جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۶:۰۰ - ۲۴ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۲۵۳۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

ملیکا شریفی‌نیا از کاهش وزن ۲۰ کیلویی‌اش می‌گوید!

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,ملیکا شریفی‌نیا
شنیده بودم بعد از ۳۰سالگی کم کردن وزن کار دشواری است. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر طور شده، وزنم را پایین بیاورم و سال گذشته وقتی شمع تولدم را فوت می‌کردم، به خودم قول دادم که هر طور شده، وزنم را کم کنم و خدا را شکر توانستم در عرض ۷ماه ۲۰کیلوگرم کم کنم. 

به گزارش هفته نامه سلامت، شنیده بودم بعد از ۳۰سالگی کم کردن وزن کار دشواری است. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر طور شده، وزنم را پایین بیاورم و سال گذشته وقتی شمع تولدم را فوت می‌کردم، به خودم قول دادم که هر طور شده، وزنم را کم کنم و خدا را شکر توانستم در عرض ۷ماه ۲۰کیلوگرم کم کنم. 

 

 

به‌عنوان اولین سوال، دوست دارم بدانم دنیای یک کودک که سینما از همان ابتدای زندگی با او بوده، چگونه است؟ 

همان‌طور که اشاره کردید، از ۳ سالگی، زندگی من با سینما عجین شده است. بیشتر اوقات سرکار می‌رفتم و حتی در روز تولدم مشغول کار بودم و بعد از آن و از ۹ سالگی نقاشی را شروع کردم. یکی از بزرگ‌ترین مشغله‌های کاری من نقاشی است. تمام کودکی من در سینما و نقاشی خلاصه شده است؛ در بچگی توانستم در سینما تجربه‌های خوبی کسب کنم، با جامعه در ارتباط باشم، سفر بروم، مسوولیت کار را قبول کنم و این تجربه‌ها برایم جذاب بود. به‌هرحال کودکی جالب و دوست‌داشتنی‌ای را تجربه کردم. 

 

خودتان دوست داشتید بازیگر شوید؟ 

بازیگری یکی از آرزو‌هایم نبوده، به‌دلیل اینکه بیشتر برای من یک شغل خانوادگی بود که پدر و مادرم کار می‌کردند و برای خودم که با کارگردان و بازیگران بزرگ همکاری داشتم، تجربه خوبی بود. بازیگری حکم یک شغل برایم بوده است. آرزوی من همیشه نقاشی بوده و در این زمینه هم فعالیت دارم، اما بازیگری هم برای من دوست‌داشتنی است چراکه با آن بزرگ شدم. 

 

شما استعداد نقاشی را از والدینتان گرفتید. درست است؟ 

بله، اما خودم هم نقاشی را عاشقانه دوست داشتم، پدرم، دایی و خاله‌ام نقاشی می‌کردند و به‌ همین دلیل علاقه‌مند شدم. حدود ۲۰ سال است که این کار را انجام می‌دهم و این هنر را با استادان بزرگی دنبال کردم. همیشه دوست داشتم اگر شهرتی کسب کنم، به‌دلیل نقاشی‌ام باشد، نه بازیگری. 

 

خب، برویم سراغ داستان رژیمتان؛ قصه از کجا شروع شد؟ 

از خیلی وقت پیش به فکر کم کردن وزن بودم اما نمی‌شد. شنیده بودم بعد از ۳۰سالگی کم کردن وزن کار دشواری است. به همین دلیل تصمیم گرفتم هر طور شده، وزنم را پایین بیاورم و سال گذشته وقتی شمع تولدم را فوت می‌کردم، به خودم قول دادم که هر طور شده، وزنم را کم کنم و خدا را شکر توانستم در عرض ۷ماه ۲۰کیلوگرم کم کنم و حالا خیلی خوشحالم چون توانستم خودم را به خودم ثابت کنم. 

 

رژیمتان چه بود؟ 

ابتدا ۱۵کیلوگرم به واسطه یک رژیم اینترنتی کم کردم و بعد ۵کیلوگرم باقیمانده را نزد متخصص تغذیه رفتم و به کمک ایشان توانستم وزنم را پایین‌تر بیاورم ولی واقعا ۵کیلوگرم آخر دیگر برایم نفسگیر شده بود. 

 

حالا از وزنی که دارید راضی هستید؟ 

راضی‌ام، اما دوست دارم ۳کیلوگرم دیگر هم کم کنم. 

 

بیشتر چه موادی به‌عنوان وعده‌های غذایی مصرف می‌کردید؟ 

در خانه فقط سالاد و نان و پنیر می‌خوردم و تازه حالا دارم تنها یک روز در هفته رژیمم را می‌شکنم و موادی می‌خورم که دوست دارم، اما باز هم خیلی کم و به‌صورت محدود. 

 

آیا از ورود به۳۰سالگی هم وحشت داشتید؟ 

نه، اصلا. برعکس، من بالارفتن سن را خیلی دوست دارم چون نشان‌دهنده تجربه و پخته‌تر شدن آدمی است. 

 

وقتی این رژیم را شروع کردید، دچار ضعف اعصاب یا بی‌حوصلگی نشدید؟ 

چرا، خیلی بی‌حوصله شده بودم و شرایط برایم سخت بود. به همین دلیل سعی کردم با دوستانم بیشتر رفت و آمد کنم اما به آنها گفتم، در صورتی می‌توانم با شما رفت وآمد داشته باشم که رژیم را هم نشکنم و آنها هم با من همکاری کردند. 

 

نظر خانواده‌تان در این مورد چه بود؟ 

خیلی خوشحال بودند و تشویقم می‌کردند. پدرم که اصلا باورش نمی‌شد چون او همیشه به من می‌گفت: «خودت را لاغر کن» ولی خب نمی‌توانستم. در مدتی که رژیم داشتم، مادرم نزدیک به ۲ماه به سفر رفتند و من را ندیدند و من در طول این مدت می‌گفتم برایم لباس با سایز کوچک بخرد و وقتی ایشان از سفر آمدند و من را دیدند، باورشان نمی‌شد و با کلی خوشحالی گفتند: «من به تو ایمان داشتم که می‌توانی و خوشحالم که حالا تمام لباس‌هایت اندازه‌ات می‌شود.» 

 

فکر می‌کنید این مساله چقدر روی نقش‌هایتان اثر می‌گذارد؟ 

قطعا بی‌تاثیر نیست. البته من به‌دلیل گرفتن نقش این کار را نکردم، اما حالا خوشحالم که به دلیل چاقی حداقل نقشی را هم از دست نخواهم داد و این مساله برای من خیلی باارزش است. 

 

کلا ارتباطتان با غذا چگونه است؟ 

ارتباط خیلی خوبی داشتم، ولی حالا دیگر غذا برایم هوس‌انگیز نیست. من همیشه عاشقانه غذا خوردن را دوست داشتم. فست‌فود را هم همین‌طور. قبلا دیوانه‌وار سس و غذاهای پرحجم می‌خوردم ولی حالا دیگر غذا برایم مانند قبل نیست. 

 

خودتان هم اهل آشپزی هستید؟ 

بله، اما بیشتر دوست دارم برای بقیه غذا درست کنم و ضمنا اصلا آدم تنوع‌طلبی در مورد غذا نیستم؛ یعنی حاضر نیستم در رستوران غذاهای جدید را امتحان کنم و همیشه همان قدیمی‌ها را می‌خورم. 

 

آدم خوشبختی هستید؟ 

بله، خیلی زیاد! همین که سالم هستم و خانواده خوبی دارم، راضی‌ام. به نظر من خوشبختی یعنی دیدن همین چیزهای کوچک. نباید برای به‌دست آوردن خوشبختی دنبال چیزهای خیلی بزرگ باشیم. 

 

یک پیشنهاد برای اینکه حال روانی‌مان خوب شود؟ 

کافی است به داشته‌هایمان فکر کنیم ، نه نداشته‌هایمان. مادرم (آزیتا حاجیان) به من یاد داده که همیشه به پایین‌دست خودم نگاه کنم تا قدر داشته‌هایم را بیشتر بدانم. به نظر من خوشبختی ربطی به پول و امکانات ندارد. آدم باید حالش خوب باشد. باید سعی کنیم در لحظه زندگی کنیم و به فکر گذشته یا آینده نباشیم، ضمنا اگر چیزی را از دست دادیم حتما جایگزین‌های بهتری برایش داریم، پس غصه خوردن معنایی ندارد. 

 

وقتی دلتان می‌گیرد، چه می‌کنید؟ 

می‌روم پیش مامانم، با دوستانم حرف می‌زنم، کتاب می‌خوانم و... بالاخره یک جوری حواسم را پرت می‌کنم. 

 

غار تنهایی‌تان کجاست؟ 

بوم نقاشی‌ام، کشیدن نقاشی خیلی برایم جذاب است. 

 

حسی که امروز دارید را چگونه به تصویر می‌کشید؟ 

قبلا یک گم‌گشتگی بزرگی داشتم که توانستم با آن کنار بیایم. شاید یک دریا بکشم که توفان سنگینی را پشت سر گذاشته است. به‌هرحال، از خودم خیلی راضی‌ام که توانستم این توفان را مهار کنم. 

 

شما در خانواده‌ای رشد کردید که فضای خاصی داشت و احتمالا زیاد با هم بودن را تجربه نمی‌کردید، آن هم به دلیل نوع کار والدینتان؟ 

بله، همین‌طور است. البته این شیوه زندگی برایم به‌گونه‌ای جذاب بود و باعث شد که من خیلی زود بزرگ شوم و تجربه‌های متفاوتی به دست آورم. 

 

مثلا آخرین سفر دسته‌جمعی‌تان را یادتان هست؟ 

ما خیلی دسته‌جمعی به سفر نرفتیم چون هر بار یکی از ما سر کار بوده، اما چند وقت پیش، بعد از ۱۲سال، توانستم همراه مهراوه (خواهرم) و مادرم (آزیتا حاجیان) به سفر بروم که خیلی برایم لذت‌بخش بود. 

 

ارتباطتان با مهراوه چگونه است؟ 

خیلی با هم ارتباط دوستانه و خوبی داریم و در کارهایمان به شدت همدیگر را حمایت و تشویق می‌کنیم. 

 

یادتان هست که خط قرمزهای تربیتی‌تان چه بود؟ 

بله، یکی از مواردی که برای ما خط قرمز بود، دروغ گفتن بود. به همین دلیل من حالا اصلا آدم دروغگویی نیستم و بعد اینکه والدینم همیشه سعی می‌کردند خودمان مشکلاتمان را حل کنیم، مثلا اگر با مهراوه دعوا می‌کردیم، آنها اصلا دخالت نمی‌کردند و همیشه غیرمستقیم ما را هدایت می‌کردند، مثلا پیشنهاد خواندن یک کتاب یا تماشای یک فیلم را به ما می‌دادند. به‌هرحال دوست‌ داشتند خودمان را رشد بدهیم. 

 

چه چیزهایی را در گذشته جا گذاشته‌اید؟ 

فکر می‌کنم بیشتر از همه لطافتم را. در حال حاضر خیلی آدم سختی شده‌ام و کمتر انعطاف‌پذیری در من هست، حتی می‌توانم بگویم کمی هم بی‌رحم شده‌ام و نسبت به همه چیز یک گارد وحشتناک دارم. به‌هرحال دلم برای آن ملیکای خلاق و باحوصله تنگ شده است. 

 

چرا؟ 

هر زندگی‌ای فراز و نشیب‌های خودش را دارد. من خیلی آدم رهایی بودم و امروز دیگر آن رهایی را ندارم. 

 

آیا تراپی کرده‌اید؟ 

بله، یک دوره‌ تراپی کردم و به نظرم خیلی هم کار خوبی است و همه آدم‌ها باید این کار را بکنند ولی متاسفانه دیگر این کار را ادامه ندادم چون تمرکزم روی موارد دیگری بود و حالا خیلی دوست دارم دوباره این کار را شروع کنم اما در عین حال این را هم بگویم که خودم هم زیاد با خودم حرف می‌زنم چون به انرژی کلمات خیلی اعتقاد دارم. 

 

بزرگ‌ترین ترستان در زندگی چیست؟ 

خب من ترس‌های زیادی دارم که نمی‌توانم همه آنها را بازگو کنم، اما از آسانسور و سرنگ خیلی می‌ترسم و اساسا فضاهای بسته. 

 

به چه موسیقی‌ای علاقه دارید؟ 

موسیقی راک و سنتی مدرن را دوست دارم. 

 

مطالعه چطور؟ 

به نظرم یکی از بهترین بخش‌های زندگی هر کسی باید مطالعه باشد. وقتی سرکار هستم، کتاب می‌خوانم یا در این اینترنت مطلبی را مطالعه می‌کنم. اگر نتوانم کتاب بخوانم، خیلی ناراحت می‌شوم چراکه از بچگی با کتاب همراه بودم. یکی از باید‌های زندگی‌‌ام است. اگر کسی مطالعه نکند، نمی‌فهمم یعنی چه؟ مطالعه به جهان‌بینی آدم کمک می‌کند. 

 

به سینما می‌روید؟ 

جمعی و گروهی به سینما می‌روم. خیلی زیاد فیلم می‌بینم و در جریان بهترین فیلم‌ها و سریال‌های جهان هستم. 

 

حاصل زندگی‌تان در یک جمله؟ 

در یک کلمه: معجزه! زندگی معجزه خداست. 

 

faradeed.ir
  • 10
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش