سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۸:۴۵ - ۲۹ تير ۱۴۰۲ کد خبر: ۱۴۰۲۰۴۲۳۷۲
تئاتر شهر

تنازع بقا؛ مصداق این روزهای تولید تئاتر در ایران

تئاتر در ایران,تنازع بقا مصداق این روزهای تولید تئاتر در ایران

روزنامه توسعه ایرانی نوشت: تابستان داغ تهران به آستانه ماه‌های محرم و صفر رسیده و بالطبع اجرای نمایش‌های کمدی تا مدتی، به تعویق خواهد افتاد. در این میان، بنابر تجربه این سال‌ها، شاهد حضور آثاری خواهیم بود که تلاش دارند فرم و محتوایی مناسب حس‌وحال این دو ماه داشته باشند. تئاتر مذهبی، فلسفی، جنایی و اجتماعی، بیش از پیش بر صحنه مشاهده خواهد شد و برای علاقه‌مندان این قبیل آثار، فرصت خوبی فراهم خواهد کرد تا به تماشا بنشینند. بنابراین برای تحلیل اجراهای صحنه‌ای ماه‌های محرم و صفر، می‌بایست به این نکته توجه داشت و آن را لحاظ کرد. 

این هفته و بعد از جشنواره عروسکی، اجرای چند نمایش مهم به پایان رسید و شاهد حضور نمایش‌های جدید از گروه‌های حرفه‌ای و گاه آماتور هستیم. یک نکته اما قابل تامل است که بعضی از اجراها برای عبور از سد مستحکم ممیزی، جغرافیای ایران را رها کرده و به شرق و غرب عالم می‌پردازند. با آنکه جهان‌وطن بودن می‌تواند ارزشمند باشد اما نباید از یاد برد که ایران امروز بیش از همیشه گرفتار مشکلات مختلف است و نهاد اجتماعی تئاتر می‌تواند با تولید آثار انضمامی، نوری بر این فضای دشوار و پرابهام بتاباند.

این هفته بنابر سنت چند ماهه روزنامه، به چهار اجرا خواهیم پرداخت که به نسبت تماشایی و قابل اعتنا هستند.

نمایش اول - حرفه‌ای

وحید منتظری بعد از اجرای نمایش بی‌نوایان در خانه هنرمندان، با نمایش «حرفه‌ای» به سالن چارسو تئاتر شهر برگشته است. نمایشنامه این اجرا که بر اساس طرحی از مجید فرهنگ شکل‌یافته را وحید منتظری نوشته و تلاش کرده، نگاهی انتقادی به مقوله جنگ در گوشه و کنار جهان داشته باشد. یک فضای نمادین که مربوط است به تلاقی سیاستمداران و فرماندهان جنگ که در نهایت به نفع سیاستمداران تمام می‌شود. نمایش حرفه‌ای با لحنی کمیک، رویکرد ضد جنگ دارد اما مشکل از آنجا آغاز می‌شود که بستر اولیه این منازعه در یک وضعیت کمابیش مبهم و سمبولیستی خلق شده و باورمندی شخصیت‌های نمایش را دشوار می‌کند. به دیگر سخن اجرا در برساختن جغرافیای سیاسی خویش، چندان کامیاب نیست و در نتیجه تمایز و تفاوت شخصیت‌ها، وضوح لازم را ندارد. فی‌المثل معلوم نیستی یک آسویی چرا با یک آکسفوردی دشمن شده و محل منازعه از چه قرار است. البته به لحاظ اجرایی، چه طراحی صحنه و چه بازی بازیگران، با اثری حرفه‌ای و فکر شده روبرو هستیم اما در نهایت می‌توان گفت این حرفه‌ای بودن بر بستر مناسبی شکل نیافته و رویکرد ضد جنگ نمایش، چندان رادیکال نمی‌شود. 

وحید منتظری و گروه اجرایی‌اش نشان داده‌اند که صحنه و مختصات آن را به خوبی می‌شناسند اما همچنان می‌توان جایگاهی که برای اجراپذیری روایت خویش انتخاب کرده‌اند را دور از مناسبات این روزهای ما دانست. نمایش حرفه‌ای می‌خواهد پسامدرن باشد اما در ادامه به استلزامات این پسامدرن بودن چندان وفادار نمی‌ماند یا آنکه نمی‌تواند وفادار بماند. 

نمایش دوم - چه

مهران رنج‌بر در نمایش «چه» به فیگور مهمی چون ارنستو چه‌گوارا پرداخته است. آن هم در مواجهه دیالکتیکی با کسی چون لری کینگ، خبرنگار مشهور برنامه‌های تلویزیونی. این دو نفر از دو جهان متضاد روبروی هم قرار گرفته‌اند تا در باب سیاست، اقتصاد، زیباشناسی و الهیات مباحثه کنند. چه‌گورای انقلابی که سرمایه‌داری امریکا را به چالش کشید و جان خویش را در این راه گذاشت در مقابل لری کینگ ایستاده با آن همه شوهای تلویزیونی. کسی که در بازتولید نظم سرمایه‌داری نئولیبرال بی‌شک مشارکت داشته است. مکان این مواجهه سیاسی بر روی رینگ بوکسی است که گویا در برزخ واقع شده و این امکان را فراهم کرده که به دور از مناسبات زندگی روزمره، این گفتگوی انتقادی صورت گیرد. 

مهران رنج‌بر همچنان با شیوه مونوگرافی، پرتره‌ای شخصی از این فیگورها ارائه داده و گاهی در این روایت سوبژکتیو، چهره‌ای دلبخواهی و غیرتاریخی بر صحنه احضار می‌کند. پس بی‌دلیل نیست که نوعی تشابه روایی در تمامی پرتره‌هایی که اجرا کرده دیده ‌شود. پرتره‌هایی مبتنی بر یک سیاست مشترک بازنمایی. در نمایش «چه» بار دیگر تلاش شده بدنی رنج کشیده، خشمگین و سرکوب شده به نمایش درآید. اما در نهایت این خشم و استیصال، نه از دل مناسبات متن که از ژست اجرا نشات می‌گیرد. 

«چه» بیش از آنکه به لحاظ سیاسی و تاریخی، خشمگین و انقلابی باشد، از طریق فرم اجرایی و شیوه بازی بازیگرانش، خشمگین است. از یاد نبریم که برای چه‌گورای ماتریالیست، انقلابی بودن بر رینگ بوکسی که در جهان برزخ واقع شده، چندان معنایی ندارد. چراکه تنها می‌توان در اجتماع بدن‌های کارگری در این جهان مادی، واجد نیروی انقلابی بود و با سرمایه‌داری نئولیبرال مبارزه کرد. نمایش «چه» مدام بیانیه و مانیفست می‌خواند، بر سر حقانیت کمونیسم یا لیبرالیسم، منازعه کلامی می‌کند اما نکته اینجاست که برای افشای مناسبات سرکوبگرانه رئالیسم سرمایه‌سالارانه، می‌توان به مانند کارگردانی چون اوستر مایر، از طریق فرم مناسب، پشت پرده نظم نئولیبرالی جهان را آشکار نمود. نکته‌ای که در سیاست اجرایی مهران رنج‌بر، مغفول مانده است.

نمایش سوم -  ط...

همکاری کهبد تاراج و مجید رحمتی، در نمایش «ط...» قابل اعتنا است. با آنکه در این نمایش هم حضور کهبد تاراج در جایگاه نویسنده‌ای تاریخ‌نگار، پرتره‌ای سوبژکتیو و ذهنی از شخصیت «طیب» ارائه می‌دهد، اما اینجا همچنان اتصالاتی با وقایع تاریخ معاصر برقرار می‌شود و روایت به تمامی تقلیل نمی‌یابد به روایتی شخصی از فیگپری چون طیب. کهبد تاراج در مقام نمایشنامه‌نویس، نشان داده بر مقوله زبان تمرکز دارد و از دل این ماجرا، توانسته تاریخیت یک دوره را با خلق یک زبان شفاهی و شخصی، تعین بخشد. اما این رویکرد گاهی تقلیل‌گرا عمل کرده و به لحاظ تاریخی، کنش شخصیت‌ها را مبهم می‌کند.    حضور مجید رحمتی در ابتدای نمایش و مشارکت دادن تماشاگران در فرایند نمایش، فی‌المثل ترنا بازی، خلاقانه است و همدلانه. نوعی پبوند تئاتر حرفه‌ای با فرهنگ کوچه و بازار مردم. 

طیبی که در این نمایش بازنمایی می‌شود، شخصیتی پیچیده و سرکوب‌شده است که امکان رستگاری یافته. اما کهبد تاراج برای مواجهه با تاریخ‌، به‌نظر می‌آید نظریه منسجمی ندارد. او می‌تواند به از فیلسوفانی بیاموزد که تلاش دارند روایت تاریخی را از چنگ فرادستان نجات دهند و گذشته را برای بحرانی کردن اکنون ما، از نو فرابخوانند.  

نمایش چهارم - چه زیبا و وحشی، زندگی من

داریوش علیزاده همان مسیری را طی می‌کند که با نمایش «سبکی» آغاز کرده بود. فرمی با ریتم تند، فشرده و سیال. اینجا با یک خانواده روبرو هستیم که در فقدان والدین، تلاش دارند روابط متشنج خویش را سامان دهند. اما این فقدان مربوط است به ذهنیت کوچکترین پسر خانواده که در یک روایت داستانی، سرنوشت تازه‌ای را برای خود و اعضای خانواده تدارک دیده است. فشردگی زمانی و مکانی، بیش از آنکه به شخصیت‌سازی اعضای خانواده کمک کند، گویی آنان را بدل به تیپ‌های اجتماعی می‌کند که بی‌وقفه حرف می‌زنند و دست به کنش‌های متناقض می‌زنند. بنابراین فضای دلقک‌واری شکل می‌یابد که مفرح است و تماشایی. ریتم سریع، تعویض بی‌وقفه صحنه‌ها، بی‌آنکه خبری از اشیا و وسایل زندگی باشد، به راحتی فضاهای متکثر اجرایی را برمی‌سازد. 

در نهایت می‌توان این نمایش را یک انحراف کوچک اما لازم از مسیر تولید مادی تئاتر در نظر گرفت. تئاترهایی که بیش از اندازه بر طراحی صحنه و رابطه انسان با اشیا متمرکز هستند اما شوقی هم در نگاه تماشاگران برنمی‌انگیزند.

البته این اجرا می‌توانست از منطق ذهنی روایت برادر کوچک خانواده فاصله گرفته و جهان خویش را بر نوعی فانتزی خودآیین بنا کند. به میانجی این رویکرد روایی، وحشی بودن زندگی و اجرا، حتی بیش از این به پیش می‌رفت و می‌توانست تماشاگران را با شگفتی بیشتری مواجه کند. اما با تمامی این نکات ذکر شده، همچنان می‌توان با مسیری که این گروه جوان در این مدت آغاز کرده و ادامه داده، همدل بود و از این شیوه اجرایی جمع‌وجور و خلاقانه لذت برد. این همدلی بستگی دارد در آینده چه مسیرهای تازه‌ای انتخاب شده و طی شود. مسیرهایی که می‌بایست زیباتر و وحشی‌تر باشند. 

محمدحسن خدایی

  • 13
  • 2
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش