جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۶:۱۲ - ۱۹ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۲۵۷۴
تئاتر شهر

کشمکش لیلی و فرهاد میان عشق ورزیدن و تظاهر به نورزیدن

اخبار تئاتر,خبرهای تئاتر,تئاتر,پروفسور کریستینا والنتی
پروفسور کریستینا والنتی در مورد نمایش «نویسنده مرده است» می‌گوید کشمکش لیلی (لادن مستوفی) و فرهاد (آرش عباسی) روی صحنه میان عشق ورزیدن و نورزیدن نیست، بلکه میان عشق ورزیدن و تظاهر به نورزیدن آن است.

به گزارش خبرآنلاین، پروفسور کریستینا والنتی استاد تاریخ تئاتر نوین، نظریه پرداز تئاتر اروپا، از اعضای گروه لیوینگ تئاتر و نویسنده کتاب «تاریخ لیوینگ تئاتر» که پیش از این نمایش «نویسنده مرده است» به نویسندگی و کارگردانی آرش عباسی را در ایتالیا دیده بود برای اجرای مجدد آن در ایران یادداشتی نوشته است.

 

در این یادداشت آمده است:  «نمایش «نویسنده مرده استِ» آرش عباسی، در ظاهر، کلاسیک‌ترین فرم دراماتیک را نشان می‌دهد: در صحنه، دو شخصیت، کشمکشی را زندگی می‌کنند که از طریق دیالوگ بیان می‌شود؛ و از صحبت‌هایشان رفته رفته خلق و خو، زندگی شخصی، اشتیاق و تنش‌هایشان بروز می‌یابد اما از این تعبیر نخست، نکات دیگری نیز بر می‌آید که فرم درام و عناصر سازنده‌اش را با بحران مواجه می‌کند.

 

دیالوگ، موضوع نمایش، خود شخصیت‌ها و فضایی که در آن بازی می‌کنند، الگوهای عرف نمایشی را در هم می‌شکنند و مرز میان خیال و واقعیت را به بحث می‌گذارند.

 

کشمکش میان شخصیت‌ها به طور مداوم بریده و چند پاره می‌شود. نه به شیوه‌ای خطی به سوی نقطه اوج پیش می‌رود و نه در یک فاجعه فرود می‌آید (گرچه چندبار این گونه به نظر می‌رسد). داستان به خاطر روایات گوناگونی که شخصیت‌ها از خود نقل می‌کنند و یا بهتر است  بگوییم به واسطه نمایش‌هایی که از خود و از احساساتشان و برنامه‌هایشان برای هم بازی می‌کنند، دستخوش تناقض می‌شود و صحنه  نیز به جای آن که به فضایی نمادین تبدیل شود عملا و به تدریج به عنوان میدان حقیقی نمایان می‌گردد.

 

درست در اینجا تعبیر دوم بروز می‌یابد: وانمود کردن جزو قراردادهای نمایشی به حساب نمی‌آید، بلکه خود موضوع درام است. چیزی را شکل نمی‌دهد، جوهره آن را می‌سازد و کشمکشی که شخصیت‌ها با خود  به صحنه آورده‌اند عشق نیست (آن گونه که از عنوان فیلمی که درباره آن بحث می‌کنند بر می‌آید) حتی مرگ هم نیست (آن گونه که از نمایشنامه‌ای که آن‌ها را در میان گرفته است بر می‌آید)، نه به موضوع نمایش مربوط می‌شود و نه به ورای آن بر می‌گردد،  بلکه به ناممکن بودنِ شخصیت‌ها در درون واقعیت (یا خیال) مربوط می‌شود و یا به گونه‌ای دیگر به ناممکن بودن خودِ تئاتر به عنوان فرم اشاره می‌کند.

کشمکش لیلی و فرهاد میان عشق ورزیدن و نورزیدن نیست، بلکه میان عشق ورزیدن و تظاهر به نورزیدن آن است؛ میان عشق نورزیدن و تظاهر به عشق ورزیدن است، میان عشقی خیالی و عشقی پنهان است... و به همین ترتیب، مرگ پایان نویسنده نیست بلکه تکمیل کننده اثرش است و بنابراین آن نیز نادیده انگاشته شده، به تعویق افتاده و رانده شده باقی می‌ماند.

 

آرش عباسی با نمایشنامه‌اش  حکم به غیر ممکن نه تنها در مفهوم تراژیکش، بلکه به مفهموم خودِ درام می‌دهد.  با تمام این تفاصیل می‌توانیم بگوییم که خود را در برابر مسیر کاملا شخصی نویسنده در برابر تئاتر می‌یابیم، آن هم در عصر پسا- دراماتیک. «نویسنده مرده است...» متنی رئال و هم زمان متناقص است و مکانیزم نمایشیِ تمام عیاری را معرفی می‌کند که نه تنها محبوس نمانده بلکه از معاصر بودن و تناقضاتش عبور کرده و از این چهار دیواری به بیرون تابیده شده است، تنها به یک دلیل ساده که درآن دیوار چهارمی وجود ندارد: و به این ترتیب از منتهای درام و عرفیاتش فراتر می‌رود.

 

و در نهایت، سطحی از وقایع وجود دارد که در مکانی اتفاق می‌افتند: درست مثل نمایشنامه‌های مطلوب، تنها و منحصرا از طریق دیالوگ پیش می‌رود. بازی‌ای درست به مانند کشتارهای بی رحمانه که هم زمان ساده صورت می‌گیرند در میان است و  تماشاگران که از جایگاه خود به آن‌ها چشم دوخته‌اند را  به عنوان شاهدانی در لباس همسایگان خانه فرا می‌خواند تا درگیر آن شوند. این تماشاگران  آن جا دعوت شده‌اند که در ابتدا باور کنند و سپس به همه چیز، حتی به نقش و موقعیت خودشان نیز به دیده تردید بنگرند.

 

آیا آن‌هایی که روی صحنه‌اند بازیگرند و به جای فریب دادن ما با جوهره تئاترشان، یکی به دیگری، هر بار باورپذیر و با واژگون کردن بازی به طور منظم  بخش‌های مختلفی از خود را به نمایش می‌گذارند؟

 

و نقش ما به عنوان تماشاگر در قبال این رویا‌پردازی که هر بار از هویتش پرده‌برداری می‌شود به جای آن که به عنوان قانون تئاترال جای خود را تثبیت کند چیست؟

 

 نمایشی که باور نشدن را تقاضا می‌کند، درامی که مجبور به خود انکاری‌اش است، حکم مرگ نویسنده، رساله‌ای درباب فنون بازیگری که در پایان، بازتاب خردمندانه ولو ظالمانه‌ای را درباره فنون زندگی هویدا می‌کند.»

 

نمایش «نویسنده مرده است» به نویسندگی و کارگردانی آرش عباسی تا ۱۳ اردیبهشت هر روز ساعت ۱۹ با بازی آرش عباسی در نقش فرهاد و لادن مستوفی در نقش لیلی در تالار حافظ اجرا می‌شود.

 

 

 

 

 

 

  • 13
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش