جمعه ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۲:۵۵ - ۲۲ خرداد ۱۴۰۱ کد خبر: ۱۴۰۱۰۳۲۵۳۴
چهره ها در سینما و تلویزیون

محمد شیری: از بازیگری متنفر شد‌ه‌ام!

محمد شیری,خستگی از محمد شیری بازیگری

روزنامه جام جم نوشت: محمد شیری با نقش‌های متعددی، از سالارخان «شب‌های برره» و ناظم مدرسه «دردسر والدین» تا فرخ سریال «چارخونه» و سرهنگ کلانتری «ساختمان پزشکان» خنده بر لب تماشاگران تلویزیون آورده و آنها را با خود همراه کرده است.

او که آخرین بار تابستان ۱۳۹۸ با سریال «دوقلوها» روی آنتن تلویزیون بود و در این فاصله در دو سریال شبکه نمایش خانگی «خاتون» و «جیران» دیده شد، این روزها مشغول بازی در یک قسمت از فصل دوم سریال «مستوران» است که فصل اول آن با پایان بازپخش سریال «ولایت عشق» از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. این بازیگر کهنه‌کار تلویزیون و سینما با تاکید بر این که اگر خبرنگاری خارجی در مورد حال و احوال این روزهایش، کشورش و شهروندان آن بپرسد از مشکلات نخواهد گفت در این گفت‌وگو به مشکلات اقتصادی و افزایش بزهکاری ناشی از آن نیز اشاره و ابراز امیدواری می‌کند که شاهد روزهای بهتری باشیم.

بعد از سریال «دوقلوها» که تابستان ۱۳۹۸ از شبکه دو پخش شد در سریال دیگری حضور نداشتید تا امروز که در حال بازی در یک قسمت از فصل دوم سریال «مستوران» هستید. در این سه سال چه اتفاقی افتاد که گرچه در دو اثر از شبکه نمایش خانگی «خاتون» و «جیران» بازی کردید اما در تلویزیون نبودید؟ 

علاقه‌مندم در آثاری بازی کنم که به لحاظ قصه، حرفی برای گفتن به مخاطب داشته باشد. به همین دلیل سخت انتخاب می‌کنم و شاید همین سختگیری‌ها باعث شد کمتر حضور داشته باشم. من از سوی مردم با این جمله بسیار مواجه می‌شوم؛ کسانی که تماشاگر بازپخش همان سریال‌های قدیمی از شبکه‌هایی مثل آی‌فیلم و تماشا هستند و می‌گویند که سریال‌های قدیمی خیلی با‌کیفیت بودند. من بارها عرض کرده‌ام اگر واقعا دل‌تان می‌خواهد جوانان و نوجوانان‌مان به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای نروند، خودتان برایشان خوراک تهیه کنید. ما در تلویزیون‌مان کانال‌های متعددی داریم و باید از عهده تهیه این خوراک برآییم و بدون انجام آن، نمی‌توانیم توقع داشته باشیم که مردم به بیراهه نروند و به شبکه‌های ماهواره‌ای جذب نشوند. 

مشکلات کنونی جامعه کم نیست و بهتر است سازندگان آثار نمایشی به سمت ساخت آثاری بروند که آیینه جامعه باشد و مردم بتوانند با تماشای آنها خودشان و مشکلات‌شان را ببینند. در واقع می‌توانیم در قالب ساخت آثار با کیفیت، کارهایی بسازیم که هم برای مردم باورپذیر باشد و هم این‌که آنها را جذب کند و حرفی برای گفتن داشته باشد. در حال حاضر مشکلاتی چون افزایش بزهکاری درپی افزایش فقر داریم و می‌توان در این باره مجموعه‌هایی ساخت. من بارها در مصاحبه‌های مطبوعاتی‌ام خواهش کرده‌ام اتاق فکری تشکیل و تصمیمی برای جوانان و نوجوانان و نسلی که در حال رشد است گرفته شود. این نسل از صبح که بیدار می‌شود در فضای مجازی که از طریق تلفن همراهش به راحتی به آن دسترسی دارد اخباری در مورد بزهکاری می‌بیند و می‌خواند و اگر مشکل اقتصادی هم داشته باشد قبح انجام این کار در چشمش فرو می‌ریزد.    

من به پدری که سرش را بر شانه‌ام می‌گذارد و بابت نداشتن نان برای سیر کردن شکم فرزندش گریه می‌کند، چه می‌توانم بگویم؟ آیا توانی برایم باقی می‌ماند که مثل سابق، جلوی دوربین سریال‌های تلویزیونی بروم؟ خدا را شاهد می‌گیرم که قسم خورده بودم دیگر مصاحبه نکنم، چون اگر مصاحبه کنم ناچارم از سر دلسوزی برای کشورم و مردم به این مسائل اشاره کنم. مسائلی که باید نخست حل شود تا پس از آن بتوان به مقوله فرهنگ و هنر پرداخت. 

به مسائل اقتصادی اشاره کردید، اگر اشتباه نمی‌گویم خودتان به عنوان هنرمندی که سالیان سال است مشغول فعالیت هستید همچنان مستاجرید؟ 

بله، من همچنان مستاجرم و شاید برخی بگویند در گذشته اشتباه کرده و به روزی که خانه‌دارشدن برایم به رویا تبدیل شود، فکر نکرده‌ام. در گذشته اگر کسی برنامه‌ریزی مالی می‌کرد و با خود قرار می‌گذاشت که پس‌انداز کند و تا فلان تاریخ فلان چیز را بخرد، به آنچه می‌خواست می‌رسید اما اکنون احتمال وقوع چنین اتفاقی بسیار کم شده است و شما مرتب از قیمت‌ها جا می‌مانید. اگر شما خبرنگاری خارجی بودید من هیچ‌گاه از مسائل داخل کشورم برایتان نمی‌گفتم و گلایه‌ای نمی‌کردم اما اکنون می‌گویم چون دردمان مشترک است، کشورمان مشترک است و همه‌مان دوست داریم روزهای بهتری را ببینیم.

از افزایش بزهکاری در پی مشکلات اقتصادی گفتید. 

بله، من تجربه خفت شدن هم دارم. ساعت ۱۱ و ربع شب، موتورسواری که یک نفر هم ترکش نشسته بود و من فقط در تاریکی شب، تیزی‌هایشان را می‌دیدم که برق می‌زد. مرا هم شناختند و یکی از آنها پرسید تویی؟! گفتم گوشی من ارزشی ندارد اما شماره‌هایش برایم مهمند و اگر مردانگی دارید این را نبرید. چهارصد و خرده‌ای پول داشتم که آن را دادم و یکی از آنها گفت شانس آوردی که دوستت داریم. آخرش هم اتفاقی افتاد که نمی‌دانستم بخندم یا گریه کنم؛ برگشتند و ۵۰هزار تومان از آن پول را پس دادند که بتوانم به خانه بروم. من تا به حال چهار مرتبه مورد سرقت واقع شده‌ام و هیچ باری هم پولم برنگشته است و در این وضعیت که همه‌مان تجربیاتی در موردش داریم چطور می‌توانم با بازی در سریال‌های طنز مردم را بخندانم؟!

پس معتقدید ابتدا باید این مسائل تا حدودی مرتفع شود و سپس در مورد فرهنگ و هنر به گفت‌وگو نشست. 

دقیقا، می‌گویند طرف نان گیرش نمی‌آمد بخورد، پیاز می‌خورد که اشتهایش باز شود. ما باید ابتدا به مسائلی که گفتم بپردازیم و سپس از مردم بخواهیم به تماشای سریال‌های تلویزیونی بنشینند. مساله دیگر این که باور کنید با این حجم از حاشیه که این روزها حول و حوش بازیگران مرد به وجود آمده، از این شغل متنفر شده‌ام و متاسفم که هر لحظه، هر کسی می‌تواند دیگری را بی هیچ دلیل و مدرکی به هر چه می‌خواهد متهم کند و آبروی او را ببرد. 

این روزها اگر پیشنهاد بازی در سریالی طنز به شما شود، نقش جذابی شبیه سالارخان «شب‌های برره» و نه تکرار آن، آیا می‌پذیرید و جلوی دوربین می‌روید؟ 

اگر چیزی با آن کیفیت ساخته و پیشنهادی شود، بله. من هم زندگی دارم، من هم خرج دارم، منتها حس و حالی را که آن زمان داشتم دیگر ندارم. همه ما بازیگریم و در این میان من که آن را به عنوان شغل انتخابش می‌کنم صرفا باید قواعد و ضوابطی را برای رفتن جلوی دوربین در نظر بگیرم وگرنه فرض کنیم دوربینی، بی آن که شما مطلع باشید، فردا صبح که از خواب بیدار می‌شوید تا شب که به رختخواب برمی‌گردید از آنچه انجام داده‌اید فیلم بگیرد و آخر شب مونتاژ و برایتان پخشش کند، باور کنید شگفت‌زده می‌شوید از آنچه بوده‌اید و کرده‌اید. من این نکته را در کلاس‌های بازیگری‌ام هم می‌گویم. ما هم همین هستیم منتها در قالب طنز، درام، اثری حماسی یا هر چیز دیگر.  

هنگام ضبط «شب‌های برره» آقای ضرغامی برای خسته نباشید و بازدید از پشت صحنه آمده بود. به من گفت بعضی چیزها را خارج از متن می‌گویی! گفتم آقا! این لطف خدا و چیزی از بالاست. من اصولا تکیه‌کلام‌هایم را از میان تکیه‌کلام‌های مردم پیدا می‌کنم و آنچه را جلوی دوربین بازی می‌کنم از خود مردم می‌گیرم.

  • 18
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش