یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۳۱ - ۲۳ تير ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۴۲۵۰۶
موسیقی

۸ نکته جالب درباره ادل؛ او عشق به موسیقی را از مادرش آموخت

ادل,8 نکته جالب درباره ادل
پنی، مادر ادل در ۱۸ سالگی تصمیم داشت به دانشگاه برود که باردار شد. ادل می گوید: «من و مادرم با هم رفیق و صمیمی هستیم، ما همیشه دوستان خوبی برای هم بوده ایم».

ادل خواننده و ترانه سرایی است که ترانه هایش دربارهٔ دلشکستگی و دگرگونی های عاطفی برایش جایزه ها و تحسین و تقدیر های فراوان به ارمغان آورده است.

او با چهار آلبوم خود در جهان مشهور است و آثارش حکایت از جریان وقایع زندگی او از ۱۹ سالگی دارد. او از جمله ۱۵ جایزهٔ گرمی، ۹ جایزهٔ بریت و یک جایزهٔ اسکار و گلدن گلوب به دست آورده است.

در این مطلب، هشت نکته از زندگی و ترانه های ادل را که شاید از آن ها بی اطلاع باشید بخوانید.

۱. با گذر عمر فرزانگی از راه می رسد

ادل می گوید: «من وقتی احساساتی می شدم در واکنش ها و تصمیم هایم خيلي بی فکر و تأمل رفتار می کردم. حالا که سنم بیشتر می شود احساس می کنم از این روال خسته شده ام، دیگر وقت برای ماجراجویی ندارم، فرصت برای جرّ و بحث با دیگران هم ندارم و هیچ زمانی برای بی ثباتی ها و ماجرا های چاره ناپذیر هم برایم نمانده است».

وقتی بعضی از ترانه های ادل و موضوعاتی مانند دل شکستگی، ازدواج، مادر شدن و طلاق که در این ترانه ها جریان دارد را می شنوید باورتان نمی شود که او فقط ۳۴ سال دارد.

۲. ادل عشق به موسیقی را از مادرش آموخت

پنی، مادر ادل در ۱۸ سالگی تصمیم داشت به دانشگاه برود که باردار شد. ادل می گوید:« من و مادرم با هم رفیق و صمیمی هستیم، ما همیشه دوستان خوبی برای هم بوده ایم».

ادل با خنده می گوید: «او دوست داشت به کنسرت های مختلف برود اما مادر جوانی بود که کسی را نداشت از کودکش مراقبت کند. خوب چاره ای نبود جز این که مرا هم با خودش ببرد، او مرا زیر کتش قایم میکرد و به سالن های کنسرت می برد».

نخستین خاطرهٔ من از کنسرت گروه موسیقی Beautiful South آکادمی بریکستون لندن بود. «آن جا یک مرد قوی هیکل بود که عاشق این موسیقی بود و با مادرم و دوستش دوست شده بود و مرا سر شانه هایش می نشاند تا بتوانم تمام اجرای موسیقی را ببینم وگرنه من آنقدر کوچولو بودم که زیر دست و پا هیچی نمی دیدم».

همیشه در خانهٔ ما پیانو یا گیتار بود و مادرم، پنی همیشه دستی به ساز داشت. هرروز وقتی از مدرسه به خانه می آمدم روی صندلی پیانو می نشستم و چیزهایی تمرین می کردم، البته اسمش را آکورد و نواختن نمی توانستم بگذارم چون چیزی نبودند جزء نت ها و نوا های پراکنده ای که آهنگ خوشایندی داشت. تا اینکه شروع به نوشتن ترانه کردم و فکر کنم ۱۳ ساله بودم که ترانه هایم را در دفترچه ای جمع می کردم".

۳. ادل تک آهنگ موفق خود را از یک تظاهرات ضدَّ جنگ الهام گرفت

ادل می گوید: «آخرهای شب با گیتارم در آشپزخانه می نشستم. نمی توانستم خوب گیتار بزنم. بلد نبودم آکورد ها را بنوازم، انگشت هایم درد می گرفت برای همین همیشه فقط تک انگشتی و با نت باس می نواختم».

«آن زمان با دوستم اولیویا و مادرم زندگی می کردم، در آپارتمانی در وست نوروود و قرار بود برای تظاهرات علیه جنگ عراق جلوی پارلمان برویم.»

«پلاکارد های خودمان را درست کرده بودیم و از این کار احساس قدرت می کردم، من و اولیویا آن زمان ۱۵ یا ۱۶ ساله بودیم و در آن سن و سال مجذوب این کارها می شدم و با تمام وجودم درگیر ماجرا شده بودم. آن شب وقتی از تظاهرات برگشتیم، تا به خانه رسیدم آن آهنگ را نوشتم. همین... این ترانه بسیار عمیق بود و من از این که همراه با میلیون ها نفر دیگر در آن راهپیمایی شرکت کردم احساس سربلندی می کردم. این نخستین آهنگ کاملی بود که نوشتم و به سامان رساندم و می دانستم که خوب از کار درآمده است.»

آهنگی که ادل به آن اشاره می کند Hometown Glory (درخشش زادگاه) اولین آهنگی است که ادل در سال ۲۰۰۷ منتشر کرده است.

۴. پیوند دوباره با پدرش لحظهٔ خاصی برای ادل بود

والدین ادل، مادرش پنی و پدرش مارک زمانی که او فقط ۳ سال داشت از هم جدا شدند و مادرش او را بزرگ کرد. در زمان کودکی رابطهٔ خوبی با پدرش نداشت:« من بی تردید آرزومند دیدار او بودم چون او هیچ ارتباطی با من نداشت. راستش من از توجه و مهر او محروم بودم. می گفت پیش من می آید و نمی آمد و اگر هم می آمد در نهایت نیم ساعت می رفتیم دور می زدیم و دوباره مرا به خانه می آورد».

ادل می گوید: «او بیمار بود، معتاد به الکل بود. این اعتیاد در او چنان شدید بود که انبوهی از شرارت ها را در او بر می انگیخت. ولی هنگامی که بچه بودم از این حرف ها سر در نمی آوردم».

ادل زمانی که ۱۲ ساله بود تصمیم گرفت دیگر پدرش را نبیند.

« من به مناسبت روز پدر به پنارت (شهر محل زندگی پدرم) رفتم تا او را غافلگیر کنم، مادربزرگم گفت که بیا و او را ببین اما پدرم نیامد و من تصمیم گرفتم دیگر او را نبینم.»

«وقتی ۱۵ ساله بودم در مراسم فوت مادر بزرگم خیلی کوتاه پدرم را دوباره دیدم. او از من عذر خواهی کرد اما من نوجوان ۱۵ ساله بودم و هیچ علاقه ای به شنیدن آن نداشتم.»

«چند سال قبل وقتی فهمیدم بیمار است نزد او رفتم. تا خبردار شدم سوار ماشین شدم و یکراست به آنجا رفتم. لحظهٔ دشواری بود اما تردید ندارم که یکی از ارزشمند ترین لحظه های زندگی من بوده است که با خوش قلبی به دیدار او رفتم.»

«وقتی فهمیدم چقدر بیمار است با او آشتی کردم و رابطه مان ادامه پیدا کرد، رابطه ای جالب ولی غم انگیز... او آدم بامزه و شوخ طبعی بود و زمانی که بچه بودم چنین تصوری از او نداشتم اما تجربهٔ خوشایندی بود. ما با هم گپ می زدیم و شوخی می کردیم و می خندیدیم، با هم گریه می کردیم و این دوران خوبی برای هردوی ما بود.» مارک در سال ۲۰۲۱ فوت کرد.

۵. ادل عاشق دوران تحصیل خود در مدرسهٔ بریت است

برای شرکت در آزمون هنر مدرسه هنرهای نمایشی و فناوری بریت او آهنگ فری از استیوی واندر و تامبل داون بلوز را با کلارینت اجرا کرد. او در حالیکه از ته دل می خندد می گوید: «در آزمون ورودی عالی بودم... کارم حرف نداشت!».

ادل می گوید: «دوران تحصیل از بهترین ایام عمرم بود. نظام آموزشی آن جا کلاس به کلاس نبود. وسط راهرو بچه ها مانند بالرین ها روی نوک پنجه می چرخیدند و بلند بلند زیر آواز می زدند! و البته این تنها مدرسهٔ هنر رایگان و بدون شهریه در تمام بریتانیا بود یا حداقل آن زمان اینطور بود».

او با خنده ادامه می دهد: «آش در هم جوشی از انواع و اقسام نوجوانان بود. تصورش را بکنید گروهی دنبال موسیقی نئو سول (ترکیب سول و آراندبی معاصر) بودند و گروه دیگری دنبال راک و گروهی هم بودند که ترانه های ناب پاپ می سرودند. من هم در این میان گیتارم را می زدم و آهنگ های پر احساسم را می خواندم. این دوران برای من مانند بهشت بود».

ادل,8 نکته جالب درباره ادل

۶. ادل وقتی برای اولین بار شرکت ضبط موسیقی سراغش آمد، هیچ باورش نمی شد

یکی از دوستان ادل اجرای آخر سال او را در اینترنت گذاشت که باعث شد مورد توجه شرکت ها و آژانس های ضبط و پخش موسیقی قرار بگیرد.

او برای دیدار با نمایندهٔ شرکت موسیقی آنقدر اضطراب داشت که از دوست گیتاریست خود، بن که هنوز هم گیتاریست اوست خواست تا او را همراهی کند: «به او گفتم تو با من می آیی. من می ترسم. از کجا معلوم آدم عوضی نباشد؟ و با هم سوار مترو شدیم و رفتیم».

آنها با هم به شرکت ضبط موسیقی اکس ال رسیدند. ادل اینطور تعریف می کند: «من وارد شدم ... خارق العاده بود... پرادیجی، ام. آی. ای، دیزی راسکال، وایت استرایپس. من از تعجب دهانم باز مانده بود ... نیک را ملاقات کردم و او گفت" مشکلی نیست رفیق!" و ما با هم ادامه دادیم».

«او از من پرسید مدیر برنامه هایت چه کسی است؟ و من گفتم "پت ات د گپ" چون آن زمان در گپ در خیابان کن کار می کردم و این نام را از خودم در آوردم و او طوری نگاهم کرد که انگار هرگز چنین نامی نشنیده است و چند تا سؤال کرد و از من اطلاعات بیشتری خواست اما وقتی او گفتما می خواهیم با تو قرارداد ببندیم هیچ باورم نمی شد!»

۷. ادل عاشق نقش مادری خود است و دوست دارد بچه های بیشتری داشته باشد

آنجلو پسر ادل اکنون ۱۰ سال دارد و ادل می گوید عاشق مادر بودن است و با ترانه های خود با فرزندش سخن می گوید. همسر سابقش سیمون در نزدیکی او زندگی می کند و هر دو با هم پسرشان را بزرگ می کنند.

صحبت از جدایی که می شود ادل می گوید: «ما هیچ مشکلی با هم نداشتیم، با هم دوستان خوبی بودیم و هیچ دلم راضی نمی شد که فرزندم ماجرای طلاق نابسامانی را تجربه کند. هیچ اختلافی بین ما وجود ندارد و نداشته است. شاید آسان تر این بود که نمی گذاشتیم چنین اتفاقی بیفتد. آنها موهبت زندگی من هستند و باور کنید سیمون (همسر سابقم) بهترین آدم است. رابطهٔ ما بر مبنای لطف و مهر بود و نتیجهٔ آن هم از این فیض بهره مند است».

«من دلم می خواهد چند فرزند دیگر داشته باشم. اگر بشود عالی است، اگر هم نشود آنجلو را دارم.»

ادل,8 نکته جالب درباره ادل

۸. ادل قهرمان خوابیدن است

کالای لوکسی که ادل همه جا با خودش می برد تشک مخصوصی است که خودش باد می شود چون او عاشق خوابیدن است. «چندي پیش دوست پسرم به من گفت که به خوابیدن خيلي اهمیت می دهم و البته منظورش این بود که من مانند مایک تایسون قهرمان بلامنازع عرصهٔ خوابیدن هستم.»

ادل می گوید: «عاشق زمانی هستم که در خوابم. مدت ها دچار بي خوابي بودم و حالا احساس می کنم هر چه بخوابم کم خوابی های گذشته را جبران می کنم. من می توانم دوازده ساعت یکسره بخوابم».

  • 12
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش