دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۶:۱۱ - ۰۴ دي ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۰۰۰۱۳۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

شاهرخ‌خان از دغدغه‌های پنجاه سالگی می‌گوید

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,شاهرخ خان
شاهرخ‌خان می‌گوید که هیچ‌وقت تصمیم نداشته بازیگر شود تا وقتی‌که مادرش به صاحبخانه‌شان گفته بوده که پسرش یک بازیگر است و در نمایش دانشگاهی نقشی با یک خط دیالوگ داشته است: «نامه برای شماست خانم».

خبرگزاری صبا - ترجمه سمیرامیس بابایی: شاهرخ‌خان می‌گوید می‌دانست که ترامپ برنده خواهد شد. وقتی که در اروپا بود مناظره‌ها را دنبال می‌کرد و می‌گوید ترامپ به زبانی صحبت می‌کند که پوپولیست‌ها به آن معتقد هستند و شاید حالا نقطه‌نظر‌های پوپولیستی است که خریدار دارد.

 

در سن پنجاه‌ویک سالگی او یکی از بزرگترین ستاره‌های فیلم در جهان است. شاهرخ‌خان می‌گوید که هیچ‌وقت تصمیم نداشته بازیگر شود تا وقتی‌که مادرش به صاحبخانه‌شان گفته بوده که پسرش یک بازیگر است و در نمایش دانشگاهی نقشی با یک خط دیالوگ داشته است: «نامه برای شماست خانم». پدر‌خوانده صاحبخانه کارگردان تلویزیونی بوده و او را برای تست بازیگری برای یک نقش جزئی در شو تلویزیونی فوآجی(سرباز) می‌فرستند و شاهر‌خ‌خان در این تست موفق می‌شود و به قول خودش: « بعدش معروف شدم.»

 

می‌گوید «من واقعا نمی‌خواستم این کار را ادامه بدهم. ولی مادرم مرده بود و من به بمبئی آمده بودم. به همسر و خواهرم هم گفته‌ام که آن موقع‌ها خیلی افسرده بودم و می‌خواستم که تغییری در زندگی‌ام ایجاد کنم و برای همین تصمیم گرفتم که یک‌سالی بازیگری را ادامه بدهم و حالا بیست‌و‌پنج سال گذشته و هنوزم نمی‌دانم آیا باید رهایش کنم یا نه. به‌شوخی می‌گوید«فکر می‌کنم در تله ستاره‌بودن خان گیر افتاده‌ام: اتاق هتل مرکزی لندن، لباس‌های گران‌قیمت و کفش‌های زیبا و بادیگارد و یک ارتش کوچک از دستیاران، به‌علاوه دیگر مظاهر شهرت؛ از موهای قیچی زده تا مصاحبه و عکس...» او در طول مصاحبه سیگار پشت سیگار روشن می‌کند که طبق قوانین هتل ممنوع است اما کسی به او تذکری نمی‌هد. شاید پربیراه نباشد که طرفدارانش به او لقب سلطان خان داده‌اند.

 

می‌گوید چه بازیگر خوبی باشم، چه نباشم من مردم را خوشحال می‌کنم. حالا در فیلم‌های بزن‌بزن یا هر مدلی که باشم یک توانایی وجود دارد که من هرگز آن را از دست نمی‌دهم و آن این است که وقتی پا به خیابان می‌گذارم از هر ۱۰ نفری که می‌بینم شاید شش نفرشان هستند که به من لبخند می‌زنند و این هنوز میانگین خوبی است. درست است. او را به‌صورت غیر‌قابل درکی ستایش می‌کنند...

 

«‌خیلی ناامیدکننده است اگر ببینم که مردم دیگر از آنچه که انجام می‌دهم لذتی نمی‌برند و این ناامیدی به‌خاطر ارزش مادی‌اش نیست بلکه به‌خاطر ارزش دوست‌داشتن من است. من دلم می‌خواهد که مردم بعد از دیدنم خوشحال بشوند نه چیز دیگری. بله؛ اگر شما عکسی از من دیده باشید که در فیلم‌ها خیلی باحال یا بامزه یا رمانتیک بوده‌ام الان که با من یک‌جا نشسته‌اید می‌توانید ببینید که چه آدم کسل‌کننده‌ای هستم. اما من تمام تلاشم را می‌کنم تا توقعاتی که از من می‌رود را برآورده کنم. اگه به من بگویند که به‌اندازه کافی لبخند نمی‌زنم من در آینده لبخند بیشتری می‌زنم.»

 

 

سلمان خان می‌گوید، من خیلی خجالتی و منزوی هستم. مجبورم که کارهای عمومی را انجام دهم و انجام هم می‌دهم و این کارها را با شادی بسیاری می‌کنم. ولی نمی‌توانم آن‌ها را با خودم به خانه ببرم. من آدم خیلی حساسی هستم برای همین هم هست که خیلی صمیمی و دوست داشتنی و همه آن چیزهایی هستم که مردم توقع دارند باشم، ولی دوستان زیادی ندارم.

 

مطمئن هستم که این گفته‌اش چندان هم درست نیست. «نه؛ من خیلی‌زود رنجیده خاطر می‌شوم.»

 

و مصرانه می‌گوید « من زیاد آدم اجتماعی و اهل دوستی‌های ادامه‌دار نیستم.» ادامه می‌دهد« خیلی به‌ندرت پیش می‌آید که کسی باشد تا من احساساتم را با او به‌اشتراک گذاشته باشم. اعتقادم این است که احساسات آدم یک مسئله شخصی است و هیچ‌کس به جز خود شخص نمی‌تواند درک درستی از آن پیدا کند. بعضی‌ها فقط می‌توانند شنونده‌های خوبی باشند ولی هیچ‌کس نمی‌تواند مسائل احساسی را حل کند؛ برای همین من ترجیح می‌دهم آن‌ها را پیش خودم محفوظ بدارم.»

 

او برایم داستان یک دوست را تعریف کرد که یک‌بار زندگی‌نامه‌ای نوشته و او را کاملا نابود کرده بود. آن زن نوشته بود که موفقیت کمپانی تولیدی خان رو به‌افول است و بازیگران جوان‌تر و خوش‌قیافه‌تر به‌زودی او را از تخت عاجش به پایین می‌کشند.

 

می‌گوید«من با پسرم بیرون می‌رفتم و به‌شوخی به او می‌گفتم: آریان به عمه بگو کی بزرگترین ستاره است و او هم می‌گفت: شاهرخ‌خان! او نوشته بود به کسی بیشتر از پسرت احتیاح داری تا این را باور کنند، که خیلی آزا دهنده بود.» این خاطره همچنان او را آزار می‌دهد!

 

او می‌گوید «من دنبال آرامش نیستم. چون جوهر انسان از زمان تولد به‌دنبال جاودانگی و کشف چیزهای تازه است و این چیزها با ثبات و سکون اتفاق نخواهد افتاد.»

 

البته تصدیق می‌کند که ساعات زیادی را در دنیای ذهنی خود و خواندن به‌سر می‌برد و به پائیلو‌کوئلیو و فرانک هربرت اشاره می‌کند و می‌گوید «رنج نبر. با آن زندگی کن یا یاد بگیر که با آن زندگی کنی. من در ناآرامی هستم. من در ناآسودگی هستم. نه‌تنها با حس‌هایم بلکه با خیلی چیزهای دیگر. بنابراین وقتی مردم از من می‌پرسند که آیا تو خوشحالی من می‌گویم: نه؛ من آن آنقدر احمق نیستم که همه وقتم را به خوشحالی بگذرانم.»

 

خان، دارای سه فرزند است. آریان ۱۹ ساله، ساهانا ۱۶ ساله و آبرام سه ساله، به‌همراه همسرش گوآری؛ تهیه‌کننده فیلم. این زوج از سال ۱۹۹۱ با یکدیگر هستند، وقتی که گوآری ۲۱ ساله و خان ۲۵ ساله بود. خان تصدیق می‌کند «مشکل است که با یک سوپر‌استار ازدواج کنی» از او می‌پرسم آیا نمی‌ترسد که کودکانش به‌واسطه ثروت و شهرت او لوس بار بیایند؟ و او می‌گوید، ترس همیشگی‌ام است. بعد از سلامتی‌شان نگرانی دوم من این است که سایه شهرت من بر زندگی آن‌ها بیفتد و نگرانم که شهرتم هویت آن‌ها را ویران نکند. برای همین است که آن‌ها را برای تحصیل به خارج از کشور فرستادم تا بتوانند دریابند که می‌خواهند چه باشند. ماشااله بچه‌های من بسیار متعادلند اما بچه پدر مشهور بودن خب... من می‌خواهم آن‌ها از زیر سایه من بیرون باشند. حتی مشکلی ندارم که این سایه کمتر شود، اگر به نفع آن‌ها باشد.»

 

در مورد روند بازیگر شدن و مشهور شدنش با هم گپ می‌زنیم، می‌گوید که زنان در زندگی حرفه‌ای او بسیار تاثیر‌گذار بوده‌اند «خیلی زود پدر و بعدش هم مادرم را از دست دادم. اما زنانی که در زندگی من بودند، زنان بازیگر، به من کمک‌های شایانی کردند. هرچه که امروز دارم به‌خاطر کمک‌های آن‌هاست. آن‌ها بسیار پشتیبان من بودند و با بازی در فیلم‌های آن‌ها بود که اعتبار یافتم و شاهرخ‌خان شدم. هیچ‌کدام از آن‌ها به شهرت من دست نیافتند اما من هرچه دارم از لطف آن‌هاست. قصدم این نیست که مطنطن باشم.

 

 

مادهوری دیکسیت بود که در آن سال‌ها دست مرا گرفت و به صحنه‌های رقص برد و او بود که به من چیز یاد می‌داد نه من. جوهی جاوالا به من درس داد که چگونه در موقعیت‌ها کمدی رفتار کنم. کاجول به من گریه‌کردن را یاد داد و در پایان همه این‌ها بود که از شاهرخ‌خان یک سوپر‌استار بیرون آمد و من همه این‌ها را به‌خوبی می‌دانم و نمی‌توانم انکارش کنم. من هرگز نمی‌توانم فراموش کنم که هر آنچه اکنون هستم به خاطر وجود چنین همبازی‌‌هایی است. همه فتوت و خوبی و رفتارهای جنتلمن‌مآب که دارم به این دلیل است که من تشکر کردن را آموخته‌ام.

 

به او می‌گویم این خیلی نا‌امیدکننده است که او کالایی را برای تبلیغ انتخاب کند که مربوط به سفید‌کننده‌گی پوست است چرا که باعث می‌شود تیره‌پوست‌تر‌های آسیایی احساس زشت‌بودن و شرمندگی کنند؛ سه دلیلی که می‌تواند برای توجیه عمل خود بیاورد چیست؟ و خان می‌گوید: کارش قانونی بوده، هرگز به کسی نگفته چنین کاری بکند و هرگز به‌صورت شخصی از این محصول استفاده نکرده است. «من به آن‌ها گفتم، قصد ندارم که صورتم را با آن بشویم برای این‌که این کار را نمی‌کنم و خوشم نمی‌آید این کار را بکنم.

 

 

به من گفتند محصول، کِرمی است مخصوص مردان که روغن و لایه‌های مرده پوست را پاک می‌کند و در ایجاد روابط بهتر کمک می‌کند. من حالا می‌توانم به شما بگویم که هیچ کرمی نمی‌تواند به ایجاد رابطه موفق کمک کند حتی اگر به زیبایی حوری بشوید. آقایان، اگر می‌خواهید رابطه خوبی با مصرف‌کردن یک کرم به‌دست بیاورید متاسفانه نمی‌توانید. من می‌دانم که آن‌ها نباید دیگر از این تبلیغ استفاده کرده باشند و من هم چنین کاری را انجام نخواهم داد.

 

 

من فروشنده خوب‌رویی نیستم، من زیبایی نمی‌فروشم.» به او گفتم ولی عملش به‌صورت تحت‌الفظی همین معنا را می‌دهد، چون تبلیغ یک محصول است. و او گفت؛ ولی اگر این‌طور باشد شما می‌توانید در مورد هرچیزی که من تایید کنم همین را بگویید. فرض کنید که من مارک‌های لوکسی مثل مارک لویی‌ویتان یا تگ‌هیور را بفروشم، آیا از من سوال نخواهید کرد که این‌ها کالاهایی به‌دردنخور است و بر علیه زندگی فقراست؟ اگر حالا که من و شما در حال صحبت هستیم آن‌ها مشغول گسترس کمپانی‌هایشان نبودند، بله؛ در این صورت حرف شما درست بود. ولی من در این مورد کاره‌ای نیستم. و عقیده‌ام هم این است که آدم‌ها احتیاجی ندارند که حتما خوش‌چهره یا زیبا و قد‌بلند باشند یا صدای ویژه‌ای داشته باشند.»

 

 

 

  • 9
  • 1
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش