
جزو معدود بازیگرانی است که در طول ۲۳ سال فعالیتاش حاشیه خاصی نداشته است، زیاد اهل مصاحبه نیست و بیشتر اوقات علاقهای به قرار گرفتن در مرکز توجه علاقهمندان به سینما ندارد. نقشهایش نیز معمولا همین گونه است؛ یا جوانی سربههوا و شوخ است یا نقش مکملی دیوانه که انرژی بسیار زیادی به مخاطب منتقل میکند.
اوون ویلسون نزدیک به ۷۰ اثر هنری در کارنامه بازیگریاش دارد که نیم بیشترش در نقشهای مکمل خلاصه میشود، «شب در موزه» «زولاندر» و «ملاقات با والدین» نمونههایی از گونه سینمایی مورد علاقه ویلسون هستند.
جزو معدود بازیگرانی است که در طول ۲۳ سال فعالیتاش حاشیه خاصی نداشته است، زیاد اهل مصاحبه نیست و بیشتر اوقات علاقهای به قرار گرفتن در مرکز توجه علاقهمندان به سینما ندارد. نقشهایش نیز معمولا همین گونه است؛ یا جوانی سربههوا و شوخ است یا نقش مکملی دیوانه که انرژی بسیار زیادی به مخاطب منتقل میکند.
اوون ویلسون نزدیک به ۷۰ اثر هنری در کارنامه بازیگریاش دارد که نیم بیشترش در نقشهای مکمل خلاصه میشود، «شب در موزه» «زولاندر» و «ملاقات با والدین» نمونههایی از گونه سینمایی مورد علاقه ویلسون هستند.
وودی آلن پس از ساخت «نیمه شب در پاریس» پرسونای سینمایی او را نزدیکترین حالت به دوران جوانی خودش تشبیه کرد؛ ساده و سختگیر، گویی در این دنیا نیست و سر در ابرها دارد، با آثار کمدی به شهرت رسیده است ولی کمدین نیست؛ حتی بامزه هم نیست. در آثار جدی کارنامهاش نیز نمیتوان او را زیاد جدی در نظر گرفت، «پشت خطوط دشمن» یکی از همین نمونههاست.
اوون ویلسون برای نگارش فیلمنامه «خانواده اشرافی تننبام » همراه با وس اندرسون نامزد جایزه اسکار شده است. سال گذشته را بسیار خنثیتر از هر سال دیگر پشت سر گذاشت، «زولاندر ۲» طبق پیشبینی کارشناسان سینمایی شکستی تمام عیار بود و کمدی «عقل کلها» به اندازهای بد بود که سهبار زمان اکرانش تغییر کرد و در خلوتترین روزهای سال آرام و بیصدا به نمایش درآمد.
امسال وضعیت کمی تغییر کرده است، او با سومین قسمت از انیمیشن «ماشینها» بازگشته است و با فروش ۵۳.۶۹ میلیون دلاری هفته اول تقریبا خیال همه از موفقیت این اثر آسوده شده است، این تازه اول راه امسال محسوب میشود زیرا ویلسون تا چندی دیگر «شگفتی» را در کنار جولیا رابرتز بر پرده سینماها خواهد دید و سپس کمدی «حرامزادهها» را در کنار جی کی سیمونز، اد هلمز و گلن کلوز در نوبت نمایش خواهد داشت.
پایان سال نیز با قسمت سوم سری فیلمهای پرفروشاش «سقوط شانگهای» در کنار جکی چان اثر موفق دیگری در گیشه خواهد داشت. ویلسون در مصاحبه با تاکز از دنیای خصوصیاش میگوید، جایی که در دو دهه فعالیتاش کمتر به آن توجه شده و حرفهایی که شاید برای اولین بار بیان میشود.
آیا شما وقتی بزرگ میشدید، مایه خنده دوستانت بودی؟
هنگام بزرگ شدن! واقعیت این است که من استندآپ کمدین یا هر گونه دیگر از نوع کمدین نبودم. این اتفاق جالبی است زیرا بیشتر آثار کارنامهام کمدی هستند. برخی اتفاقات خارج از کنترل شما رخ میدهد و در حرفه ما این مردم و مخاطبان هستند که شما را برای انجام کاری استخدام میکنند. به احتمال زیاد دلیل اصلی رخ دادن چنین اتفاقی، آغاز دوستی من با بن استیلر بود، دوستیای که باعث همکاریهای متعدد ما با همدیگر شد.
فکر میکنم بیشتر از ۱۰ یا ۱۲ فیلم با همدیگر کار کردید!
فکر میکنم اولین همکاری ما مربوط میشود به فیلم «مرد کابلی» که مدتی بعد از فیلم من یعنی «باتل راکت» به وقوع پیوست. او نامهای برای من نوشت که از فیلم بسیار خوشش آمده و این موضوع برای من بسیار ارزشمند بود زیرا تا آن زمان هیچکس حتی «باتل راکت» را ندیده بود. در همان نامه بود که بن علاقهاش برای همکاری با من را ابراز کرده بود و مدتی بعد این اتفاق رخ داد.

چگونه دوستی شما این همه سال ادامه پیدا کرد؟
راستش را بخواهید من نمیدانم چگونه، این اتفاق ناخودآگاه رخ داده است. این جریان شباهت زیادی به پرورش نقشهایی دارد که ایفا میکنم، من کار خاصی برای پرورش نقشهایم نمیکنم و این کار را بهصورت غریزی انجام میدهد، هیچ دلیل منطقی و نوشته شده خاصی وجود ندارد.
شاید یکی از دلایل مهمی که موجب تداوم دوستی ما میشود به زمانی که تازه با یکدیگر آشنا شده بودیم برمیگردد، من و بن شروع به پیادهروی در نیویورک کردیم و چند دقیقه بعد متوجه شدیم که هر دو به چیزهای مشترک میخندیم. پویایی ما بسیار شبیه به همدیگر است و من نمیدانم این اتفاق خوب است یا بد.
درنهایت این ویژگی مشترک باعث میشود راحتتر با یکدیگر کار کنید.
وقتی در پروژهای در حال کار هستید بن همیشه به حرفهای همه گوش میدهد، او بهصورت عجیبی منتظر شنیدن ایدههای تازه است و او هم مثل من هیچ سابقهای در استندآپ کمدی یا این قبیل برنامههای طنز ندارد، انرژی او نیز با افرادی که میتوانند با جوک گفتن دیگران را بخندانند فرق میکند. اصولا ما به چیزهایی میخندیم که از شکستها و کمبودهای خودمان نشأت میگیرند، وس اندرسون نیز همینگونه است.
شما در هفت فیلم از هشت اثر آخر وس اندرسون بازی کردهاید ولی دیگر مانند «خانواده اشرافی تننبامز» با او فیلمنامه ننوشتید...
من عاشق آن فیلم هستم، یکی از سکانسهای مورد علاقهام در «خانواده اشرافی تننبامز» بازمیگردد به وقتی که جین همکن به همراه دنی گلاور وارد آشپزخانه میشوند و جین به گونهای عجیب سعی میکند بنشیند و میگوید: تو میخواهی باعث جدایی زنم از من بشوی مردک!؟
بعد دنی گلاور با تعجب میگوید: به من گفتی مردک!؟ بعد جین هکمن بدون مکث میگوید: نه نگفتم، ولی بر فرض محال اگر هم گفته بودم تو هیچ غلطی نمیتوانستی بکنی (میخندد) این شخصیت به اندازهای عجیبوغریب و متکبر بود که من با لذت آن را نوشتم و جزو طرفداران پروپا قرص فیلم هستم.
خب اگر وس اندرسون از شما میخواست همکاری در نگارش فیلمنامه را با او ادامه دهید کدامیک از آثارش را برای ادامه همکاری در این زمینه انتخاب میکردید؟
فکر میکنم «هتل بزرگ بوداپست» محبوبترین فیلم وس برای من است، من شیفته آن فیلم هستم و فکر میکنم نگارش فیلمنامهاش در کنار وس لحظات بسیار خوبی را برای من رقم میزد. ولی واقعیت این است که درحالحاضر بیشتر علاقه دارم با او وقت بگذرانم و مثلا با هم شام بخوریم و صحبت کنیم، اگر پروژهای پیش بیاید که موضوعاش برایم شخصیتر باشد میتوانم در نگارش فیلمنامهاش با او همکاری کنم، غیر از این دوستیمان برایم کافی است.
چه ارکانهایی باعث خوب شدن یک فیلمنامه میشود؟
واقعا نمیدانم! وقتی فیلمنامه «شرارت ذاتی» پل توماس اندرسون را خواندم، هیچچیز نفهمیدم! هیچ از آن سر در نمیآوردم، حتی وقتی فیلم را دیدم نیز وضع همینگونه بود. زمانی پل از من خواست در قسمتی از کار بازی کنم که با کمال میل قبول کردم زیرا همیشه کار او را تحسین میکردم و این همکاری من را هیجانزده میکرد.
اما وقتی فیلم را دیدم هیچ از آن سر در نیاوردم، مشخصا سکانسهایی در فیلم بود که از تماشای آن بسیار لذت بردم، مانند سکانس صحبت کردن عجیب خواکین و کاترین یا سکانسی که موسیقی نیل یانگ پخش میشد! این سکانسها به نظرم فوقالعاده زیبا بودند ولی اگر کسی از من میپرسید فیلم درباره چیست، هیچ جوابی نداشتم به او بدهم، اینگونه است که فکر نمیکنم فرد مناسبی برای پاسخ دادن به سوال شما باشم.
با خواندن فیلمنامه «نیمه شب در پاریس» چه حسی به شما دست داد؟
جالب بود، فیلمنامهای میخواندم که هیچ شباهتی به آثار وودی آلن نداشت، فیلمنامهای با تم سفر در زمان که اتفاقات فانتزی در آن میافتاد. این برایم خیلی عجیب بود! آن زمان اصلا نمیفهمیدم چگونه میخواهد این اثر را بسازد، چه اشخاصی قرار است نقش شخصیتهای مشهوری که در فیلمنامه نوشته شده بود را بازی کنند!؟
پس از مدت کوتاهی متوجه نابغه بودن وودی شدم، همه چیز درجای صحیح قرار گرفت و تمام افراد بهدرستی کار خود را انجام دادند. تمام چیزهایی که هنگام خواندن فیلمنامه باعث نگرانی من بود در پایان پروژه بهعنوان نقطه قوت اثر مطرح میشد.
شما اگر در زمان سفر کنید دوست دارید با چه شخصیتهای معروفی دیدار کنید!؟
فکر میکنم علاقه دارم با شخصیتهایی چون الویس یا مارک تواین دیدار کنم! از سوی دیگر دوست دارم شخصی چون وینستون چرچیل را از نزدیک ببینم یا با شخصی چون اسکات فیتزجرالد بیشتر آشنا شوم ولی درنهایت میدانم هم کلامی با شخصیتی چون پابلو پیکاسو بیشتر از همه برایم جذابیت دارد.
- 12
- 2











































