جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۰:۴۶ - ۰۶ بهمن ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۱۰۱۳۶۷
هنرهای تجسمی

گشتی در نمایشگاه هنرهای دستی قربانیان اسید پاشی

نمایشگاه هنرهای دستی قربانیان اسید پاشی,اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی
سال‌ها طول کشید تا با چهره جدیدشان کنار بیایند. برای یکی پنج سال، دیگری هفت سال و یکی هم بیشتر. اما بالاخره پذیرفتند اسید چهره‌شان را عوض کرده؛ نه فقط چهره که سرنوشت‌شان را هم.

قاب‌های معرق صورت مرضیه، معصومه، محسن و... روی دیوار نمایشگاهی نصب شده که به همت خودشان و انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی برگزار شده. سازنده صورت‌ها محسن مرتضوی است اما معصومه عطایی دیگر قربانی اسیدپاشی درباره‌اش برایم توضیح می‌دهد: «محسن صورت ما را ساخته. مایی که سرانجام با هویت جدیدمان کنار آمدیم. این کنار آمدن به معنای پذیرفتن واقعیت تلخ این اتفاق نیست اما ما قبول کردیم باید با این چهره زندگی کنیم، کار کنیم و در جامعه حضور داشته باشیم. ما با این کار به اسید پاش‌مان فهماندیم نمی‌تواند خانه‌نشین‌مان کند. همان هدفی که با اسیدپاشی دنبالش بوده. من می‌دانم که با صدها عمل دیگر هم صورت گذشته‌ام را نخواهم داشت و با این واقعیت کنار آمده‌ام و به جامعه برگشته‌ام.»

 

آثار سفالی معصومه عطایی در جای جای نمایشگاه چیده شده. کمی آنسوتر پیکره‌های چوبی قرار دارند. تابلوهای معرق و منبت هم روی دیوار نصب شده. مجسمه‌های چوبی کمی آن طرف‌تر. آن طور که بچه‌ها می‌گویند پیکره‌ها و احجام چوبی.مقابل تابلو صورت معصومه، مرضیه و محسن می‌ایستم. تابلوهایی که برجسته ساخته شده تا قربانیان اسیدپاشی با لمس آن، بهتر درکش کنند. اغلب آنها در این حادثه بینایی‌شان را از دست داده‌اند. نمایشگاه، این روزها مهمان نوجوانی هم دارد. آرزو دختر ۱۶ ساله‌ای که مدت کوتاهی است، معرق کاری را آموخته. چند سال پیش او و مادرش مریم زمانی، قربانی اسیدپاشی یک زن شدند. مریم برایم از این روزهای دخترش می‌گوید؛ اینکه مدتهاست کینه و انتقام را کنار گذاشته: «خواهرشوهرم همان سال ها آزاد شد. آرزو بچه است و توانست او را ببخشد. خیلی اوقات از او می‌پرسم اگر عصبانیت و کینه‌ای داری به من بگو. می‌گوید نه. صورت سوخته‌اش را که می‌بینم دلم می‌گیرد. خوشحالم درسش را می‌خواند و این روزها هم در کنار محسن و بچه‌ها معرق یاد گرفته. اما نباید قانون فکری به حال ما کند؟ فکر مایی که این طور آسیب دیده‌ایم و رها شدیم؟»

 

انجمن حمایت از قربانیان اسید پاشی چندی پیش با همت قربانیان به همین منظور تأسیس شد تا بتواند از قربانی‌ها حمایت کند و آنها را دوباره به جامعه بازگرداند. محسن همان طور که برای مهمان‌های نمایشگاه از آثارشان می‌گوید از فعالیت‌های انجمن هم می‌گوید. اینکه در این انجمن نوپا تمام تلاش‌شان را کرده‌اند تا قربانی‌ها دوباره به جامعه بازگردند و خانه‌نشین و منزوی نباشند. هرچند این کار اصلاً آسان نیست، آن طور که او، مرضیه و معصومه و... توانستند.

 

مرضیه ابراهیمی، قربانی اسیدپاشی اصفهان، امروز در جمع بچه‌ها نیست اما تابلویش هست. مقابلش ایستاده‌ایم. نیمی از صورتش سالم است و نیم دیگر سوخته. یاد حرفهایش می‌افتم: «اسید می‌خواهد تو را از زندگی حذف کند. اسیدپاش می‌خواهد به تو بگوید نمی‌توانی عاشق شوی یا در جامعه باشی. می‌خواهد به تو بگوید از این به بعد هرکس تو را ببیند از تو خوشش نمی‌آید، اما من همه اینها را از خودم دور کردم. به همه و خودم گفتم نمی‌خواهم قربانی باشم.»

 

در این نمایشگاه تعدادی از معلولان جسمی و حرکتی هم در کنار قربانیان اسیدپاشی آثارشان را ارائه داده‌اند. محسن مرتضوی که چند سال پیش قربانی اسید پاشی همکارش شده برایم می‌گوید: «انجمن، کارهای هنری من را که هفت سال است معرق کار می‌کنم و تعدادی از معلولان را کنار کار استادان بزرگ معرق گذاشته. هدف انجمن فقط آشتی دادن ما با جامعه است.»

 

محسن از تابلوی چهره‌ها هم می‌گوید و اینکه به زودی چهره آرزوی ۱۶ ساله را هم خواهد ساخت. دختری نوجوان که تسلیم خشونت اسید پاشش نشد: «ما همیشه تصاویر سلبریتی‌ها را منتشر می‌کنیم. من با خودم فکر کردم چرا هر یک از ما سلبریتی نباشیم؟ چرا مرضیه و معصومه و آرزو جای هرکدام از آنها نباشند؟ کسانی که درد کشیده‌اند، با پوست و گوشت و خون‌شان زخم را تجربه کرده‌اند و با این همه درد با چهره جدیدشان کنار آمده‌اند. هنرمندند و در کارشان پیشرفت کرده‌اند. در این تابلو سعی کردم چهره بچه‌ها را نه تنها بازسازی کنم که آنها را جوری بسازم که درکش کنند و با لمسش تصویری در ذهن‌شان شکل بگیرد. برای همین معرق و منبت را با هم ترکیب کردم. این تابلوها برای فروش نیست و جزو مجموعه شخصی‌ام است. با همین ایده لوگوی انجمن را هم درست کردم تا بچه‌ها بدانند لوگوی انجمن چیست. مجسمه صورتی که ریخته و دست حمایتی بر آن قرار گرفته. هدف اصلی انجمن ما این است که بچه‌ها را از خانه بیرون بکشد و با جامعه آشتی دهد. ما بجز اقدامات درمانی، حمایتی، معنوی و قانونی مانند چند طرحی که به مجلس برای ممنوعیت خرید و فروش اسید و تغییر قوانین دادیم، قصد اصلی‌مان بازگرداندن زیورها، معصومه‌ها و... به جامعه است.»

 

محسن ادامه می‌دهد: «کنارآمدن با قضاوت‌های مردم واقعاً سخت است. ما توانستیم با خودمان کنار بیاییم اما خیلی از بچه‌ها نمی‌توانند. اینکه دائم در معرض نگاه‌های پرسشگر و سؤال‌های بی‌رحمانه باشی، اینکه دائم باید جواب بدهی، پرونده‌ات به کجا رسید؟ دیه گرفتی؟ تازه اینها سؤال‌های معمول است گاهی پرسش‌هایی می‌کنند که کاملاً حریم شخصی‌ات را زیر سؤال می‌برد. بارها از من پرسیده‌اند بعد از این حادثه، زنت ماند یا طلاق گرفت؟ بچه‌ات با خودت زندگی می‌کند؟ اما ما هیچ وقت این سؤال‌ها را از آدم‌های سالم نسوخته نمی‌پرسیم. این سؤال ها را از معلولان هم می‌پرسند و انجمن این نمایشگاه را گذاشت که مردم بیشتر ما را از نزدیک ببینند و بفهمند ماهم مثل بقیه مردم کار و زندگی می‌کنیم.»

 

زهرا یوسف‌نژاد، تنها چند ماهی از حادثه اسیدپاشی‌اش گذشته. پرستار است و این حادثه در بوشهر برایش اتفاق افتاده. می‌گوید هنوز نتوانسته با این موضوع کنار بیاید. عینک آفتابی بر چشم دارد و ماسکی بر دهان. اولین باری است که در جمع دیگر قربانیان اسیدپاشی و نمایشگاه آثار دستی‌شان حاضر شده، می‌گوید: «خیلی خوشحالم بچه‌ها را می‌بینم. از آنها کلی انرژی و انگیزه گرفتم. من هنوز درگیر کارهای جراحی‌ هستم. من فقط حرفم این است که چند نفر دیگر باید این بلا سرشان بیاید تا مسئولان فکری به حالشان کنند؟ اسید چند قربانی دیگر باید بگیرد تا خرید و فروشش ممنوع شود یا برای عرضه‌اش محدودیتی بگذارند یا قانونی وضع شود که هرکسی جرأت اسید‌پاشی نداشته باشد؟»

 

اینها حرف‌های معصومه عطایی هم هست زنی که بعد از اسیدپاشی‌اش از پای ننشست و امروز هم آثارش در این نمایشگاه به نمایش درآمده. سال‌هاست از اسیدپاشی‌اش می‌گذرد و با تلاش زیاد توانسته دوباره به زندگی بازگردد: «سوزش اسید وحشتناک است. جراحی‌ها زیاد و دردناکند. تحمل واکنش‌های مردم در کوچه و خیابان سخت است. ما با تلاش زیاد به زندگی باز می‌گردیم. من می‌دانم که با صدها عمل جراحی دیگر هم چهره‌ام مثل قبل نمی‌شود و با آن کنار آمده‌ام اما همه اینها دلیل نمی‌شود از مسئولان این سؤال را نپرسم که چرا قانونی را که مربوط به سال ۳۷ است تغییر نمی‌دهند. آیا کسی که شدیدترین خشونت را علیه دیگران اعمال می‌کند و این مسأله بارها در جامعه تکرار می‌شود مستحق شدیدترین مجازات‌ها نیست.»

 

حالا تعدادی از بازدیدکنندگان نمایشگاه مقابل تابلوی صورت مرضیه، معصومه و محسن ایستاده‌اند. محسن به زودی چهره‌ای از آرزو هم خواهد ساخت... آرزوی ۱۶ ساله که با صورت سوخته‌اش کنار آمده و این روزها هنرمندانه معرق کاری می‌کند. هرچند امیدوار است آینده هیچ وقت تابلویی از آرزوی دیگری نسازد.

 

ترانه بنی یعقوب

 

 

iran-newspaper.com
  • 15
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش