یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱:۳۱ - ۱۷ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۴۴۲۶
رادیو و تلویزیون

بیست و دومین برنامه ماه عسل با حضور موتورسواران کراس در دل جبهه‌های جنگ

قسمت بیست و دوم برنامه ماه عسل 97,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون
برنامه ماه عسل امشب میزبان مهمانان موتورسواری بود که توسط دکتر چمران شناسایی و به جبهه اعزام شده بودند.

به گزارش سرپوش، مهمانان برنامه امروز ماه عسل دو موتور سوار بودند که متولد سال ۳۷ و ۳۹ بودند.

 

یکی از مهمانان گفت: اهل سلسبیل است و  از ۹ سالگی عشق موتور بوده و سوار موتور برادرش می‌شد. عمو عباس مهمان دیگر برنامه گفت: اهل قیاسی در خیابان ۱۷ شهریور است. او از مخالفت خانواده اش با موتور و موتور سواری گفت و این که با پول آن زمان که هزارتومان بود یک موتور کوچک خرید. با حقوق کارش یک موتور قسطی خرید که بعد از پرداخت بخشی نتوانست قسطش را بدهد و صاحبش آن را پس گرفت. این روند ادامه داشت تا این که با شروع انقلاب موتور کراس خریداری می‌کند.

 

مهمان اهل سلسبیل گفت: به اندازه‌ای موتورم توقیف شد تا با موتور به جبهه رفتم. عمو عباس از برج میلاد کنونی به عنوان پیست و مکان موتورسواری در اوایل انقلاب گفت.

 

مهمان اهل سلسبیل گفت: روزی در حال موتورسواری در گیشا و برج میلاد دکتر چمران مقابلش را میگیرد و او را نصیحت به رفتن به جبهه با موتورش می‌کند. او که به دنبال رها شدن از موتور گیری‌ها بود تصمیم گرفت به خاطر موتورش به جبهه رود بنابراین با بسیاری از دوستان موتور سوارش به جبهه می‌روند، اما پس از مدتی که دوستانش در جبه به شهادت می‌رسند فضای جبهه او را زمین گیر خود می‌کند.

 

عمو عباس گفت: روزی محسن طالب زاده جلویش را میگیرد و او را نزد دکتر چمران می‌برد. دکتر چمران به او می‌گوید این کار‌ها که می‌کنی در جبهه می‌توانی در برابر موشک انجام دهی؟ گفت: بله. دکتر جواب داد شما به درد جبهه می‌خورید.

 

عمو عباس در ادامه گفت: عزیزجان تیکه کلام دکتر چمران بود که در خطاب به همه بیان میکرد و با  آرامی حرف می‌زد. عمو عباس گفت: تصورمان این بود که جبهه خانه خاله است و دنبال عشق و حال و موتورسواری بودیم.

 

او گفت: وقتی وارد نخست وزیری شدم دیدم همه دوستان موتور سوار و بچه محل‌ها امده اند که به جبهه روند. وقتی سوار اتوبوس شدند یک شخص آمد و توصیه کرد که خانه خاله نمی‌روید و هر کسی می‌خواهد نیاید مشکلی نیست. اما گروه دوستان نشستند و راهی جبهه شدند.

 

وی ادامه داد در راه اتوبوس چپ کرد، اما اتفاقی برای کسی نیفتاد. یک طرف اتوبوس شیشه نداشت و افرادی که در آن سمت بودند سرمای زیادی را تحمل می‌کردند.

 

عمو عباس گفت: ده نمکی اخراجی‌ها را کاملا از روی واقعیت ساخته فقط کسانی که در اخراجی‌ها بازی می‌کردند انگشت کوچیک ما هم نمی‌شدند.

 

وقتی وارد جبهه شدند با موتورهایشان به اندازه‌ای حرکات نمایشی انجام دادند که صدام پیغام داد قهرمانان موتور سواری ایران که به اهواز امده اید بیایید که در پناه من هستید.

 

به این موتورسواران در ادامه مسئولیت زدن تانک‌ها را دادند و ان‌ها نیز در کنار موتورسواری ارپیچی هم می‌زدند. پس از مدتی کار شناسایی به ان‌ها داده شد.

 

در ادامه برنامه احسان علیخانی از کمک مردمی به آزادی زندانیان غیر عمد گفت و این که ۱۸ هزار نفر به این پویش کمک کرده اند و مبلغی معادل ۱۶ میلیارد تومان تا کنون از سوی مردم به این پویش واریز شده است.

 

یکی از مهمانان بعدی برنامه ماه عسل قهرمان مسابقات یاما‌ها در تهران بود و با دکتر چمران در بخش حفاظت فعالیت می‌کرد.

 

عمو رضا مهمان دیگری بود که در ۷ سالگی در  موتورسازی و موتور سواری فعالیت می‌کرد. او از تعمیر ۸ موتور برای اعزام به جبهه گفت و این که خودش هم همراه موتور‌ها عازم جبهه شد.

 

مهمان دیگر برنامه عمو جلیل بود که به گفته دوستانش از قدرت بدنی بالایی برخوردار بود. در زمان جنگ خبر زخمی و شهادت عمو جلیل منتشر می‌شود و دوستان از این خبر روحیه خود را از دست دادند.

 

عمو عباس که به نمایندگی عمو جلیل صحبت می‌کرد از اچار فرانسه بودن عمو جلیل و بلد بودن منطقه جبهه بدون نقشه گفت. او ادامه می‌دهد که تانک در مصاف روبرو با ماشین عمو جلیل قرار می‌گیرد؛ و ترکش خمپاره به مغز او می‌خورد و دست و پای سمت راست بدنش فلج می‌شود. او را به عقب می‌برند، اما در همه جا پخش می‌شود که عمو جلیل به شهادت رسیده است.

 

جنازه به بیمارستان اهواز فرستاده می‌شود و با هواپیمایی که جنازه‌ها را به تهران می‌برد او را نیز می‌برند. در سردخانه بیمارستان بخار روی مشما مینشیند و متوجه می‌شوند او زنده است. به مدت شش ماه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری می‌شود و کم کم بهبود پیدا می‌کند.

 

عمو جلیل قدرت تکلمش را به دلیل ترکش مغزش از دست داده است و  با یک دست کارهایش را انجام می‌دهد و موتور سواری و موتورسازی می‌کند.

 

عمو عباس می‌گفت: جلوی چشممان تیر در مغز هم سنگری می‌خورد و خود ما هم چند بار تیر خوردیم که یکی دو بار آن اصلا ثبت نشده است.

 

احسان علیخانی در ادامه برنامه از عمو جلیل پرسید باز هم جنگ شود باز هم می‌روی؟ و او با اطمینان دستش را نشان داد یعنی با همین یک دست هم دوباره در جنگ شرکت می‌کنم.

 

مهمانان برنامه از مهربانی،خاکی بودن و ساده زیستی شهید چمران گفتند.   

 

در پایان احسان علیخانی از مهمانان برنامه پرسید شما با این همه ترکش در بدن اگر جنگ شود باز هم می‌روی د. آن‌ها پاسخ دادند ما حتی از جیب خود نیز هزینه می‌کنیم کما این که تا کنون یک تومان هم برای مقاومت و دفاع دریافت نکرده ایم.

 

 

mizanonline.com
  • 19
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش