سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۲۳ - ۱۶ تير ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۴۰۳۸۹۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

مسير موفقيت «مرتضی حيدری»، از مکتب خانه تا صدا و سيما

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

دوران کودکي هر شخص سرشار از اتفاق هاي کوچک شيرين، تلخ و گاه فراموش نشدني است. گاهي مي توان به اين خاطرات سرک کشيد؛ کودکي کم رو و خجالتي را در ذهن بياوريد که در روزهاي ابتدايي مدرسه از فرط خجالت خواهر خود را وادار مي کند تا آخرين ساعات در کنارش بماند و اين همراهي پس از نزديک به چهار دهه همچنان در ذهن آن کودک حک شده است.

 

در ذهن پسربچه اي که حالا ديگر به چهره اي تبديل شده که اداره کننده بحث هاي چالشي و گفت و گوهاي داغ در فراگيرترين ويترين رسانه اي کشور يعني رسانه ملي است. او ديگر بدون هيچ هراس و خجالتي بالاترين سران اجرايي کشور را هم به چالش فرا مي خواند.

 

شايد تنها گوينده تلويزيوني باشد که از ۴ سالگي آن هم در مکتب خانه به مهارت هايش پي برده است. ۴ فرودين ۱۳۴۸ در محله سه راه آذري تهران منطقه ۱۷ به دنيا آمد و از وقتي ۴ ساله شد با يک برادر و سه خواهرش به مکتب خانه رفت تا نزد مرحوم ميرزا لطفعلي معلم قرآن عم جزء را ياد بگيرد. به پشتوانه نوع آموزشي که ديده، معتقد است: «در حال حاضر بچه ها در سال هاي متوالي در مدرسه عربي مي خوانند؛ اما بعد از ديپلم يک خط قرآن را راحت نمي توانند قرائت کنند. در حالي که يادگيري زبان عربي از الزامات قانون اساسي کشور است، نظام آموزش و پرورش در مورد تدريس اين زبان خيلي خوب عمل نمي کند. به نظر من اگر عم جزء را درس بدهند خيلي تاثيرگذارتر است».

 

رفتنش به مکتب خانه ميرزا لطفعلي ابتدا به تبعيت از برادر و خواهرهايش بود اما به سبب علاقه اش در ۵ سالگي توانست کل قرآن را روان و بدون غلط بخواند و تا وقتي که مدرسه اي شود بخش هايي را هم از بر کرده بود. 

 

وقتي در همان ۵ سالگي دستيار ميرزا شد و به بچه ها درس مي داد، اين قدرت دروني را در خود ديد که مي تواند بر ديگران تاثير بگذارد و با گهگاه پيش نماز مکتب خانه شدنش در همان سن و سن، استعداد اجرا و انجام کارهاي گروهي را در خود محک زد. 

 

با همين تجربه ارزشمند در تمام سال هاي دبستان رقيبي در خواندن قرآن و اداره برنامه صبحگاهي مدرسه برايش پيدا نشد و خود زمام امور را به دست گرفت.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

تحصيل به صورت جهشي

وقتي هم روي نيمکت کلاس اول نشست برايش خنده دار بود که اولين درس هايش کشيدن خطوط ساده و يادگيري فتحه و کسره است، چون به راحتي مي توانست تا کتاب هاي پنجم را بخواند و بنويسد. با اين آمادگي در تابستان کلاس سوم به چهارم را جهشي خواند و در امتحان قبول شد، يعني از مهر همان سال بايد به کلاس پنجم مي رفت؛ اما چون سال انقلاب بود و شرايط کشور تغيير کرد قبول نکردند و عملا کلاس چهارم را دو بار خواند. در خلال بازيگوشي هاي کودکانه اش بعد از کارتون، اخبار را خيلي دوست داشت. اگرچه خيلي متوجه معني متني که گويندگان خبر در تلويزيوني مي خواندند نبود، جذابيتي در اين کار ديد که او را وا مي داشت به جزيي ترين حرکاتشان دقت کند.

 

نقاشي روي آنتن!

همه چيز در دنياي کودکي خلاصه مي شد. وقتي هم دوره هاي کودکي اش دوست داشتند در آينده دکتر و مهندس شوند و به سوال «علم بهتر است يا ثروت؟» پاسخ دهند، او نيز با ايشان هم نظر مي شد و حتي آرزوي اين که به تلويزيون بياد هم نداشت، يعني اصلا فکرش را هم نمي کرد. تنها ارتباط آن سال هايش با تلويزيون فرستادن يکي از نقاشي هايي بود که چند روز بعد پخش شد و يکي از بهترين روزهاي کودکي اش را رقم زد. بعد از چند هفته هم کارتي با نشان راديو و تلويزيون آمد و از او براي نقاشي که فرستاده بود تشکر کرده بودند. کارتي که ساليان سال است در بين وسايل قديمي جا خوش کرده و روزي ممکن است به يک ميراث ارزشمند فرهنگي تبديل شود.

 

هميشه و در هر زماني داشتن يک همسايه ديوار به ديوار در حرفه بازيگري براي هر کسي جذاب و هيجان انگيز است. به خصوص که اين رفاقت همسايگي به سال هاي قبل از تولد او بازگردد و بداني دو خانواده رفيق گرمابه و گلستان همديگرند.

 

اين سلام و عليک ها فرصت مغتنمي بود تا وسوسه رفتن به تلويزيون را در او بيدار کند. سن و سال پسربچه مقطع راهنمايي را داشت که يک روز همسايه شان آقاي بيوک ميرزايي را ديد و از او خواست تا او را به تلويزيون ببرد.

 

اين بازيگر باسابقه هم در يکي از روزهايي که مشغول بازي در يک مجموعه تلويزيوني بود ساعتي را مشخص کرد تا همسايه علاقه مندش جلوي در اصلي سازمان صدا و سيما حاضر شود و بعد از هماهنگي در محوطه اي بزرگ با ساختمان هاي متعدد راديو و تلويزيون قدم بزند. همان جا بود که براي اولين بار با کلمه آفيش آشنا شد. کلمه اي که بعدها به اندازه سلام و عليک ساده با زندگي اش گره خورده و به آن عادت کرد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

بعدها متوجه شد کارگردان آن مجموعه که «ماجراهاي رونالد و مادرش» نام داشت مرحوم حسين پناهي بود و به محل ضبط شان استوديو ۱۱ مي گفتند، يعني همان جايي که مناظره ها را خودش برگزار کرد.

 

سکانس هاي آن روز از ۱۰ صبح تا ۱۰ شب طول کشيد. ديدن بازيگران، اتفاق هاي خاطره ساز پشت صحنه و جنس کاري که در فضاي فرهنگي و هنري اتفاق مي افتاد برايش جذاب بود ولي بعد از اين تجربه شيرين و ماندگار يک روزه تا زماني که خودش کارمند رسانه ملي شود هيچ وقت ديگر اتفاق نيفتاد و هرگز فرصت رفتن به تلويزيون فراهم نشد.

 

در گير و دار پايان مقطع راهنمايي و ورود به دبيرستان شرايطي رقم خورد که علاقه ها و دغدغه هايش او را به دنياي ديگري بردند. آقاي نظري مدير و آقاي رزم آراي ناظم چنان فضاي دلچسبي در دبيرستان استقلال که بعدا به امام صادق (ع) تغيير نام داد، آماده کرده بودند که اشتياقش به درس خواندن مانع از خيال پروري هاي به ظاهر کودکانه شد.

 

هرچه در دبستان و راهنمايي هم کلاسي هاي بازيگوش و بي خيال داشت در دبيرستان وارد جو دوستانه و در عين حال رقابتي مهمي شده بود که تصميم گرفت تمام وقتش را به مطالعه و تحصيل اختصاص دهد. ديگر خيلي آرزوي رفتن جلوي دوربين و گويندگي را نداشت. يعني ذهنش چنان درگير درس و مدرسه شده بود که جايي براي چنين افکاري باقي نمي ماند.

 

بعد از اين که دبيرستان را با موفقيت به پايان رساند و در رشته فيزيوتراپي دانشگاه تهران قبول شد، فضاهاي دانشجويي و جو فرهنگي حاکم، به يادش آورد که مدتي است از دغدغه هايش فاصله گرفته و به قول معروف فيلش ياد هندوستان کرد. 

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

کم کم به دانشجوي فعال در گروه هاي تئاتر بدل شد، اجراي بيشتر سمينارها و کنفرانس هاي دانشگاهي را به عهده گرفت و دبير اجرايي مراسم مختلف بود.

 

به قول خودش آن زمان فکر مي کرد علم فقط پزشکي است و علوم انساني را در هيچ مرتبه اي نمي توان قرار داد. بين سال هاي ۷۱ تا ۷۵ از چند دانشگاه خارجي پذيرش گرفته بود تا براي ادامه تحصيل يکي را انتخاب کند.

 

جذاب از همه آنها يک فرصت کاري در سنگاپور فراهم شده بود که مي توانست آنجا به تحصيل هم ادامه دهد. در شش و بش رفتن بود و به جز فعاليت هاي فرهنگي دوره دانشجويي در زمينه علاقه اش کار ديگري انجام نداد، چون به خوبي مي دانست ماجرا تلويزيون و جلوي دوربين رفتن با آنچه تاکنون انجام مي داد زمين تا آسمان تفاوت دارد و اگر آشنايي نداشته باشد حتي از مقابل در تلويزيون هم نمي تواند رد شود.

 

برنامه ريزي هايش را براي تحصيل در يک کشور خارجي به اجرا گذاشته بود که همه چيز بر مدار سرنوشت، رنگ ديگري به خود گرفت. اواخر سال ۷۴ يک روز در خيابان دوستي را ديد که اتفاقا مجله سروش در دست داشت و مي خواست از صفحه آخر آن کپي بگيرد. اين صفحه داراي فراخوان معاونت سياسي صدا و سيما براي استخدام گويندگي خبر بود و او قصد داشت براي همسرش کپي بگيرد تا شرکت کند. قهرمان قصه ما هم يک کپي براي خود گرفت و نااميدانه فرم را ارسال کرد.

 

اين در حالي بود که شرايط را بررسي و بين بهترين گزينه هاي کانادا يا سنگاپور دومي را انتخاب کرده بود و مراحل پاياني کارهايش در ايران را انجام مي داد. بعد از ۳ ماه يعني اوايل سال ۷۵ از صدا و سيما تماس گرفتند و گفتند فلان روز براي آزمون بيا. خوشحال کننده بود؛ اما نه وقتي که از بد حادثه دو روز قبل از آزمون در خانه مشغول عوض کردن لامپ باشد و در اثر بي احتياطي و زمين خوردن دچار شکستگي بيني و گونه شود تا مجبور شود تمام صورتش را گچ بگيرد. خيلي با خودش کلنجار رفت تا براي رفتن راضي شود و موفق هم شد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

وقتي به محل آزمون که بعدها با نام ساختمان برون مرزي سازمان مي شناخت، رسيد بين جماعت مشتاق جايي پيدا کرد و بي توجه به نگاه هاي ديگران منتظر شد تا بخت و اقبالش را امتحان کند. بعد از حدود ۵ ساعت نوبت رسيد و از ۳ نفري که آزمون مي گرفتند چهره آقاي قاسم افشار را شناخت. دو نفر ديگر آقايان حکيم هاشمي از سردبيران باسابقه خبر و آقاي بوالي مدير شبکه خبر بود که امروز به دوستان نزديکش بدل شده اند. 

 

پيش از او هرکس که به اتاق هاي آزمون مي رفت، نهايتا بعد از ۱۰ دقيقه بيرون مي آمد؛ اما مصاحبه او بيش از يک ساعت طول کشيد. در پايان آقاي حکيم هاشمي غيرمستقيم از عمل بيني اش پرسيد و او برايش شرح ماوقع را بيان کرد. بعدها حکيم هاشمي به او گفت: «اگرچه مصاحبه تو خيلي عالي بود، مي خواستم به خاطر عمل زيبايي بيني تو را رد کنم، چون خبر جاي اين کارها نيست و مخصوصا هم از تو پرسيدم ببينم چه جوابي مي دهي».

 

عبور از هفت خوان فراگيري

خوان اول را که به سلامت طي کرد، تقريبا يک سال طول کشيد تا از بين ۵۶۰۰ نفري که از ابتدا ثبت نام کرده بودند؛ بعد از چند مرحله مصاحبه، آزمون و گزارش جزو ۱۵ نفر انتخاب شود و بعد از يک دوره سنگين ۶ ماهه که هر روز از ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر برگزار مي شد، با خواندن ۱۹ عنوان درسي در بين ۷ نفر باقي بماند.

 

هفت خواني که اگرچه نتيجه اي معتبر داشت، متاسفانه بعد از آن طي ۲۰ سال گذشته چنين فرايندي براي جذب گويندگان محقق نشد. به خصوص دوره آموزشي آخر که بسيار آموزنده بود و همکاران بعدي فرصت حضور در اين فضا را نداشتند. 

 

 

اين شد که از خير کانادا و سنگاپور گذشت و همه سختي ها را به جان خريد تا به علاقه اش برسد.

 

حالا امروز بعد از گذشت بيست سال نام مرتضي حيدري به گوش ايرانيان آشناست و همه او را با گفت و گوهاي ويژه خبري و مناظره ها مي شناسند. مرتضي حيدري طي سال ها مطالعه و تحقيق نظرش به کلي تغيير کرده و ديگر نمي گويد علم فقط پزشکي. اتفاقا به اين نتيجه رسيده که اول علوم انساني، بعد علوم ديگر. 

 

او به پشتوانه اندوخته هايي که طي اين سال ها شبانه روز در پي اش بوده و کسب کرده است، اين روزها اجراي يکي از مهم ترين و سرنوشت سازترين برنامه هاي رسانه ملي را به عهده گرفته است. اگرچه در مرتبه اجرا و گويندگي فرصت کم اهميتي نيست، اهداف بزرگ تري در سر دارد علاقه مند است تا دايره فعاليت هايش را در دنيا گسترده کند.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,مرتضي حيدري

اين گوينده راديو و تلويزيوني که مصاحبه هاي متعددي با محمود احمدي نژاد و حسن روحاني داشته است، مثل هر چهره ديگري درگير حواشي فراواني شد که براي همه آنها پاسخ دارد. او معتقد است اگرچه سياست ها سازمان صدا و سيما در هر برنامه تلويزيوني تاثيرگذار است، يک مجري بايد به گونه اي رفتار کند که کسي متوجه اين موضوع نشود و هرکس در هر جايگاهي اگر اصول حرفه اي گري را به درستي رعايت کند در معرض کمترين آسيب ناشي از حواشي قرار مي گيرد.

 

ماهنامه سروش

 

 

 

 

  • 16
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
مینا ساداتی بیوگرافی مینا ساداتی بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۱۰ آذر ۱۳۶۰

محل تولد: کاشان، ایران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون

تحصیلات: فوق لیسانس گرافیک از دانشگاه هنرهای زیبای تهران

آغاز فعالیت: ۱۳۸۶ تاکنون

ادامه
شاه نعمت الله ولی شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه ایرانی

تاریخ تولد: ۱۴ ربیع الاول۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

نام های دیگر: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

پیشه: فلسفه و تصوف

مکتب: عارف و تصوف

آثار: شرح لمعات، رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش