جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۳:۴۶ - ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۲۰۷۵۶۷
فیلم و سینمای جهان

نقد فیلم Escape Room - اتاق فرار

فیلم اتاق فرار,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
فیلم Escape Room «اتاق فرار» ساخته آدام روبیتل، فیلمیست که با یک پایان فاجعه بار، تمام ایده‌های ناب خود را به آتش می‌کشد و ماحصلی فراتر از یک کلیشه ندارد.

شش نفر برگزیده می‌شوند تا برای کسب جایزه ده میلیون دلاری در اتاق فرار با هم رقابت کنند. اتاق فرار محلیست که در واقعیت هم وجود دارد و افراد زیادی برای تجربه یک فضای معمایی، با آدم‌هایی غالبا غریبه همراه می‌شوند تا هوش، مهارت و توان فیزیکی خود را به چالش بکشند. وقتی فیلمساز از اتفاقی در واقعیت الهام می‌گیرد تا فیلمی رازآلود و با رگه‌هایی از ژانر ترسناک بسازد، یک نگرش بسیار می‌تواند بحت برانگیز باشد. اکثر مخاطبان احتمالا با این فضای واقعی آشنا هستند اما نکته‌ای که اهمیت می‌یابد این است که باید به تماشای اتاق فرار از دید آدام روبیتل بنشینند. درواقع یکی از مسائل مهم این است که موضع فیلمساز نسبت به اتاق فرار چیست و چگونه می‌خواهد از فضایی نسبتا آشنا، داستانی متفاوت و جذاب روایت کند؟ همچنین نگرش‌های انتقادی به چنین فضایی نیز می‌تواند موضع فیلمساز را فراتر از روایت یک قصه سرگرم کننده ببرد.

 

فیلم اتاق فرار,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

از طرف دیگر روند گرفتار شدن چند آدم در یک فضا و فاجعه‌هایی که متعاقبا برایشان رخ می‌دهد روندی کلیشه‌ایست و خیلی زود مخاطب نمونه‌های زیادی را در ذهن خود مرور می‌کند و ناخودآگاه فیلم را با این نمونه‌ها مقایسه می‌کند. این بدان معنا است که وقتی فیلمساز به سراغ این روند می‌رود، باید در ادامه به ما نشان دهد که چیزی فراتر از نمونه‌های قبلی خود دارد که فیلمش را متفاوت می‌کند. در این قصه‌ها مسئله‌ای که از همان ابتدا برای مخاطب روشن می‌شود، ارزشیست که شخصیت‌ها باید برای آن تلاش کنند. آن ارزش بقاست. موفقیت هریک از آدم‌ها در این است که جان خود را در هر مرحله نجات دهند. وقتی ارزش هر شخصیت از همان ابتدا روشن است، موضوعی که برای مخاطب جذاب می‌شود و او را برای تماشای این قصه ترغیب می‌کند، چگونگی حفظ این ارزش است. به عبارتی پرسش اصلی اینجا است که این افراد در هر مرحله با چه تمهیداتی جان خود را نجات می‌دهند؟ طبیعتا عنصر خلاقیت، باهوش بودن شخصیت‌ها و پیچیدگی مسیر نجات یافتنشان عواملی هستند که بسیار در راضی نگه داشتن مخاطب موثرند.

 

هربار که به آسانی راه فرار را کشف کنند یا اینکه از روشی که بار قبل جان خود را نجات دادند دوباره استفاده کنند، فیلم کاملا در چشم مخاطب اهمیت خود را از دست می‌دهد. متاسفانه باید گفت فیلم اتاق فرار در دام چنین آفت‌هایی می‌افتد. فیلم برخلاف اینکه بسیار جذاب و نفس گیر ماجرای خود را شروع می‌کند و امید آن را می‌دهد که فراتر از یک قصه ساده، محتوایی عمیق هم می‌تواند در دل خود داشته باشد، سوای پایان نیمه کاره‌اش، از جایی به بعد عملا به فیلمی که صرفا چند مرحله جذاب دارد که راه رهایی از آن‌ها نیز کاملا شبیه به یکدیگر است تبدیل می‌شود. فیلم تنها و تنها برای یکبار دیدن ساخته شده است و اگر نمونه‌های دیگری همچون «The Cube» ، «The Belko Experiment» و حتی نسخه روسی محصول سال ۲۰۱۷ «Escape Room» را در ذهن داشته باشید شاید تا پایان هم آن را ادامه ندهید.

 

در ادامه جزییات داستان فیلم فاش می‌شود

فیلم اتاق فرار,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
درواقع یکی از مسائل مهم این است که موضع فیلمساز نسبت به اتاق فرار چیست و چگونه می‌خواهد از فضایی نسبتا آشنا برای مخاطبان، داستانی متفاوت و جذاب روایت کند؟

فیلم شش شخصیت اصلی دارد و یقینا فرصتی به اندازه سریال Lost‌ در اختیار ندارد که بخواهد ازطریق فلش بک، پیشینه این شخصیت‌ها را به خوبی به ما نشان دهد و به همین دلیل ماحصل کار می‌شود آنکه با زویی (با بازی تیلور راسل)، جیسون (جای آلیس) و بن (لوگاس میلر) از همان ابتدا همراه شود و چند پلان از زندگی آن‌ها به ما نشان دهد (که به هیچ عنوان صحنه‌های مهم و جذابی از زندگی این آدم‌ها نیستند). از آماندا (با بازی دورا آن هال) و مایک (تایلر لابین) تنها یک پلان از گذشته نشان دهد که آماندا سرباز جنگ ویتنام و مایک راننده کامیون بوده است. از دنی نیز همان یک پلان را هم به ما نشان ندهد! این شش نفر افرادی هستند که کاملا براساس شانس و اقبال در حوادث مختلف زنده مانده‌اند و عملا نمی‌توان گفت هوش یا توانایی خاصی دارند.

 

شاید با چند پلان ابتدایی بتوان گفت زویی اطلاعات خوبی در فیزیک دارد و به نظر باهوش است یا آماندا که یک نظامی بوده از قدرت بدنی خوبی برخوردار است اما عملا نمی‌توانیم باور کنیم مایک به‌عنوان راننده کامیون (عملا می‌توانید او را با خیال راحت دور بیاندازید) یا بن که صرفا می‌فهمیم با خانواده‌اش رابطه خوبی ندارند نیز می‌توانند از هوش زیادی برخوردار باشند. شخصیت‌هایمان صرفا تجربه یک شرایط سخت را داشته‌اند و به جز خوش شانسی، چیز زیادی برای جذاب شدن ندارند. گویی مراحلی که برای آن‌ها طراحی شده است (به‌خصوص مرحله اول و دوم) بیشتر از هر چیزی جذابیت فیلم را به دوش می‌کشند. حرارات ابتدایی که رفته رفته بیشتر می‌شود و در انتها شعله مرگباری می‌کشد، نشان می‌دهد که مرگ بسیار به آن‌ها نزدیک است و اساسا این اتاق فرار، خطرش با تمام اتاق‌هایی که دیگر مخاطبان در ذهن دارند قابل مقایسه نیست و این موضوع در ابتدای فیلم می‌تواند مخاطب را جذب فیلم کند.

 

همچنین به‌طور کلی مهم‌ترین ایده‌ای که بر جهان کلی فیلم حاکم است و اساسا نیمه ابتدایی فیلم را به همین جهت جذاب و معنا دار می‌کند، دوربین‌هاییست که در اتاق‌ها کار گذاشته‌اند. عده‌ای پشت این دوربین‌ها نشسته‌اند و از تماشای تقلای این آدم‌ها برای حفظ جانشان لذت می‌برند (همان‌طور که در خود فیلم هم اشاره می‌شود، اتاق فرار شکل پیشرفته‌ای از همان گلادیاتور قدیم است). این ایده صرف‌نظر از فضای قصه، محتوایی در دل خود دارد که می‌تواند عمیق شود. آن لحظه‌ای عمیق می‌شود که اگر به خودمان بیایم متوجه می‌شویم که ما مخاطبان نیز دقیقا به همین دلیل به تماشای فیلم نشسته‌ایم. حتی عده‌ای از مخاطبان برای تماشای این فیلم در سینما پول داده‌اند تا از از مرگ یا زنده ماندن این آدم‌ها لذت ببرند (کاملا همراه‌با مخاطبان پولداری که پشت این دوربین‌های اتاق فرار نظاره‌گر این ماجرا هستند). چنین ایده‌ایست که در ابتدا فیلم اتاق فرار را از نمونه‌های دیگرش قدری جدا می‌کند و به فیلم لایه‌های معنایی می‌بخشد. اما این تنها نیمه ابتداییست که با پرداخت جذاب مرگ دنی زیرِ زمینی یخ زده ما را امیدوار برای تماشای فیلمی جذاب می‌کند.

 

فیلم اتاق فرار,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
در این نوع قصه‌ها مسئله‌ای که از همان ابتدا برای مخاطب روشن می‌شود، ارزشیست که شخصیت‌ها باید برای آن تلاش کنند. آن ارزش بقاست

در مقدمه درباره آفت اینکه در چنین فیلمی اگر شخصیت‌ها با روش‌های تکراری و غیر قابل باور از مرحله‌ای به مرحله دیگر بروند، کاملا توی ذوق مخاطب می‌خورد بحث کردیم. اگر دقت کنید راه فرار اکثر مراحل تنها در نگاه کردن و استنتاج کردن‌های عجیب و غریب شخصیت‌ها آن هم در فرصتی بسیار اندک است. مثلا از همان شروع، وقتی بن در یک موقعیت بسیار پیچیده گرفتار شده است و هر لحظه اتاق روی سرش خراب می‌شود، تنها با مشاهدات خود می‌خواهد جان خود را نجات دهد و جالب آنکه همه چیز هم پیش چشمش است! اشاره انگشتِ نقاشی‌ها را می‌بیند و سریع به یک رمز می‌رسد. شاید نویسندگان می‌خواهند بگویند وقتی انسان جانش در خطر باشد و در چند قدمی مرگ به سر ببرد، تا حد فوق‌العاده‌ای باهوش می‌شود! در مرحله دوم، زویی در جیب کاپشن خود یک قطب نما پیدا می‌کند و ازطریق آن درنهایت به یک کلید می‌رسد (ساده نیست؟) در مرحله بعد دوباره مشاهداتشان  از تابلو‌های روی دیوار را بررسی می‌کنند و حتی در درگیری میان جیسون و بن، آن‌ها به‌جای اینکه پادزهر را از جای خاصی پیدا کنند فقط آن را می‌بینند.

 

از طرف دیگر مرگ‌ها (به جز مرگ دنی) نیز بسیار ساده طراحی شده‌اند. فیلم ادعای اسلشر بودن را دارد اما اسلشری که عملا جرات نشان دادن فرو کردن یک میخ به پا را هم ندارد و به روی چنین تصویر‌هایی کات می‌زند ابدا اسلشر نیست. یک ترسناک محافظه کارانه است که می‌خواهد از هر طیفی مخاطب داشته باشد. در هیچ جای فیلم به جز صحنه تقابل بن و جیسون، آدم‌ها به جان یکدیگر نمی‌افتند و همواره یک نفر است که یا با هوشِ خود یا با از خودگذشتگی خود موجب نجات جان دیگران می‌شود. فیلم موضعش عملا نا معین است که برای نجات این آدم‌ها تا کجا حاضر است ایده اولیه‌اش را به چالش بکشد؟ ما در حال تماشای چه ارزشی هستیم؟ ایثار آدم‌ها یا ازبین‌بردن یکدیگر؟ شاید هم تنها یک فیلم سرگرم کننده! به‌عنوان مثال وقتی جیسون در هر مرحله به فکر جان خود است و همواره سریع‌تر از سایر فرار می‌کند، در مرحله سوم تنها به زویی که او هم یک سیاه پوست است کمک می‌کند، آیا معنای خاصی دارد؟

 

فیلم اتاق فرار,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
راه فرار در اکثر مراحل، تنها در نگاه کردن و استنتاج کردن‌های عجیب و غریب شخصیت‌ها آن هم در فرصتی بسیار اندک است!

 

اصلا چرا جیسون یک سیاه پوست است؟ انتخاب این آدم‌ها درکنار هم چه منطقی دارد؟ فیلم آنقدر از کنار چنین مسائلی ساده می‌گذرد که عملا نمی‌توانیم برای فیلم چنین لایه‌هایی را متصور شویم. درحالی‌که پتانسیلی چنین قصه‌ای کاملا حکم می‌کند که فیلم به لایه‌های عمیق‌تری برود. اما فیلم به‌جای پرداختن به چنین مسائلی و عمیق شدن در آن‌ها به سراغ همان قواعد کلیشه‌ای می‌رود. کلیشه‌ای‌ترین ایده این است که شخصیت‌‌ها در انتها با طراحان این بازی رو‌به‌رو شوند و بعد هم آن‌ها را از بین ببرند. ایده خلاف قاعده بازی کردن و ازبین‌بردن دوربین‌ها به وسیله زویی نیز آنقدر در حاشیه رقم می‌خورد که اهمیت چندانی نمی‌یابد.

 

تصور کنید در یک پلان، نمایی از نقطه نظر دوربین‌های مدار بسته  اتاق را می‌دیدیم که زویی به سمت آن‌ها شلیک می‌کند. این شلیک درواقع هم به طرف آن دوربین‌ها بود و هم به طرف ما که مشغول تماشای چنین جذابیتی بودیم. آن وقت ایده ازبین‌بردن دوربین را می‌توانستیم بسیار فراتر از چیزی که در حال حاضر در فیلم اتفاق افتاده است بررسی کنیم! اینکه از جایی به بعد ما مخاطبان نیز وارد این بازی می‌شدیم. اما فیلمساز به‌جای چنین پرداخت‌های در ادامه فیلم جز آه و افسوس چیزی به‌جای نمی‌گذارد.

 

در پایان هم عملا تنها مسئله مهم سازندگان، پیدا کردن سرنخیست برای ساختن دنباله بعدی حتی به قیمت آنکه این قسمت را کاملا ناقص تمام کنند. به جرات می‌توان گفت فیلم هم هرچه نمره بد گرفته است به خاطر پایان غیر قابل بخشش آن است. بهترین توصیف را در باب پایان این فیلم، جیمز براردینلی عنوان کرده است: «اگر می‌خواهید ببینید که چه اتفاقی در پایان فیلم می‌افتد، دوستان خود را تشویق کنید تا بلیط تماشای دنباله آن را بخرند. اینگونه بودجه کافی برای ساخت قسمت بعدی نیز فراهم می‌شود!»

 

 

  • 18
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش