاید و آنها را نشان بدهد. این حتی در سکانس های پایانی هم مشخص است به طوری که از ایمان تنها یک بازجویی ساده می شود بنابراین این نگاه کارگردان است و در پی این است که مخاطب آنچه را که او می خواهد ببیند نه آنچه که در منطق واقع وجود دارد.

 

*در پایان اگر نکته ای ناگفته مانده است، بفرمایید.

خسروی: من با کارگردان های زیادی کار کردم ولی به نظرم تجربه ای که ابراهیم ایرج زاد در «تابستان داغ» داشت در حد یک فیلم اولی نبود. هرچند او فیلم های کوتاه زیادی ساخته است اما تاکنون فیلم بلند نساخته بود بنابراین اگر نقاط مثبت و منفی در فیلمش وجود نداشته باشد باید تعجب کرد. او باید تجربه می کرد تا اشکالات را در فیلم بعدی خود اصلاح کند. ضمن اینکه من افتخار می کنم که دوستی مانند ابراهیم دارم که تا این حد با عوامل فیلم تعامل می کند. بعضی کارگردانان اصلا با عوامل تعاملی ندارند اما او منطقی دارد که وقتی این منطق به فیلم راه پیدا می کند عوامل هم کار خود را به خوبی پیش می برند.

 

ایرج زاد: تبلیغات فیلم ما بسیار اندک بود و ما با وجود این مساله توانستیم به این فروش برسیم. می دانم که اگر تبلیغات بیشتری در اختیار داشتیم می توانستیم به فروش بالاتری هم برسیم برای مثال حتی یک بیلبورد هم در سطح شهر از این فیلم نمی بینید. باید این نکته را بیان کنم که در مدیریت شهری ما افرادی هستند که متاسفانه اصلا نمی شود با آنها صحبت کرد از همین رو امیدوارم مدیران جدیدی که به شهرداری راه یافته اند سینما را به عنوان یک نیاز تلقی کنند و تعامل بیشتری با سینماگران داشته باشند.

پ

این نکته را هم باید بگویم که طرح نیم بها کردن بلیت ها ضربه زیادی به فروش فیلم ها زد. نیم بها شدن بلیت ها یک مدت زیادی در جریان داشت و این باعث شد فیلم ها فروش واقعی خود را نشان ندهند.

 

 

*ایمان با بازی علی مصفا به عنوان پدر پرهام هنگامی که آن حادثه عظیم برای فرزندش رخ می دهد نسبت به آن بی تفاوت است و به راحتی از کنار آن می گذرد، چطور می شود که یک پدر تا این حد بی تفاوت باشد؟

ابراهیم ایرج زاد: سوال خوبی است و این سوالی است که ما خودمان به دنبال پاسخ آن بودیم. ما در «تابستان داغ» یک سکانس مهم داریم که سکانس کارگزینی است، آن سکانس همه آن ماجراهایی را که ما به عنوان مخاطب در طول فیلم ندیده ایم به تصویر می کشد. در همان سکانس می بینیم که مینا ساداتی در نقش سارا به عنوان مادر پرهام با علی مصفا در نقش ایمان به عنوان پدر او به گفتگو می نشینند و می بینیم که سارا می گوید چرا به خانواده ات در همدان به دروغ گفتی که ما تصادف کردیم و آن حادثه رخ داد؟ ایمان نیز می گوید چه می گفتم؟ می گفتم فرزندمان را به یک خانواده غریبه سپرده ایم و آن بلا سرش آمد؟ با همین دیالوگ ها ما متوجه اتفاقاتی که در طول فیلم ندیده ایم می شویم. البته باید به این موضوع هم توجه داشته باشیم که سارا باردار است و ایمان به خاطر همین مساله این تصمیم را می گیرد.

 

جالب است که بگویم قبل از فیلمبرداری با زن و شوهرهای زیادی صحبت کردم و به آنها گفتم که اگر چنین اتفاقی برای شما رخ دهد چه می کنید بسیاری از شوهرها می گفتند در این صورت طلاق می گیریم و حتی از همسرمان شکایت می کنیم اما هنگامی که به آنها می گفتم اگر متوجه شوید که همسرتان باردار و بچه دومی هم در کار است بازهم چنین تصمیمی می گرفتید؟ همه آنها می گفتند نه، صبر می کنیم تا شرایط آرام شود و زمینه را به شکلی پیش نمی بریم که بچه از بین برود، در واقع به صورت محافظه کارانه عمل می کردند؛ درست شبیه کاری که ایمان در طول فیلم می کند. کاری که ایمان کرد یک بازه زمانی به وجود آورد که در آن زمان بتواند تصمیمات بهتری بگیرد.

 

قبل از فیلمبرداری با زن و شوهرهای زیادی صحبت کردم و به آنها گفتم که اگر چنین اتفاقی برای شما رخ دهد چه می کنید بسیاری از شوهرها می گفتند در این صورت طلاق می گیریم و حتی از همسرمان شکایت می کنیم*در قسمتی از فیلم می بینیم که پلیس در جریان این حادثه قرار می گیرد، اما به مخروبه ای که کنار ساختمان خانواده نسرین قرار دارد سر نمی زند. به نظرتان این ضعف فیلمنامه نیست که یک پلیس متوجه یک ساختمان مخروبه در مجاور همان ساختمان نشود؟

ایرج زاد: باید به این موضوع توجه داشته باشیم که در «تابستان داغ» مخاطب از کاراکترها جلوتر است. مخاطب همه جزییات را می داند و در جریان اتفاقاتی که رخ داده، است اما کاراکترها از جزییات خبری ندارند به همین دلیل مخاطب فکر می کند که کاراکترها هم باید براساس دانسته های او پیش بروند ضمن اینکه در آن سکانس ما اصلا قصد نداشتیم که وارد جزییات شویم چون فیلم پلیسی نساخته ایم.

 

در واقع نمی خواستیم با دستگیر کردن یک نفر بگوییم که مقصر اصلی او است. ما آن قسمت ها را کمرنگ کردیم که بگوییم به دنبال مقصر نیستیم. چون می خواستیم بگوییم این اتفاق بر اثر سهل انگاری رخ داده و تنها یک نفر مقصر نیست. حتی نمی خواستیم بگوییم که تنها ۲ خانواده مقصر اصلی هستند بلکه در پی این بودیم که بگوییم در چنین اتفاق تلخی جامعه هم نقش پررنگی دارد.

 

خسروی: به نظر من هم در آن سکانس می شد که پلیس ها آن منطقه مخروبه را بگردند و مقصر را پیدا کنند، اما در آن صورت «تابستان داغ» تبدیل به یک فیلم دیگر می شد و یک فیلم پلیسی از کار در می آمد؛ چیزی که مدنظر ما نبود. ما حتی در این فیلم چندان پلیس را نمی بینیم و اصلا به او نزدیک نمی شویم حتی دیالوگ هایی را که پلیس با ایمان دارد، نمی شنویم. تنها این را در لانگ شات می بینیم که پلیس به او چیزی می گوید و او عصبی و به سمت سارا حمله ور می شود.

 

به طور کلی خواسته کارگردان این بود که دوربین به فضای ۲ خانواده بیاید و آنها را نشان بدهد. این حتی در سکانس های پایانی هم مشخص است به طوری که از ایمان تنها یک بازجویی ساده می شود بنابراین این نگاه کارگردان است و در پی این است که مخاطب آنچه را که او می خواهد ببیند نه آنچه که در منطق واقع وجود دارد.

 

*در پایان اگر نکته ای ناگفته مانده است، بفرمایید.

خسروی: من با کارگردان های زیادی کار کردم ولی به نظرم تجربه ای که ابراهیم ایرج زاد در «تابستان داغ» داشت در حد یک فیلم اولی نبود. هرچند او فیلم های کوتاه زیادی ساخته است اما تاکنون فیلم بلند نساخته بود بنابراین اگر نقاط مثبت و منفی در فیلمش وجود نداشته باشد باید تعجب کرد. او باید تجربه می کرد تا اشکالات را در فیلم بعدی خود اصلاح کند. ضمن اینکه من افتخار می کنم که دوستی مانند ابراهیم دارم که تا این حد با عوامل فیلم تعامل می کند. بعضی کارگردانان اصلا با عوامل تعاملی ندارند اما او منطقی دارد که وقتی این منطق به فیلم راه پیدا می کند عوامل هم کار خود را به خوبی پیش می برند.

 

ایرج زاد: تبلیغات فیلم ما بسیار اندک بود و ما با وجود این مساله توانستیم به این فروش برسیم. می دانم که اگر تبلیغات بیشتری در اختیار داشتیم می توانستیم به فروش بالاتری هم برسیم برای مثال حتی یک بیلبورد هم در سطح شهر از این فیلم نمی بینید. باید این نکته را بیان کنم که در مدیریت شهری ما افرادی هستند که متاسفانه اصلا نمی شود با آنها صحبت کرد از همین رو امیدوارم مدیران جدیدی که به شهرداری راه یافته اند سینما را به عنوان یک نیاز تلقی کنند و تعامل بیشتری با سینماگران داشته باشند.

 

این نکته را هم باید بگویم که طرح نیم بها کردن بلیت ها ضربه زیادی به فروش فیلم ها زد. نیم بها شدن بلیت ها یک مدت زیادی در جریان داشت و این باعث شد فیلم ها فروش واقعی خود را نشان ندهند.

 

 

 

  • 19
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش