پنجشنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۱:۰۳ - ۲۸ تير ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۴۰۷۹۹۴
فیلم و سینمای جهان

دردناک‌ترین و ناراحت‌کننده‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان
ساخت یک پایان‌بندی راضی‌کننده برای یک فیلم کار آسانی نبوده و در بسیاری از موارد ممکن است برای افراد نازک نارنجی و رقیق القلب مناسب نباشد. اگر در این کار دچار اشتباه شوید مخاطب به خاطر آن از شما متنفر خواهد شد و یا تا سال‌ها بعد مورد تمسخر قرار خواهید گرفت.

البته شاید پایان داستان به این بدی‌ها هم نباشد، اما چرا ریسک کرد؟ خلق یک پایان‌بندی که تکان دهنده و ویرانگر است نیز به همین اندازه دشوار خواهد بود. مخاطب باید به پایان داستان اهمیت دهد و داستان آن واقعی و قابل قبول جلوه کند و اگر خوش شانس باشید قلبی شکسته خواهد شد. در ادامه مطلب می‌خواهیم شما را با فیلم‌هایی آشنا کنیم که دردناک‌ترین و ویران کننده‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما را داشته‌اند.

۱. انفجار (۱۹۸۱) - برایان دی پالما

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

این فهرست را با فیلمی آغاز می‌کنیم که پایان‌بندی آن چنان تکان دهنده و دردناک است که دوست دارید به سراغ کارگردان رفته و از او بخواهید که این پایان را به نحوی تغییر دهد. البته او این کار را نخواهد کرد، زیرا قبلاً نیز چنین کاری کرده و در آینده نیز خواهد کرد. برایان دی پالما با الهام از فیلم «آگراندیسمان» ساخته میکل آنجلو آنتونیونی، سبک هایپررئالیستی پویای او را به مرحله‌ای تازه برده و یک تریلر گیج کننده، و نفس‌گیر در مورد صدابرداری به نام جک تری ساخته که فکر می‌کند به طور اتفاقی یک قتل سیاسی را ضبط کرده است.

در این فیلم با عنوان «انفجار» (Blow Up)، جان تراولتا نقش یک مرد شبه تبعیدی را بازی می‌کند که بخشی از خود را ترک کرده است. این بخش مربوط به دورانی از زندگی اوست که برای پلیس‌های مخفی سیستم‌های شنود تهیه می‌کرده است. یکی از کار‌های او با شکست مواجه شده و پلیسی می‌میرد. به خاطر احساس گناه، جک شروع به کار در زمینه صداپردازی سینما می‌کند. اکنون همراه با دختری به نام سالی که با قتل در ارتباط است و نوار صوتی مربوط به قتل، رستگاری از هر زمانی به جک نزدیک‌تر است.

او این بار قصد دارد با طعمه قرار دادن سالی گذشته دردناکش را فراموش کند. اما این بار نیز شکست می‌خورد و جنازه‌ای دیگر روی دست او می‌ماند، این بار جنازه سالی. در سکانس آخر جری تکه‌ای از یک فیلم را نمایش می‌دهد که در آن شخصیت زن قبل از تکه تکه شدن جیغ می‌زند، اما به جای جیغ‌های او از جیغ‌های واقعی سالی قبل از مرگ استفاده می‌شود که تهیه کننده آن را می‌پسندند. جک اگر چه گوش‌هایش را گرفته، اما هیچگاه نمی‌تواند از دست این صدای زجرآور خلاص شده و آن را نشنود.

۲. کلاهبرداری (۱۹۵۵) - فدریکو فلینی

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

شخصیت‌های نفرت‌انگیز شایسته پایان‌بندی‌های دردناک خود هستند. فیلم «کلاهبرداری» (Il bidone) یکی از اولین و نادیده گرفته شده‌ترین فیلم‌های فدریکو فلینی است که زندگی گروهی از افراد خلافکار سالخوره را به تصویر می‌کشد. در خارج از شهر رم گروهی از کلاهبرداران با لباس‌های افراد مذهبی به خارج از شهر رفته و همه چیز کشاورزان فقیر را از آن‌ها می‌گیرند. در ادامه، اما شخصیت اصلی این کلاهبرداری که آگوستو نام دارد با چشم‌های غمگین و صورت پف کرده از خشونت می‌بیند که فرصت را از دست داده است.

او تلاش می‌کند پول‌های دزدیده شده را برای کمک به دخترش از همدستانش قایم کند. اما همدستانش باور نکرده و به او سنگ‌پرانی کرده و با برداشتن پول‌ها او را در منطقه‌ای پرت و کوهستانی به حال خود رها می‌کنند تا بمیرد. او شب را به صبح می‌رساند و با روشن شدن هوا، صدای آواز کشاورزانی را در بالای جاده می‌شنود.

آگوستو به سختی خود را به کنار جاده می‌رساند و درخواست کمک می‌کند، اما دسته کشاورزان صدای ضعیف او را نمی‌شنوند و به مسیر خود ادامه می‌دهند. این پایان دردناک اگر چه شایسته آگوستو و فریبکاری اوست، اما هنوز هم برای مخاطب بسیار ویرانگر است.

۳. ثانیه‌ها (۱۹۶۶) - جان فرانکنهایمر

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

مهربانی همیشه سرانجام خوشی ندارد. فیلم «ثانیه‌ها» (Seconds) که در دوران انتشارش به یک بمب باکس آفیسی تبدیل شد، اقتباسی متهورانه از یک رمان به همین نام در مورد یک فعال اجتماعی خسته و میانسال است که توسط یک کمپانی مخفی شانسی برای یک زندگی جدید می‌یابد.

اسم راک هادسون در صدر بازیگران فیلم قرار دارد، اما تا دقیقه ۴۰ فیلم نشانی از او نمی‌بینیم. شخصیت آرتور هملیتون این پیشنهاد را می‌پذیرد و پس از یک جراحی پلاستیک و رژیم ورزشی سخت در قالب شخصیت خوش چهره ویلسون نمایان می‌شود. «ثانیه‌ها» به تلاش‌های ویلسون برای کنار آمدن با زندگی جدید خود در نقش یک نقاش در میان دسته‌ای هنرمند در جنوب کالیفرنیا می‌پردازد.

او از زندگی جدید خود راضی نیست و بار دیگر به کمپانی رازآلود باز می‌گردد تا شخصیت جدیدی به او داده شود، اما آن‌ها نقشه دیگری دارند. این بار او را به اتاق عمل می‌برند، اما قرار است نقش جنازه را برای یک مشتری دیگر که دنبال زندگی جدیدی است بازی کند و راه فراری ندارد.

در سکانس پایانی شاهد چشم‌های درخشان او و مته‌ای که مغزش را سوراخ می‌کند هستیم و ساحل و رویایی که هیچگاه تحقق نخواهد یافت. آرزو می‌کنید که این پایان ویرانگر چند روز با شما نماند، اما تلاشتان بیهوده است.

۴. روشنایی‌های شهر (۱۹۳۱) - چارلی چاپلین

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

فیلم «روشنایی‌های شهر» (City Lights) محبوب‌ترین فیلم چارلی چاپلین است. در این فیلم، چاپلین در نقش معروف ترمپ با یک زن نابینا که در خیابان گل می‌فروشد دوست می‌شود. این زن فکر می‌کند ترمپ مرد ثروتمندی است و ترمپ نیز با اشتیاق نقش یک مرد ثروتمند را برای او بازی می‌کند تنها به این دلیل که خوشحال است کسی می‌خواهد با او دوست باشد. در یک داستان نوآروانه موازی، یک مرد ثروتمند با ترمپ دوست می‌شود، اما تنها زمانی که مست است خود را دوست ترمپ می‌داند.

وقتی که هوشیار می‌شود ترمپ را مانند دستمال کهنه دور می‌اندازد. دوره‌های مقطعی مستی مرد ثروتمند ارتباط نزدیکی با نابینایی دختر گلفروش دارند. او نیز تنها زمانی ترمپ را دوست خود می‌داند که در نابینایی مطلق فرو می‌رود.

در ادامه مشخص می‌شود که دختر گلفروش و مادرش در تنگنای مالی شدیدی قرار دارند و کرایه خانه آن‌ها عقب افتاده است. ترمپ سعی می‌کند با کار کردن و مشت‌زنی برای جایزه به آن‌ها کمک کند و در ادامه پس از اطلاع از این که یک درمان رایگان جدید می‌تواند بینایی را به چشمان دخترک بازگرداند بار دیگر دست به کار شده و تلاش می‌کند پول کافی برای پرواز به محل انجام این جراحی را فراهم نماید. او کار خود را به خوبی انجام می‌دهد و پس از قطع ارتباط با دخترک، ماه‌ها بعد به محل سابق باز می‌گردد، اما می‌فهمد که آن دختر یک مغازه گلفروشی تاسیس کرده است.

آن‌ها با هم روبرو می‌شوند. پایان‌بندی این فیلم فوق‌العاده است و نمی‌توان راهی برای بهتر کردن آن یافت. پایان فیلم تکان دهنده بوده و با تعلیقی دردناک همراه می‌شود. زن گلفروش که اکنون بینایی خود را بدست آورده درمی‌یابد که ترمپ مرد ثروتمندی نیست و در واقع ولگردی ساده است. اگر این فیلم کلاسیک را ندیده‌اید تماشای آن را به شما توصیه می‌کنیم، زیرا چاپلین فیلمی به این بامزگی و زیبایی نساخته است هر چند پایان‌بندی آن یکی از دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما به شمار می‌آید.

۵. سرگیجه (۱۹۵۶) - آلفرد هیچکاک

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

دو پایان‌بندی دردناک در یک فیلم! این فیلم شما را به درون قلب تاریک نابودی کشانده و شما را تنها و خرد شده در آن رها می‎‌سازد. در فیلم مشهور «سرگیجه» (Vertigo)، جیمز استیوارت نقش یک کارآگاه بازنشسته به نام فرگوسن را بازی می‌کند که توسط یکی از دوستان قدیمی‌اش استخدام شده تا همسرش را تعقیب نماید. فرگوسن بهترین گزینه برای این کار است، اما یک مشکل مرگبار دارد و آن سرگیجه داشتن است.

چیزی که در ادامه می‌آید غرق شدن در روابط جنسی و خیانت‌های ترسناک است. فرگوسن ابتدا زن مورد نظر و سپس خودش را در یک کابوس هیپنوتیزمی گم کرده و در انزوا و کرختی فرو می‌رود. او در پایان تمامی رنج‌هایش را به نمایش می‌گذارد و دیگر توان مخفی کردن آن‌ها را در خود نمی‌بیند. در نهایت مشخص می‌شود که نقص مرگبار او نه سرگیجه‌اش بلکه پا کردن عامدانه و مشتاقانه در کفش‌های شخص شکنجه دهنده‌اش بوده است.

۶. مترسک (۱۹۷۳) - جری شاتزبرگ

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

گاهی اوقات دو نفر رفته رفته دوستی عمیقی با یکدیگر شکل داده و فضا‌های خالی موجود در شخصیت دیگری را پر می‌کنند و دیدن این که چنین دوستی به پایان می‌رسد بسیار دردناک می‌شود. در فیلم «مترسک» (Scarecrow)، جین هکمن و آل پاچینو نقش دو آواره به نام‌های مکس و لاین را بازی می‌کنند که در ابتدای داستان با هم ملاقات کرده و در مسیر رسیدن به مقصدشان در کنار هم می‌مانند. مکس می‌خواهد به پیتسبورگ برود و یک کارواش تاسیس کند و لاین نیز می‌خواهد به دیتروید برود و پسرش را ببنید.

اپیزودیک، پر از جزییات شخصیتی، دارای لحظات بسیار طبیعی و جذاب بودن فیلم همراه با عنوان آن تماماً به تفاوت‌های شخصیتی این دو مرد اشاره دارد. این دو در طول سفر با اتفاقاتی روبرو شده و همزمان بر شخصیت یکدیگر تاثیر گذاشته و شخصیت‌هایشان دائماً به دیگری منتقل می‌شود. در پایان این دو به شخصیت‌هایی کاملاً متفاوت از آشنایی‌شان تبدیل شده و به ناچار از هم جدا می‌شوند. پایان فیلم بسیار بی‌صدا، شخصی، اما دردناک است و رویایی دو شخصیت را بربادرفته نشان می‌دهد.

۷. مرد فیل‌نما (۱۹۸۱) - دیوید لینچ

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

آخرین لحظات تکان دهنده فیلم «مرد فیل‌نما» (The Elephant Man) از تصورات وحشی یک نویسنده نمی‌آید بلکه داستان واقعی مردی را روایت می‌کند که در اواخر دهه ۱۸۰۰ در لندن زندگی می‌کرد. اگر چه به شکلی غمگین، اما این فیلم تقلا‌های آن مرد در مسیر تبدیل شدن از یک جاذبه نمایشی در سیرک تا یک جنتلمن تحت مراقبت و محترم را به تصویر می‌کشد.

فیلم داستان مردی به نام جان مریک را روایت می‌کند که ظاهری بسیار کج و معوج دارد و صورتش به یک هیولا شبیه است، زیرا مادرش در ماه چهارم بارداری مورد حمله یک فیل قرار گرفته بود. بدون شک تماشای سکانس‌های آخر این فیلم برای هر بیننده‌ای دردناک و غیرقابل تحمل است. او در سکانس پایانی همه چیز‌های خوب را در رویا می‌بیند و تنها چیز واقعی تاریکی شب است.

۸. زندگی زیباست (۱۹۹۷) - روبرتو بنینی

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

بردن یک بازی بچگانه و فرار از یک وحشت بزرگسالی با هم ترکیب می‌شوند تا پایان‌بندی یک فیلم کمدی زیبا را شکل دهد که حتی چارلی چاپلین نیز به احترام آن از جای خود بلند خواهد شد. فیلم کمدی، اما تراژیک «زندگی زیباست» (Life Is Beautiful)، داستان مردی به نام گویدو را روایت می‌کند که تمامی خانواده‌اش توسط نازی‌ها دستگیر شده و به کمپ‌های گاز فرستاده می‌شوند.

او برای این که پسرش را از وحشت هولوکاست دور نگه دارد به او می‌قبولاند که آن‌ها در حال انجام یک بازی یچگانه هستند که در آن برنده یک تانک اسباب‌بازی دریافت خواهد کرد. خوشحالی و خنده یک بچه و آرامش عمیق یک مادر در این فیلم، یکی از خشن‌ترین پایان‌بندی‌های سینمای مدرن را تشکیل می‌دهد. پایان فیلم شما را خوشحال، اما دچار گریه خواهد کرد.

در انتها گویدو توسط یکی از سربازان نازی به سوی مرگ پیش می‌رود، اما همچنان در نقش خود مانده و به پسرش چشمک می‌زند. او تیرباران می‌شود و روز بعد نیرو‌های آمریکایی با تانک‌های شرمن خود وارد اردوگاه شده، کمپ را آزاد می‌کنند. پسرک که فکر می‌کند برنده بازی شده، فریاد شادی سر می‌دهد و شما که واقعیت ماجرا را می‌دانید لغزش اشک را روی گونه خود احساس خواهید کرد.

۹. وقتی ما می‌رویم (۲۰۱۰) - فئو آلاداگ

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

خانواده می‌تواند منبع عشقی بی‌پایان باشد، اما ممکن است به یک ماهیت سمی و خفه کننده نیز تبدیل شده و در نهایت به یک پایان تراژیک و نمادین در درامی بی‌نقص منتهی گردد. در فیلم «وقتی ما می‌رویم» (When We Leave) یک مادر رنج کشیده به نام اومای همراه با پسرش به دامان خانواده‌اش پناه می‌برد، اما کسی از او استقبال نکرده و از او می‌خواهند که نزد شوهرش بازگردد. قاعده فرهنگی که زنان را در سایه ترحم و قیومیت مردان قرار می‌دهد نکته‌ای است که در این فیلم به نقد کشیده می‌شود.

زنان در نتیجه خشونت جسمی و روحی که متحمل می‌شوند دائماً اشک می‌ریزند و مردان به خاطر خشونت‌های جسمی و روحی که علیه این زنان انجام می‌دهند گریه می‌کنند. گاهی اوقات می‎‌دانید کجا برده می‌شوید و وقتی که به آنجا می‌رسید حیرت‌زده می‌شوید. فئو آلاداگ نیز در این فیلم همین کار را می‌کند و فیلمش را با تصاویری متفاوت از انتهای داستان آغاز می‌کند و پایان داستان اگر چه انتظارش را داشتید، اما شما را حیرت‌زده و شوکه می‌کند.

اومای از بازگشتن نزد شوهرش امتناع می‌کند، اما خانواده‌اش سعی دارند به هر شکلی او را وادار به این کار کنند. اومای و پسرش فرار می‌کنند و زندگی جدیدی را تشکیل می‌دهند و تلاش‌های مکرر او برای ارتباط با خانواده‌اش ناکام می‌ماند. در نهایت خانواده تصمیم می‌گیرد برای بازگشت آبرو، دخترشان را به قتل برسانند و قرعه به نام یکی از پسران می‌افتد که رابطه عمیقی با خواهرش دارد. پایان فیلم یک پایان تراژیک، تاریک و نمادین است که براحتی مخاطب را رها نمی‌کند.

۱۰. اومبرتو دی (۱۹۵۱) - ویتوریو دسیکا

دردناک‌ترین پایان‌بندی‌های تاریخ سینما,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

یک روز تابستانی فوق‌العاده، بچه‌ها در حال بازی در پارک، پیرمرد در کنار سگش نشسته و صدای قطاری که از همان نزدیکی‌ها عبور می‌کند.. آخرین لحه‌های این کلاسیک نئورئالیستی ما را صدا می‌زند، مانند یک دوست خوب، بازوهایش را دور شانه‌های ما فشار می‌دهد و چیزی بسیار اساسی و تاثیرگذار در مورد اشتیاق مداوم انسان به عزت نفس را با ما به اشتراک می‌گذارد. در فیلم «اومبرتو دی» (Umberto D) زندگی افراد بازنشسته پس از پایان جنگ جهانی دوم در ایتالیا به تصویر کشیده می‌شود.

اومبرتو همراه با سگش در یک آپارتمان کوچک زندگی می‌کنند، اما زن صاحبخانه تهدید کرده اگر اومبرتو اجاره معوقه خود را نپردازد او را از خانه‌اش بیرون خواهد انداخت. سگ بهترین دوست و گاهی تنها این مرد است. اومبرتو که دوستان، دولت و صاحبخانه‌اش او را به حال خود رها کرده‌اند کاملاً تنهاست. تنها سگش است که دوست، فرزند و مایه شادی اوست.

آن‌ها همدیگر را دارند، اما آیا این کافیست؟ در فیلم، ویتوریو دسیکا می‌خواهد مخاطب به طور کامل درماندگی و بی‌پناهی این پیرمرد را حس کند و عجله‌ای برای اتمام رنج‌های او ندارد. او می‌خواهد که تفاوت بین شادی این مرد و اطرافیان او به وضوح برای مخاطب عیان شود و مخاطب بی‌عاطفگی مطلق و دردناک اطرافیان نسبت به این پیرمرد درمانده را درک کند. اومبرتو سعی می‌کند سگش را رها کند، اما سگ هربار به شیوه‌ای نزد او باز می‌گردد.

حتی زمانی که اومبرتو می‌خواهد خود را بکشد سگش مانع می‌شود تا زندگی دردناک او ادامه یابد. دسیکا با پایان‌بندی خاص خود به مخاطب متذکر می‌شود که شکستن دل نیاز به باران ندارد و در یک روز آفتابی نیز می‌تواند رخ دهد، تنها اشک لازم است!

bartarinha.ir
  • 11
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش