چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱:۴۷ - ۳۰ فروردین ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۱۰۵۳۲۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگوی منتشرنشده از عارف لرستانی

اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران,عارف لرستانی
عارف لرستانی می‌گفت «هنوز» به جایگاهی می‌خواسته، در زندگی نرسیده است ولی در آن مسیر قرار دارد و احساس خوشبختی می‌کند.

به گزارش تماشاگران امروزة، شاید سخت‌ترین کار مطبوعاتی‌ام را انجام می‌دهم؛ نوشتن درباره فردی که جزو بهترین دوستان زندگی‌ام محسوب می‌شد. بازیگر محبوبی که هنوز مرگش را باور ندارم. این گفت‌وگو حاصل سال‌ها رفاقت من و عارف است، بخش‌هایی از مصاحبه‌های مختلف که تا امروز منتشر نشده را آماده کردم تا با شخصیت واقعی عارف لرستانی بیشتر آشنا شوید. قبل از عید که با هم صحبت کردیم گفت حالا حالاها خیال مردن ندارد اما...

 

چرا عارف لرستانی کرمانشاهی است؟

نیاکان من مهاجر بودند‌؛ خیلی سال پیش، از ایل بختیاری به کرمانشاه کوچ کرده‌اند و الان تمام لرستانی‌هایی که در کرمانشاه زندگی می‌کنند از مهاجران هستند. ممکن بود اگر من عارف کرمانشاهی بودم، آن موقع می‌رفتم در لرستان به دنیا می‌آمدم.

 

خودتان را لر می‌دانید یا کرد؟

الان دیگر خودم را یک ایرانی می‌دانم ولی چون از مهاجرت ما، خیلی نسل گذشته است و پدر و پدربزرگ و پدر پدربزرگم در کرمانشاه متولد شده‌اند (به خاطر دیالوگ مشابه‌‌اش در سریال قهوه تلخ خنده‌‌اش می‌گیرد) و همان‌جا هم به خاک سپرده شده‌اند، من در کرمانشاه خیلی احساس ریشه‌دار بودن می‌کنم. متأسفانه من از معدود لرستانی‌هایی هستم که تا به حال، لرستان نرفته‌ام.

 

چرا عارف لرستانی ماشین گران‌قیمت نخریده؟

من پژو ۲۰۶ دارم، خیلی هم دوستش دارم. برخی همکاران ما، ماشین مدل بالا می‌خرند و نمی‌توانند آن را در خیابان پارک کنند، بعد مجبور می‌شوند آن را بفروشند. مدام نگرانند که خطی روی آن بیفتد. اگر بخواهند به مهمانی بروند و آن خانه، پارکینگ نداشته باشد، یا نمی‌روند یا با آژانس می‌روند‌؛ خب این چه کاری است که آدم چنین ماشین‌هایی بخرد؟ من هر جایی که بخواهم، ماشینم را پارک می‌کنم و می‌روم.

 

اگر کسی به شما بگوید که می‌خواهد بازیگر شود، به او کمک می‌کنید؟

یک بار پسر جوانی به من گفت «آقای لرستانی، می‌خواهم بازیگر شوم، چه کنم؟» گفتم برو درسش را بخوان. گفت «مگه محمد‌رضا گلزار آموزش دیده؟» گفتم گلزار خوشگله، خوش‌تیپه، تو ‌چی هستی؟ من و تویی که قیافه درست و حسابی نداریم، لااقل باید برویم آموزش ببینیم. درست مثل این است که یک نفر بیاید کنار اتاق عمل و بگوید آقای دکتر، می‌شود من قلب این بیمار را عمل کنم؟ بازیگری از عمل قلب هم ظریف‌تر است، بازیگری در حد ایده‌آل، خیلی سخت است.

 

وقتی عصبانی می‌شوید، از این فریادهای بلدالملکی، می‌زنید؟

نه به آن شدت، اما بعضی وقت‌ها داد می‌زنم، مثل همه آدم‌ها. من یک تیپ نیستم، یک شخصیت هستم. روزی از استادم پرسیدم: چرا حافظ و سعدی جایی از شراب و مستی، خوب می‌گویند و گاهی اینها را نقد می‌کنند؟ پاسخ داد: آنها هم، مثل ما شخصیت بوده‌اند، یک جایی حالشان ‌طوری بوده که از شراب و می ‌و مستی خوب می‌گفتند و جای دیگر حال دیگری داشتند. هیچ‌کس نمی‌تواند در تمام زندگی‌اش، یک حال را داشته باشد‌‌؛ اگر این‌طور بود همه می‌شدیم تیپ‌هایی که در فیلم‌های هندی هستند، بدها، بدِ بد و خوب‌ها، خوبِ خوب...

 

بعد از جُنگ ۷۷ مدتی کمرنگ شدید.

مهران مدیری برای شب‌های برره، باغ مظفر، نقطه‌چین و پاورچین از من دعوت کرد‌ اما من سر کار بودم. زمان پاورچین، داشتم یک سریال دیگر کار می‌کردم. سر شب‌های برره، نقش اول یک سریالی را بازی می‌کردم که از شانس من، توقیف شد. به هر حال پیش نیامد که من با او کار کنم. به خود آقای مدیری هم گفتم که حسرت بزرگ برای من، نبودنم در شب‌های برره است. بعد هم من خودم نمی‌خواستم کار کنم، دوست نداشتم در هر کاری حضور داشته باشم. ۲۴ سالم بود که به عرصه حرفه‌ای وارد شدم و تجارب لازم را کسب کرده بودم. یک دلیل عمده که نمی‌خواستم بازی کنم برخورد نامناسب تهیه‌کنندگان با بازیگران بود. اسم می‌برم، آقای کاشانی، تهیه‌کننده جنگ ۷۷، این آقا که هنوز هم دارد کار می‌کند به شدت با بازیگران بدرفتاری می‌کند. مثلاً پول نمی‌دادند، بعد می‌گفتند همینی که هست. می‌خواهید کار کنید، نمی‌خواهید بروید. این برخورد با بازیگر و جامعه هنری با ایده‌آل‌های من فاصله داشت و من از این کار زده شدم و حتی یک مدتی بیکار بودم.

 

دوست داشتید جای کدام یک از بازیگران، نقشی را بازی می‌کردید؟

در قهوه تلخ دوست داشتم اگر بلدالملک را بازی نمی‌کردم، نقش شاه را ایفا کنم. این را به خود محمدرضا هدایتی هم گفتم، خیلی دوست داشتم هیبت شاه را دربیاورم.

 

شما که الان تحت گریم نیستید، پس چرا سبیل‌هایتان این شکلی است؟

من اصولا از آدم‌هایی که همیشه یک شکل هستند تعجب می‌کنم. خودم یک مدت سبیل می‌گذارم، یکدفعه هوس می‌کنم در حمام، با تیغ موهایم را بتراشم (می‌خندد) خلاصه از خودم، خیلی زود خسته می‌شوم.

 

فیلم قدیمی هم می‌بینید؟

مگر می‌شود کسی فیلم قیصر را ندیده باشد و دیالوگ‌هایش را نشناسد. قیصر یک تحول در سینمای ایران بود. سینمای ما، از قیصر به بعد شروع شد و جریان‌هایی که فکر نو داشتند، جرأت پیدا کردند فیلم نو بسازند. قیصر ما را از سینمای محمدعلی فردین به سینمای کیمیایی و بهروز وثوقی رسانید. ما مشابه شخصیت‌های وثوقی را در خیابان‌ها می‌دیدیم اما مشابه فردین را، اصلاً در خیابان‌ها نمی‌دیدیم. در واقع از بُعد تاریخی، می‌توانیم بگوییم سینمای قبل از کیمیایی و بعد از کیمیایی!

 

چطور بازیگر شدید؟

من خیلی شانسی وارد کار شدم اما این شانس و اقبال هم تا یک جایی شما را همراهی می‌کند. آقای مدیری با کسی شوخی ندارد. اگر من نمی‌توانستم این کار را بکنم دیگر برای کارهای بعدی، از من دعوت نمی‌کردند. مدیری با کسی تعارف ندارد.

 

در زندگی شخصی‌‌تان چقدر نقش بازی کردید؟

من هم به اندازه همه آدم‌ها، ولی خداوکیلی، هر وقت می‌خواهم در زندگی، نقش بازی کنم‌، خنده‌ام می‌گیرد. همین چند روز پیش با یکی از دوستانم، تصمیم گرفتیم که در جمعی نقش بازی کنیم و حرفی را پیش بکشیم اما تا خواستیم این کار را کنیم، من به شدت خنده‌ام گرفت و همه فکر کردند ما داریم شوخی می‌کنیم. یک بار دیگر هم شهاب عباسی، بازیگر مجموعه خنده‌بازار، خانه من بود. ابتدا قرار بود کسی به خانه ما بیاید و بعد از او، شهاب پیش من بیاید اما شهاب کمی زودتر آمد. به شهاب گفتم تو برو در راه‌پله و چند دقیقه بعد بیا. کار درست پیش رفت اما وقتی که شهاب مثلاً خواست وارد خانه شود و این‌طور وانمود کند که تازه ‌وارد شده است، جفتمان آنقدر با شدت خندیدیم که اشک از چشممان می‌آمد. از شدت خنده، نشسته بودیم زمین و دوست ما، هاج و واج مانده بود که برای چه ما دو تا به آن شدت می‌خندیم.

 

در زندگی به آن جاهایی که می‌خواستید رسیدید؟

نه، به هیچ وجه. البته در راه خواسته‌هایم هستم و بیراه نرفتم اما هنوز به آنها نرسیده‌ام. من آدم خوشبختی هستم. هفت میلیارد انسان در دنیا زندگی می‌کنند اما تعداد بسیار کمی از آن‌ها، کاری را که دوست دارند انجام می‌دهند. من از معدود آدم‌هایی هستم که در این زمره قرار گرفتم و اگر صد بار دیگر هم به دنیا بیایم باز هم همین کار را انجام می‌دهم. هرچند هنوز از خودم راضی نیستم. باید خیلی جلوتر از این می‌رفتم.

 

 

 

 

 

 

 

  • 16
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش