چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۳۴ - ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۲۰۶۰۴۶
تئاتر شهر

کارگردان «دَدِه خانم»: سالن‌های نمایش دچار هرج و مرج شده‌اند

جواد عاطفه,اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر

این روزها نمایش«دَدِه خانم» به نویسندگی و کارگردانی جواد عاطفه و بازیگری عاطفه پاکبازنیا در تماشاخانه «دا» روی صحنه رفته است. در این نمایش که به صورت «مونودرام» روایت می‌شود با مادری روبه‌رو می‌شویم که مرده‌شور است و فرزندش را از دست داده است. این زن با موقعیت غمناکی روبه‌رو می‌شود. این دومین نمایش از سه‌گانه زنانه‌ای است که «عاطفه» اجرا می‌کند. این کارگردان تلاش دارد در سه‌گانه خود سه زن را در سه موقعیت مختلف قرار بدهد. به همین مناسبت با او گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

شما دو قسمت از یک سه‌گانه‌ زنانه را روی صحنه برده‌اید. چه شد که تصمیم گرفته‌اید یک سه‌گانه زنانه را اجرا کنید؟

واقعیت ماجرا این است که اجرای این سه‌گانه دارای دو مسئله کلی است. در ابتدا، این نمایشنامه‌ها را برای بازیگری به نام عاطفه پاکبازنیا نوشتم که همسر بنده است. در گام بعدی، آن‌ها را برای تماشاخانه «دا» با تمام فضا، شکل و شمایلی که دارد نوشته‌ام. این متن‌ها درباره سه زن در سه موقعیت مختلف است. در نمایش «خانم ایکس» زنی را در موقعیت زندگی فرامرزی نمایش دادم. نمایش «دَدِه خانم» درباره زنی کاملا ایرانی است. نمایشنامه سوم هم به نام «خانم» است. یک نمایش طنز درباره پسری که تغییر جنسیت داده است. این پسر به علت «تِرَنس» بودن، با نام «خانم» صدا زده می‌شود. اگر اتفاق خاصی نیفتد بخش سوم سه‌گانه ما در اسفند همین سال روی صحنه خواهد رفت. این سه زن، در سه موقعیت و سه سن مختلف هستند. علاقه داشتم که این زنان را به خوبی ترسیم کنم. همیشه با لحن شوخی به دیگران می‌گویم من آدمی هستم که برای یک دکمه، یک کت و شلوار می‌دوزم. کت و شلواری ندارم که برایش دکمه پیدا کنم. 

 

درباره شیوه نمایشنامه‌نویسی خودتان بگویید. بیشتر روی موقعیت تمرکز دارید یا شخصیت حرف اصلی را برای شما می‌زند؟

در ابتدا باید بگویم که موقعیت، شخصیت و دیگر چیزها برایم مهم نیستند. همه چیز با هم هستند. بیشتر اجراهایی را که روی صحنه می‌برم به نویسندگی خودم هستند. بنابراین نور، طراحی صحنه، صدا، لباس و اشیاء روی صحنه مانند چرخ‌دنده‌هایی هستند که کار من را پیش می‌برند. با این وجود، شخصیت برایم از موقعیت مهم‌تر است. شخصیت‌ها را در موقعیت‌های گوناگون قرار می‌دهم. در نمایش «دَدِه خانم» زنی را داریم که مرده‌شور است. با توجه به باورهای ذهنی و مذهبی که داریم، مرده‌شور کسی است که مرده‌ها را پاک می‌کند. این پاکی برای آخرت است. همین انسانی که پاک کننده تن یک مرده است کار بسیار سختی دارد. همه ما در چنین شرایطی با حزن و اندوه فراوانی روبه‌رو می‌شویم و می‌خواهیم عزیز از دست رفته‌مان به بهترین نحو ممکن بدرقه شود. این نمایش درباره مناسک مرگ هم است. فکر کنید، انسانی که مرده‌شور و کارش برای ما مهم است، در بیرون از فضای مرده‌شورخانه، انسانی مطرود، غمناک و تنها است. انسان‌های دیگر از او دوری می‌کنند. شخصیت این زن برای آ‌ن‌ها ترسناک است. این انسان دست به مرده می‌زند و برای دیگران غریب است.

 

چند سالی که گروهی می‌گویند نمایشنامه‌نویسی ما با مشکل مواجه شده است. عده‌ای اعتقاد دارند زبان نمایشنامه‌نویسی امروز ما از زبان ترجمه می‌آید و برخی دیگر معتقدند از زبان الکن تاریخی می‌آید. گروه دیگری هم می گویند زبان نمایشی ما مسیر خود را با قدرت ادامه می‌دهد. نظر شما چیست؟

واقعیت ماجرا این است که متوجه چنین اصطلاحاتی نمی‌شوم. اصلا چه معنایی دارد بگوییم: «زبان ترجمه» یا «زبان الکن تاریخی». ولی این را می‌توانم بگویم هر کسی به اندازه درک، شعور و مطالعه خودش از زبان بهره می‌برد. یک مترجم، قاعدتا تحت تاثیر ساختار زبان افرادی که از آن‌ها ترجمه کرده و حتی آموخته است. البته فردی که روی آثار کهن پژوهش می‌کند، چه بخواهد و چه نخواهد آن متون در ناخودآگاهش رسوخ کرده است. بگذارید برایتان مثالی بزنم. تماشاگری نمایش «دَدِه خانم» را دیده بود و پیش من آمد.

 

قصه نمایش درباره زنی که مرده‌شور است، حالا فرزندش مرده است ولی او نمی‌خواهد بچه‌اش را خاک کند، می‌خواهد هر دو با هم دفن شوند. آن مخاطب می‌گفت: «زن به مثابه تهمینه و بچه به منزله سهراب است.» باور کنید اصلا به چنین چیزی فکر نکرده بودم. آن فرد به خاطر اینکه روی ادبیات کهن ما مسلط به چنین تحلیل رسیده است. حس من بر این است که زبان صحنه‌ای، با هر برچسبی که رویش می‌چسبد، باید زبانی منطبق با موقعیت باشد. زبان نمایشی باید برابر با موقعیت نمایش باشد. در نمایش «خانم ایکس» شکل زبانی را برگزدیم که زنی از اروپای شرقی را نشان بدهد. در نمایش «دَدِه خانم» شکل زبانی را برگزیدم که کاملا ایرانی است. قطعا زبان این زن با آن زن فرق می‌کند. 

 

به نظر می‌رسد علاقه‌مند به سبک، شیوه و اجرای «اکسپرسیونیستی» هستید. درباره شیوه کارگردانی خودتان هم بگویید.

فضای «اکسپرسیونیستی» را بسیار دوست دارم. شاید به خاطر این باشد که برخی از کارهای «یوهان اگوست استریندبرگ» را ترجمه کرده‌ام. او از سردمداران «اکسپرسیونیسم» در تئاتر اروپایی است. شاید یکی از علایق من کنتراست بالا باشد. احساس می‌کنم، جامعه ایرانی به دلیل شرایط روانی که دارد با فضای ملایمی روبه‌رو نیست، بلکه فضایی کاملا پر کنتراست دارد. در واقع، صفر تا ۱۰۰ فضای انسان‌های ایرانی به شدت متغیر است و چنین چیزی در فضای «اکسپرسیونیستی» جواب می‌دهد. آن چیزی که اروپا در اوایل قرن بیستم تجربه کرد و منجر به دو جنگ بزرگ جهانی شد باعث شکل‌گیری سبک «اکسپرسیونیستی» شد. فضایی هول‌آور که پر از سیاه و سفیدی است. تلاش کردم به همچین چیزی برسم. 

 

گروهی اعتقاد دارند که نمایش‌های ما از «دیالوگ» (گفت‌وگو) دور شده و به سمت «مونولوگ» (تک‌گویی) پیش رفته است. نمایش شما هم به نوعی «مونو درام» یا «مونولوگ» است. به نظرتان چنین اتفاقی از فضای جامعه ما می‌آید یا به خاطر فضای تئاتر خصوصی اینگونه شده است؟

اصلا با قصد و نیت قبلی به سوی نوشتن مونولوگ نرفتم ولی قطعا چیزی درون من بوده که نمایشنامه‌ام چنین شده است. با تمام این احوال نمایشنامه را از روی عمد تنها برای عاطفه پاکبازنیا نوشته‌ام. می‌خواستم تنها یک بازیگر داشته باشم. مطمئن هستم که این اتفاق به دلیل شرایط روانی جامعه ما رخ داده است. سه زن، این سه گانه، واگویه‌های شخصی را بیان می‌کنند. خودشان در برابر خودشان هستند. آن سه زن در فضای مالیخولیایی هستند. هذیان‌گویی می‌کنند. تنهایی آن‌ها آن‌چنان عمیق است که خودشان با خودشان حرف می‌زنند. زن در جایی دیالوگی با این مضمون دارد: «خوش به حال اون‌هایی که کس دارند، بد به حال اونهایی که کس دارند و بی کس هستند.» ظهور مونولوگ به دلیل ظهور مدرنیسم و تنهایی انسان‌هاست. ما ایرانیان هم در چند دهه گذشته یک «شبهه مدرن» را تجربه کرده‌ایم. این تنهایی ما هر روز عمیق‌تر می‌شود. خبرهایی شنیده می‌شود که انسان‌ها با خودشان ازدواج می‌کنند. خیلی از این مسائل از خودخواهی انسان‌های عصر مدرن می‌آید. دیگر خرد جمعی و مردم دیگر مهم نیستند. فضای دنیا با همین تفاسیر در حال رادیکال شدن است.

 

تئاتر خصوصی را چگونه می‌بینید؟ برای شما سود یا ضرر داشته است؟

دومین اثری است که در تماشاخانه‌ای خصوصی «دا» روی صحنه می‌برم. کاری هم در گذشته با پنج شخصیت در تئاتر شهر استکهلم سوئد روی صحنه بردم. در هیات مدیره کانون نمایشنامه‌نویسان هم هستم و در جریان چند و چون شکایت‌ها از سالن‌های خصوصی هم قرار دارم. بنابراین از این زاویه صحبت می‌کنم. شکل‌گیری تئاتر خصوصی به شدت لازم است. از این ماجرا گریزی نیست. ضرورت زمانه ما این است. ولی دولت باید از کارهای فاخر حمایت کند. واقعیت این است که در همه دنیا سالن‌های دولتی برای همه سلایق و اجراها مناسب نیستند. به همین دلیل که در کنار «برادوی» آمریکا، «آف آف برادوی» هم شکل گرفته است. 

 

مشکل اساسی ما نداشتن هویت سالن‌هاست. سالن‌های نمایشی در «برادوی» و «آف آف برادوی» اجراهای مشخصی دارند. شما می‌دانید که چه نوع کاری را خواهید دید. 

 

مشکل ما این است که سالن داریم ولی فهم سالن‌داری نداریم. اصلا منظورم تماشاخانه‌ای خصوصی «دا» نیست. در برخی سالن‌ها از نمایش «سیاه‌بازی» تا «پست‌مدرن‌ترین» اجراها را در یک روز شاهد هستید. این موضوع فاجعه است. مخاطب باید بداند در کدام سالن، تئاتر تجربی را خواهد دید. باید بدانیم که تئاتر آزاد یا تئاتر تجاری در کدام سالن‌ها اجرا می‌رود. ما به دلیل نداشتن هویت سالن‌های نمایشی دچار هرج و مرج شده‌ایم. در سینما تکلیف مشخص است. شما می‌دانید سینمای هنر و تجربه یا سینمای مستقل را در کجا ببینید.

 

 

ebtekarnews.com
  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش