دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۶:۱۷ - ۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۲۰۰۳۲۸
تئاتر شهر

کارنامه محمد مساوات در تئاتر

نوجو و غیرقابل پیش‌بینی

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,محمد مساوات

محمد مساوات با هر نمایشش تأکید تازه‌ای بر نوجویی می‌کند. او غیرقابل پیش‌بینی است و از نیروی خلاقه‌اش بهره‌مند می‌شود که با تازگی بتواند ماهیت تازه‌ای از تئاتر را پیش‌روی مخاطبانش قرار دهد. زیباتر اینکه ایرانی است و از اصالت‌های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و زیبایی‌شناسانه‌اش غفلت نمی‌کند.

این نشانه رفتن به‌سوی هویت است که آثارش را ریشه‌دار می‌کند چنانچه این روزها «بی‌پدر»، برگرفته از «شنگول و منگول» بُعد تازه‌ای از نگاه ایرانی را در گستره جهانی بازنمایی می‌کند. مساوات فعالیت‌های هنری‌اش را با نقاشی آغاز کرد و تا قبل از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، در نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی فراوانی شرکت کرد. او هم‌زمان با تحصیل در رشته نقاشی، به کارگردانی تئاتر پرداخت و نمایش‌های متعددی را روی صحنه برد. او در سال‌های فعالیت تئاتری خود موفق به دریافت جوایز متعددی در حوزه‌های نویسندگی، طراحی و کارگردانی تئاتر شد.  

آقای بکت سکسکه فراموش نشود (دانشگاه تهران، تالار استاد سمندریان، ۱۳۸۸)، ارتش میرزاملکم‌خان خانبلوکی (قشقایی، ۱۳۸۹)، این روبان سیاه (کارگاه نمایش، ۱۳۹۱)، عکس اتفاق عزیز (ماه، ۱۳۹۱)، بازیخانه قیاس‌الدین مع‌الفارق (تالار مولوی، ۱۳۹۱)، قصه ظهر جمعه (تالار قشقایی، ۱۳۹۳)، خانه‌واده (تماشاخانه ایرانشهر، سالن استاد سمندریان، ۱۳۹۳)، بیضایی (سالن سنگلج، ۱۳۹۴) و یافت‌آباد (سالن ایرانشهر، ۱۳۹۵) از جمله آثار او هستند که هر یک به‌نوعی بر این حضور مؤثر و پیش‌رونده در مسیر حرفه‌ای‌شدن تأکید کرده‌اند؛ با این نگاه غالب که مساوات یک هنرمند با نوآوری‌های درخورتأمل است.

این روبان سیاه

«این روبان سیاه» از محمد مساوات یک دانشجوی قابل‌تأمل ساخت. در نمایش این روبان سیاه، مساوات می‌خواهد در فضاسازی موفق بنماید و تلاش مضاعفی را مبذول داشته است. بازیگران هم در برخی لحظات و مواقع موفق می‌نمایند و در جاهایی هم دچار افراط و تفریط در القای حس و عمل می‌شوند. شاید حضور برخی از نقش‌ها چندان جلوه و تأثیری در فرایند نمایشی‌شدن آن نکرده باشد؛ مثلا شخصیت مرد خل‌وچل هیچ کارکرد خاصی ندارد، حتی جلوه سرگرم‌کننده و مفرحی هم ندارد که بخواهد دلیل غیرمنطقی‌اش را این‌گونه توجیه کند. همین روند مانع از تحقق یک بازی کاملا درست خواهد شد.

بخشی از این بازی در متن، لطمات و صدمات خود را دیده و بخشی هم به جریان هدایت بازیگران و حس‌وحال خود بازیگر برمی‌گردد که از ورود به مرحله کامل‌شدن منع شده است. البته کارگردان در به‌کارگرفتن اشیا و وسایل صحنه تا حد زیادی موفق است و لحظاتی که از ترکیب بازیگران و اشیا تصویر و فضا می‌سازد، باز هم دامنه این موفقیت افزون‌تر می‌شود. بنابراین در اتکای به کلمات است که کاملا کم می‌آورد و آسیب اساسی را از همین ناحیه می‌خورد. مشکل عمده در پردازش قصه این نمایش است که درحال‌حاضر با درجه پایینی از باورپذیری روبه‌رو می‌شود؛ هرچند گروه در اجرا توجه و عنایت ویژه‌ای به فضاسازی و ضرباهنگ کرده و در القای فضاهای فراواقعی تلاش مضاعفی را به کار گرفته است. همچنین خود نمایش با کدهای جلورونده و عقب‌رونده بافت کلی اثر را دچار افت‌وخیزهای بسیار می‌کند؛ یعنی نمایش علاوه بر فضاهای سوررئال از پیچیدگی قصه برخوردار است و این اساس کار را کمی قرص و محکم می‌کند، اما مشکل عمده به همان روابط سست برمی‌گردد که باورپذیری آدم‌ها و اتفاقات را کم‌رنگ می‌کند.

بازیخانه قیاس‌الدین مع‌الفارق

بازیخانه قیاس‌الدین مع‌الفارق نیز می‌توانست نام او را در مقام یک حرفه‌ای مطرح کند، هرچند هنوز دانشجو بود، اما افراد حرفه‌ای از او استقبال کردند. داستان این نمایش درباره شاهزاده «قیاس‌الدین مع‌الفارق» بوده که صاحب فرزند می‌شود و پزشکان دستور می‌دهند این کودک هرگز نباید بخوابد و... . سبک این نمایش تعزیه بوده که به صورت طنز و نقدی به اسطوره اجرا می‌شود. ساناز سیداصفهانی، نویسنده، درباره این اثر معتقد است: در بازیخانه قیاس‌الدین مع‌الفارق از آکسسوار خبری نبود. چنددقیقه اول دلم را زد. بعد یاد حرکات زن جادویی جک و لوبیای سحرآمیز افتادم. در بالای ابرها؛ نمایشی ایرانی، سرشار از دیالوگ‌هایی که به سجع آراسته بودند و سخت و سنگین نبودند و اما کاملا شاعرانه و ایرانی. نمایشی با بازی‌دربازی و روایت‌درروایت.

سؤال‌هایی که باید حل شود. خنده‌هایی که در انتها روبه‌روی آینه‌ای که جلو مخاطب قرار می‌گیرد می‌ماسد بر تن. شخصیت‌های نمایش ایرانی، کارد به استخوانشان می‌رسد. برای فرزند شاه اتفاقی می‌افتد. او که از بدو تولد سرنوشتی شوم دامنش را گرفته، دست‌کمی از ادیپ شهریار ندارد. پزشک بر او حکم می‌کند برای زنده‌ماندنش کسی رویش را نبیند و او هرگز نخوابد تا زنده بماند. پزشک چه کسی است؟ نظربازی بر همسر شاه. عشق گذشته. قربانی خواستن. همه آنچه در نمایش‌های کلاسیک باعث کاتارسیسم و کشش می‌شود به صورت ایرانی در این نمایش و در جای درست دیده می‌شود. با ابتکاری از شیوه اجرائی خاص. اسلوموشن و برعکس... لب‌خوانی و نقش‌خوانی و نقش‌درنقش. هر دو کار واقعا دیدنی است.

قصه ظهر جمعه

حسین کیانی، نویسنده و کارگردان، درباره قصه ظهر جمعه نوشته است: محمد مساوات پس از دو، سه کار درخشان در حوزه تئاتر دانشجویی به‌نوعی پا به عرصه تئاتر حرفه‌ای نهاده و با گروهی جوان، نمایشی ایرانی ساخته که در نوع خود می‌تواند یکی از چندین بُعد تئاتر ایرانی یا ملی ما را نمایندگی کند. آدم‌هایی که در این نمایش همه دست به یکی کرده‌اند یا لااقل همدل‌اند که خواهر خود را به حجله ناخواسته‌اش بفرستند. خود پیش از این قربانی‌شده دَم همان حجله عروسی‌اند. مثل همان گوسفندی که هنوز قصاب برای کشتنش نیامده. در بعدازظهر جمعه‌ای که عروسی در خانه هاشم برگزار است، چندین موضوع دیگر غیر از عروسی مطرح است.

مهاجرت برادر کوچک‌تر به ژاپن، کرایه‌دادن فیلم‌های مجاز و غیرمجاز، بیماری مشکوک پدر، درس و دانشگاه اسماعیل، اختلاف طبقه عروس خانه یعنی زن هاشم و داماد خانواده یعنی شوهر اکرم و موضوعات دیگر که نویسنده با هوشیاری همه را در میانه داستان عروسی موبه‌مو و با جزئیات بیان می‌کند و بزنگاه‌های داستان و آنچه روند نمایش‌نامه‌ را به کلی برمی‌گرداند و باعث درگیری، تشنج و تشتت آدم‌ها می‌شود یعنی مسئله عروسی و مسائل پیرامون آن را که مهم‌ترینش عشق همچنان پایدار عروس به محسن است به‌عنوان ضربه‌های اصلی و امواج کوبنده نمایش خود برمی‌گزیند و به‌موقع به سوی تماشاگر روانه‌اش می‌کند.

خانه. وا. ده

«خانه. وا. ده» نمایشی درباره خودکامگی فردی است. پدر در مقام خودکامه‌ای بی‌چون‌وچرا خانواده‌ای را تا سرحد نابودی پیش می‌برد. در وضعیت بسته همه باید تابع یک نفر باشند و برعکس در وضعیت باز همه تابع نظر جمع هستند. در «خانه. وا. ده» به دلیل فروپاشی است که شکل ظاهری خانواده هم تغییر کرده و به این شکل فروریخته و با فاصله ادا شده است. پدر هواپیمای مسافرتی می‌خرد که موقع سفر از آن استفاده می‌کنند اما این خرید مجازی است و دروغی محض. همه پذیرنده‌اند کورکورانه اما پسر بزرگ نمی‌پذیرد. پدر پسر را طرد می‌کند و این انکار تا مرگ پسر بزرگ پیش می‌‌رود. حالا روح پسر بزرگ در این «خانه. وا. ده» سرگردان است، او آمده تا خانواده را با ندای حقیقت متحول كند. دختر نفر دومی است که تابع این حقیقت محض می‌شود. او با روح پسر بزرگ در ارتباط است و حالا به دنبال انکار مسائل دروغین است. در نظام بسته پدر، دختر باید از گردونه هستی حذف شود. مرگ او مادر را پریشان می‌کند که او متوجه حضور متافیزیکال بچه‌هایش می‌شود. مادر هم به ناچار دچار دیوانگی است و او هم از این حضور می‌گوید. مادربزرگ و پدربزرگ هم دیوانگی را تجربه می‌کنند. انگار نوبت به پدر هم می‌رسد و فقط این پسر کوچک است که همچنان در جهان خودش سیر و سیاحت می‌کند.

بیضایی

بیضایی نمایشی متفاوت با دیگر آثار این کارگردان نوجو و خلاق که تاکنون با نمایش‌های قیاس‌الدین مع‌الفارق، قصه ظهر جمعه، خانه. وا. ده و بیضایی نشان داده آدمی تنوع‌طلب، جسور و بسیار ساختارشکن است. در بیضایی او فن و شیوه برخوانی را به نفع اجرائی نوین درهم می‌شکند که شاید برای واپس‌گرایان سنت‌های نمایشی چندان جالب نباشد. او نگاه متفاوتی در عرصه درام ایرانی دارد و از منظر خود سیاوش، رستم، سهراب و ضحاک را در سه تابلو، اما در طراحی صحنه واحدی نمایش می‌دهد. در این نمایش می‌توانست اتفاقات خوشایندتری نیز به وقوع بپيوندد اما انگار نام بیضایی مانع از آن شده باشد. به هر تقدیر او زبان آرکائیک را به اوجگاهی می‌رساند که از دایره تقدیرات و ملزومات زبان نمایش ایرانی بیرون است اما خود رویدادی نیست که بشود به آن اتکا کند؛ یعنی در جایی معلق می‌ماند که جستجوگری محمد مساوات را به نتیجه لازم نمی‌رساند؛ بنابراین پیامدی نیز از این تلاش او قابل تصور نیست. هرچند تلفیق این اجرا با شیوه بیومکانیک میرهولد، خودش تأمل‌برانگیز است. به هر روی بیضایی هم در کارنامه مساوات قابل استناد است و می‌توان انتظار داشت که در آینده، شاهد اتفاق بهتری از این رویکرد باشیم.

یافت‌آباد

مساوات در یافت‌آباد از مرزهای رئالیسم گذر می‌کند و در آنجا می‌توان تصورات غریبی از انتزاع واقعیت مانند دیگر آثارش را جست‌وجو کرد. خانواده‌ای در آستانه یک مشارکت، در یک اسباب‌کشی شرکت می‌کنند. رابطه گرم خانواده با شوخ‌طبعی بدون مرزی همراه است. ناگهان اعضای خانواده متوجه می‌شوند پول خرید زمینی مشارکتی گم شده است. افراد یکدیگر را متهم به دزدی می‌کنند. روابط در تمام سطوح از هم متلاشی می‌شود. در این بازی بی‌قاعده یا هجو رفتارها همه مقصرند و همه می‌توانند به سوي هم انگشت اتهام را دراز کنند اما بی‌خبرند از آن بازی‌ای که در آن یکی از دوستان بیمارشان را که به شوخی در دستشویی زندانی‌اش کرده‌اند، به دلیل دیررسیدن داروها یا هوای بد آنجا دچار مرگ می‌شود. هرچند در این ميان نیز پول خانه اشتراکی نیز بر باد است. مساوات با نمایاندن فاجعه روابط انسانی، آرام و قرار را از مخاطب می‌گیرد و او را متوجه کرده‌ها و ناکرده‌هايش می‌كند و این زبان و بیان کمدی و تراژیکی است که انگار گریبان همه را گرفته است.

بی‌پدر

بی‌پدر درواقع دراماتورژی نوینی از همان داستان کودکانه بزبزقندی یا شنگول، منگول و حبه انگور است؛ با این تفاوت عمده که دیگر از آن نگاه لطیف که مثبت بر منفی به دلیل هوشیاری مادرانه چیره می‌شود، خبری نیست بلکه این مسیر واژگون می‌شود و خانم‌بزی گرگ و آقاگرگه بز می‌شود و این همان احتمال غریبی است با نگاه گروتسک که ما را به چالشی غریب می‌خواند. نمایشی که در نوع خود در بازنمایی وضعیت انسان دگرگون‌شونده در مسیر تاریخی رو به جلویش بعید نیست که به چنین جایگاه هولناکی نیز برسد. به هر تقدیر همیشه تصور انسان از پایان جهان هولناک بوده است. در اینجا نیز همه دست در دست هم داده‌اند که گردونه را خلاف‌آمد متعارف‌ها پیش ببرند و این خود قضیه را پیچیده و دور از ذهن می‌كند.

اما زیبایی‌اش در اینجاست که این فضای کابوس‌گونه در دورها هم قابل تصور است و همین آن را منجر به امر حقیقی می‌كند و ما را با تصوراتی که می‌شود از روح و روان حیوانی و هیولاگونه انسان مواجه كند، آشنا می‌كند. مساوات این بار نیز وضعیت گروتسک را در جایی خلاصه‌شده نمایان می‌کند. یک راه‌پله که در آن انگار قرار نیست زاویه دیدی هم تغییر کند، رویدادها و برخوردها اجرا می‌شود. اجرائی که در آن همه‌چیز غیرمعمول است و همین موجاموج احساسات را به فراسوی خیال می‌برد و این فانتزی همراه با خشم و خشونت است که دوام و بقایی می‌یابد که تا همیشه آزاردهنده خواهد بود چون این انسان نیست. مساوات اندیشه‌ای را در بازخورد تکنیک‌ها به چالش می‌کشد. اینکه همه اینها استحاله می‌شوند در غیر از خودشان می‌تواند بسترساز باورهای تازه‌ای باشد که هر تماشاگری را به هولناکی قابل یقینی سوق دهد.

sharghdaily.ir
  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش