سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۳:۱۴ - ۲۷ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۷۰۶۸
فیلم و سینمای جهان

نائومی واتس از سریال جدیدش در نت فلیکس و پدرش می‏ گوید

اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان,نائومی واتس
بازیگر یکی از معروف ترین و خوش نقدترین فیلم های هنری تاریخ تا ۳۲ سالگی هرگز برای نقش های هالیوودی انتخاب نمی شد، اما امروز یکی از مورد اطمینان ترین هاست. اینجا، او در مورد دوران کودکی، رابطه پدرش با پینک فلوید و دو پسر خودش صحبت می کند.

به گزارش بانی فیلم به نقل از گاردین، روزی که نائومی واتس به دنیا آمد، قابله نگاهی به او کرد و گفت این نوزاد در آینده مشهور خواهد شد. او با خنده می گوید «حالا معلوم نیست این را به چند نفر دیگر گفته بود.»

 

در مورد او، مشهور شدن مدتی طول کشید و تا ۳۲ سالگی نبود که او توانست نخستین نقش موفق خود را به دست بیاورد، با این حال او الان یکی از مورد اعتمادترین بازیگران زن هالیوود است. به اندازه ای هم این جایگاه را داشته که تا به حال توانسته دو بار در فیلم های کارگردان های برتری از جمله دیوید لینچ و آلحاندرو گونزالس اینیاریتو بازی کند. به اندازه ای این موقعیت را حفظ کرده که پسر جوانی که در فیلم «غیرممکن» با او بازی کرده بود، حالا نقش اول فیلم «اسپایدرمن: بازگشت به خانه» است که الان باکس آفیس تابستانی را به تسخیر خود درآورده است.

 

در سریال جدید سرویس استریمینگ نت فلیکس که «کولی» یا «Gypsy» نام دارد، او نقش یک روان کاو را بازی می کند و شاید تعجب آور باشد که این نخستین کار درست و حسابی او برای تلویزیون است. در این سریال، او نقش شخصیت جین هالووی را بازی می کند، یک متخصص رفتار درمانی شناختی (سی بی تی) که حس می کند زندگی اش دارد او را خفه می کند و به همین دلیل هویت های جدیدی به خود می گیرد تا بتواند خودش را وارد زندگی افراد غریبه کند.

 

واتس می گوید «همه این سریال درباره خواستن چیزهایی است که آدم ندارد». در آماده شدن برای ایفای نقش این روان کاو، واتسون تا جایی که می توانست از تجربه های خودش در مشاوره استفاده کرد: «من مسلما خودم هم زمان زیادی را در دفتر مشاورها گذراندم. در نقطه های بحرانی حسابی از آن ها کمک گرفته ام.» برای عمیق تر رفتن در جنبه های شناختی، او جلسه های مخصوصی با یک روان کاو سی بی تی گرفت که «۴۰۰ دلار در ساعت» هزینه داشتند.

 

هزینه هایش را به نام نت فلیکس نوشت؟ به آرامی می خندد و می گوید: «باید این کار را می کردم مگه نه؟ اما چیزی که می گویند این است که اگر خودت پولش را ندهی چیزی از آن عایدت نمی شود.»

 

او توضیح می دهد که وقتی می خواهد کاری را قبول کند معمولا چیزهای زیادی را در نظر می گیرد، اما کلیدی ترین مسئله یک سوال خودخواهانه است. «آیا این پروژه به من کمک می کند چیزی در مورد خودم درک کنم؟ باید فایده ای برای انجام دادن کار وجود داشته باشد.»

 

این یکی به او کمک می کند درباره خودش چه چیزی بفهمد؟ ابرویش را بالا می برد و با نگاهی که انگار می گوید مطمئنی می خواهی جواب این یکی را بدانی، می گوید: «خیلی خب. وقتی بچه بودم خیلی نقل مکان می کردیم. فقط در انگلستان به ۹ مدرسه مختلف رفتم. در کنت کارم را شروع کردم. برای مدتی به کمبریج رفتم. در نورفولک زندگی کردیم، در سافولک زندگی کردیم، در ولز بودیم که پدر و مادر بزرگم هم آنجا بودند. بنابراین خیلی نقل مکان داشتیم، خیلی مدرسه های جدید بودند و خیلی باید خودم را از نو خلق می کردم. می پرسیدم چطور وارد این گروه بشوم؟ چطور مورد قبول واقع بشوم؟ چه کسی باید باشم؟ آن ها از من می خواهند چه کسی باشم؟ این همان وهله ای است که این سریال هم در زندگی من وارد آن می شود، آن بازسازی دایمی.»

 

وقتی او به دنیا آمد پدر و مادرش جوان بودند. مادرش مدل بود و پدرش برای پینک فلوید مهندسی صدا انجام می داد. پدرش نزدیک بود به خاطر اینکه در اسکاتلند با پینک فلوید این ور و آن ور می رود به دنیا آمدن او را از دست بدهد. در معدود عکس هایی که از این دوران به جا مانده، یک عکس هست که در آن واتس و والدینش در حالی دیده می شوند که در ساحلی در سن تروپه با پینک فلوید هستند. او به یاد می آورد که کودکی بود که دقیقا برعکس تمام این چیزها را می خواست. «به اندازه کافی باحال بودن در زندگی ام داشتم. باحال بودن نمی خواستم. می خواستم والدینم کت و شلوارهای معمولی بپوشند نه اینکه شلوار چرم و چکمه های بزرگ داشته باشند.»

 

والدینش در سال ۱۹۷۲ وقتی که واتس چهار سال داشت از هم طلاق گرفتند و بعد پدرش در ۳۱ سالگی به خاطر اوردوز هرویین درگذشت. واتس وارد جزییات این مسئله نمی شود، اما درباره پاسخ اعضای پینک فلوید به این تراژدی صحبت می کند و می گوید: «وقتی مرد، پدرم پولی ذخیره نکرده بود و مادرم هم پولی نداشت. برای همین پینک فلوید خیلی مهربان بود و چند هزار دلار به مادرم داد تا کارش راه بیفتد. خیلی کار دوستانه ای انجام دادند.»

 

اما نقل مکان کردن های جدی بعد از آن تمام آن مسایل پیش آمد و مادرش برای کار پیدا کردن باید به استرالیا می رفت. با این قول که وقتی آنجا برسند پول کلاس بازیگری او را می دهد، واتس را راضی به همراهی با او کرد. او خانه جدیدش را در ساحل شمالی سیدنی پیدا کرد که یک «شوک فرهنگی» بود. واتس می گوید: «یادم می آید که از کنار مدرسه ام عبور می کردم و هفته اولی بود که آنجا بودیم و می دیدم که همه چقدر متفاوت بودند. همه یونیفرم و مدل موهای عجیب داشتند. یک دنیای کاملا جدید بود.»

 

اما بالاخره او جایش را پیدا کرد و همانجا بود که با نیکول کیدمن نوجوان آشنا شد و هر دو دنبال شغل بودند. اما مدتی بعد و در سال ۱۹۹۱ سر یک فیلم کمدی بود که آن ها دوستان نزدیک تری شدند. یادش می آید که سر صحنه ها با هم منتظر می ماندند و در مورد همه چیز صحبت می کردند. تا آن موقع، واتس کمی کار مدلینگ انجام داده بود و در چند اپیزود از سریال های دراماتیک تلویزیونی بازی کرده بود، اما در اواسط دهه ۱۹۹۰ در یک فیلم بودجه متوسط هالیوودی به نام «Tank Girl» کار پیدا کرد و دوباره به ایالات متحده رفت.

 

با این حال، این دقیقا همان آغاز تازه ای که او امیدش را داشت نبود. خودش می گوید آن روزها «استخدام نشدنی» بود و هالیوودی ها زنگ می زدند و می گفتند او به دلایل مختلف نتوانسته کاری به دست بیاورد. در سال ۱۹۹۸ که بدترین سالش بود، واتس فقط توانست به عنوان یک «صدای اضافی» در یک انیمیشن مخصوص کودکانبه نام «نوزاد: خوک در شهر» کار پیدا کند. در سال ۲۰۰۰، او با پول خودش از نیویورک به لس آنجلس رفت تا برای کارگردانی تست بازیگری بدهد که طی فیلمنامه خوانی اش به طور عجیبی آرام به نظر می رسید. وقتی واتس چک کرد، دید که او خواب است.

 

او می گوید: «حالا که به آن دوران نگاه می کنم، می دانم چرا کسی من را استخدام نمی کرد. در حالی وارد تست ها می شدم که فکر می کردم آن ها کدام نسخه من را می خواهند؟ چطور باید به خودم شکل بدهم که آن ها من را قبول کنند؟»

 

به فاصله کمی پس از آن کارگردان خواب آلود، او در نیویورک بود و داشت با مادرش که به او سر زده بود به تئاتر می رفت که کسی با او تماس گرفت. دیوید لینچ برای یک تریلر جدید بازیگر می خواست که داستانش در لس آنجلس به وقوع می پیوست و می خواست برای نقش اول با واتس ملاقات کند. پاسخ ابتدایی او با این تماس که ظاهرا از بهشت برقرار شده بود، منفی بود. می گوید «آخرین باری که برای تست بازیگری به لس آنجلس رفتم طرف خواب بود. تصمیم گرفته بودم که دیگر هرگز چنین کاری نمی کنم و اینطوری پول خرج نمی کنم.» با این حال، لینچ عکس او را از میان تعداد بسیار بالایی عکس انتخاب کرده بود و تعداد زیادی رقیب برای او وجود نداشت. «شانسم از حالت معمول بهتر بود.»

 

لینچ او را به عنوان بازیگر اصلی فیلم «جاده مالهالند» انتخاب کرد و وقتی فیلم در بهار سال ۲۰۰۱ در کن به نمایش درآمد، منتقدان تا حدی از فیلم خوششان آمده بود که آب از دهانش راه افتاد. وقتی هم که فیلم در فصل پاییز اکران شد، حسابی فروش کرد. واتس بخش قابل توجهی از تحسین ها را از آن خود کرد.

 

او می گوید: «از آنجا به بعد همه چیز خیلی سریع سراغم آمد.» اینیاریتو او را در فیلم شکننده «۲۱ گرم» سال ۲۰۰۳ قرار داد و پیتر جکسون که به تازگی از میدل ارث آزاد شده بود، او را در «کینگ کونگ» سال ۲۰۰۵ مقابل یک گوریل سی جی آی گذاشت. این باعث شد واتس تبدیل به یک نیروی ظریف و زیر پوستی تبدیل شود. او می گوید: «پروژه های غول آسا را رد کردم چون تا آن موقع می دانستم چه چیزهایی را دوست دارم. درک خوبی از سلیقه خودم داشتم.»

 

در این عصر طلایی تلویزیون که بسیاری از بازیگران بزرگ سراغ سریال ها می روند، آدم می ماند که چرا واتس انقدر صبر کرده تا سریال خودش را داشته باشد. آیا بیش از حد صبر کرده است؟ لیِو شرایبر که تا مدتی پیش شریک زندگی واتس بود هم توانسته در تلویزیون موفقیت چشمگیری به دست بیاورد و چند سال است که در سریال نامزد دریافت جایزه امی «ری داناون» نقش آفرینی می کند. وقتی حدود یک سال پیش پیشنهاد ساخت «کولی» به واتس داده شد، او آن را قبول کرد و تا حدودی هم دلیلش این بود که «از نزدیک دیده بودم لیِو در «ری داناون» چه کار می کند. خیلی با عقل جور درمی آمد. خیلی منطقی بود.»

 

«کولی» در نیویورک فیلمبرداری شد که واتس همراه با شرایبر و دو پسرش، ساشا ۹ ساله و کای ۸ ساله در آن زندگی می کرد. به این ترتیب این سریال اجازه می داد همه چیز «در یک مکان» باقی بماند. ماه سپتامبر گذشته، واتس و شرایبر جدایی خود را بعد از ۱۱ سال اعلام کردند. البته از آن موقع تا به حال رابطه خوبی با هم داشته و فرزندان شان را با هم بزرگ می کنند.

 

آیا او سعی می کند نسبت به والدینش سنتی تر باشد؟ «البته. مسلما. روتین بخش بزرگی از این مسئله است. من خیلی روی روتین تاکید دارم. مسلما من و لیو بازیگر هستیم و کمی نقل و مکان هست، اما واقعا سعی کردیم پسرها در یک مدرسه باشند تا بتوانند ساختار و مرزبندی یاد بگیرند و دوست های واقعی داشته باشند.»

مدتی پیش یکی از هوادارانش عکسی سیاه و سفید از یک مرد جوان خوش تیپ با موهای بلند به او نشان داد که کنار دوستانش نشسته بود. تعدادی از افراد دیگری که در آن عکس هستند، درست به اندازه اعضای پینک فلوید که در آن حضور دارند شناخته شده هستند، اما تنها مرد جوانی که وسط نشسته می بیند که دوربین دارد عکس می گیرد و لبخند می زند. این مرد جوان پدر او بود.

 

واتس می گوید: «باید این را درک کنید که من شاید تنها سه عکس از پدرم و دو خاطره با او دارم. و تمام عکس هایی که از او وجود دارند یا فوکوس خوبی ندارند یا او در گوشه کوچکی از آن ها هست.» وقتی او این عکس را گرفت و پیتر واتس را در حال خندیدن دید، اشک از گونه هایش جاری شدند. در ۴۸ سالگی، این نخستین باری بود که واتس می توانست پدرش را به وضوح در حال خندیدن ببیند.

 

«کولی» در حال حاضر در نت فلیکس قابل دسترس است.

 

 

 

 

 

  • 12
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش