دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۰۸ - ۰۴ دي ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۱۰۰۲۸۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

مهاجرت معکوس «الیزابت» به «پایتخت»/ تعداد دنبال‌کنندگان اینستاگرامم در سه روز از ۵۰۰ نفر به ۱۰۰ هزار نفر رسید!

نیلوفر رجایی‌فر اولین بار با سریال «پایتخت ۵» و نقش یکی از اعضای گروه تروریستی داعش، در تلویزیون دیده و به مخاطبان معرفی شد. تسلط او در صحبت به زبان انگلیسی و نقش این بازیگر بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و نام نیلوفر رجایی‌فر بر سر زبان‌ها افتاد.

او به تازگی با سریال «موج اول» به تلویزیون بازگشت و با مجموعه کمدی «خوشنام» نیز در راه تلویزیون است. به بهانه سریال «موج اول» گفت‌وگویی با این بازیگر داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

چه دلایلی برای پذیرفتن نقش «نگار» در سریال «موج اول» داشتید؟

بعد از مسئله کرونا و اتفاقاتی که رخ داده، همه ما به پرستاران و دکترها احساس دین می‌کنیم، به همین دلیل دوست داشتم شرایطی را که برای کادر درمان پیش آمده بود، به تصویر بکشم و به بهترین شکل بازی کنم. قبل از این که به شغل «نگار» برسیم، داستان عاشقانه او، مسئله از ایران رفتن نامزدش، مخالفت این شخصیت با ترک ایران و زندگی او در اروپا در دوران کودکی مطرح شده بود و این تداعی‌کننده تجربه خودم بود. خیلی‌ها از من سوال می‌کنند چرا به ایران برگشتی؟ وقتی می‌گویم ایران را دوست دارم، من را مسخره می‌کنند و خیلی درک نمی‌کنند. دوست داشتم بتوانم حال‌وهوای کسی را که می‌خواهد ایران بماند، به تصویر بکشم تا شاید برایشان کمی قابل لمس‌تر شود. این موضوع هم برایم بسیار مهم بود.

پس به دلیل داشتن تجربه‌ای مشابه، ارتباط خوبی با نقش برقرار کردید.

دقیقا همین طور است.

به دلیل علاقه‌تان به ایران، کشور را ترک نکردید؟

ایران را دوست دارم و علاوه بر این بعد از تجربه‌های مختلف و سخت، این جمله سرمشق زندگی من شده، داستان زندگی هرکسی با فرد دیگر متفاوت است و واقعا مختصات جغرافیایی، انرژی و فضای آن برای هر آدم فرق می‌کند. هرگز نمی‌توانی خودت را حتی با شبیه‌ترین فرد به خودت مقایسه کنی، مثلا ممکن است یک انگلیسی که اجداد او انگلیسی بودند، در یک منطقه استوایی بسیار خوشحال‌تر باشد، انرژی بهتری داشته باشد و فعالیت‌های مثبت‌تری انجام بدهد. این‌ها بستگی به شخص دارد. من با این که خانواده خیلی وسیعی ندارم و چنین تعلق خاطری وجود ندارد، اما این جا آرام‌ترم.

ممکن است تصمیم «نگار» برای ماندن در ایران برای عده‌ای از مخاطبان باورپذیر نباشد، درباره این موضوع نگرانی نداشتید؟

نه به هیچ وجه. نمی‌دانم چرا، شاید چون آدم همه چیز را از دریچه نگاه خودش می‌بیند. من حتی یک لحظه هم روی این مسئله که برای مخاطب باورپذیر است یا نیست، تامل نکردم اما روز اول تصویربرداری سکانس‌های من که سکانس کافی‌شاپ را گرفتیم، همان‌ جا ناگهان به ذهنم رسید و به کارگردان گفتم می‌شود از زندگی خودم وام بگیرم و بگویم من در کودکی خارج از ایران زندگی کردم و نمی‌خواهم بروم؟ این را از زندگی خودم اضافه کردم. آن جا بود که وقتی در سکانس و در آن موقعیت قرار گرفتم با خودم گفتم این که من هستم! قبل از این، هیچ فکر و گاردی نداشتم یا حس نکردم که چون این مسئله خیلی روال نیست، با یک سری آدم به مشکل برمی‌خورم.

پیش آمد که برای نزدیک شدن به نقش‌تان با پرستارها ملاقات و گفت‌وگو داشته باشید؟

برای مشاهده کار، شاید حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه در محیط بیمارستان بودم، اما چون پیک کرونای دلتا بود، مردم عزادار با لباس‌های مشکی جلوی بیمارستان بودند و جَو در بخش کرونایی بسیار عجیب و غریب بود، راستش ترسیدم و به همین دلیل مدت زیادی درآن جا نماندم. نه به خاطر خودم،من از ابتدا ترس زیادی از کرونا نداشتم به خاطر گروه و عقب افتادن دو کاری که مشغول بازی در آن‌ها بودم و مسئولیتی که داشتم نگران بودم. سر سریال «خوشنام»، آقای لولایی کرونا گرفتند، به همین دلیل ما را به بیمارستان بردند تا تست بگیرند،آنجا چون می‌دانستم قرار است این نقش را بازی کنم، توجه ویژه‌ای به محیط کردم. غیر از این دو بار، در محیط خارج از بیمارستان با دکتر و پرستارها صحبت کردم و با دکتر مشاور سریال هم صحبت‌های زیادی داشتم.

در اینستاگرام تان نوشته‌اید که هنوز پیام‌های فراوانی درباره شخصیت «الیزابت» در «پایتخت ۵» دارید، پس این شخصیت هنوز برای مردم زنده است.

بله، «الیزابت» روی پیشانی من چسبیده است و دیگر هم برداشته نمی‌شود (می‌خندد). در خیلی از دایرکت‌ها و پیام‌هایی که می‌گیرم نوشته‌اند منتظریم با تانک از وسط فلان اتفاق بیرون بیایی یا انتظار داشتم با تفنگ بیایی. «الیزابت» هنوز در ذهن همه هست و برایم جالب است.

دوست دارید این تصویر از شما جدا شود و با شخصیت دیگری در ذهن مخاطب ماندگار شوید؟

برای من یک سنجش توانایی و چالش شده است که اگر کارت را خیلی بلد هستی، نقش‌های دیگر را طوری زنده می‌کنی که مردم آن‌ها را هم به اندازه «الیزابت» بپذیرند. برایم اذیت‌کننده نیست، چون ما هرکاری انجام می‌دهیم برای مردم است.

پس با این اوصاف حضور در «پایتخت»، تاثیر عجیب و غریبی در ادامه مسیر شما داشته.

بله تجربه بسیار جالبی بود. روز اول فیلم برداری وقتی در اتوبوسی که ما را به شهرک دفاع مقدس می‌برد نشسته بودیم، هوا بی‌نهایت گرم بود، چند لایه لباس به تن داشتم و ظل آفتاب بود. داشتند سکانس دیگری را می‌گرفتند که من پیاده شدم تا ببینم و تمرین کنم، چون یکی دو روز اصلا از من فیلم برداری نکردند و فقط می‌رفتم سر صحنه و با گروه و کار آشنا می شدم. اولین سکانسی که از من گرفتند، همان فریاد اول با اسلحه بود. من آن قدر گرمم بود که نه می‌فهمیدم کجا هستم، نه می‌دانستم باید چه کنم، چون اصلا نمی‌توانم گرما را تحمل کنم. وقتی آمدیم دوباره در اتوبوس نشستیم تا در گرما نباشیم، آقای تنابنده گفتند نیلوفر متوجه هستی که کجایی دیگر؟ می‌دانی که قرار بود این نقش را به یک بازیگر چهره بدهیم، اما چون دوست داشتیم که شناخته نشود و مردم فکر کنند خارجی است و تسلط تو را هم دیدیم، تصمیم گرفتیم با تو همکاری کنیم، وگرنه قرار نبود با غیرچهره کار کنیم. گفتم چطور؟ گفتند چون انگار اصلا برایت مهم نیست کجایی و چه می‌کنی! من کلا زیاد اتفاقات را در ذهنم بزرگ نمی‌کنم، وارد جریان یک اتفاق می‌شوم، با آن همراه می‌شوم، کیف می‌کنم و لذت می‌برم، به همین دلیل در جریان «پایتخت» هم که بودم فکر نمی‌کردم چیز عجیب و غریبی برایم پیش بیاید. وقتی پخش شد و بازخوردها را دیدم، واقعا تا چند شب خوابم نمی‌برد. انرژی مردم و تعداد دنبال‌کنندگان اینستاگرامم که در سه روز از ۵۰۰ نفر به ۱۰۰ هزار نفر رسید، این قدر عجیب بود و تاثیرش زیاد بود که اصلا نمی‌توانستم بخوابم! ۲۴ ساعته دلم می‌خواست حرف مردم را بخوانم، انگار یک گروه دوست جدید پیدا کرده بودم که از ذوق داشتم برایشان می‌مُردم.

چرا بعد از «پایتخت»، تا پیش از «موج اول» و «خوشنام» در سریال تلویزیونی دیگری بازی نکردید؟

در مدیوم‌های دیگر فعالیت کردم. در سریال نمایش خانگی «ممنوعه»، «هشتگ خاله سوسکه» و یک فیلم سینمایی که هنوز اکران نشده، بازی کردم. دوست داشتم مدیوم‌های دیگر را تجربه کنم، شاید برای این تصمیم کمی زود بود، چون الان که دوباره به تلویزیون برگشتم، می‌بینم چقدر انرژی‌اش را دوست دارم. بعد از این ۵-۴ سال، فرصت این که هنر را راحت در دسترس مردم قرار بدهم، برایم خیلی جذاب شده. پیشنهادهایی وجود داشت و بعضی پیشنهادها خوب و سریال‌های بنام بودند. می‌توانم بگویم تمام سریال‌های بنامی که مانند «پایتخت» خوش درخشیدند، برای نقش‌های کوچک و بزرگ با من تماس گرفتند، ولی یا تکراری بودند یا خیلی راضی‌کننده نبودند. طول نقش برایم مهم نیست، اما عرضش زیاد نبود و جای کار نداشت.

  • 17
  • 3
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش