شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۲:۴۲ - ۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۲۰۰۵۰۸
رادیو و تلویزیون

پاسخ های «محمدکاظم تاتار» برنده جایزه صد میلیونی «برنده باش»

داستان مَرد جیگردار

محمدکاظم تاتار,اخبار صدا وسیما,خبرهای صدا وسیما,رادیو و تلویزیون

شاید هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد که برنده پله آخر «برنده باش» متولد ٧١ و یک نظامی باشد. ازطرفی خودِ برنده این پله هم فکرش را نمی‌کرد که اطلاعات عمومی‌اش در سایه اظهارنظرش درمورد مَردان و زنان قرار گیرد. «محمدکاظم تاتار» که در پیج «برنده باش» و فضای مجازی به اشتباه «تارتار» معرفی شده،  برنده پله آخر برنامه «برنده باش» است. او هر روز ساعت ٦ صبح سربازهایش را آموزش می‌دهد و در وقت‌های دیگر دانشجوی زبان انگلیسی است.

 

محمدکاظم در گفت‌وگو با «شهروند» به همه انتقادهایی که به صحبت‌هایش شده پاسخ می‌دهد. او می‌گوید «در پله آخر «برنده باش» چه کسی به فکر مبارزه طلبی است؟» محمدکاظم حتی وقتی که بعد از صحبتش درباره جیگرداشتن مَردها با اعتراض تماشاگران مواجه می‌شود، حرفِ خودش را می‌زند که «مَرد «مَرد» است و زن «زن». او در این گفت‌وگو از صحبت‌هایش کاملا عقب‌نشینی نمی‌کند؛ اما می‌گوید اگر برگردد و روی صندلی «برنده باش» بنشیند، جمله پُرواکنشش را قشنگ‌تر و مرتب‌تر می‌گوید؛ طوری که به زنان (!) بَر نخورد. محمدکاظم اما در ادامه با مَردی (!) گفت‌وگو می‌کند که با جیگردارخواندن مَردها به او برخورده است.

 

«محمدکاظم تارتار» یا «محمدکاظم تاتار»؟

تاتار.

 

در  پیج رسمی «برنده باش» که «تارتار» زده بود.

اشتباه شده.

 

خب محمدکاظم تاتار؛ برای آشناییِ بیشتر با برنده پله آخر «برنده باش» چی باید بدونیم؟

متولد‌سال ٧١ هستم و در حکیمیه تهران به دنیا آمده‌ام. بعد از یکی دوسال به پردیس بومهن رفتیم و آن‌جا زندگی کردیم. کودکی خوبی داشتم. خانواده‌ای متوسط داشتم و در همان حومه تهران بزرگ شدم. این‌قدر کافیه؟ یا بیشتر توضیح بدم؟

 

هرطور خودت راحتی. من اصراری ندارم.

کنکور دادم، اما دانشگاه نرفتم.‌ سال بعد اما به دانشکده افسری امام علی(ع) رفتم.

 

 پس یعنی‌سال اول در کنکور موفق نشدی؟

در دانشگاه دولتیِ یک شهرستان قبول شدم. اما چون انتظار بیشتری از خودم داشتم، آن‌سال به دانشگاه نرفتم.

 

خب دانشگاه افسری جزو گزینه‌های تو بود یا این‌که بعد از قبولی گفتی «خب میریم دیگه»؟

اصلا جزو گزینه‌هایم نبود و هیچ آشنایی‌ای هم با آن نداشتم.

 

پس اتفاقی بود.

بله، کاملا اتفاقی بود. به توصیه یکی از دوستان رفتم و فضا را دیدم و وارد دانشگاه شدم.

 

از محیط آن‌جا خوشت آمد؟ با فضای دانشگاه افسری ارتباط گرفتی؟

دقیقا فضایی بود که من می‌خواستم. من در آن وقت بال پرواز داشتم، اما فرودگاه نداشتم. استعدادهای زیادی در زمینه‌های مختلف در مقطع دبیرستان داشتم، اما نمی‌توانستم آنها را شکوفا کنم. دانشگاه افسری مهد شکوفاییِ این استعدادها شد.

 

تو در «برنده باش» چندبار گفتی که مطالعه‌ات از بچگی زیاد بوده. می‌خواهم بدانم این مطالعات از چه راهی انجام می‌شده؟ برای تو کتاب می‌خریدند؟ به کتابخانه می‌رفتی؟

من هنوز مدرسه نمی‌رفتم که پدرم جزء ٣٠ قرآن را با من کار کرد و تقریبا حافظ جزء ٣٠ بودم. خب مسلما کسی که بتواند کلمات عربی را بخواند، زبان و نوشته‌های فارسی برایش ساده‌تر است. برای همین، از همان اول ابتدایی کتاب‌هایی می‌خواندم که هیچ تصویری نداشت و به قولی سنگین‌تر و چند رده بالاتر از سنم بود.

 

عنوانی از کتاب‌ها در یادت هست؟

مثلا کتاب‌هایی مثل «جوجه اردک زشت»‌هانس کریستین اندرسن. وقتی به کلاس دوم ابتدایی رسیدم، علاقه خاصی به حل جدول پیدا کردم. در همین زمان کتاب‌های اطلس جغرافیایی می‌خواندم. الان همه آن اطلاعات را از همان زمان به خاطر دارم:   پایتخت‌ها، مرزها، دریاها. وقتی  کلاس دوم بودم، معلم کلاس پنجم من را سر کلاس جغرافی‌شان می‌بُرد. او از بچه‌ها سوال می‌پرسید و بلد نبودند، بعد من پاسخ‌ها را با ذکر مثال می‌گفتم. درواقع جغرافی، حوزه قدرت من بود.

 

جغرافی را دوست داشتی؟

صددرصد. خیلی.

 

اطلس‌ها را از کجا می‌آوردی؟

برایم آورده بودند. دقیقا یادم نمی‌آید چه کسی آورد. اما خاطرم هست که سه تا کتاب اطلس قطع بزرگ بود که همه کشورهای دنیا را از همه لحاظ معرفی کرده بود.

 

با این اوصاف می‌توانیم بگوییم جایزه‌ای که بُردی را مدیون حافظه قوی‌ات هستی، تا اطلاعات زیادت؟

صددرصد. این حافظه قوی، مطالعات من را در خودش نگه داشته. قابل دسترس است و سریع می‌تواند بازیابی شود. اکثرش را هم مدیون قرآن‌ام. وقتی هم واردِ شغل نظامی شدم، نیاز بیشتری حس شد و اطلاعاتم را تقویت کردم.

 

اصلا چطور به فکر «برنده باش» افتادی؟

پاییز بود. در خانه خواهرم بودم که این برنامه را معرفی کرد. من مشغله کاری، درسی و ورزشی‌ام زیاد است و وقت تلویزیون‌دیدن ندارم.

 

الان دقیقا مشغولِ چه کاری هستی؟

از ساعت ٦صبح می‌روم سر واحد نظامی و ٤٠، ٣٠سرباز دارم. با آنها تا ساعت ٣ و ٢ و بعضی اوقات ٥  و ٤ کارهای نظامی و آموزشی انجام  می‌دهم.

 

در کجا؟

اصفهان. یک روز درمیان هم یا فعالیت دانشگاهی دارم، یا فعالیت ورزشی. من دانشجوی فوق لیسانس زبانم.

 

ترم چند؟

دو.

 

بعد از آن‌که در خانه خواهرت با «برنده باش» آشنا شدی، چه اتفاقی افتاد؟

علاقه‌مند شدم و قسمت‌ها را از گوشی یا آرشیوی دنبال ‌کردم. بعد دیدم که سوال‌ها خیلی از سطح توانایی من پایین‌تر است. یعنی ٩٠درصد سوالات را بلد بودم که هیچ، بدون گزینه‌ها هم می‌توانستم پاسخ دهم.

 

این حرف درمورد سوال‌های روز مسابقه هم صِدق می‌کند؟ یعنی بدون رؤیت چهارگزینه هم می‌توانستی به جوابِ درست برسی؟

بله. اما از قبل تمرین کرده بودم که جلوجلو جواب ندهم، سوال را کامل تجزیه تحلیل کنم و بعد جواب دهم. خواستم عجله را پایین و تمرکز را بالا ببرم.

 

پیش بینی ١٠٠میلیون را می‌کردی؟

صددرصد. من کاملا آماده پله آخر بودم. اصلا این‌که آقای گلزار در مسابقه می‌گفت «عکس‌العمل و هیجانی نداری»، برای این بود که من نیم نگاه چپم به بالای اعداد بود و می‌خواستم محکم به مرحله آخر بروم.

 

تو تأکید کردی که مطالعاتت در حوزه جغرافی زیاد بوده، اما در سوال‌ها از حوزه‌های دیگر هم داشتیم. چطور به پاسخ‌شان رسیدی؟

خب از این ١٥سوال، چهار سوال واقعا ساده بود. من مطالعات ورزشی، سیاسی و جفرافیایی دارم و همه سوال‌ها الحمدالله در حوزه اطلاعاتی‌ام بود. مثلا سوال ٨٠میلیونی که مربوط به «نیلز بورِ» فیزیکدان می‌شد را در دوره دبیرستان خوانده بودم.

 

سوال آخر چطور؟ فکر می‌کنم پاسخ درست را نمی‌دانستی.

دو گزینه را حذف کردم. عقلم می‌گفت «آب»، اما دلی گفتم «مردم شناسی».

 

تو با مهندسی معکوس به پاسخ سوال آخر رسیدی.

بله. من این شیوه از حذف‌کردن را از دوران کنکور یاد گرفتم. گزینه اصلی‌ام «آب» بود، اما لحظه آخر دلی گفتم «مردم‌شناسی» و درست بود. بعد هم که آقای گلزار به آن‌شکل عکس‌العمل نشان داد، گزینه «آب» را یادم رفته بود و می‌گفتم «علوم» که اصلا انتخابم نبود. با واکنش آقای گلزار، یک خرده اول خودم را باختم؛ اما فورا جمع‌وجور شدم که اگر هم به ٢٠میلیون سقوط کردم، سربلند باشم، چون خودم انتخاب کردم.

 

برخورد اطرافیانت چگونه بود؟

هم‌دانشگاهی‌ها و همکاران واقعا احساس افتخار کردند. آنها احساس غرور کردند که در چنین دانشگاهی درس خوانده‌اند که شاید از تراز علمی نسبت به بقیه دانشگاه‌ها پایین‌تر باشد، اما یکی از دانشجویانش چنین کاری کرده است.

 

١٠٠میلیون چه شد؟

گفتند که در آینده‌ای نزدیک پرداخت می‌شود.

 

اگر سوال‌ها ادامه پیدا می‌کرد و پله دیگری در کار بود، این توانایی را داشتی که باز هم پاسخ بدهی؟

صددرصد، چون دوست نداشتم بعد از مسابقه حسرتِ آن را بخورم که چرا تا آخر نرفتم.

   

دوباره هم شرکت می‌کنی؟

بله. قرار شد بعد از قسمت صدم به صورت افتخاری شرکت کنم.

 

محمدکاظم؛ در فضای مجازی سوال‌هایی درمورد صحبت‌ها و برنده‌شدنت مطرح شده که من همه‌شان را می‌پرسم. از هر سوال که خوشت نیامد، پاسخ نده. گفته شده که حضور و برگزیده‌شدنت به دلیل نیمه‌شعبان و روز ارتش کاملا ساختگی و نمایشی بوده و خواسته‌اند جذابیت مسابقه را بالا ببرند.

مسابقه ٦ روز قبل از زمان پخش ضبط شده، اصلا چنین چیزی نیست. مردم آزادند و اظهارنظر می‌کنند. اما اگر این حرف را به یک جمعیت ١٠نفره بزنید، مطمئنم که ٩نفر از آنها اگر نسبت به ارتش و صداوسیما شناخت داشته باشند، می‌خندند. حضور من، تصادفی در روز ارتش افتاد. من حتی این روز را تبریک گفتم و به همه همکارانم «خسته نباشید» گفتم، اما این بخش از صحبت‌هایم به دلیل محدودیت زمانی پخش نشد.

 

برخی می‌گویند که برنده پله آخر «برنده باش» از اصل و نسبش فراری است و خودش را متعلق به شهر دیگری معرفی کرده.

اصلا و ابدا. این یک سوءتفاهم است. ما قبل از مسابقه فرمی را پرکردیم. در این فرم دقیقا نوشته شده بود «محل سکونت». خب من هم محل سکونتم که اصفهان است را نوشتم. توی همان فرم «محل تولد» هم پرسیده شده بود و من نوشتم تهران. خب این چیزی است که در شناسنامه‌ام آمده. اما کسی از من اصالت را نخواست. تا مسابقه شروع شد، آقای گلزار معرفی کرد و گفت «از اصفهان». این کلمه به این معنا نیست که طرف اصفهانی است. من هم وقتی دیدم که ایشان گفت «از اصفهان»، بعد از این‌که خودم را معرفی کردم، گفتم «از اصفهان». «از» به معنای زادگاه و اصالت نیست. اصالت من به استان خراسان شمالی و اسفراین برمی‌گردد. زبان مادری‌ام ترک و محل سکونتم اصفهان است. در تهران به دنیا آمده‌ام و در تبریز هم دوسال خدمت کرده‌ام. دیدگاه من خیلی فراتر از این چیزهاست. اصل و اصالت قابل پوشش نیست. من دیدگاه بالاتری دارم و آن ایران است.

 

مورد دیگری که مطرح شده این است که می‌گویند سوال‌ها خیلی ساده بوده و همه می‌توانستند پاسخ دهند.

من نظامی‌ام و در درس جغرافیای کشورهای همجوار، آن سوال «رودخانه سیروان به کدام سد در عراق می‌ریزد؟» را خوانده بودم. وگرنه طراح سوال مطمئن بود که ٩٩درصد شرکت‌کنندگان در این سوال حذف می‌شوند. یا مثلا فکر می‌کردم پاسخ سوال چهار، سرهنگ آبشناسان باشد. اما وقتی گزینه‌ها آمد و دیدم جزو چهارتا نیست، جا خوردم. من که خودم ارتشی‌ام پاسخ این سوال را بلد نبودم، اما با مهندسی معکوس به پاسخ رسیدم، البته از «پنجاه‌‌پنجاه» هم استفاده کردم. خیلی هم ناراحت شدم که چرا گزینه کمکی‌ام را این‌قدر زود استفاده کردم. همیشه همین‌طور است که در ١٥سوال، چهارسوال سخت است.

 

می‌گویند آقای گلزار سه‌بار به شما کمک کرده و خواسته به پله پایانی برسید.

فکر نمی‌کنم کسی که «برنده باش» را زیاد دیده باشد، به این نتیجه برسد که آقای گلزار به من کمک خاصی کرده، ایشان دو جا به من کمک کردند و گفتند «از کمکی استفاده کن». فقط از گزینه‌های کمکی‌ام بهره بردم که حقم بوده.

 

خب به ماجرای «جیگرداشتن» برسیم. عده‌ای معتقدند که تو با مطرح‌کردن «جیگرداشتن مَردها» و تقابل آن با شرکت‌کنندگان زن، شخصیت زن‌ستیزی‌داری.

از ١٠٠ کامنت زنان، ٩٠تایش تشویق و لذت‌بردن از برنامه  است، یعنی آنها که «زن‌ستیز» می‌گویند، یک عده قلیل و فمنیست‌اند. علنا به آنها «فمنیست» می‌گویم.

 

مگر «فمنیست‌بودن» بد است؟

خب وقتی چنین صحبتی می‌شود، دیگر جوابی نداریم. اینها دارند جنسیت‌ها را جدا می‌کنند، وگرنه من که توی آن صحنه و استرس و مسابقه چیز خاصی نگفتم. من فقط گفتم «آمده‌ام که تا آخرش بروم. مرد باید جیگر داشته باشد.» من که نگفتم خانم‌ها ندارند.

 

محمدکاظم؛ از صحبت‌هایت همین برداشت می‌شود. تو مردها را جدا کردی و گفتی «شرکت‌کننده خانمی که تا این مرحله آمد، ادامه نداد؛ اما ما مردیم و جیگر داریم و ادامه میدیم.»

نه، من این را نگفتم. من گفتم «مردم، جیگر دارم و ادامه میدم.» من نگفتم که خانم‌ها جیگر ندارند.

 

اما قبول داری که از حرفت این برداشت می‌شد؟ تو گفتی که «شرکت‌کننده دیگه خانم بوده که ادامه نداده.»

من الان استدلالی برای شما می‌آورم: چه کسی روی صندلی مرحله چهارده «برنده باش» نشسته و بعد به یاد این موج‌گرایی‌ها و مبارزه‌طلبی‌هاست؟

 

من خودم همین برداشت را کردم که تو «شجاع‌بودن» را به مردها نسبت دادی، یعنی الان می‌خواهی بگویی که به خاطر شرایط چنین حرفی زدی؟

ببینید آقای ‌هاتفی‌نیا، این ویژگی مردهاست. مگر از لحاظ تاریخی ویژگی یک مرد جیگرداشتن و شجاع‌بودن نیست؟ ما زن‌های شجاع در تاریخ داشته‌ایم، اما غالبا این صفت برای مردهاست.

 

یعنی تو سر حرفت هستی و معتقدی که مردها شجاع‌ترند؟

نه، ببینید من می‌گویم در طول تاریخ صفت شجاع‌بودن و جیگرداشتن متعلق به مردهاست، درحالی‌که استثنائات خیلی زیادی برای زنان شیردل داریم. مثلا آرتمیس که دریانورد ایرانی است. اما غالبا این صفت برای یک مرد نظامی است. مگر غیر از این است؟

 

با این نگاه، ما انگار نباید هیچ پیشرفتی داشته باشیم و متناسب با سبک پیشینیان حرکت کنیم. متناسب با این نگاه، زنان همچنان باید از حق رأی، حق رانندگی و حقوق اولیه‌شان بی‌‌بهره باشند! چرا؟ چون در تاریخ غالبا از حقوق اولیه‌شان هم بهره‌مند نبوده‌اند. به نظرم، قرار نیست ما سنت‌ها و عادات غلط تاریخی‌مان را با افتخار برجسته کنیم. اگر اینطور است الان باید اساس زندگی‌مان برمبنای تبعیض می‌بود: ظلم ارباب به رعیت، ظلم سفید به سیاه، ظلم مرد به زن...

مسابقه کات شده بود. خیلی از صحبت‌هایی که آن لحظه شد، اصلا پخش نشد. بعدش که شرکت‌کننده‌ها به حرف من اعتراض کردند، من همان جا گفتم که مَرد «مَرد» است و زن «زن».

 

یعنی چی؟

یعنی هر کدام از اینها جایگاه مشخص، صفات ذاتی، شخصیتی و الهی خودشان را دارند. هرکدام یک ویژگی‌ای دارد که با جنس مقابلش تفاوت دارد. این تفاوت وقتی زیباست که با هم تکمیل می‌شوند. مثل همان چیزی که در آیات قرآن می‌بینیم. دیدگاه من اصلا نسبت به مرد و زن اینطور نیست که مردستیز و زن‌ستیز و ... . زن و مرد مکمل یکدیگرند. ویژگی‌های احساسی در زن قوی‌تر است و ویژگی‌های منطقی در مرد بیشتر. اگر ما جایی مرد را نماد منطق بدانیم، می‌گویند پس پروفسور میرزاخانی چیست؟

 

محمدکاظم؛ تو می‌توانستی بگویی من جیگر دارم؛ همین. اما تو جیگرداشتن یعنی شجاع‌بودن را متعلق به مردها دانستی و حتی فراتر از آن در مقابل زن‌ها قرارش دادی.

من گفتم «ما مَردیم، جیگر داریم و ادامه میدیم.»

 

و در کنارش بحث زن‌ها را هم مطرح و قیاس کردی. اصلا نیازی به این کار نبود محمدکاظم.

اصلا مگر آن شرایط مهندسی‌شده بود؟ آن شرایط، یک شرایط فی‌البداهه بود.

 

یعنی حرف‌هایت را رد کنی؟ یعنی گزاره «مردها جیگر دارند و زن‌ها ندارند» را باور نداری؟ یعنی حرفت را برخاسته از شرایط استرس‌زای پله آخر «برنده باش» می‌دانی؟ یا این‌که هنوز دنبال آن هستی که صفت برتری به مَرد بدهی و ضعیفی را متعلق به زنان بدانی؟

مرد و زن با هم برابرند؛ اما در ویژگی‌ها متفاوتند.

 

یعنی تو شجاع‌نبودن را ویژگی زن می‌دانی؟

نه. اما ویژگی غالب مردها می‌دانم، یعنی باید باشد. وقتی من می‌گویم مردها شجاعند، می‌توانیم به همه‌شان نسبت دهیم؟ نه. اما باید ویژگی اغلب مردان باشد. درست است؟

 

اشکالی ندارد اگر من نظر دیگری داشته باشم؟

ببینید. الان اگر جنگ شود، می‌گویند آقایان بروند و بجنگند. شاید حالا تعدادی از زن‌ها بروند و کمک کنند؛ اما می‌گویند مردان بروند و برای شجاعت و دفاع از ناموس‌شان بجنگند.

 

محمدکاظم؛ به نظرم این ویژگی‌ها را نمی‌توانیم به جنسیت افراد نسبت دهیم. زن‌ها مثل مردها و مردها مثل زن‌ها در مقاطع مختلف کارهایی انجام می‌دهند که شجاع بودن‌شان برجسته می‌شود. واقعا این موارد هیچ ربطی به جنسیت پیدا نمی‌کند.

من که شجاعت زنان را نفی نکرده‌ام. من گفته‌ام مردها باید شجاع باشند و جلو بروند.

 

اگر روی صندلی «برنده باش» برگردی، دوباره این جمله را می‌گویی؟

شاید مرتب‌ترش کنم و قشنگ‌تر بگویم: با احترام نسبت به خانم‌ها و بهشان برنخورد. مرد باید جیگر داشته باشد و مسابقه را تا آخر برود.

 

تو همان جا متوجه واکنش‌ها نسبت به جمله‌ات شدی. چون می‌گویی تماشاگران بعد از مسابقه اعتراض کردند.

همان حین مسابقه اعتراض کردند.

 

حین مسابقه؟

بله. خیلی‌ها تشویق کردند و خیلی‌ها هم اعتراض کردند. خانم‌ها بودند که معترض شدند.

 

و تو در پاسخ گفتی: مَرد «مَرد» است و زن «زن»؟

بله. گفتم مَرد «مَرد» است و زن «زن» و اینها با هم تفاوت دارند.

 

 گفتند ١٠٠میلیون در آینده‌ای نزدیک پرداخت می‌شود

سال اول که کنکور دادم، دانشگاه نرفتم. در دانشگاه دولتیِ یک شهرستان قبول شدم، اما انتظار بیشتری از خودم داشتم. من هنوز مدرسه نمی‌رفتم که پدرم جزء ٣٠ قرآن را با من کار کرد و تقریبا حافظ جزء ٣٠ بودم.

 

 کلاس اول ابتدایی بودم که  کتاب‌هایی مثل «جوجه اردک زشت»‌هانس کریستین اندرسن می‌خواندم. وقتی  کلاس دوم بودم، معلم کلاس پنجم من را سر کلاس جغرافی‌شان می‌بُرد. او از بچه‌ها سوال می‌پرسید و بلد نبودند، بعد من پاسخ‌ها را با ذکر مثال می‌گفتم.

 

 وقتی «برنده باش» را نگاه می‌کردم، دیدم که ٩٠درصد سوالات را بلدم که هیچ، بدون گزینه‌ها هم می‌توانستم پاسخ دهم. پاسخ‌ها  را بدون گزینه‌ها هم بلد بودم. اما خواستم عجله را پایین و تمرکز را بالا ببرم.

 

اینکه آقای گلزار در مسابقه می‌گفت «عکس‌العمل و هیجانی نداری»، برای این بود که من نیم نگاه چپم به بالای اعداد بود و می‌خواستم محکم به مرحله آخر بروم  برای سوال آخر، دو گزینه را حذف کردم. عقلم می‌گفت «آب»، اما دلی گفتم «مردم شناسی»

 

امیر‌هاتفی نیا

 

  • 14
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش