یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۹:۴۳ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۵ کد خبر: ۹۵۱۲۰۴۶۰۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفتگو با عباس قانع، پدیده جدید گزارشگری

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,عباس قانع
در چند وقت اخیر، ویدئوهای مختلفی از سبک و سیاق یک گزارشگر در فضای مجازی دست به دست شد؛ ویدئوهایی که البته هر کدام مربوط به یک ورزش خاص است و آقای گزارشگر در تمام آن ها با هیجان و استفاده از کلمات عجیب و غریب بازی ها را گزارش می کند.

این گزارشگر تازه وارد که سبک و سیاق گزارش هایش به گونه ای است که در تمام طول یک مسابقه تقریبا فریاد می زند، عباس قانع است. گزارشگر جوان یزدی که در استان های کرمان، هرمزگان و تبریز گزارشگری کرده و منتظر موقعیتی است که به قله آرزوهایش یعنی گزارشگری مسابقات فوتبال برای شبکه های سراسری برسد. گفت و گوی مفصلی با این گزارشگر بیست و هفت ساله داشتیم که جذاب ترین بخش های آن را جدا کردیم.

 

چه چیزی در گزارشگری آنقدر جذاب است که یک نفر بخواهد وارد این شغل شود؟

به نظرم عشق به این کار باعث می شود یکی به این سمت بیاید. عشق رکن اصلی گزارشگری است.

 

خب اگر این طور بود که خیلی ها از کودکی عاشق شغل های خاص هستند و به آن ها نمی رسد. اصلا چرا یک نفر باید عشق گزارشگری داشته باشد؟!

عاشق بودن یک طرف قضیه است. اگر شما عاشق این حرفه باشی ولی آن بن مایه اصلی را نداشته باشی، هیچ موقع به قله این رشته نزدیک هم نمی شوی. اگر عادل فردوسی پور و جواد خیابانی و دیگران آمدند، در سطح بالا قرار گرفتند و حضورشان مستمر شده، به این دلیل است که یک مسئله ذاتی هم پشت سرشان هست.

 

از چه زمانی فهمیدی عاشق گزارشگری هستی؟

راستش از بچگی علاقه داشتم که فوتبالیست شوم و دیوانه وار فوتبال را دنبال می کردم. من در سی کیلومتری یزد سمت شهرستان اشکذر یزد بزرگ شدم و هنوز هم همان جا هستم. در حدود پانزده سالگی خواستم وارد این ورزش شوم اما آن جا امکانات و مدرسه فوتبالی نبود. بالاخره فوتبالیست شدن امکاناتی می خواست، یادم هست در دوران راهنمایی به یکی از مدارس فوتبال یزد رفتم ولی دیدم از لحاظ قوای جسمانی هم نمی توانم در فوتبال موفق شوم.

 

بعد از آن به سمت گزارشگری رفتی؟

عشق و علاقه ام به فوتبال طوری بود که من در اتاق، با یک توپ کوچک (که هنوز هم هر از گاهی با آن بازی می کنم) بازی می کردم و همزمان گزارش هم می کردم و نام بازیکنان محبوبم را می گفتم. یادم هست یک کاغذ بر می داشتم، اسم ۱۰ تیم را می نوشتم، قرعه کشی می کردم و خودم با خودم مسابقه می دادم و در آخر کار هم کاری می کردم که تیم محبوبم قهرمان شود. این دیوانگی از ابتدا در من وجود داشت. 

 

بالاخره چطور وارد عرصه گزارشگری شدی؟

سال ۸۴ من دبیرستانی بودم و همان سال تیم شهید قندی یزد در لیگ برتر بود. یزد در آن سال ها گزارشگر فوتبال نداشت، اگرچه هنوز هم ندارد. من با خودم گفتم می توانم در این زمینه موفق باشم. به باشگاه خبرنگاران جوان یزد رفتم، یک دوره گویندگی دیدم. بعد از این کلاس آقای کوتی به عنوان مهمان از تهران آمد که یک تست بگیرد و گزارشگر تلویزیون یزد هم انتخاب شود. آن موقع ۱۶ سالم بود اما کم لطفی بزرگی در حق من انجام دادند و برای آن کلاس، خبرم نکردند.

 

چرا دعوت نکردند؟

نمی دانم ولی بعد از ظهر آن روز، آقای کوتی به باشگاه خبرنگاران جوان هم آمد، یادم هست آن روز برای اولین بار در مقابل او و هفت هشت نفر دیگر گزارش کردم.

 

ری اکشن دیگران در مورد اولین گزارشت چطور بود؟

آقای کوتی به من گفت تو می خواهی ادای فردوسی پور را دربیاوری(!) این جمله همیشه برای من یادگار ماند. او گفت اگر بخواهند فردوسی پور را بیاورند، اصلش را می آورند و کاری به تو ندارند. این تلنگری بود که من حداقل ادای کسی را در گزارشگری در نیاورم اما در نهایت در یزد کسی از من استفاده نکرد، بازی های لیگ برتر پخش شد و کسی من را با ۱۶ سال سن، ندید.

 

پس بعد از آن که در شهر خودت دیده نشدی به استان های دیگر رفتی؟

از طریق پخش خلاصه های لیگ یک که در انتهای نود پخش می شد، فهمیدم که آن سال مس کرمان با نادر دست نشان نتایج خوبی در لیگ یک گرفته و احتمالا به لیگ برتر صعود می کند. خواهرم در کرمان زندگی می کند، همان موقع به سرم زد من هم به کرمان بروم.

 

وقتی به آن جا رفتم، تلفن مدیر تولید صدا و سیمای کرمان را پیدا کردم و به او گفتم که می خواهم بیایم فوتبال گزارش کنم، بعد از این که پنج دقیقه به صورت فرمالیته یکی از بازی های دوستانه مس کرمان را برایشان گزارش کردم، حس کردم آن تست خیلی جدی نیست و من جایی در آن جا نخواهم داشت. 

 

و به رادیو رفتی؟

بله، من خیلی اصرار کردم و آن ها گفتند شاید رادیوی کرمان تو را بخواهند. با معاون صدای صدا و سیمای کرمان صحبت کردم، بعد از چند جلسه که رفتم پیش او، یک تست دادم و گفتند برو، اگر قرار شد فوتبال پخش کنیم، به تو می دهیم؛ یعنی برنامه ای برای پخش فوتبال نداشتند.

 

من آن موقع ۱۷ سالم بود و درگیر دبیرستان بودم. قرعه کشی لیگ برتر انجام شد، بازی اول مس با پاس در تهران برگزار می شد و هفته دوم در اولین بازی خانگی اش به استقلال تهران خورد. همان موقع فهمیدم که رادیو ورزش حتما این مسابقه را پخش خواهدکرد. یک ماه قبل از مسابقه زنگ زدم رادیو ورزش، ارتباط گرفتم و گفتم من گزارشگر کرمان هستم و آن ها هم از صدا و سیمای کرمان استعلام گرفتند و نام من به عنوان گزارشگر پذیرفته شد.

 

اولین بازی زنده ای که گزارش کردی چه حس و حالی داشتی؟

این مسابقه نه تنها اولین اجرای زنده من که اولین تجربه کاری من هم بود. تست های قبلی ام همگی مقابل تلویزیون و یک بازی ضبط شده بود. اولین تجربه رسمی من شد این مسابقه؛ مسابقه ای که سراسر در کل کشور پخش شد. با ۱۷ سال سن ۹۰ دقیقه این بازی را گزارش کردم. فکر نکنم درتاریخ لیگ برتر ایران تا امروز کسی با این سن، گزارش کامل یک بازی را انجام داده باشد.

 

آن مسابقه اگر اشتباه نکنم بازی ویژه ای بود و مهدی رحمتی پنالتی آلوز برزیلی را هم گرفت و پر بود از صحنه های خاص و گزارشت را ویژه تر کرد. درست است؟

بله، همان مسابقه بود ولی تمام آن روز برای من جذاب و ویژه بود. به کل خانواده و همه اعضای فامیل گفته بودم بازی را از رادیو گوش کنند، حس خیلی خاصی داشتم ولی همه چیز انگار در یک ثانیه خلاصه شده بود. باورتان نمی شود، بعد از بازی نزدیک به ۱۰ کیلومتر راه از استادیوم تا خانه خواهرم را پیاده رفتم.

 

از شدت خوشحالی گریه می کردم، چون به آرزوی دوران کودکی ام رسیده بودم و مسابقه ای را گزارش کرده بودم که یک طرفش یکی از دو تیم محبوب پایتخت بود. حالم آن روز طوری بود که فکر می کردم کل ایران مسابقه را از رادیو گوش داده اند و صدای من را شنیده اند!

 

بعد از این مسابقه چه اتفاقی افتاد؟

یک هفته بعد، بازی ذوب آهن و مس هم در کرمان برگزار شد که آن را نیز گزارش کردم ولی بعد، مشکلاتی بین رادیو کرمان و باشگاه به وجود آمد که به جز مسابقه با پرسپولیس دیگر هیچ بازی ای را زنده پخش نکردند.

بعد از تعطیلی فوتبال، پیگیر دیگر تیم های کرمانی در سطح های مختلف ورزش شدم، آن سال گل گهر سیرجان در عرصه تیم داری خیلی موفق بود و در لیگ های بسکتبال، والیبال و کشتی تمی داشت.

 

با وجود این هیچ گزارشگری تا سیرجان نمی رفت، من اما به آن جا رفتم و برای رادیو ورزش، به صورت تلفنی ارتباط گرفتم. یادم هست کشتی نیمه نهایی لیگ برتر را هم تلفنی برای رادیو ورزش گزارش کردم.

 

خب تو که از کشتی سر در نمی آوردی؛ مثلا فنون کشتی را بلد بودی؟

نه، راستش هنوز هم بلد نیستم.

 

خب شاید دلیل این که با وجود این که از هفده سالگی در این کار هستی و هنوز دیده نشده ای این باشد که همه ورزش ها را تست کرده ای و یک چیز ثابت را دنبال نکردی؛ اسکواش، بسکتبال، گلبال، کشتی، فوتبال، والیبال، بالاخره تو گزارشگر چه رشته ای هستی؟

همه این ها اتفاقی رقم خورده است. من بیشتر در والیبال و هندبال هستم ولی اصل علاقه و کار من فوتبال است. اگر می بینید که من دارم هندبال و والیبال را هم متفاوت گزارش می کنم به این دلیل است که ریشه و علاقه و ریتم صحبت من از فوتبال نشئت گرفته.

 

گزارش ورزش های دیگر توفیق های اجباری بوده برای این که به هدف اصلی ام برسم و در ترافیک گزارشگری خودم را بالا بکشم. البته می دانم که این امر پاشنه آشیل من شده. امروز می خواهم فوتبال گزارش کنم، به من می گویند صدایت برای فلان رشته است. تمام تلاش من این است که خودم را منفک کنم و این خیلی زمانبر است.

 

اما الان در رشته ای مثل والیبال که فقط دو گزارشگر وجود دارد، تو جای رشد  داری تا در فوتبال، این طور نیست؟

من وارد والیبال شدم ولی دیدم آنچه می خواستم، اتفاق نمی افتد و به قول معروف با آن اتمسفری که در والیبال و هندبال هست، عشق نمی کنم. 

 

یعنی دقیقا چه مشکلاتی بود؟

آن ورزش ها محیط های کوچکی هستند و سقف دارند، البته نمی گویم دوستانی که در این رشته ها فعالیت دارند، انسان های کوچکی هستند، برعکس، آن ها آدم های حرفه ای هستند ولی من برای آن جا ساخته نشده ام. یک جایی باید باشد که من هر روز تشنه موفقیت بیشتر باشم ولی دیدم در این جا دیده نمی شوم. 

 

حالا به خاطر همین دیده شدن است که بازی های مختلف را این طور خاص گزارش می کنی؟

نه، این سبکی است که دوستش دارم و می خواهم در فوتبال هم آن را پیاده کنم. 

 

خودت فکر می کنی سبک گزارش اوریجینالی داری؟

برای گزارش ورزشی شما باید یک لحن و صدای خاص داشته باشید. بین ده نفری که در سطح یک گزارشگری کشور هستند، از ۱۰ روش موجود لحن و صدا، استفاده شده. من ۱۰ سال در این رشته هستم ولی نباید انتظار داشته باشید که یک سبک جدید ایجاد کنم.

 

اگر می گویند من شبیه به آقای خیابانی هستم یا با آقای علیفر مقایسه می شوم به این خاطر نیست که می خواهم از این ها کپی کنم، این مقایسه ها ناخودآگاه انجام می شود.

شاید به این خاطر می گویند شبیه به بعضی از دوستان قدیمی هستی که نمی خواهند در مسیر غلط بعضی از آنها بیفتی؛ مسیری که انتهای آن معلوم است و مثلا مجبور می شوی خودت برای خودت دابسمش درست کنی!

 

من تلنگر شما را به جان و دل می خرم اما مطمئن باشید انتهای نقشه راهی که برای این مسیر طراحی کرده ام، آنجا نیست. نقدتان را می پذیرم ولی برایش جواب دارم. در حال حاضر یک بازی را ۹۰ دقیقه در سطح بالا گزارش می کنم؛ یعنی از ثانیه صفر تا انتهای مسابقه را هیجانی گزارش می کنم، البته من در مرحله آزمون و خطا هستم، این کارها را می کنم برای این که روزی به هدف نهایی ام که همان گزارشگری فوتبال است برسم، حتی اگر شده در هفتادسالگی!

 

قانع سبک و سیاق عجیب و غریبی در اجرا دارد؛ سبک و سیاقی که خیلی ها معتقدند کپی است

کار علیفر را تایید می کنم!

عادل فردوسی پور: با او برخورد چندانی نداشتم و بعد از همان باری که آقای کوتی به من تذکر داد که گزارش هایم شبیه اوست، دیگر سعی کردم از سبک و سیاق او استفاده نکنم و خودم یک سبک جدید به وجود بیاورم، البته من به کمک برنامه نود عادل فردوسی پور و بخش مربوط به فوتبال لیگ دسته یک که در آخر هر قسمت آن پخش می شد با درخشش مس کرمان در لیگ یک آشنا شدم و مسیر زندگی ام به کل تغییر کرد. 

 

علیرضا علیفر: گزارش های آقای علیفر را به عنوان شاگرد، تایید می کنم. او مسائلی را که در گزارش ها عرف شده بود، از بین می برد، البته در حد شکستن عرف، گزارش ایشان را تایید می کنم، حالا این که کاری که در گزارش انجام می دهند، درست است یا غلط هیچ نظری نمی دهم، چون بزرگ تر هستند. به نظرم باید این عرف از بین می رفت تا وقتی من گزارشگر پشت میکروفن قرار می گیرم، جرئت این را داشته باشم که مخاطبم را به وجد بیاورم.

 

جواد خیابانی: بعضی می گویند که من حتی شبیه به آقای خیابانی گزارش می کنم. وقتی در مسابقه آقای گزارشگر شرکت کردم جواد خیابانی به من لطف داشت و در همان برنامه گفت که من جزء گزارشگرهای شهرستان هستم، البته فکر می کنم همین جلمه روی بقیه شرکت کننده ها تاثیر گذاشت و باعث شد جو منفی علیه من به وجود بیاید و همه با دید بدی به من نگاه کنند. البته حالا دیگر آن مسابقه تمام شده و ارزشی ندارد.

 

مارتین تایلر: اگر می خواهید اسمش را تقلید بگذارید، من دارم راه گزارشگران آمریکای جنوبی و گزارشگران انگلیسی را می روم. اگر امروز نقد به کارم دارید، خودم هم قبول دارم و آن به این علت است که هنوز به آن پختگی لازم نرسیده ام. امروز اگر من در گزارشم می گویم «واااااااااای خدای من» بر می گردد به آن «Oh my God» که آقای تایلر در گزارش انگلیسی می گوید ولی این هنوز جا نیفتاده هم برای خودم هم برای بیننده.

 

 

javan.hmg.ir
  • 33
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش