سه شنبه ۰۹ دی ۱۴۰۴
۱۲:۱۴ - ۲۳ بهمن ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۱۰۵۹۵۰
کتاب، شعر و ادب

آشوب کلمات در «ضربانِ» کلاریسی لیسپکتور

کلاریسی لیسپکتور,اخبار فرهنگی,خبرهای فرهنگی,کتاب و ادبیات

«کلاریسی لیسپکتور» متولد ١٩٢٠ در ناحیه پودولیا در غرب اوکراین است. خانواده‌اش در برنامه پاک‌سازی قومی اتحاد جماهیر شوروی در اوکراین مجبور به کوچ اجباری شد. سیاست یکپارچه‌سازی دولت، اقلیت‌ها و قومیت‌های اوکراین را با غارت، تجاوز و کشتار از سرزمین‌ آباواجدادی خود بیرون کرد. در این دوران ساکنان اوکراین با فقر شدید و شیوع بیماری‌های واگیردار و مقاربتی دست‌وپنجه نرم می‌کردند. یکی از این قربانیان، مادر لیسپکتور بود که اطبای محلی آن زمان، تنها راه درمان و نجات از بیماری مهلکش را آبستن‌شدن می‌دانستند. کلاریسی مادرش را در شش‌سالگی از دست می‌دهد اما تا پایان عمر، حتی در آخرین کتابش «ضربان» (دم حیات)، دلیل وجودی خود را نجات زنی از مرگ می‌داند. نجات زنی از مرگ، نطفه اصلی شکل‌گیری رمان «ضربان» است؛ تلاش برای احیای رؤیا- رسالتی ازدست‌رفته.

 

کلاریسی لیسپکتور در سال ١٩٧٧ در مصاحبه‌ای درباره نقش امروز نویسندگان برزیلی گفت: «تا حد ممکن کم‌ حرف بزنند!» اما عجیب است که خودش این قاعده را در رمان «ضربان» رعایت نمی‌کند و بی‌‌وقفه حرف می‌زند. خودش با خودش واگویه می‌کند. خودش در نقش مؤلف با شخصیت داستانش، «آنجلا» هر دو مونولوگی درونی دارند. اگر تاریخ مصاحبه دقیق باشد که گویا هست و کلاریسی چند ماه بعد از این گفت‌وگو می‌میرد، «ضربان» معنای وجودی خود را کامل می‌کند. کلاریسی با خلق آنجلا درصدد است تا کار ناتمامی را که در حق مادر نتوانست انجام دهد در نجات زنی خیالین بازیابد: «انگار می‌نویسم تا جان کسی را نجات بدهم. جان خودم را شاید. زندگی از جنم جنونی است مرگ‌سرشته. پس زنده‌باد مرگی که ما در آن زیست می‌کنیم».

 

رمان «ضربان» گره‌گشایی از معمای هستی و مرگ است. جز نویسنده اثر، مؤلفی هست که آنجلا را خلق می‌کند تا درونیات خودش را کشف کند. تا خودش را از کلاف هستنده‌ها خلاص کند. اما آنجلا، مخلوقِ مؤلف تن به این قاعده نمی‌دهد و هستی را معمایی‌تر می‌کند: «زندگی روزمره ذله‌ام می‌کند. هم از این است که ناچار می‌نویسم. یکی یک‌روزه است زندگی‌ام. و ازاین‌رو گذشته‌ام، اکنون است و آینده. سراپا سرگیجه‌ای محض... زیستن ساحرانه است و یکسر به شرح درنیامدنی... زندگی‌ام برساخته از تکه‌پاره‌هاست و بر آنجلا نیز همین می‌رود». مؤلف، مَرد است و آنجلا زن خیالینِ راوی: «تفاوت بین من و آنجلا محسوس است. من، عزلت‌گزیده‌ای در تنگ جهانک هول خود، نابلدِ از در درآمدن در زیبایی‌هایی بیرون از منم‌ام نفس‌کشیدن. آنجلا، شوخ‌شنگ، قشنگ، غلغله‌ای از دینگ‌دانگ دینگ‌دانگِ ناقوس‌ها. من، چنان چون که تخته‌بند سرنوشت، آنجلا به سبکبالی آدمی که عاقبتی‌ش نه.»

 

لیسپکتور در انتخاب مؤلف و شخصیت قاعده همسان‌سازی را برهم می‌زند. مؤلف مرد است و شخصیت، زن. در صورتی که راحت‌تر آن بود که مؤلف هم‌چون کلاریسی، زن می‌بود، شخصیت مرد که این‌گونه نمی‌شود. با این جابه‌جایی نویسنده دست خود را باز می‌گذارد تا با آنجلا به هرکجا و هرکس و هر ایده یورش ببرد. درواقع خالقِ واقعی، آنجلاست. با این کار جای خالق و مخلوق عوض می‌شود. این مخلوق است که می‌خواهد خالق را نجات بدهد. سبک لیسپکتور در رمان «ضربان» علیه خود و علیه مقلدانش است. او با تن‌ندادن به تقلید دوباره از خودش، مقلدانش را هم دست‌به‌سر می‌کند: «تصدیق می‌کنم که مقلدانم از خودم بهترند. تقلید پالوده‌تر از اصالتی است ناخالص. به گمانم کمی از خودم تقلید می‌کنم. بدترین سرقت آدمی، سرقت ادبی، سرقت ادبی آدم از خودش است».

 

بازگردیم به آخرین گفت‌وگوی کلاریسی لیسپکتور.

 

  کلاریسی کی تصمیم گرفتی نویسنده‌ای حرفه‌ای بشوی؟

هیچ‌وقت. من حرفه‌ای نیستم فقط هرموقع دلم می‌خواهد می‌نویسم. من آماتورم و اصرار دارم که همین‌طور بمانم. نویسنده حرفه‌ای تعهد شخصی به نوشتن دارد. یا به دیگری تعهد دارد که بنویسد. اصرار دارم تا حرفه‌ای نباشم تا آزادیم را حفظ کنم.

 

کلاریسی، حرفه‌ای‌نبودن را راه رهایی می‌داند. رها و یله هم‌چون ضربان، هم‌چون دم حیات که تن به هیچ کلیشه‌ای نمی‌دهد. ضربان، سیل کلمات است، کلماتی هذیانی نه هذیانی آشفته و مغشوش. جنون آگاهی که در کارِ کنارزدن پرده هستی است. «مؤلف: من مؤلفِ زنی‌ام که خود ابداعش کردم و آنجلا پرالینی نامیدش. با او خوب کنار می‌آمدم. ولی او به زحمتم انداخت و دیدم باز ناچارم نقش نویسنده‌ای را برعهده بگیرم که آنجلا را به قالب کلمات درمی‌آورد».

کلاریسی، هم جای خالق زندگی می‌کند هم جای مخلوق، و مهم‌تر از همه اینکه می‌داند خودش نیز  خالقی دارد. خالقی که هستی‌اش را رقم زده است. با خلق آنجلا دردسر مؤلف بیشتر می‌شود، از سویی در مجادله و معاشقه با خالق خویش است و از سوی دیگر با مخلوق خویش. و در این هنگامه سیل هستی سر بازایستادن ندارد و آنجلا نیز در کار نوشتن است تا مخلوق خویش را بیافریند. اگرچه مؤلف توان نوشتن او را باور ندارد و می‌اندیشد آنجلا سبکسرتر از آن است که از این عهده برآید: «آنجلا اقدامی است از جانب من به قصد دو بودن هرچند شوربختانه، چنین که برمی‌آید ما به یکدیگر شبیه‌ایم و او نیز می‌نویسد زیرا من از تنها چیزی که سررشته دارم کنش نوشتن است.»

 

  نویسنده‌ای از جوانی که می‌خواهد نویسنده شود می‌پرسد اگر دیگر نتوانی بنویسی آیا می‌میری، کلاریسی من هم از شما همین را می‌پرسم؟

فکر می‌کنم و حتی ننویسم مرده‌ام.

 

  چطور کتاب‌هایت را می‌نویسی؟

معمولا صبح زود. صبح‌ها ساعت موردعلاقه من‌اند.

 

  کی بیدار می‌شوی؟

چهارونیم، پنج بیدار می‌شوم. می‌نشینم سیگار می‌کشم و بعد قهوه‌ای می‌خورم. وقتی می‌نویسم هر ساعتی از روز یا شب، هر چیزی که به فکرم می‌رسد، یادداشت می‌کنم. باید هر روز کار کنم.

 

ضربان، طغیان کلمات است آشوب کلمات، جنبش ناب. الهام و شهود سحرگاهی است. این سیل کلمات خواننده را مفتون می‌کند و چون تخته‌پاره‌ای به این‌سو و آن‌سو می‌برد. آهنگ کلمات بوی مرگ و وداع می‌دهد و در درهم‌تنیدگی مفاهیم رمان «ضربان» نشان می‌دهد نویسنده در تلاش است در بازمانده عمر خویش معنا و معمای هستی را دریابد و نقاب از رخ مرگ بردارد. از این منظر است که ننوشتن را مرگ می‌داند.

 

   این روزها به چیزهای ساده به شکل پیچیده نگاه می‌شود.

احتمالا من ساده می‌نویسم و مسائل را بزرگ نمی‌کنم.

 

«ضربان» داستان مؤلف نیست، داستان آنجلاست. آنجلایی که ناخواسته به هستی پرتاب شده است و چون کودکی به همه‌چیز عشق می‌ورزد و هرآنچه سرراهش قرار می‌گیرد بدیع است. او می‌خواهد با نوشتن، حضرتش را خشنود کند اما حضرتش که توان نوشتن او را باور ندارد نظاره‌گر او است. نظاره‌گری که مفتون مخلوق خود شده و در او مستحیل می‌شود. آنجلا فریاد مخلوقی است که اگر ننویسد می‌میرد.

 

  با هرکار تازه‌ای متولد نمی‌شوید و جان نمی‌گیرید؟

خب، فعلا مرده‌ام. شاید بعدا دوباره متولد شوم اما فعلا مرده‌ام. من از گور حرف می‌زنم.

 

کلاریسی لیسپکتور می‌داند یک‌بار برای زندگی فراخوانده و برگزیده شده است. آنجلا نیز این را می‌داند: «باید آنجلا را مورد عفو قرار دهم. باید از سبکسری‌اش چشم‌پوشی کنم. آخر او به فروتنی حد خودش را می‌داند: می‌داند که تنها یک‌بار فرا خوانده و برگزیده خواهد بود، موقعش به تصمیم جناب مرگ است اما من یکی که خود از قبل حاضریراقم و کم‌وبیش در آماده‌باشِ فراخوانم».

 

این سایه جناب مرگ است که بر سر رمان «ضربان» سنگینی می‌کند و گذر بی‌رحم ثانیه‌های بی‌امان را به رخ می‌کشد. خالق و مخلوق اسیر دست جناب مرگ‌اند، باید سیلاب کلمات را سرازیر کرد، باید مرگ را فرو کاست به زمان. اگر خواننده رمان نتواند خود را به دست این امواج کلمات بسپارد و با آنان بالاوپایین برود، به‌یقین از خواندن بازخواهد ماند. بی‌دلیل نیست که بنجامین موزر، مترجم انگلیسیِ آثار لیسپکتور این‌گونه او را وصف می کند: «کلاریسی نه ساله بود که ویرجینیا وولف سؤالی را طرح کرد که بعدها کلاریسی آن را نقل کرد؛ چه کسی باید حرارت و خشونت قلب شاعر را بسنجد زمانی که در جسم زنی گرفتار می‌شود. پدیده کلاریسی بسیار عاطفی است. ما روزی در هاروارد بودیم و دوستم آرتور گفت، بالاخره فهمیدم که کلاریسی نویسنده نیست. او کلیساست.»رمان «ضربان» (دم حیات) با ترجمه‌ درخشان پویا رفویی اخیرا در نشر ناهید منتشر شده است.

 

احمد غلامی

 

 

sharghdaily.ir
  • 15
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه

حکایت های اسرار التوحید اسرار التوحید یکی از آثار برجسته ادبیات فارسی است که سرشار از پند و موعضه و داستان های زیبا است. این کتاب به نیمه ی دوم قرن ششم هجری  مربوط می باشد و از لحاظ نثر فارسی و عرفانی بسیار حائز اهمیت است. در این مطلب از سرپوش تعدادی از حکایت های اسرار التوحید آورده شده است.

...[ادامه]
ویژه سرپوش