جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۱۲:۱۰ - ۰۸ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۲۰۳۳
فیلم و سینمای ایران

بازیگران ماهِ سینمای ایران، آبان ۹۶ / از علی مصفا تا پریناز ایزدیار

ماهنامه سینمایی 'همشهری ۲۴' در هر شماره به بررسی بازی شش بازیگر در فیلم های در حال اکران سینمای ایران و نقاط ضعف و قوت آنان می پردازد.

 

جمشید هاشم پور در «ملی و راه های نرفته اش»

روزگاری جمشید هاشم پور ستاره سینمای ایران بود، تا حدی که اسم او هم حاشیه ساز شده بود. او در سینمای قبل از انقلاب با نام «جمشید آریا» روی پرده سینماها ظاهر شده بود و در مقطعی، دست اندرکاران سینمای بعد از انقلاب اصرار کردند که باید با نام حقیقی اش به کار ادامه دهد.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

این بود که شد جمشید هاشم پور، اما این تغییر نام هم چیزی از محبوبیت او کم نکرد. با آن سر طاس و نگاه مصمم و اندام ورزیده یک قهرمان بی رقیب برای سینمای دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بود. سپس چندین سال غایب بود و غیبتش کاملا به چشم می آمد و بعد با شکل و شمایلی دیگر برگشت، برگشتی که جز یکی، دو نقش، کم فروغ بود یا دست کم فروغ دوران ستارگی او را نداشت.

 

در فیلم «ملی و راه های نرفته اش»، مسئله این نیست که نقش او اکت کم و دیالوگ کمتری دارد، او افلیج است و روی صندلی چرخدار نشسته است، اما بازیگری با توانایی و سابقه چمشید هاشم پور، حتی اگر هیچ دیالوگی نداشت و لال بود و هیچ حرکتی هم نداشت و توی رختخواب بود، باز هم می توانست این نقش را زنده کند اما «در ملی و راه های نرفته اش» این اتفاق نیفتاده است.

 

میلاد کی مرام در «ملی و راه های نرفته اش»

میلاد کی مرام در «ملی و راه های نرفته اش» اصلا خوب نیست، سردرگم و بلاتکلیف است، ابراز محبتش زورکی است و اوقات تلخی اش ساختگی و تصنعی، با این همه کم فروشی نکرده است. او هر چه بلد بوده رو کرده تا به تصورات کارگردان نزدیک شود اما نکته اینجاست که تصورات کارگردان بسیار مغشوش و در هم است. او هیچ تصوری درباره زندگی طبقه متوسط شهری ندارد، آدم های این مناطق را نمی شناسد و با مشکلات آنها آشنا نیست.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

این است که خانه و زندگی آدم هایش با عادات و رفتارشان نمی خواند، حتی اسم آدم ها با قیافه و خانه و زندگی شان تناسبی ندارد. کارگردان هدفش این نبوده که بازی درست و محکمی از بازیگرانش بگیرد.

 

به جایش دنبال ارائه یک بیانیه فمینیستی در قالب تصویر بوده و بازیگران هم در حد آدمک های تخت و بی روحی به عنوان گوینده شعارهای نخ نما در فیلم ظاهر شده اند، اما میلاد کی مرام در این فیلم نشان داده که یک کارگردان کاربلد می تواند بازی درجه یکی از او در قالب یک کاراکتر ناراحت و بی اعصاب بگیرد که شایسته دریافت جایزه از جشنواره ها نیز باشد.

 

 علی مصفا در «تابستان داغ»

علی مصفا بازیگر خوبی است. در فیلم «تابستان داغ» هم بازی او نقصی ندارد. دیالوگ ها را روان می گوید و به موقع و به اندازه خوشحال یا ناراحت است. حواسش به بازیگر مقابلش هست و به محیط و آکسسوار نیز واکنش مناسبی نشان می دهد. همه اینها را نه تنها در این فیلم، که در تمامی کارهایش دارد. با همه اینها علی مصفا در «تابستان داغ»، به دل نمی نشیند.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

تماشاگر دوست دارد چیزی ببیند که تکانش بدهد، که کمی اوقاتش را تلخ کند یا از ته دل خوشحالش کند، یا به هر حال یک کاری کند که فشار خونش بالا و پایین برود اما علی مصفا مثل ربات های برنامه ریزی شده و به همان اندازه بی نقص بازی می کند و اما به دل نمی نشیند.

 

پریناز ایزدیار در «تابستان داغ»

شاید در شبکه نمایش خانگی و در سریال «شهرزاد» بود که پریناز ایزدیار چهره شد، نقش پیچیده بود و ایزدیار با اعتماد به نفس بالایی توانسته بود به خوبی زیر و بم این نقش را برای مخاطب به تصویر بکشد.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

با آن که نقش خاکستری بود و وجه منفی اش می چربید اما به خوبی می توانست در میان تماشاگران شبکه نمایش خانگی جای خودش را باز کند. همان زمان خیلی ها از ظهور یک ستاره جدید در سینمای ایران حرف می زدند و طولی نکشید که با ایفای نقش سمیه در فیلم «ابد و یک روز» حقیقتا تبدیل به ستاره سینمای ایران شد و جایزه بهترین بازیگر نقش اصلی زن را نیز از جشنواره فیلم فجر گرفت. در فیلم «تابستان داغ» هم پریناز ایزدیار به خوبی از پس ایفای نقشش بر آمده، بدون این که درخشش بهترین کارهایش را داشته باشد.

 

 اشکان خطیبی در «نگار»

اشکان خطیبی در فیلم «نگار» گل کاشته است. بازی او در این فیلم بسیار کوتاه است اما بسیار تاثیرگذار و به جا و به اندازه است. از همان جاهایی است که اثبات می کند اهمیت نقش به کوتاهی و بلندی و اصلی و فرعی بودن آن نیست. در واقع خود بازیگر است که به نقش اهمیت و تشخص می دهد. اشکان خطیبی در این فیلم در نقشی ظاهر شده که قبلا از او ندیده ایم. او به خوبی توانسته از ذهنیتی که قبلا برای تماشاگران ساخته فاصله بگیرد و نقش متفاوتی را بازی کند.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

بازی او سر جمع شاید یکی دو دقیقه باشد، اما اگر از هر کدام از تماشاگران فیلم «نگار» بپرسید، این بازی در خاطره تمامی آنان نقش بسته است. ضمن این که در یک فیلم معمایی – جنایی و تا حدی سیاه، او به خوبی توانسته از طنز در ارائه نقشش کمک بگیرد و مجالی برای نفس کشیدن به تماشاگر بدهد و در عین حال این صحنه تبدیل به یک سکانس نچسب هم نشده است.

 

سیما تیرانداز در «ماجان»

بازی سیما تیرانداز در فیلم ماجان به قول قدیمی ها بازی «بی چیزی» نیست. یعنی یک چیزهایی برای دیده شدن دارد. مثلا اگر به خیرخواهی او در قبال بچه بیمار مهتاب کرامتی دقت کنیم، چه می بینیم؟ او خیرخواهی می کند، اما حتی به ظاهر هم نمی خواهد وانمود کند که این کار را به خاطر ثوابش می کند. او می خواهد به خواسته دلش برسد که پیوند ازدواج با یکی از نزدیکان مهتاب کرامتی است. بنابراین خیرخواهی اش همراه با آه و افسوس و ناله و شیون نیست.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

از این گذشته، به خوبی در نقش زنی ظاهر می شود که همه چیز دارد، اما در به در به دنبال داشتن یک خانواده است. اگر به پسری کوچک تر از خودش دل باخته است، از روی هوس بازی نیست. او عجله دارد که صاحب خانواده ای شود و فرصتی برای جستجوهای طولانی ندارد. این است که دم دست ترین پیشنهاد را دو دستی چسبیده است. چون باور دارد که زن فقط در ازدواج است که طعم خوشبختی را می چشد. به هر حال این نقش بی چالش نیست و سیما تیرانداز به خوبی در این نقش چند وجهی ظاهر شده است.

 

بازی مهتاب کرامتی در ماجان

یک مادرانه آرام

مهتاب کرامتی «ماجان» است؛ حقیقتا مهتاب کرامتی «ماجان» است! یعنی اگر او را از فیلم «ماجان» کنار بگذاریم، چیزی از فیلم و دیگر هیچ جایی برای گفتگو درباره آن باقی نخواهد ماند. مهتاب کرامتی همه فیلم «ماجان» است.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

فیلم در مقاطعی کسل کننده می شود و اتفاقی در جریان آن نمی افتد و ریتمش کندتر از حدی می شود که برای تماشاگر قابل تحمل باشد اما همواره دیدن ماجان لذت بخش است؛ ماجان که برای نگه داشتن بچه معلولش می جنگد؛ بچه ای که معلولیت کامل جسمی و ذهنی را با هم دارد. نه تنها می جنگد، خودش را مدیون این بچه می داند و خداوند را از ته دل شکر می کند که این بچه را به او داده است. حتی می گوید نمی تواند بدون این بچه زندگی کند.

 

همه اینها یعنی با نقشی مواجه هستیم که از جنس آدم های آشنای دور و برمان نیست. ماجان به خاطر داشتن این فرزند، آه و ناله نمی کند، بابت نگهداری چنین فرزندی هم از خدا هزار و یک خواهش و تمنا ندارد. اگر چنین بود، می شد از جنس همین آدم های کلیشه ای سریال تلویزیونی که می خواهند تمام مشکلات روحی و جسمی و نقدی و جنسی خودشان و تمامی بشریت را حل کنند.

 

او برای نگهداری این فرزند معلول، با شوهرش دچار مشکل شده است؛ شوهری که تا پای طلاق و آوردن هوو برای ماجان پیش می رود. ماجان کمی دچار پریشانی شده اما به هیچ وجه زن غمگینی نیست. نمی شود گفت که به خاطر داشتن چنین فرزندی، از خدا طلبکار است و عالم و آدم را وارسی می کند تا مقصر را پیدا کند؛ برعکس شاد و شنگول است و گویی بچه اش یک نابغه بی بدیل است و ماجان به وسیله چنین فرزندی، مورد توجه مخصوص خداوند قرار گرفته است.

 

اثری از اندوه عمیق در او نیست؛ با مهر و لبخندی به پهنای صورت به سراغ فرزندش می رود و با او مکالمه یکطرفه ای را آغاز می کند. کودک نیز، حداقل در انگاره ماجان، با حرکات چشم و ابرو پاسخش را می دهد. نزد بسیاری از زنان، آوردن هوو خطرناک ترین تهدید است. آنها را از پای در می آورد و کاری می کند به خواست مردشان یا هووی احتمالی تن بدهند اما ماجان سرحال و قبراق است. از این که پای هوو به میان آمده آزرده و نگران است، اما زبون و ضعیف نیست. آماده است برای نگهداری فرزندش به هر خطری تن بدهد.

 

ماجان آنقدر خوب است و آنقدر قیافه مادرانه ای دارد که ضعف های فیلم را پوشانده است. البته واکنش مادر بچه در مقابل واکنش پدر بچه است که برجسته می شود. پدر بچه قصد دارد در اسرع وقت از شر این بچه خلاص شود. معتقد است این بچه تقاص گناهی است که او کرده و ماجان خبر ندارد. مرد، راننده کامیون و مرد جاده است؛ یک تصادف خطرناک و گریختن موفقیت آمیز از مخمصه.

 

در فیلم بر آن تصریح نمی شود ولی در همین مورد هم لحن ماجان بسیار تاثیرگذار است که از مردش می پرسد مرتکب گناهی شده ای که این قدر احساس گناه می کنی و این بچه را کفاره آن گناه می دانی؟ همه رفتار، گفتار و کردار شوهر در مقابل واکنش مادرانه ماجان است که این بچه را هدیه ارزشمند خداوند می داند. البته باز هم حضور ضعیفی از فرهاد اصلانی را دیدیم که پر از نقص و ضعف است. اگر این نقش محکم تر اجرا می شد، نقش ماجان نیز بیشتر به چشم می آمد.

 

 بازی محمدرضا فروتن در «نگار»

علیه معشوق

محمدرضا فروتن با آن صدای شکسته و بریده بریده بیشتر از هر نقشی برای ایفای نقش عاشقان دل داده مناسب است. نقش هایی که حاوی مایه ای از پستی و پلشتی باشد، به سختی روی قیافه و صدای فروتن می نشیند.

 

حتی اگر در میان همان نقش های مثبت هم برای او نقش مناسبی جستجو کنیم،نقشی که قدری استحکام و استقامت در آن لازم باشد، اصلا مناسب کاراکتر فروتن نیست. البته او سابقه بازی در نقش های منفی یا خاکستری را دارد، اما در ایفای چنین نقش هایی چندان موفق نیست؛ شاید علت این است که از کارکرد حقیقی صدا و قیافه و اندام او دور است.

 

بازیگران سینمای ایران,اخبار فیلم و سینما,خبرهای فیلم و سینما,سینمای ایران

گفته شده کارگردان و عوامل فیلم «نگار»، در ابتدا پیمان معادی را برای ایفای نقش پیمان در نظر گرفته بودند اما در آخرین لحظات معادی از حضور در این فیلم انصراف داده و کارگردان، محمدرضا فروتن را جایگزین کرده است. باید گفت که این جایگزینی کمی شتاب زده بوده و فروتن انتخاب مناسبی برای ایفای این نقش نیست.

 

در واقع فروتن و معادی دقیقه نقطه مقابل یکدیگر هستند. معادی برای ایفای نقش های منفی کاملا مناسب است. صدا و قیافه اش و بازی اش که همیشه کمی عصبی است، او را تبدیل به بهترین انتخاب برای ایفای چنین نقش هایی کرده است.

 

همچنین برای نقش هایی که حاوی رمز و رازی است، باز هم پیمان معادی انتخابی عالی است؛ هنگامی که لازم است تماشاگر در همان ابتدا تصمیمش را درباره بازیگر نگیرد و مردد بماند که او را دوست دارد یا نه. اما فروتن دقیقا نقطه مقابلش است. او همواره برای ایفای نقش هایی مناسب است که مثبت باشد و تماشاگر را به همراه بازیگر نقش اول زن، عاشق خودش کند و تردیدی باقی نگذارد که حرکت غیرمنتظره ای از او سر نمی زند و قضاوت تماشاگر را در پایان فیلم به چالش نمی کشد.

 

اما اگر بخواهیم ببینیم فروتن در کجاها ترکتازی می کند و نقش را تبدیل به یک بازی خاطره انگیز می کند، باید در میان نقش های عاشقان قربانی جستجو کنیم. کسی که حسابی عاشقی کند و در سخت ترین لحظات پای عشقش بماند و همه چیزش را به خاطر او از دست بدهد ولی سرانجام نارو بخورد و معشوق را کنار رقیب ببیند، اما پیمان فیلم «نگار» عکس این وضعیت را در پیش رو دارد؛ عاشقی که آنچنان هم عاشقی نکرده ولی طلبکار است و چون برای مدتی جواب منفی شنیده، برگشته تا دخل معشوق را بیاورد.

 

در پایان هم نه تنها قربانی نیست، بلکه قربانی کننده است. سوای سکانس پایانی که نگار، رمبووار همه را می کشد، در بقیه فیلم این پیمان است که مشغول بازی دادن نگار است و در نهایت هم دمار از روزگار طرف در می آورد. نگار اگر از آن مخمصه پایان فیلم هم به سلامت بیرون بیاید و از دست خلافکارها و گانگسترهای وطنی بگریزید، به دست قانون گرفتار و به شش بار اعدام محکوم می شود.

 

ایفای این نقش برای پیمان معادی عالی بود و قطعا می توانست مورد توجه مردم و داوران جشنواره قرار بگیرد اما این بازی توسط محمدرضا فروتن تبدیل به نقطه ضعف یکی از بهترین فیلم های چند سال اخیر شده است. آینده نشان خواهد داد که «نگار» جریان ساز هم خواهد شد.

 

اما این موجب نمی شود که از بازی بد و ناهماهنگ فروتن بگذریم. در واقع نقش پیمان برای پیمان معادی نوشته شده، همان طور که نقش نگار برای نگار جواهریان نوشته شده، پس اگر می خواستند این جایگزینی را بدون تلفات هنری به سرانجام برسانند و فروتن را جایگزین معادی کنند، باید کل فیلمنامه را تغییر می دادند و نقش محمدرضا را جایگزین نقش پیمان می کردند.

 

 

  • 11
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش