شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۲۳ - ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ کد خبر: ۹۹۰۱۰۳۱۴۵
فیلم و سینمای جهان

نگاهی به فیلم «مرده‌ها نمی‌میرند»، ساخته جیم جارموش؛ شیوع جبران‌ناپذیر

فیلم سینمایی مرده‌ها نمی‌میرند,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,اخبار سینمای جهان

مهم‌ترین کاربرد فیلم «مرده‌ها نمی‌میرند»، این است که منتقدان سینمایی را به‌سرعت از خود متنفر می‌کند؛ سینمادوستانی که توقع دیدن صحنه‌های جذاب «گوست داگ» یا لذت‌بردن از آشنایی با شخصیت‌های نایاب «مرد مرده» را دارند و حالا با دیدن این فیلم، نمره منفی را در کارنامه فیلم‌سازی جارموش ثبت می‌کنند.

شاید جیم جارموش بدون اینکه بخواهد، توانسته این امکان را به فیلمش بدهد که علیه خواسته هوادارانش طغیان کند و در واقع این طغیان به‌روشنی در برابر سینما و رسانه است؛ سینما با انبوه تولیدات هالیوودی‌اش و رسانه با رفتار فریب‌کارانه‌اش در پنهان‌کردن واقعیت و انحراف ذهن مخاطبان بی‌شمارش به حواشی اتفاقات روزانه. با وجود کم‌و‌کاستی‌هایی که در فیلم‌نامه «مرده‌ها نمی‌میرند» دیده می‌شود، اگر قرار باشد لحن انتقادی فیلم را مرکز توجه قرار دهیم، بدون شک ارتباط جامعه و رسانه، هدف اصلی فیلم برای ایجاد موقعیتی چالش‌برانگیز است.

جارموش با فاصله‌گرفتن از آنچه منتقدان سینما از او می‌خواهند و انتخابی که او را در مرز از‌دست‌دادن هویت هنری‌اش قرار می‌دهد، سعی می‌کند در ابتدا بیانیه‌ای علیه سینما صادر کند و با ایجاد زمینه‌ای مناسب، ذهن مخاطبش را متوجه واقعیتی بیرون از دایره اتفاقات مضحک فیلم کند. اینکه او در الصاق این بیانیه به فیلمش تا چه اندازه موفق بوده، در ارزیابی ساختار کیفی فیلم‌نامه و عناصر بصری فیلم شایان بررسی است؛ اما آنچه در این میان بیش از هر چیز اهمیت می‌یابد، موضوع «برده‌داری رسانه» در وقوع یک اپیدمی خطرناک است.

در سکانس‌های ابتدایی فیلم‌نامه، واکنش اهالی سنترویل به خبرهای روزانه، تلاش جارموش برای معرفی شخصیت پنهان فیلم را نشان می‌دهد. وقتی فرن رادیو را روشن می‌کند، گزارشگر خبر تغییرات ناگهانی چرخش زمین را می‌دهد و بعد از اینکه نظر محققان را درباره این اتفاق هولناک بازگو می‌کند، توجه شنوندگان را به سخنان وزیر انرژی جلب می‌کند. بیرون کافه فرن، واقعیت در جریان است و تا چند ساعت بعد، مرده‌ها از گور بیرون می‌آیند و کاری به موضع‌گیری دانشمندان و رسانه‌ها ندارند. در اینجا رسانه تنها وظیفه نگه‌داشتن ذهن مخاطب در جایی بین سخنان وزیر انرژی و محققان علمی را دارد.

رسانه‌های گروهی و محصولاتش، در کلونی مورچه‌های فیلم «مرده‌ها نمی‌میرند»، نقش بسیار مهمی در حفظ وضعیت روانی جامعه دارند. شهروندان هر روز صبح با شنیدن صدای مجری رادیو که روز پرنشاطی را برای شنوندگانش آرزو می‌کند، آماده می‌شوند تا یک روز کاری تکراری و سخت را پشت سر بگذارند. نیرو‌های همیشه‌آماده، در طول روز ممکن است با دیدن بیلبوردهای تبلیغاتی برای خرید کالایی خاص به مارکت‌های پرفروش دعوت شوند. پادکست‌های آماده صوتی هم وظیفه آموزش زبان‌های خارجی یا سر‌پا‌نگه‌داشتن نیروی کار با تزریق دوباره یک ترانه نشاط‌آور در ساعات خستگی را دارند. این نسخه از‌پیش‌آماده حتی گاهی مثل مأمور تحویل بسته‌های روزانه در مغازه بابی، به ذهن آشفته شهروندان نفوذ می‌کند و پیامی منقلب‌کننده و مضحک را به روح و روان مشتریانش هدیه می‌دهد.

 رسانه، در این وضعیت پیش‌بینی‌ناپذیر، سعی می‌کند گزارشی درست از جزئیات واقعه به گوش مخاطبانش برساند و از طرفی باید دلیل قانع‌کننده‌ای برای وقوع یک اپیدمی خطرناک، یعنی زنده‌شدن مرده‌ها و حمله زامبی‌وار آنها بیان کند. جیم جارموش در استفاده از امکانات خنده‌آور این رویداد و پرداخت موقعیت‌های کمیک برای ایجاد رابطه بین تیپ‌های اجتماعی ایالت سنترویل، چندان دقتی به کار نبرده است؛ اما در ایجاد زمینه برای توجه تماشاگر به اضمحلال هویت سینمای تجاری و محصولات مستعمل این سیستم، موفق عمل می‌کند. در واقع جارموش نوید یک فروپاشی فرهنگی را می‌دهد که در نوع خود درخور توجه است.

زلدا وینستون، یکی از همراهان تیپیکال جارموش در این فروپاشی است. زلدا که مدتی است برای کفن‌و‌دفن مردگان به شهر سنترویل آمده، رفتار و شکل و شمایل عجیبی دارد. او هر روز مراسم خاص سامورایی‌اش را مقابل مجسمه بودا انجام می‌دهد و بعد مشغول آماده‌سازی مرده‌ها برای خاکسپاری می‌شود. شمشیر او همراه همیشگی و حافظ جسم و روحش است. اهالی سنترویل او را تازه‌واردی عجیب و ناشناخته می‌دانند. 

وقتی مردگان سر از خاک بیرون می‌آورند و مثل زامبی‌ها به جان مردم می‌افتند، او با آرامش خاص یک سامورایی شجاع (در اسلوموشن‌هایی که هرچند خام‌دستانه به نظر می‌رسد، علاقه‌مندان جارموش را مستقیما به یاد شخصیت گوست داگ می‌اندازد)، سر از تن آنها جدا می‌کند. وقتی شیوع خطرناک زنده‌شدن مرده‌ها به مرز نابودی شهر می‌رسد، زلدا با سفینه‌ای که برای نجاتش آمده است، سنترویل را ترک می‌کند.

 فیلم‌نامه با نقشه ساده‌ای که لازمه‌ ساخت موقعیت‌های کمیک است، با ایجاد مانعی دراماتیک، حد‌و‌مرز مشخصی برای ورود تماشاگر به شهر سنترویل تعیین می‌کند. این نقشه پیش از آنکه در پی دستیابی به اهداف روان‌شناسانه یا واکاوی درونیات شخصیت‌های نمایشی باشد، حضوری تیپیکال از آدم‌های فیلم ارائه می‌کند که بستر مناسبی برای رویارویی یک کلونی کوچک با اتفاقی پیش‌بینی‌ناپذیر است که به‌تدریج از حد‌و‌مرز یک شهر به تمام دنیا گسترش خواهد یافت. فیلم «مرده‌ها نمی‌میرند» با استفاده از این نقشه ساده، سعی می‌کند موقعیت اصلی داستان را به شخصیت اصلی فیلم تبدیل کند. 

در این میان، حضور یک راوی ناظر لازم است که در امتداد یک خط موازی با پیرنگ اصلی، هرمیت باب این وظیفه را بر عهده دارد؛ اما حضور او به معنای گسست رابطه میان تیپ‌ها و به‌هم‌ریختگی روایت نیست (به نظر می‌رسد جارموش در راستای تمرکز به لحن کنایه‌آمیز فیلم، باب را به‌عنوان راوی معرفی می‌کند و نه تبعیت از الگوهای رایج مشابه در طراحی پیرنگ). 

با وجود اینکه باب به‌عنوان یک جنگلیِ خانه‌به‌دوش، نقش راوی آگاه را بازی می‌کند، در واقع پیرنگ خطی فیلم «مرده‌ها نمی‌میرند» به واسطه حضور غیر‌عادی زلدا و سفر موقتی او به سنترویل گسترش می‌یابد. به‌هر‌حال خواسته یا ناخواسته جارموش با فراخوانی زلدا به فیلم تازه‌اش، پا در مسیر از‌بین‌بردن علاقه‌مندی‌های سینمایی‌اش می‌گذارد و طبیعی است که وقتی سینمادوستان و منتقدان سینمایی، رفتار مضحک زلدای «مرده‌ها نمی‌میرند» را می‌بینند، مختصات فکری‌شان درباره سامورایی محبوب «گوست داگ» دگرگون می‌شود و سالن سینما را ترک می‌کنند؛ چراکه جارموشِ «هنرمند» همچنان باید برای دوستدارانش به تولید پرسوناژهای متفاوت، میزانسن‌های بدیع، طراحی هنری صحنه‌های خاص سینمایی و به‌طور کلی تهیه خوراک برای علاقه‌مندان «سینمای جیم جارموش» مشغول باشد.

بنابراین عدول از این قاعده، گامی در جهت نشان‌دادن روی پنهان رسانه بر‌می‌دارد و ماهیت تازه‌ای به حضور جارموشِ فیلم‌ساز می‌دهد که به‌عنوان اولین مرده از گور درآمده، ابتدا باید هیبت هنری خودش را هدف گلوله قرار دهد. اینجاست که زمینه مناسب برای طرح موضوع اصلی فیلم فراهم می‌شود و با وجود نواقص فیلم‌نامه در بسط موضوع انتقادی فیلم، اسلحه جارموش می‌تواند دروغ‌پردازی رسانه و دستپاچگی سرنوشت‌ساز دستگاه‌های حکومتی در مواجهه با شیوع یک اپیدمی خطرناک را هدف قرار دهد. 

sharghdaily.ir
  • 19
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش