دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۵۸ - ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۱۲۱۳۱۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

مرتضی عقیلی: ۴۰سال به شوق بازگشت به ایران زنده ماندم

مرتضی عقیلی,مصاحبه با مرتضی عقیلی

«آدم‌های دربه‌دری مثل ما که هر دم‌به‌ساعت باید در یک خراب‌شده زندگی کنن از همه آدم‌های دنیا تنهاترن، مال همه‌جا هستن و مال هیچ جا نیستن»؛ وقتی این جمله را بیان می‌کند بغض گلویش را می‌فشارد و اشک از چشمانش سرازیر می‌شود. گرد سپیدی بر مو و ریشش نشسته و در چهره‌اش غم سال‌ها دوری از خاک و وطن نمایان است. پا بر زمین می‌کوبد و می‌گوید «من متعلق به این خاک هستم و می‌خواهم در خاک وطنم بمیرم.»

مرتضی عقیلی در ۷۷سالگی هم صدا و بیانی رسا دارد و شرایط فیزیکی خود برای بازیگری را حفظ کرده است و وقتی صحبت می‌کند دل‌تنگی برای سینما و تئاتر ایران در صدا و نگاهش مشهود است. «در غربت تمام وجودم و سلول‌های من به فکر ایران بود. من در آن سال‌های غربت مدام به این فکر می‌کردم که وقتی به ایران بازگردم چه فیلمی را بسازم و چه تئاتری را روی صحنه ببرم و برای این امر فیلم‌نامه و نمایشنامه نوشته بودم. من هیچ‌وقت نتوانستم خود را با خارج از کشور تطبیق دهم و به همین خاطر زبان انگلیسی را خیلی خوب یاد نگرفتم زیرا به بچه‌های خود می‌گفتم که در خانه فقط باید به زبان فارسی صحبت کنیم. ما طی سال‌های گذشته و زندگی در غربت، همچنان فرهنگ ایرانی خود را حفظ کرده‌ایم، خوشبختانه این غربت ۴۰ساله نتوانست خصلت‌های من را تغییر دهد زیرا همیشه چشمم به ایران بود و در رویای خودم می‌دیدم که باز هم به ایران بازمی‌گردم و روی صحنه تئاتر می‌روم یا مقابل دوربین به ایفای نقش می‌پردازم.» حالا رؤیای مرتضی عقیلی بعد از حدود ۴۰سال دوری از صحنه تئاتر ایران با نمایش «فلزات چکش‌خوار» به کارگردانی آرش سنجابی و تهیه‌کنندگی پرویز پرستویی به حقیقت پیوسته و او در تالار حافظ بار دیگر زنده‌بودن را تجربه کرده است.او که به‌واسطه بازی در سینمای پیش از انقلاب شناخته می‌شود، سابقه بالایی در عرصه تئاتر داشته و به‌نوعی از بازیگران پرورش‌یافته مکتب تئاتر است؛ «من شاگرد شاهین سرکیسیان در تئاتر هستم که به ما یاد داد صحنه تئاتر مقدس است و باید برای ورود به آن غسل کرد و تمیز بود.»

خوشحال است که به ایران بازگشته و این فرصت برای او فراهم شده که بعد از ۴۳سال خاک صحنه تئاتر وطن را تجربه کند؛ «از آقای اسماعیلی وزیر شجاع فرهنگ و ارشاد اسلامی، آقای سالاری معاون هنری وزیر ارشاد، آقای افضلی مدیرعامل بنیاد رودکی، آقای پرویز پرستویی عزیز و آقای سنجابی بسیار سپاسگزارم که این شرایط را برای من مهیا کردند تا در کشورم حضور پیدا کنم و روی صحنه تئاتر بروم.»

گذشته‌ای دارد که از آن این‌گونه یاد می‌کند؛ «در گذشته سیستمی وجود داشت که باید در آن آن‌گونه کار و فعالیت می‌کردیم و من هم به‌عنوان بازیگر در آن دوران فعالیت‌هایی داشتم ولی هدف من همیشه مردم و بازی کردن یا ساختن فیلم یا اجرای تئاتر برای آنان بوده است.»

۴۰سال دوری از وطن باعث نشده تا فعالیت‌های سینمای ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی را رصد نکند و به گفته خودش همواره فیلم‌های سینمای ایران را نگاه می‌کند زیرا معتقد است کارگردان‌ها و فیلم‌های بسیاری خوبی در سینمای پس از انقلاب وجود دارد؛ «سینمای قبل از انقلاب سینمایی بود که از حمایت دولتی برخوردار نبود ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دولت از سینما حمایت کرد. در دوره قبل متأسفانه هیچ حمایتی از سینما نمی‌شد و حتی کوچک‌ترین کمکی به هنرمندان سینما نمی‌کردند به‌عنوان‌مثال باید ۲۰درصد فروش بلیت فیلم به‌عنوان مالیات به شهرداری پرداخت می‌شد. تجهیزات برای ساخت فیلم‌ها اصلاً مناسب نبود ولی در سینمای بعد از انقلاب تجهیزات سینما بسیار بهتر و به‌روزتر شد.»

ظهور فیلم‌سازان خوب در سینمای پس از انقلاب

مرتضی عقیلی معتقد است نباید این واقعیت را نادیده گرفت که وقتی نسل جوانی وارد سینما می‌شود اتفاقات خوبی را رقم می‌زند و این اتفاق در سینمای بعد از انقلاب رخ داد؛ «به‌مرور افراد تحصیل‌کرده وارد عرصه سینما شدند و شاهد ساخت فیلم‌های متعدد و خوب و همچنین ظهور فیلم‌سازان خوبی در سینمای ایران هستیم. آقای اصغر فرهادی جایزه اسکار را برای سینمای ایران به ارمغان آورد و این امر نشان می‌دهد بدنه سینما ویژگی لازم برای تأثیرگذاری را داراست. در سینمای قبل از انقلاب فیلم‌ساز خوب کم داشتیم ولی در سینمای بعد از انقلاب فیلم‌سازان خوب متعددی داریم.»

به زمانی اشاره می‌کند که در اواسط سال ۵۶ سینمای ایران رو به تعطیلی رفت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت هوشنگ منظوری مدیر تئاتر پارس، به همراه همایون، عزت‌الله مقبلی، فرزانه تأییدی و نادره خیرآبادی در اجرای نمایش «بازرس» به کارگردانی پورسعید به نقش‌آفرینی پرداخته بود. بعد از اجرای «بازرس» گوگول که ایرانیزه شده بود، یک سالی در تئاتر پارس فعالیت داشتند که دادستانی این سالن را مصادره می‌کند؛ «بعد از مصادره، هنرمندان و کارکنان قدیمی تئاتر پارس با من صحبت کردند که بروم و تئاتر پارس را از دادستانی اجاره کنم. به‌عنوان نماینده این گروه به دادستانی رفتم و تئاتر پارس را اجاره کردم.

مرتضی عقیلی,مصاحبه با مرتضی عقیلی

پس از بازگشایی مجدد این تئاتر، آقایان بهمن مفید، بهروز به‌نژاد و زنده‌یاد عرفانی را هم به تئاتر پارس آوردم.»خود را تابع قوانین ایران می‌داند و این را در سال ۵۸ در دادگاه انقلاب بیان کرده است؛ «در سال ۵۸ دادگاه انقلاب تعدادی از هنرمندان را خواست و در آنجا هیچ صحبتی درباره اینکه ممنوع‌ از کار هستیم نبود و سؤال و جواب‌هایی ردوبدل شد و آنجا اعلام کردیم که تابع قوانین نظام جمهوری اسلامی ایران هستیم زیرا من معتقدم انسان باید همیشه تابع قانون باشد و بر اساس آن زندگی کند.»

اما در سال ۵۹ شرایط برای فعالیت مرتضی عقیلی در تئاتر پارس سخت می‌شود و به‌مرور از فعالیت کنار گذاشته شده و به او گفته می‌شود «ممنوع‌التصویر» است و این سرآغاز مهاجرت از ایران است؛ «صحبت‌هایی درباره ممنوع‌الچهره شدنم مطرح‌شده بود که باعث نگرانی و ترس خودم و خانواده‌ام شد. در آن زمان با مشکلات بسیاری به همراه خانواده‌ام اقدام به مهاجرت کردم. شش ماه در ترکیه بودیم و پس‌ازآن به اسپانیا سفر کردیم. مدتی در اسپانیا ماندیم و بعد به آمریکا مهاجرت کردیم.»

 دشواری‌های یک مهاجرت و تجربه افسردگی

سختی‌های مهاجرت بسیار است و مرتضی عقیلی به افسردگی می‌رسد؛ «در آنجا تلاش کردم تا کار تئاتر انجام دهم اما تجربه‌های موفقیت‌آمیزی نبود و به لحاظ روحی افسرده شدم و مدام در خانه بودم و بیشتر اوقات گریه می‌کردم. پدر و مادرم را زمانی که در غربت بودم از دست دادم و به لحاظ روحی شرایط خوبی نداشتم. تنهایی در خیابان قدم می‌زدم و برایشان اشک می‌ریختم. در مقطعی از زمان شب‌ها تب و لرز کردن داشتم و به‌مرور رنجور و رنگ‌پریده شدم. در مراجعه به پزشک به من گفته شد که مبتلا به سل شده‌ام و همه اطرافیانم باید قرنطینه شوند. خیلی به لحاظ ذهنی درگیر شده بودم، به همین خاطر به فرهنگ لغات معین مراجعه کردم تا ببینم درباره بیماری سل چه چیزهایی نوشته، در آن فرهنگ لغات آمده بود که بیماری سل یعنی «مرض دق» و علائم آن را هم نوشته بود.

یک‌شب با خودم شروع به فکر کردن و حرف زدن کردم درباره اینکه چه کسی هستم و در غربت چه می‌کنم، کسی من را نمی‌شناسد و با من سلام و احوالپرسی نمی‌کند. با خودم کنار آمدم و به سراغ کارهای دیگر گشتم و به‌عنوان راننده امداد خودرو مشغول به کار شدم و حدود سه سال به آن کار مشغول بودم.»به نوشته مهر، در همان اوایل سال‌های مهاجرت و در شرایط سخت مالی، پیشنهاد فعالیت سیاسی را رد کرده بود؛ «باوجوداینکه زندگی‌ام در غربت به لحاظ مالی سخت بود، پیشنهاد فعالیت سیاسی را نپذیرفتم زیرا هیچ‌وقت آدمی سیاسی نبوده و نیستم و عاشق مردم و کشور ایران هستم. در زندگی من پرونده‌ای مبنی بر انجام کاری خلاف وجود ندارد زیرا فقط به هنر فکر می‌کردم و فکر می‌کنم و با هنرم زندگی می‌کنم.»پس از چند سال سختی و انجام کارهای متفرقه، به اجرای تئاتر بر صحنه‌های تئاتر آمریکا و اروپا و اقیانوسیه می‌پردازد اما هیچ‌کدام از این اجراها حس و حال یک‌شب اجرا در ایران و در مقابل مخاطبان ایرانی را برایش نداشته؛ «طی این ۴۰سال ثانیه‌ای ایران و مردم ایران را فراموش نکردم و بندبند بدنم در ایران بود. در هر تئاتری چه در آمریکا، چه در اتریش و چه در استرالیا یا کشورهای دیگر به صحنه می‌رفتم فقط به فکر ایران و به صحنه رفتن در ایران بودم.»

او در سال‌های مختلف تلاش می‌کند تا بتواند به ایران بازگردد و در سینما و تئاتر ایران روی صحنه برود؛ «از سال‌های قبل دوستانی بودند که برای من فیلم‌نامه یا نمایشنامه می‌فرستادند و می‌گفتند که در حال رایزنی هستند تا بتوانم به ایران بازگردم و روی صحنه بروم یا در فیلمی بازی کنم ولی همیشه جواب‌ها منفی بود و اتفاقی نیفتاد. تنها اتفاقی که به سرانجام رسید دعوت آقای سنجابی برای ایفای نقش در نمایش ایشان بود. وقتی نمایشنامه را برایم ارسال کرد شروع به خواندن آن کردم، همسرم می‌گفت که چرا بازهم خودم را درگیر ماجرایی می‌کنم که درنهایت به افسردگی‌ام ختم می‌شود اما پاسخ من این بود که به آن لحظه فکر کن که به ایران برمی‌گردم و روی صحنه تئاتر می‌روم. حس و حال و هیجان زیادی در من برای بازگشت به ایران و بازی بر صحنه تئاتر ایجادشده بود.»

 قول مساعدی که وزیر ارشاد داد

به لحظه‌ای اشاره می‌کند که تمرین‌های نمایش «فلزات چکش‌خوار» سپری و گروه خود را برای بازبینی توسط شورای نظارت و ارزشیابی اداره کل هنرهای نمایشی آماده کرده؛ «خیلی هیجان‌زده بودم. سه انسان باشعور و بافرهنگ از شورای نظارت و ارزشیابی آمدند و بعد از بازبینی مجوز اجرا را تأیید کردند. بسیار ذوق‌زده شدم و سریع به همسرم اطلاع دادم. بعد از تأیید شورا وقفه‌ای در شروع اجراها ایجاد شد. آقای پرویز پرستویی از طریق برادرزاده‌ام در جریان ماجرا قرار گرفت. ایشان وقت گرفت و به نزد وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رفتیم. وزیر بسیار محترم برخورد کرد و قول مساعد برای اجرای نمایش را داد.» وقتی از تجربه به صحنه رفتن در مقابل مخاطبان ایرانی صحبت می‌کند اشک در چشمانش حلقه می‌زند، با بغضی در گلو می‌گوید که نمی‌توانید حس و تجربه‌ای که داشته‌ام را درک کنید؛ «وقتی بعد از ۴۰سال در ایران روی صحنه رفتم و اشک چشمان مخاطبان را دیدم، حسی بود که هیچ کجا نمی‌توان آن را پیدا و احساس کرد. به همین خاطر بعد از اولین اجرا تا پنج صبح بیدار بودم و به این تجربه و حس فکر می‌کردم.»

اشک از چشمانش سرازیر می‌شود و گریه امانش نمی‌دهد، به یاد لحظه‌لحظه‌هایی که در غربت بر او گذشته و حسرتی که سال‌های سال ذهن و روح او را فرسوده کرده؛ «همیشه آرزویم این بود که در ایران روی صحنه بروم. نمی‌دانید چقدر خوشحالم که در خاک وطن خودم حضور دارم. من خیلی شب‌ها برای ایران گریه کردم و دل‌تنگ حضور در آن بودم. سال‌های سال در غربت به عشق ایران و بازگشتن به ایران روز را به شب رساندم و شب را به صبح. خوشحالم که به ایران بازگشتم.»امیدوار است که شرایط فعلی ادامه پیدا کند تا بتواند در تئاتر و سینما حضور داشته باشد و فعالیت کند.خود را آماده می‌کند تا برای تمرین پیش از اجرای نمایش، در سالن حضور پیدا کند. در چهره‌اش باوری وجود دارد از اینکه رؤیای آدمی روزی به واقعیت تبدیل خواهد شد به‌شرط اینکه صبور باشی و از پا نیفتی. می‌رود تا مانند کودکی تازه متولدشده، هرم نگاه و نفس‌های مخاطبان خود را حس کند.

hamdelidaily.ir
  • 12
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش