یکشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۴
۱۸:۳۰ - ۰۷ شهریور ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۶۰۱۶۴۸
فیلم و سینمای ایران

عوامل بیست و یک روز بعد

قصه ما با ایده قهرمان‌پروری پیش رفت/ محافظه‌کاری نکردیم

عوامل بیست و یک روز بعد,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران
«بیست و یک روز بعد» که این روزها در سینماهای کشور اکران است جزو معدود آثاری است که قهرمان آن یک نوجوان است و داستان حول او و اتفاقات زندگی‌اش رخ می‌دهد.

به گزارش مهر، اولین تجربه بلند سینمایی محمدرضا خردمندان اگر در زمره خواص آثار سینمایی نباشد اما دست کم چند پله از فیلم هایی که نگاه متفاوتی به جامعه و نوجوانان این دوره و زمانه دارند، بالاتر است؛ هر چند که کارگردان این نظر را نمی پذیرد و معتقد است از ابتدای ایده قرار نبود فیلمش برای نوجوانان باشد و اتفاقا روایتی برای دنیای بزرگسالی است.

 

«بیست و یک روز بعد» قصه نوجوانی است که در سر سودای سیمرغ دارد اما زندگی چاله هایی برای او کنده که راه رسیدن به آرزویش منوط به عبور از این زمین پر فراز و نشیب است؛ شبیه همه ما آدم ها که معمولا سختی های پیش چشم مان اجازه نمی دهد راحت به آرزوهای دور و دراز برسیم.

 

به بهانه اکران این اثر سینمایی ساعاتی را با سیدمحمدرضا خردمندان کارگردان فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد»، احسان ثقفی نویسنده و مهدی قربانی بازیگر نوجوان فیلم به بحث نشستیم.

 

* «بیست و یک روز بعد» اگرچه قهرمانی نوجوان دارد اما مساله ای را پیش می کشد که شاید بزرگتر ها هم گاهی نتوانند از پس آن برآیند. مخاطبان هدف خودتان کدام رده سنی بود؟

محمدرضا خردمندان: زمانی که قرار بر نگارش این فیلم بود هیچ تصوری از اینکه می خواهم کاری برای نوجوانان بسازم نداشتم و دغدغه ام به طور کل چیز دیگری بود و شاید به همین دلیل این فیلم دوپهلو شده است. یعنی یک وجه، نوجوان فیلم است که باید با نگاه خودش مساله ای را که دچارش شده حل کند و در وجه دیگر موضوعی که با آن درگیر است مساله ای نیست که مربوط به سن او باشد و هین آغازگر قصه ماست. ما همراه با داستان رشد روحی و تکامل شخصیت مرتضی را می بینیم چراکه فیلم از منظر نوجوان به یک مساله بزرگانه نگاه می کند به همین خاطر از نظر من مخاطب این فیلم گستره وسیع تری از یک گروه سنی خاص است.

 

* افراد بسیاری گفتند شما جسارت به خرج دادید که سراغ سوژه ای از این جنس رفتید.

خردمندان: از این جنس فیلم ها در سینمای ایران زیاد نیست. من هنوز هم معتقدم کار ما نوجوانانه نیست چون غالبا سازنده این قبیل فیلم ها درگیر ممیزی و آموزنده بودن فیلم هستند اما «بیست و یک روز بعد» از اولین لحظه دغدغه دیگری داشت و دنبال آموزش دادن به نوجوان نبود و اصلا قصدمان این نبود که فیلمی برای نوجوانان بسازیم.

 

* ایده اولیه از کجا شکل گرفت؟

خردمندان: مثل همه کارهای کوتاهم ابتدا تصویری در ذهنم داشتم که می خواستم برایش قصه بسازم. تصویر بچه ای که روی ریل راه آهن ایستاده و می خواهد قطار را نگه دارد ایده اولیه فیلمنامه بود. این گذشت تا زمانی که در داروخانه ۱۳ آبان پسربچه ای را دیدم که با مادر بیمارش آمده بودند و یک کیسه دارو دستش بود. احساس کردم این همان بچه ای است که روی ریل راه آهن ایستاده و اینطور شد که جرقه اولیه زده شد.

 

 همان شب سکانسی در ذهنم آمد که محسن می خواهد قطار را نگه دارد و نمی گذارند. با خودم گفتم این پسرک برادر اوست و این بازی با یکسری از صحنه های پراکنده در ذهن من کم کم به شکل منسجمی در آمد و من در این مرحله به طرح‌واره ای رسیدم و پس از یک سال از اولین تصویر، با احسان ثقفی وارد صحبت شدم.

 

احسان ثقفی: اوایل سال ۹۳ محمدرضا خردمندان درباره طرحش با من صحبت کرد و از همان اولین تصویری که برایم تعریف کرد قانع شدم که می خواهم در این پروژه حضور داشته باشم. البته من هم تاکید می کنم که قصد نگارش فیلم برای نوجوانان را نداشتیم.

 

* چرا انقدر روی این مساله تاکید دارید؟

ثقفی: در سینمای ما ژانر نوجوان نامش بد در رفته است. در دهه های اخیر انقدر فیلم های بدی ساخته شده و خانواده ها برای دیدن آنها نرفتند که وقتی نام نوجوان می آید مخاطب هنوز کار را ندیده پس می زند. البته من معتقدم مخاطب اصلی در سینمای امروز دنیا نوجوانان هستند و وقتی یک فیلم یا گیم به بازار می آید این طیف سنی آماده اند و منتظر که از تازه ترین محصولات استفاده کنند. دنیا این را فهمیده و به درستی از آن استفاده می کند اما در کشور ما کاملا برعکس است.

 

شاید دلیل موفقیت «بیست و یک روز بعد» هم این بود که ما ناخودآگاه وارد حیطه نوجوان شدیم و چون آگاهانه نبوده محافظه کارانه هم برخورد نکردیم و همین باعث جذابیت آن شد.

 

* اشاره کردید مثل این فیلم در سینمای ما زیاد نیست. تاثیر اولین کارتان را در جامعه مخاطبان چطور دیدید؟

خردمندان: خوشبختانه رضایت‌بخش بود و همین که در جشنواره فیلم های کودکان و نوجوانان اصفهان عده‌ای نوجوان اصفهانی من را به کافه ای دعوت کرده و از من تشکر کردند برایم خیلی خوشایند است. من سعی کردم خودم را با سن و سال قهرمان داستان همراه کنم. ما اساسا داستان می خوانیم تا تجربه ای را از سر بگذرانیم و بدون آنکه بابت آن هزینه دهیم تاثیرش را دریافت می کنیم. فیلمی مثل «بیست و یک روز بعد» یک کیس مطالعاتی است و خوشحالم که این فیلم موضوع مسابقه نوجوانان المپیاد رسانه ای بود.

 

* قهرمان نوجوان فیلم اگرچه بیم و امید را با هم تجربه کرد اما شادمانی نوجوانی را کم در این فیلم دیدیم.

خردمندان: این تصور را که چون قهرمان اصلی فیلم یک نوجوان است باید شادمانه به فیلم نگاه کنیم یا بترسیم از اینکه تلخش کنیم قبول ندارم. مرتضی وارد یک جامعه ای می شود که اتفاقا پر از تلخی است و دنیای ناشناخته‌ای دارد. به نظر من نباید بترسیم و ایزوله برخورد کنیم. اتفاقا به نظر من خیلی زندگی در فیلم جاری و بین کاراکترها امید پیداست. زندگی ترکیب لحظه هایی از غم و شادی است و در فیلم هم وقتی مرتضی در یک سکانس با سختی هایی روبرو می شود در سکانس بعد فضای لطیف تری را تجربه می کند.

 

* کمی از کلی گویی فاصله بگیریم. در «بیست و یک روز بعد» امید هست اما شادی آنچنان که از جنس سن و سال نوجوان است دیده نمی شود. چقدر طرز تفکرتان به جغرافیای ما برمی گردد؟ نوجوانان امروز که امکان دیدن دنیا را دارند چقدر در سی سالگی شان مثل ما فکر می کنند.

ثقفی: من درباره کشورهای دیگر نمی توانم صحبت کنم ولی بی تعارف بگویم این فیلم علی رغم اینکه در زمان حال اتفاق می افتد از ذهن دو آدمی که دوره نوجوانی را در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ تجربه کردند بیرون آمده است. شاید نوجوانان امروزی خیلی مواجهه جدی‌ای با متن زندگی نداشته باشند که دلیل آن هم بالا رفتن رفاه نسبی و تغییر جنس زندگی امروز نسبت به گذشته است اما نتیجه‌ فیلم مضمونی است که به درد بچه های امروز هم می خورد.

 

خود مهدی قربانی همان قهرمانی است که در نسل جدید دیده می شود. مهدی نماینده نوجوانانی است که آماده اند برای هدف شان هر تلاشی انجام بدهنداز طرفی مرتضی چون خیلی زود وارد ماجرایی سنگین از دیدگاه یک نوجوان می شود خیلی نمی توانستیم این لحظات شاد را خلق کنیم و چیزی که می‌توانستیم جایگزین کنیم امید بود.

 

وجه قهرمان پروری برای این قصه بیشتر کارساز بود مثلا آخر قصه شاید به این فکر می کنیم که مرتضی بعد از بیست و یک روز دوباره چگونه می خواهد داروی مادرش را تامین کند؟ ما این نگرانی مان را اینگونه برطرف کردیم که وقتی برچسب قهرمان را به کاراکترتان می زنید حس امیدی هم شکل می گیرد که از بین نمی رود.

 

* آقای قربانی شما هم بازیگر هم به نوعی مخاطب فیلم بودید. بین همسالان خودتان چقدر از این قهرمان ها می شناسید؟

مهدی قربانی: قبل از اینکه وارد بازیگری شوم با خانواده های مشکل‌داری که درد سنگینی را با خود حمل می کنند در ارتباط بودم و بارها پیش آمده بود که با آنها وارد گفتگو می شدم و ارتباط داشتم. زمانی که این فیلم به من پیشنهاد شد خوشحال شدم چون امیدوار بودم مردم ببینند و پی ببرند که بخشی از جمعیت کشور ما دچار چه مشکلاتی هستند. شاید چون از نزدیک این بچه ها را دیده بودم نقش پسربچه ای را که برای هدفش می جنگد خوب درک می کردم حتی سر سکانس های حسی که داشتم اعصابم خرد می شد چون این صحنه ها را در واقعیت دیده بودم. اینکه برخی خانواده ها از پس مشکلات شان برنمی آیند و نمی دانیم کی از زندگی کردن لذت می برند، من را اذیت می کند و هنوز هم آزارم می دهد به همین دلیل دوست دارم مردم اینها را ببینند.

 

خردمندان: خود مهدی قربانی همان قهرمانی است که در نسل جدید دیده می شود. مهدی نماینده نوجوانانی است که برای هدف شان آماده اند هر تلاشی انجام بدهند. جالب است بدانید او انتخاب اول من نبود و قرار بود نقش سینا را بازی کند و برای سینا هم تست داد ولی با سماجت نقش را مال خود کرد. این سماجتی که در کاراکتر مرتضی می بینید کاملا در خود مهدی وجود دارد.

 

چون از نزدیک این بچه ها را دیده بودم نقش پسربچه ای را که برای هدفش می جنگد خوب درک می کردمشاید جالب باشد بدانید همان روزها به من زنگ زد و گفت «ما داریم اسباب کشی می کنیم بیاییم تهران من باید تکلیفم روشن شود که هستم در این پروژه یا نه؟ اگر هستم زودتر بیاییم». به او گفتم تو و خانواده ات تصمیم تان را بر این اساس نگذارید ولی او باز حرفش را تکرار می کرد تا بعدها که فهمیدم کل این ماجرا واقعی نبوده و همه این سناریو را چیده بود که نقش را مال خود کند.

 

قربانی: بعد از اینکه تست دادم رفتم سفر و آقای خردمندان به من پیام داد که بیایم. برگشتم و بعد از سینا برای نقش مهران تست دادم اما آنقدر تلاش کردم تا نقش مرتضی را گرفتم.

 

خردمندان: هر چه جلوتر می رفتم بیشتر متوجه می شدم که مهدی خود مرتضی است با همه ویژگی هایی که برای این نقش در نظر داشتیم. تلاشش واقعا ستودنی است مثلا در صحنه ای که روی ریل راه آهن کتک می خورد شاید ۱۲ بار فیلمبرداری کردیم و در نمی آمد. روی ریل پر از سنگ های تیز بود و ما نمی توانستیم چیزی زیرش بیندازیم و او در همان وضعیت باید کتک و لگد می خورد تا جایی که خود مهدی گفت آقای خردمندان چرا درست حسابی نمی زنند تمام شود؟

 

اگر مهدی بچه ای بود که به زور انتخابش کرده بودم و خودش این حجم انگیزه را نداشت فیلمی مثل «بیست و یک روز بعد» به ثمر نمی نشست و من از این بابت خوش شانس بودم. هر چند که گاهی اوقات به شدت از او دلخور می شدم.

 

* چرا؟

قربانی: چون همزمان تئاتر کار می کردم و بعضی روزها خیلی خسته بودم و واقعا نمی کشیدم و این باعث دلخوری می شد.

 

خردمندان: از اتفاق های پشت صحنه که هیچکس خبردار نمی شود. برخی محدودیت ها هست که چالش برانگیز می شود و جنگ روانی درست می کند مثلا به ما می گفتند این لوکیشن را فقط یک روز داریم و باید همه سکانس ها را امروز جمع کنید. در شرایطی که بازیگر به شدت خسته است شما مجبورید هر طور شده کار را هندل کنید تا با برنامه جلو بروید.

 

* برگردیم به فیلم. بخشی از سکانس های هیجانی فیلم در گیم نت و اتاق پشتی آنجا می گذرد. این بخش از فیلم چطور به ذهنتان رسید؟

ثقفی: تصویر کلوپ در ذهن آقای خردمندان بود. او داستانک هایی داشت که می خواست به شکل روایت یا تصویر در قصه بگنجاند. در شخصیت پردازی مرتضی هم این را داشتیم که اهل گیم نت است ولی شرطی بازی نمی کند فقط در فرایند نوشتن باید آن را به منطق روایی قصه وارد می کردیم که این بخش را من انجام دادم.

 

من در نوجوانی خودم به کلوپی در کرج می رفتم که نامش کلوپ داریوش بود. بعد از مدتی متوجه شدم اتفاقات دیگری غیر از بازی در این کلوپ می افتد که ما خبر نداریم خردمندان: من در نوجوانی خودم به کلوپی در کرج می رفتم که نامش کلوپ داریوش بود. بعد از مدتی متوجه شدم اتفاقات دیگری غیر از بازی در این کلوپ می افتد که ما خبر نداریم و بیشتر مربوط به بزرگترها است. مثلا برخی مانیتورها رویش سمت دیوار بود و بازی های غیرمجازی داشت که ما اجازه نداشتیم سمتش برویم. جالب اینکه یک روز دیدم آنجا را سر همان چیزهایی که ما خبر نداشتیم پلمپ کردند.

 این را برای احسان که تعریف کردم پیشنهاد داد این دو فضا را از هم تفکیک کنیم تا سینمایی تر شود. همین ایده دو پارت کردن کلوپ تبدیل شد به مرز کودکی و بزرگسالی برسیم و پلانی که مرتضی درِ اتاق پشتی را باز می کند و پایش را از مرز دو اتاق، فراتر می گذارد نقطه عطف فیلمنامه ماست. او با این حرکت پایش به دنیای بزرگسالی باز شد و حالا باید تاوان این دنیای ناشناخته را بدهد.

 

* گریم کاراکتر داریوش هم به تصویر ذهنی برمی گشت؟ به طور کل انتخاب بازیگرها به چه شکل بود؟

خردمندان: گریم حمیدرضا آذرنگ هم نزدیک به همان داریوشی بود که در کلوپ بچگی می رفتم. می خواستم داریوش از این پیرهای حریص باشد که زندگی عجیبی دارد و کسی سر از کارش در نمی آورد. وقتی با آقای آذرنگ صحبت کردم دیدم او خیلی بهتر از من اینها را می شناسد و خودش ایده های جالبی داشت. خوشبختانه بعد از خواندن فیلمنامه بدون اینکه نگاهی به قرارداد بیندازد نقش را پذیرفت.

 

ساره بیات نیز اولین گزینه ما بود و هنگام نگارش فیلمنامه به احسان می گفتم تصورت از نقش مادر، فقط ساره بیات باشد چون قدرت چهره اش در چشمانش است و ما از آنجا که قرار بود در نقش بیمار سرطانی صورتش را بهم بریزیم تنها چیزی که قدرت بازی کردن به او را می داد چشم بود. البته چون همزمان سر کار «عاشقانه» بود و نمی توانست موهایش را بتراشد به همین دلیل مجبور شدیم از بالای چشم هایش پوست بکشیم.

 

* گویا این مساله بیماری مادر را هم قبلا تجربه کرده بودید.

خردمندان: مهدی قربانی به نوجوانی خود من شبیه است. مرتضی با اینکه همه راه های درست و غلط را امتحان کرد اما آخر پول را از قِبَل ایده و استعداد خودش به دست می آورد و هیچ کدام از راه های شرط بندی و دزدی برایش نتیجه نداشتند. تکیه به استعداد درونی همانی است که خودم هم تجربه کردم و فکر می کنم همه ما به این واقف باشیم. من هم در دوره ای مادرم بیمار بود و همه خانواده به شدت درگیر بودیم. نقطه اشتراک من و مهدی این بود که او هم یکی از نزدیکانش دچار این بیماری بود و خوب موقعیت را درک می کرد.

 

قربانی: من هم عمویم سرطان خون داشت و ۲ سال تمام با سختی با این درد و بیماری دست و پنجه نرم کرد و ما از نزدیک شاهد همه این لحظه ها بودیم.

 

* جدا از بحث تلاش و پشتکار، خودتان چه عاملی را باعث باورپذیر بودن فیلمتان می دانید؟

خردمندان: کارهایی که ریشه در واقعیت دارد باورپذیر می شود. همه فیلمسازان دو سه تا کار ماندگار دارند آن هم به این دلیل که لحظه های این آثار را با وجودشان حس کردند و جلوی دوربین بردند. این ها کارهایی است که نسبت به بقیه فیلم هایشان از همه بیشتر دوست دارند. هرچه فیلم از خودت دورتر شود کار سخت تر است.

 

* و کلام آخر؟

خردمندان: امیدوارم در این فرصت باقی مانده مردم فیلم را ببینند چون بخشی از زندگی همه ما را روایت می کند آنهم بخشی که کمتر به آن پرداخت شده و حال ما آن را در قالب زندگی یک نوجوان روایت کرده ایم.

 

 

 

 

 

  • 18
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
دیالوگ های ماندگار درباره خدا

دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا پنجره ای به دنیای درون انسان می گشایند و راز و نیاز او با خالق هستی را به تصویر می کشند. در این مقاله از سرپوش به بررسی این دیالوگ ها در ادیان مختلف، ادبیات فارسی و سینمای جهان می پردازیم و نمونه هایی از دیالوگ های ماندگار درباره خدا را ارائه می دهیم. دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا همیشه در تاریکی سینما طنین انداز شده اند و ردی عمیق بر جان تماشاگران بر جای گذاشته اند. این دیالوگ ها می توانند دریچه ای به سوی دنیای معنویت و ایمان بگشایند و پرسش های بنیادین بشری درباره هستی و آفریننده آن را به چالش بکشند. دیالوگ های ماندگار و زیبا درباره خدا نمونه دیالوگ درباره خدا به دلیل قدرت شگفت انگیز سینما در به تصویر کشیدن احساسات و مفاهیم عمیق انسانی، از تاثیرگذاری بالایی برخوردار هستند. نمونه هایی از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا در اینجا به چند نمونه از دیالوگ های سینمایی معروف درباره خدا اشاره می کنیم: فیلم رستگاری در شاوشنک (۱۹۹۴): رد: "امید چیز خوبیه، شاید بهترین چیز. و یه چیز مطمئنه، هیچ چیز قوی تر از امید نیست." این دیالوگ به ایمان به خدا و قدرت امید در شرایط سخت زندگی اشاره دارد. فیلم فهرست شیندلر (۱۹۹۳): اسکار شیندلر: "من فقط می خواستم زندگی یک نفر را نجات دهم." این دیالوگ به ارزش ذاتی انسان و اهمیت نجات جان انسان ها از دیدگاه خداوند اشاره دارد. فیلم سکوت بره ها (۱۹۹۱): دکتر هانیبال لکتر: "خداوند در جزئیات است." این دیالوگ به ظرافت و زیبایی خلقت خداوند در دنیای پیرامون ما اشاره دارد. پارادیزو (۱۹۸۸): آلفردو: خسته شدی پدر؟ پدر روحانی: آره. موقع رفتن سرازیریه خدا کمک می کنه اما موقع برگشتن خدا فقط نگاه می کنه. الماس خونین (۲۰۰۶): بعضی وقتا این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سر همدیگه میاریم می بخشه؟ ولی بعد به دور و برم نگاه می کنم و به ذهنم می رسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده. نجات سربازان رایان: فرمانده: برید جلو خدا با ماست ... سرباز: اگه خدا با ماست پس کی با اوناست که مارو دارن تیکه و پاره می کنن؟ بوی خوش یک زن (۱۹۹۲): زنها ... تا حالا به زن ها فکر کردی؟ کی خلقشون کرده؟ خدا باید یه نابغه بوده باشه ... زیر نور ماه: خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد ... ستایش: حشمت فردوس: پیش خدا هم که باشی، وقتی مادرت زنگ می زنه باید جوابشو بدی. مارمولک: شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد، اما درهای رحمت خدا همیشه روی شما باز است و اینقدر به فکر راه دروها نباشید. خدا که فقط متعلق به آدم های خوب نیست. خدا خدای آدم خلافکار هم هست. فقط خود خداست که بین بندگانش فرقی نمی گذارد. او اند لطافت، اند بخشش، بیخیال شدن، اند چشم پوشی و رفاقت است. دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم مارمولک رامبو (۱۹۸۸): موسی گانی: خدا آدمای دیوونه رو دوس داره! رمبو: چرا؟ موسی گانی: چون از اونا زیاد آفریده. سوپر نچرال: واقعا به خدا ایمان داری؟ چون اون میتونه آرامش بخش باشه. دین: ایمان دارم یه خدایی هست ولی مطمئن نیستم که اون هنوز به ما ایمان داره یا نه. کشوری برای پیرمردها نیست: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا، از یه جایی وارد زندگیم بشه ولی اون هیچوقت نیومد، البته اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمی کردم! دیالوگ های ماندگار درباره خدا؛ دیالوگ فیلم کشوری برای پیرمردها نیست سخن پایانی درباره دیالوگ های ماندگار درباره خدا دیالوگ های ماندگار درباره خدا در هر قالبی که باشند، چه در متون کهن مذهبی، چه در اشعار و سروده ها و چه در فیلم های سینمایی، همواره گنجینه ای ارزشمند از حکمت و معرفت را به مخاطبان خود ارائه می دهند. این دیالوگ ها به ما یادآور می شوند که در جستجوی معنای زندگی و یافتن پاسخ سوالات خود، تنها نیستیم و همواره می توانیم با خالق هستی راز و نیاز کرده و از او یاری و راهنمایی بطلبیم. دیالوگ های ماندگار سینمای جهان درباره خدا گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش