سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۲:۰۳ - ۰۴ بهمن ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۱۰۰۲۹۱
چهره ها در سینما و تلویزیون

علی نصیریان؛ هنـرمند ۱۸ عیار

كسانی كه هنوز حیرت زده نقش حاج فتوحی در« میوه ممنوعه»، مش غفور در«بوی پیراهن یوسف»، مستر فرحان در« ناخدا خورشید» و.. از یاد نبرده‌اند .خوب می دانند كه هیچ شعبده آفرینی به مانند علی نصیریان قدرت جان بخشیدن به چنین نقش‌های حیرت‌آوری را ندارد.

همشهری، كسانی كه هنوز حیرت زده نقش حاج فتوحی در« میوه ممنوعه»، مش غفور در«بوی پیراهن یوسف»، مستر فرحان در« ناخدا خورشید» و ابوالفتح در«هزار دستان»اند، آنهایی كه هنوز نقش شگفت آور تقی پستچی در«پستچی»، مش اسلام در« گاو»، رحمان سرایدار در«خوابنامه رحمان»، مظفرالدین شاه در«كمال الملك» و هالو را در«آقای هالو» از یاد نبرده‌اند و نیز كسانی كه سال‌ها با نمایش‌های تكرار نشدنی«بلبل سرگشته»، «نگار»،«سیاه» ، «رویا»،«لونه شغال»و«بنگاه تئاترال» زندگی كرده اند، خوب می دانند كه هیچ شعبده آفرینی به مانند علی نصیریان قدرت جان بخشیدن به چنین نقش‌های حیرت‌آوری را ندارد.

 

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,علی نصیریان

 

 نصیریان با گیرایی چشمانش، با لحن و گفتار منحصر به فردش و با تغییرات لحظه به لحظه در اندام منعطفش، بارها روی صندلی همه ما را میخكوب كرده و گاه اشك‌مان را در آورده است. او كه در كودكی حیران و سرگشته نمایش های تخته حوضی و سیاه بازی و نقالی، نفس نفس زنان خود را به خانه می رساند تا به آنچه دیده بار دیگر جان ببخشد، با ورود به هشتاد و دومین سال پر بار زندگیش هنوز كه هنوز است تئاتر را با آن خاطرات شیرین كودكی به یاد می آورد؛یعنی زمانی كه در شانزده سالگی از گیشه تئاتر جامعه باربد در لاله زار بلیت خرید تا آن گونه كه ما سالهاست خود را به نقش آفرینی های او می سپاریم، وجودش را به قصه های هزار و یك شبی، شاه و پریانی و امیرارسلانی بسپارد و انگیزه های هنر آفرینی در او اندك اندك جلوه گر شود.

 

 اینك پای خاطرات، دلبستگی ها و دلمشغولی هایش به نقش های ارزشمند و ماندگاری كه آفریده نشسته‌ایم.

 

آقای نصیریان در زندگی و كار هنری‌تان چه چیزی بیشترین انگیزه را در طول بیش از شش دهه فعالیت هنری به شما داده است؟ 

 

چون كار ما نمایش است ، سر و كار ما چه در قاب تلویزیون و چه در سینما و چه در تئاتر  ‌با مردم است. بیشترین انگیزه را خود  مردم به ما می‌دهند، در خیابان كه راه می‌روم مردم به من ابراز محبت می‌كنند و همین برای من بزرگ‌ترین لذت، پاداش و هدیه است.

 

زمانی از صبح تمرین می‌كردید، بعد از ظهرها در تئاتر بودید و شب‌ها روی صحنه می‌رفتید.حالا كه كمتر كار می‌كنید ، حسرت آن روزها را نمی‌خورید؟ 

 

خیلی حسرت می‌خورم. ما با تئاتر زندگی می‌كردیم و خیلی انرژی داشتیم. باور كنید! حالا كه از مرز ۸۰ سال گذشته‌ام، هنوز ذوق و شوق درونی‌ام را دارم. همین سال‌ها كه شهرزاد را بازی كردم برایم خیلی لذت بخش بود. این كه هنوز توان كار كردن دارم برایم دلپذیر است، ‌اما به آن شكلی كه شما توصیف كردید دیگر نمی‌توانم شبانه روز كار كنم.

 

 كودكی شما با تنفس در هوای نمایش و تئاتر ایرانی سپری شد. آن فضا روی شما چقدر تاثیر گذار بود؟ 

 

توجه من به نمایش از نمایش‌های روحوضی و تعزیه و نقالی شروع شد. دیدن آن نمایش‌ها مرا برانگیخت. یادم است كه پس از تماشای آنها به خانه می‌آمدم و ادای هنرپیشه‌ها ، نقال‌ها، سیاه بازها و تعزیه خوان‌ها را در می‌آوردم.‌امام خوان می‌شدم، حاجی می‌شدم و پی در پی ادا در می‌آوردم. یادم است در عروسی یكی از اقوام یك نمایش روحوضی دیدم.وقتی آمدم خانه ساعت‌ها رفتارشان را اجرا می‌كردم. نیمچه صدایی هم داشتم و آواز هم می‌خواندم.

 

رادیو داشتید؟ 

 

خودمان نداشتیم‌، اما همسایه‌ای داشتیم كه من خانه آنها می‌رفتم . از رادیو ی این همسایه به صدای خواننده‌هایی كه آواز و پیش پرده می‌خواندند گوش می‌كردم و همان‌ها را می‌خواندم. البته آن تصنیف‌ها روی صفحه چاپ می‌شد و آنها را در لاله زار دانه‌ای یك قران می‌فروختند. تصنیف‌ها را كه می‌خریدم، می‌آمدم خانه گوش می‌كردم و از آنها تقلید می‌كردم.

 

 یادتان است اولین كاری كه در لاله زار دیدید چه بود؟ 

 

اولین كارم را در جامعه باربد در لاله زار دیدم. یك نمایش تاریخی بود. جالب است بدانید كه خودم هم بعد در یك نمایش تاریخی دیگر نقش سیاهی لشكر را در سال ۱۳۲۹ بازی كردم.

 

آن زمان بین گروه‌های تئاتری رقابت وجود داشت؟ 

 

بله! چون تئاتر خصوصی و آزاد بود و مثل حالا دولتی نبود. هر تئاتری برای خودش و مالكی داشت و در نتیجه رقابت سالمی‌ایجاد می‌شد . تئاتر پارس، تئاتر باربد، تئاتر تهران و ... هر كدام با هم تفاوت‌هایی داشتند.

  

با جمشید لایق ، اسماعیل داورفرو و  مهدی فتحی هم همدرس بودید. آن زمان هم در مدرسه با هم كار تئاتر انجام می‌دادید؟ 

 

بله! ما در مدرسه «پیرنیا» درس می‌خواندیم. با این بچه‌ها یك نمایش كمدی اجرا ‌كردیم كه آقای بهمن فرسی آن را كارگردانی كرده‌بود. مدرسه پیرنیا در چهارراه گمرك بود.

 

بعد هم با هم به هنرستان هنرپیشگی رفتید؟ 

 

بله! با لایق و داورفر و چند تن دیگر از بچه‌ها به هنرستان هنرپیشگی رفتیم. البته ‌آموزه‌های آن هنرستان جنبه‌های تجربی داشت و بیشتر بر اساس استیل تئاتر قرن نوزدهمی‌حركت می‌كرد.

 

استادان‌تان چه كسانی بودند؟ 

 

كسانی مثل علی اصغر گرمسیری، معزالدیوان فكری، دكتر نامدار و حالتی كه كارگردانان تئاترهای لاله زار بودند.

 

تئاترها روی مردم آن دوره تاثیر گذار بودند؟ آیا مردم دوست‌شان داشتند؟ 

 

بله! خب! در نظر داشته باشید كه آن موقع رادیو گسترده نبود. تلویزیونی نیامده بود و هنوز دوبله در سینما رواج پیدا نكرده بود. فیلم‌ها هم اغلب فرنگی بودند و فیلمفارسی هنوز محكم وارد عرصه نشده بود. به همین خاطر طبیعی بود كه مردم تئاتر را انتخاب كنند. مردم تئاتر رو بودند و تئاترهای لاله زار همیشه پر از تماشاچی بود.

 

در جوانی عضو گروه شاهین سركیسیان بودید؛‌كسی كه متن‌های مدرن و معاصر كار كرد. او بود كه اولین بار شیوه استانیسلاوسكی را به تئاتر ایران معرفی كرد و پیشگام تئاتر نوین ایران بود. شما از نزدیك با او مراوده داشتید. او چطور نمایش‌هایش را به عامه مردم نزدیك كرد؟ 

 

سركیسیان ما را آگاه كرد، ما را راه انداخت و به ما یاد داد. او تئاتر‌امروز و استانیسلاوسكی را به ما شناساند. الان این چیزها چه در فیلم و چه در تئاتر خیلی عادی شده‌است،‌اما آن زمان تئاتر دكلماسیون بود. اصلا زبان تئاتر این چیزی كه الان هست نبود، كمدیش فرم كلیشه‌ای داشت،‌درام‌هایش دكلماسیون وار بود و ما هنوز به رئالیسم نرسیده بودیم . همه این‌ها را مدیون سركیسیان هستیم. او به گردن بچه‌هایی مثل من و نسل بعد از ما دین دارد.

 

نمایش‌های ایرانی همیشه برای شما مهم بوده است. حتی وقتی هم مدتی به‌آمریكا رفتید، نمایش‌هایی مثل «صورتخانه» را اجرا كردید. بعد هم سراغ اجرای دوباره «بلبل سرگشته» رفتید. یادم است وقتی «سعدی افشار» از دنیا رفت پیام غم انگیز و هشدار دهنده‌ای برای جامعه تئاتر كشور دادید. نبود كسانی مثل سعدی افشار چقدر به نمایش ایرانی كه شما عمرتان را برای آن گذاشتید ، لطمه می‌زند؟ 

 

خیلی، خیلی! ‌چون آن هنرمندان تمام شدند .من كسی را سراغ ندارم كه توانسته باشد جایگزین آنها شود. شاید در شهرستان‌ها كسانی باشند كه من نمی‌شناسم. البته من به شهرستان‌ها هم رفته‌ام،‌اما كسی را در این زمینه پیدا نكرده‌ام.

 

 در زمان حیات و دوره ما كسانی مثل مهدی مصری، ذبیح الله ماهری، سید حسین یوسفی و رضا عرب زاده سیاه بازی‌هایی بودند كه ما شاهد هنرنمایی‌های‌شان بودیم، كه آخرین‌شان همین سعدی افشار بود.

 

 من سال ۱۳۴۰ «سیاه» را روی صحنه آوردم و به تئاتر جدید ایران معرفی كردم. سیاه را كسی متاسفانه قبول نداشت، ‌اما من نمایش «سیاه» را نوشتم و در هنرهای دراماتیك اجرا كردم.

 

همان زمان‌هم بنگاه تئاتر ال را اجرا كردید؟ درست است؟ 

 

بنگاه تئاترال كامل‌ترین كارم در نمایش‌های سنتی بود. من به نمایش ایرانی خیلی اعتقاد داشته و دارم. در‌واقع؛ با نمایش‌های «افعی طلایی» و «بلبل سرگشته» شروع به مطرح كردن و گسترش تئاتر ایرانی و ملی كردم.

 

اواخر دهه ۳۰ و بیشتر در دهه ۴۰ علاوه بر بازیگری نویسنده پر كاری هم بودید.

 

نمایش نامه نویسی‌ام به خاطر نیاز بود كه به دستمایه و متن داشتم. متن در اختیار نداشتم. در نتیجه خودم شروع كردم به تلاش و انجام كارهایی كه بشود آنها را روی صحنه برد. درواقع؛ نمی‌خواستم به عنوان نمایشنامه نویس  فعالیت كنم بلكه دوست داشتم بیشتر به عنوان بازیگر و كارگردان تئاتر كار كنم.

  

 به توصیه چه كسانی تئاتر ایرانی را دنبال می‌كردید؟ 

 

توصیه‌ها و تشویق‌های جلال آل احمد و‌امیر حسین جهانبگلو ، احمد شاملو بود كه ما را به این سمت و سو هدایت می‌كرد. آن زمان تئاتر ترجمه بیشتر كار می‌شد. آنها بودند كه انگیزه می‌دادند كه تئاتر ایرانی كار كنیم.

 

 آن اقدامات باعث شكل گیری و جنبش و موج جدیدی در تئاتر شد؟ 

 

همان مقطع بود كه ساعدی از تبریز‌آمد، رادی را شناختم و كسانی مثل بیضایی پیش ما‌آمدند .این افراد ادامه دهنده‌شایسته تئاتر بودند. بعد هم كه آدم‌های مهمی‌ به حوزه تئاتر جدید ‌وارد شدند و كسانی مثل فرسی، نعلبندیان و...در آن زحمت كشیدند .

 

 در روزگار ما هم اكنون كسانی مثل چرمشیر و رحمانیان كارهای بسیار درخشانی انجام می‌دهند. آن‌هاخوب می‌نویسند و به این طریق هنر ملی و ایرانی را حفظ می‌كنند. ما تئاتر ایرانی را باید ادامه دهیم. تا وقتی ادبیات دراماتیك نداشته باشیم و  چیزی از خودمان ننویسیم ، نمی‌توانیم در دنیا عرض اندام كنیم و بگوییم ما تئاتر داریم. درست است  كه تئاتر مرزی ندارد،‌اما بالاخره هر جغرافیایی عطر و بو و زبان و حس خاص خود را دارد.

 

مثل شعر، نمی‌خواهم بگویم كه شعر مرز دارد. ‌ما شاملو و اخوان را هم داریم،‌اما حافظ منحصر به ماست و مولفه‌ها و حس دیگری دارد. بنابراین معتقدم كه تئاتر  ما باید تئاتر ایرانی باشد و متنی باشد كه نویسنده‌های ما نوشته باشند.

 

تئاتر ما چه وقت می‌تواند مثل تئاتر در‌ آمریكا مورد حمایت شركت‌ها و بنیادهای بزرگ قرار بگیرد؟ 

 

آن  زمانی كه ما اجرا داشتیم تئاتر ما را‌آمریكایی‌ها هم می‌پسندیدند،‌اما هنوز تا رسیدن به آن مرحله راه درازی در پیش داریم.

 

تئاتر به عنوان یك نمایش اصیل و پایه‌ای چطور می‌تواند باعث غنای فرهنگی یك كشور شود و هویت فرهنگی آن را قوام ببخشد؟ 

 

تئاتر  جایی است كه انسان با انسان روبرو می‌شود و مسلما به لحاظ فرهنگی بسیار تاثیر گذار است. همان‌قدر كه موسیقی، شعر و سینما تاثیر می‌گذارد، اما متاسفانه به آن توجه كمی‌می‌شود و‌امكانات آن كم است. الان همه چیز ر دست دولت متمركز در دوست شده‌است و ‌ای كاش این طور نبود و تئاتر برای خودش آزاد بود.

 

شما سال ۱۳۴۱ نمایشنامه«‌هالو» را نوشتید؛ داستانی تراژدیك و كمدی كه در بستری از درام آفریده می‌شود. این ایده چطور به ذهن‌تان رسید؟ 

 

داستان هالو مربوط به زمانی می‌شود كه من در میدان توپخانه فردی حیران را دیدم كه بهت زده به ساختمان‌ها نگاه می‌كرد. من در آن شلوغی و رفت و‌آمد مردم او را دیدم با كت و شلوار و خودنویسی در جیب، كلاه  شاپكو، كروات و... متاسفانه در آن شلوغی نتوانستم با او از نزدیك حرف بزنم. او را گم كردم، ‌اما همین دیدن الهام بخش من شد.

 

 آن سال‌ها به شهرستان‌ها هم رفت و آمد می‌كردم و آدم‌های متفاوتی می‌دیدم كه لحن و انتخاب كلمات شان برایم بعدها تداعی گر نوشتن قصه «هالو» شد.

 

شخصیت فتح‌الله خان كه آقای عزت‌الله انتظامی آن را‌در «آقای‌هالو»  بازی می‌كند، چطور شكل گرفت؟ 

گاهی كه به دربند می‌رفتم با قهوه چی‌ها روبرو می‌شدم. این باعث شكل‌گیری كاراكتری شد كه آقای انتظامی ‌آن را با درخشش در آقای‌هالو بازی كرد.

  

شما برگ‌های متنوع و برنده‌ای در حوزه بازیگری رو كرده‌اید؛ از آقای‌هالو و تقی پستچی، ستارخان و رحمان سرایدار بگیرید تا بعدها ابوالفتح در هزار دستان، دایی غفور در بوی پیراهن یوسف، حاج فتوحی در میوه ممنوعه یا بزرگ آقا در شهرزاد.این اتفاق‌های درخشان محصول شرایط بوده یا به خوش شانسی شما بر می‌گردد و یا  این كه حاصل صبوری شما برای انتخاب نقش خوب و دلپسند بوده‌است؟ 

 

مجموعه همه این‌هاست، در این میان شانس نقش زیادی دارد. توانایی  و  دلبستگی بازیگر هم به كار مهم است. هر كار ی كه می‌پذیرم بازی می‌كنم انگار می‌خواهم از اول شروع می‌كنماز هر جا بتوانم كمك می‌گیرم؛ از متن، كارگردان و... خوش شانسی كه شما گفتید مهم است، مثلا این شانس من بود كه با مهرجویی در سال ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ آشنا شدم  .او  كه آن زمان می‌خواست فیلم گاو را بسازد ، من را با سینما آشنا كرد.

 

 این در زمان خودش اتفاق میمونی بود و باعث شد كه من سه فیلم دیگر هم با مهر جویی بازی كنم. ما بازیگر تئاتر بودیم، حالا وقتش رسیده‌بود كه بازی در سینما را با او یاد بگیریم. پس شانس به اضافه تلاش، دلبستگی ،كار و نقش است كه نتیجه می‌دهد.

 

مهرجویی چطور از بین آن تعداد نقش ،به شما نقش «اسلام» را پیشنهاد داد؟اصلا نقش‌ها چطور تقسیم شده بود؟ 

 

قبل از آن در تلویزیون به طور خیلی مختصر نمایشنامه گاو را بازی كرده بودیم. آقای والی از آقای ساعدی اجازه گرفته بود و آن را اجرا كرده بودیم .بعد آقای مهرجویی سناریویی نوشتند با همان نقش‌ها و همه سر جای خودمان بازی كردیم. در حقیقت نقش‌ها از قبل تقسیم  و مشخص شده بودند و ما سر صحنه رفتیم.

 

 شما نقش مظفرالدین شاه را هم در كمال الملك بازی كرده اید. این نقش تركیبی است از بلاهت و ذكاوت. این تركیب را چطور در نوع حركت و حسی كه در چشمان تان دیدیم، به ما انتقال دادید؟ آیا دیدن عكس‌ها و شمایل‌ به جا مانده از ناصر الدین شاه به شما كمك كرد؟ 

 

آن زمان نواری را كه آقای علی حاتمی از رادیو گرفته‌بود،‌به من داد. ظاهرا آن نوار در جشن‌های مشروطه پخش می‌شد و صدای واقعی مظفرالدین شاه در آن بود. او در آن نوار خود را سایه خدا دانسته بود.

 

وقتی آن نوار را شنیدم پی بردم كه آن شخصیت آن قدر بلاهت دارد كه خود را سایه خدا می‌داند . خب! معلوم است چنین آدمی‌شناختی از دنیا و هستی و اطرافش ندارد.

 

 با خودم فكر می‌كردم چطور ممكن است شخصیتی چنین ادعایی كند؟! لحن و گفتاری هم كه شنیدم برای من خیلی الهام بخش بود. جایی از فیلم هم علی حاتمی هوشمندی به خرج داده بود .

 

سكانسی در فیلم هست كه مظفرالدین شاه  در آن برای كنایه زدن به اتابك به كمال الملك می‌گوید: « ما صدراعظمی‌مثل بیسمارك نداریم ‌كه نقاشی مثل رامبراند داشته باشیم.» این هوش علی حاتمی ‌را می‌رساند كه به راحتی یك متلك بار اتابك می‌كند.

 

نمی‌دانم اصلا مظفر الدین شاه به كمال الملك چنین حرفی می‌زند یا نه. اگر حاتمی‌این جمله را گذاشته نشان می‌دهد  كه چقدر باهوش بوده است.

 

در هزار دستان شما وزن خاصی به شخصیت ابوالفتح دادید؛ شخصیتی كه در بازی كه از شما می‌بینیم، سرشار از ظرافت‌های مینیاتوری با جزئیات فراوان است. چطور پتانسیل‌های نهفته ابوالفتح برای شما آشكار شد؟ 

 

اول این كه در شغل این آدم این عناصری پنهان بود. این افراد عضو كمیته‌ای بودند كه فكر می‌كردند گفت و گو، بحث، مبارزه سیاسی و حزب راه به جایی نمی‌برد،. برای همین كمیته‌ای به نام مجازات تشكیل دادند تا با اقدامات غیر مسالمت‌آمیز بتوانند آدم‌ها را به سزای اعمال‌شان برسانند.

 

 این تئوری در زمان خودش مطرح بود و آن آدم هم به خاطر حرفه و وظیفه‌ای كه داشت و یا بواسطه نوع  دوستی و كمك به مستضعفان و فرودستان جامعه، آلودگی‌ها به نوعی در وجودش پنهان  مانده‌‌بود. او نمی‌توانست آدم رو و آشكاری باشد.

 

به شدت فرد تو داری برای من بود. او از گفت و گوی  و ‌آمیزش با دیگران ابا داشت. این رفتارها الهام بخش من بودند. همه این‌ها دست به دست هم داد تا شخصیتی درون گرا و در خود خلق شود.

  

شما در نقش مستر فرحان در فیلم «ناخدا خورشید» تجربه بازی در نقش منفی را از سر گذراندید. این كه در آن سال در نقشی منفی ظاهر شوید نتیجه چه تصمیمی ‌بود؟ 

 

آن سال وقتی آقای ناصر تقوایی مرا برای آن كار دعوت كرد ، به من گفت كه من دو نقش در ناخدا خورشید برای شما در نظر گرفته‌ام. هم نقش ناخدا و هم نقش مستر فرحان را. من سناریو را خوانده بودم. ایشان گفت هر كدام را مایل باشی می‌توانی بازی كنی. ‌

 

من به او گفتم شما باید بگویی كدام نقش را بازی كنم ؟ آقای تقوایی گفت؛ اگر از من بپرسید می‌گویم مستر فرحان را بازی كن. من بالافاصله پس از این پیشنهاد گفتم به این نقش خیلی اعتقاد دارم و همان طور كه شما می‌خواهید بازی می‌كنم.

 

آقای تقوایی برای هدایت آن نقش درباره چه چیزهایی با شما صحبت كرد؟ 

 

تقوایی یكی از هنرمندان منحصر به فرد در سینمای ماست. گاه كارگردان‌ها سرنخ‌هایی با اشاره‌های كوچكی به بازیگران می‌گویند كه برای بازیگر خیلی راه گشاست. او به من گفت ؛ مستر فرحان یك دلال مسافر بر قاچاق است و مسافرانی را به آن طرف می‌برد و  دندانش هم طلاست.

 

این دندان طلا را كه گفت دریچه‌ای از این شخصیت به روی من باز شد .همین جا بود كه فهمیدم چگونه آدمی‌است. برایم روشن شد كه از چه سنخ گفت و گو، لحن، رفتار، حركت و بیانی باید استفاده كنم. بعد رفتیم سراغ لباس، كلاه شاپو و آن مو و دندان كه هر كدام جدا جدا به من كمك زیادی كردند كه بتوانم آن نقش را بازی كنم.

 

همزمان با این كار بازی در فیلم« اجاره نشین‌ها» هم به شما پیشنهاد شد.چه شد كه بین بازی در اجاره نشین‌ها و بازی در ناخدا خورشید، ناخدا خورشید را انتخاب كردید؟ 

 

داستان ناخدا خورشید را با وجود این كه داستان اجاره نشین‌ها بسیار بسیار خوب و دوست داشتنی بود، بیشتر پسندیدم. اجاره نشین‌ها هم قصه خیلی خوبی داشت،‌هم آقای مهرجویی عالی بود ،‌اما نقشی كه در ناخدا خورشید برای من بود، پیچیدگی بیشتری داشت تا نقش روشنفكری كه در یكی از طبقات خانه در «اجاره‌نشین‌ها» زندگی می‌كرد.این نقش را در نهایت آقای راد بازی كرد.

 

در برخی از نقش‌ها قهرمان داستان هستید و بازی تان در آن ها مثل آقای‌هالو، پستچی، میوه ممنوعه و ...  تاثیرگذار و ماندگار است. در حالی كه در برخی از نقش‌ها قهرمان داستان نیستید،‌اما آن در جای خود در سیر ماجرای فیلم موثرند .‌چطور در انتخاب چنین نقش‌هایی این قدر هوشمندی به خرج داده‌اید؟ 

 

برای من این كه نقش محوری یا اصلی باشم یا نقش فرعی تر و كمك كننده به داستان فرقی نمی‌كند. اگر شخصیتی باشد كه ابعاد جالب توجه و نسبتا انسانی و  كمی پیچیدگی داشته باشد و كلیشه‌ای و یكجانبه نباشد خوب است. نقش چه محوری باشد چه غیر محوری، من در مورد نحوه  اجرا و تجسم آن همان كاری را انجام می‌دهم كه باید.

 

شما همیشه شیفته آثار كلاسیك سینما بوده اید. این حس و تعلق خاطرتان به سینمای كلاسیك به خاطر چیست؟ 

 

فیلم‌هایی كه ‌امروز ساخته می‌شوند، مثل بتمن، جنگ ستارگان، مكس دیوانه و... سرشار از جلوه‌های ویژه و تكنولوژی‌های عجیب و غریب است. این قبیل فیلم‌ها سلیقه من نیستند. هیچ كدام از این آثار مثل كازابلانكا، برباد رفته، اسپارتاكوس، سرگیجه و... روی من تاثیر نمی‌گذارند.

 

این فیلم‌ها هنوز در ذهن من ماندگارند. این كارها یا سریال‌های انگلیسی مثل «طبقه بالا طبقه پایین» كه قصه‌های زیبا و ساختارهای انسانی دلچسبی دارند، همیشه روی من تاثیر می‌گذارند.

  

الان و بعد از این همه سال فعالیت مداوم و خستگی‌ناپذیر در تئاتر، سینما و تلویزیون احساس می‌كنید مدیومی‌كه باعث شد ارتباط شما با مردم بیشتر شود كدام رسانه بوده‌است؟ اصلا بازخوردی در این زمینه از مردم گرفته اید؟ 

 

بیشترین بازخوردی كه گرفته‌ام مربوط به بازیم در تلویزیون بوده‌است. تلویزیون ابزار بسیار گسترده و كارایی است . از این حیث تلویزیون در سراسر دنیا رسانه بسیار موثری است. با این حال، هر كدام از این رسانه‌ها كه نام بردید كیفیت منحصر به خودشان را دارند.

 

تلویزیون به دلیل گستردگی ارتباطش با مردم اهمیت دارد، ولی تئاتر حس ناب و كیفیت غیر قابل تكثیری دارد. فیلم و موسیقی و... تكثیر می‌شود، ‌اما تئاتر تكثیر شدنی نیست.

 

 

beytoote.com
  • 12
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش