سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۱۹ - ۱۸ مهر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۷۰۴۰۸۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

دیدار با «ملکه رنجبر» در آستانه‌ی ۸۲ سالگی

ملکه رنجبر,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

به گزارش ماهنامه دیده بان، ملکه رنجبر، بازیگر پیشکسوت تئاتر و تلویزیون از ۷۸ سال سابقه بازیگری و دنیای این روزهایش می گوید.

 

اول از همه با خیال راحت راجع به سن شان حرف زدیم. بنا بر آنچه در اینترنت آمده، خانم رنجبر متولد ۱۳۱۷ است و خیال مان این بود که دهم شهریور وارد ۸۰ سالگی اش می شود اما اعلام کرد در شناسنامه متولد ۱۳۱۵ هست. یعنی وارد ۸۲ سالگی می شود. به این ترتیب، حالا ۷۸ سال تجربه روی صحنه را پشت سر می گذارد.

 

این افتخار بزرگی است، مخصوصا که خانواده شان هم خانواده تئاتر است و روی دیوار خانه شان تبلیغ تئاتری است که پدر ایشان عبادالله رنجبر در سال ۱۳۰۵ روی صحنه برده است. البته مردم بیشتر ایشان را با خانم فرامرزی سریال «زیر آسمان شهر» به خاطر می آورند با آن تکیه کلام شیرینش و برای همین است که هیچ گاه فراموشش نمی کنند. حتی اگر چندین سال باشد که به علت کسالت روی صحنه یا صفحه تلویزیون نیامده باشد.

 

متولد ۱۳۱۵ هستم اما همه جا می نویسند ۱۳۱۷!

امسال انشاءالله وارد هشتاد سالگی می شوید و در مورد شما با افتخار می شود گفت برای این که از شش سالگی شروع کردید و این یعنی این که هفتاد و چهار سال در زمینه هنر زحمت کشیدید...

بیشتر، هفتاد و هشت سال.

 

چرا؟ مگر از شش سالگی روی صحنه نبودید. اگر از شش سالگی حساب کنید با توجه به این که امسال و از دهم شهریور که روز تولد شماست وارد هشتاد سالگی می شوید، پس می شود هفتاد و چهار سال.

من از هشتاد سال بیشتر دارم.

 

آنطوری که در ویکی پدیا نوشته شما متولد سال ۱۳۱۷ هستید...

نه. من متولد ۱۳۱۵ هستم اما می نویسند ۱۳۱۷. نمی دانم این سال تولد از کجا آمده. من که جایی این را نگفتم و هر چه هم گفتم متولد ۱۳۱۵ هستم باز می نوشتند ۱۳۱۷. مدام می گفتم چرا دو سال کم می نویسید، می گفتند عیبی ندارد. کسی توجه نمی کند.

 

اگر می خواستند کم کنند اقلا بیست سال کم می کردند. دو سال که اصلا گفتن ندارد...

همان چیزی که درست است بنویسند بهتر است. این تابلو که آن بالا می بینی تبلیغ نمایشی است که پدر من در سال ۱۳۰۵ روی صحنه برده بود و من ۱۰ سال بعد از آن به دنیا آمدم.

 

خب خدا را شکر یک بار هم یک خانم سن واقعی خودش را گفت (خنده). پس دهم شهریور امسال که بیاید شما وارد هشتاد و دو سالگی می شوید با پیشینه هفتاد و هشت سال حضور روی صحنه سینما و تئاتر و بعدها تلویزیون.

بله. تقریبا همه عمرم چون قبل از آن هم در خانواده ما همه روی صحنه بودند و من هم آن گوشه ها بودم.

 

این پوستر مربوط به تبلیغ نمایش پدرتان مرحوم عبدالله رنجبر هم جالب است. بیش از نود سال پیش و در گیلان. اسفند ماه ۱۳۰۵ و نمایشی به نام «حمام عروس مشهدی عباد».

بله. اینها اعلان هایی است که در خیابان ها می زدند تا مردم بیایند تئاتر ببینند. رویش هم نوشته دو قران و پنج قران و همچنین نوشته که در ساعت فرنگی تئاتر شروع می شود.

 

اولین کوزت ایران

اولین تئاتری هم که بازی کردید بینوایان بود و شما هم نقش کوزت را بازی می کردید و یادم هست که سال ها قبل با شما مصاحبه کرده بودم و تیترش را زده بودم: «من اولین کوزت ایران هستم». می دانم شما اول رشت بودید و بعد پدرتان تبعید شد به همدان و بعد از آن آمدید تهران. این تئاتر را در همدان بازی کرده بودید یا در رشت؟

در رشت. بعدها پدر را به دلیل افکار سیاسی و اجتماعی اش تبعید کردند.<

 

ملکه رنجبر,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

از گرجستان شوروی آمده بود...

 بله. از روسیه آمده بود در بندر انزلی و بعد رشت. مادر من تفلیسی بود و پدر من قفقازی. از آنجا آمده بودند اینجا کار تئاتر کنند و همین جا ماندگار شدند و کم کم آمدند رشد. پدرم در آنجا تئاتر به وجود آورد و بعد پدرم را به خاطر این که مادرم را روی صحنه برده بود چهار ماه به زندان بردند. بردن زن روی صحنه از نظرشان جرم بود. بعد پدرم را تبعید کردند همدان. این زمان من هفت هشت سالم بود.

 

در آن نمایش بینوایان چه کسانی بازی می کردند؟

رحیم روشنیان نقش پلیس را بازی می کرد، حیدر صارمی ژان والژان را بازی می کرد.

 

از تهران می آمدند رشت؟

 نه، همانجا بودند. منیژه تسلیمی هم در این نمایش نقش مادر مرا بازی می کرد.

 

خانم منیژه تسلیمی مادر سوسن تسلیمی بود، درست است؟

بله. شوهرش خسرو تسلیمی هم توی کار تئاتر بود.

 

پدرتان هم در آن نمایش بازی می کردند؟

بله پدر و مادرم هم توی این کار بازی می کردند. همه مدارک این تئاترها را بردم دادم موزه. یک بار انتظامی به من گفت اینها حیف است که اینجا باشد. از بین می رود. بفرست موزه که بماند. من هم بردم آنجا. رئیس موزه مرا برای ناهار دعوت کرد و کلی تشکر کرد و مرا بردند توی سالن و دیدم همه آن مدارک را بازسازی کرده اند و قاب گرفته اند و زده اند در سالن موزه. مدارک من را هم زده اند در ویترین و نوشته اند ملکه رنجبر از شش سالگی روی صحنه تئاتر بوده.

 

مدارک و سرگذشت و عکس مرا و عکس پدرم را هم گذاشته بودند. به من گفتند اینها را می دهیم اسکن کنند و دیگر خراب نمی شود و از بین نرود. خدا را شکر. البته من این یک پوستر را قاب کرده و نگه داشته ام برای خودم. یادگار پدرم.

 

در هفده سالگی کارمند شهرداری شدم

گفتید شما کارمند شهرداری بودید. از چه سالی تا چه سالی؟

یادم نیست، فقط یادم هست که هفده سالم بود که پدرم مرا برد شهرداری استخدام کرد. پدرم خودش هم در یک مقطعی در گیلان رفته بود و کارمند شهرداری شده بود. پدرم یک رفیقی داشت که به او گفت رنجبر دخترت را بیاور شهرداری.

 

نام فامیل شما یعنی در واقع نام فامیل پدر شما از اول رنجبر نبود، فکر می کنم اسماعیل زاده بود، درست است؟

 بله، اسماعیل زاده.

 

نمی دانید چرا فامیل شان را به رنجبر تغییر داده بودند؟

 فکر می کنم به خاطر افکار سیاسی اش رفته بود فامیلی اش را عوض کند. (عکس پدر را نشان می دهد.) این تنها عکسی است که از پدرم به یادگار مانده.

 

فیلم بازی نکرده بودند؟

نه، فقط توی کار تئاتر بود.

 

چه سالی فوت کردند؟

خیلی وقت است. وقتی ایشان فوت کردند، بچه من دو سالش بود.

 

ملکه رنجبر,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

اسم مادرتان چه بود؟

خیرالنسا رنجبر.

 

و شما کوچک ترین فرزند این پدر و مادر هنرمند بودید. اسم خواهران شما چه بود؟

 ایران رنجبر، گیلان رنجبر، عاطفه رنجبر و من. پدرم همه را برد سر کار تئاتر. گوشه یکی از اعلامیه هایی که دادم موزه نوشته شده از نظمیه اجازه ورود خانم ها به روی صحنه گرفته شده.

 

پسرم جواهر است.

پسرتان آقا فریبرز کارشان چیست؟

 فریبرز دو تا مدرک را در انگلیس گرفت. یکی از آنها لیسانس فنی است و آن دیگری هم انگار دکترای یک رشته است.اگر اشتباه نکنم او الان در اینجا دفتر بازرگانی دارد.

 

یک نوه دارید؟

 بله. یک نوه دارم به اسم لیلی که بیست سال دارد و در دانشگاه لندن حقوق می خواند. به او می گویم برای چه داری وکالت می خوانی؟ می گوید برای این که از بدبختان دفاع کنم. به پسرم گفتم او را نفرست خارج از کشور، گفت تو چرا من را فرستادی؟ من هم مقابله به مثل کنم. او هم فرزندش را فرستاد که درس بخواند و وکیل شود.

 

نام فامیلی آقا فریبرز ایروانی است؛ چرا؟ آیا ریشه پدرشان هم گرجستانی بود؟

پدربزرگش و عموهایش و اینها مال ایروان بودند.

 

یعنی از فامیل های پدر شما بودند؟

 نه، شانسی شده بود. اتفاقی مرا پیدا کرده بودند. فریبرز ۹ سالش بود که پدرش در جوانی و در سی و هفت هشت سالگی فوت کرد.

 

چرا؟ تصادف کرده بود؟

نه، انفارکتوس کرده بود. پسرم زود یتیم شد و ما برایش پدر شدیم، مادر شدیم، برادر شدیم و رفیق شدیم. هر چه در گوشه های تئاتر و سینما کار کردیم فرستادیم برایش و خدا را شکر موفق شد. پسرم قدرشناسی می کند و من برای این که چنین پسری دارم خدا را شکر می کنم. شما نمی دانید این پسر برای من چکار می کند. هر روز از آنجا به من زنگ می زند می گوید رنجبرجان چرا صدایت اینطوری گرفته است؟ می گویم چیزی نیست پسرم. حالم خوب است.

 

از پرستارم می پرسد کبری جان مامان ناهار خورده؟ کبری جان مامان دواهایش را به موقع خورده؟ به شدت حق شناس است. خدا را شکر.

 

پدرم در تهران تئاتر را رها کرد

آخرین بار کی با پدر و مادرتان آمدید روی صحنه؟ یادتان هست؟

 پدرم را که به همدان تبعید کردند، باز آنجا هم دختران و دامادها و خانواده را روی تئاتر بود. نیست تئاترهایش کمی چپی بود از همدان به تهران تبعیدش کردند و نوشتند عبدالله رنجبر حق ورود به شمال ایران را ندارد. وقتی که به تهران تبعیدش کردند دیگر تئاتر کار نکرد. من آن موقع چهارده پانزده سالم بود و همان زمان اولین فیلمی که بازی کردم «عمر دوباره» بود و بعد در هفده سالگی با علی محزون «محکوم بیگناه» را بازی کردم که پرویز خطیبی نوشته بود.

 

یعنی پدر هیچ کاری نمی کرد؟

نه. کارمند بازنشسته شهرداری بود. بعد هم که مرا برد شهرداری استخدام کرد.

 

چند سال در شهرداری کار کردید؟

بازنشسته شدم. الان هم از شهرداری حقوق بازنشستگی می گیرم و البته زندگی مرا پسرم تامین کرده. پسرم تمام وسایل کهنه زندگی مرا ریخته بیرون و این زندگی را برای من درست کرده. تلویزیون و فرش و ... گفت مادر تو دیگر نباید از اینها استفاده کنی. شکر خدا پسرم حواسش هست و مثل جواهر است. از سمت هنر و از طرف ارشاد هم به عنوان پیشکسوت ماهی ۱۵۰ هزار تومان به من می دهد. البته از آقای عظیمی خیلی تشکر می کنم که پیشکسوتان را اینجا آورد و به من لوح و هدیه دادند.

 

ملکه رنجبر,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

با ستاره های زمان خودم همبازی بودم

آخرین بازی که رفتید روی صحنه کی بود؟

 بعد از «زیر آسمان شهر» دو سه تا فیلم دیگر هم بازی کردم اما متاسفانه الان اسم شان یادم نیست. هم سریال بود و هم فیلم سینمایی.

 

آخرین بار کی روی صحنه تئاتر رفتید؟

 بعد از انقلاب دو سه تا تئاتر رفتم. یکی شان در تئاتر سعدی بود و دو سه تا دیگر هم در تئاتر دهقان.

 

بازیگرانی که با آنها همکاری کردید با چه کسانی صمیمی تر بودید یا هستید و از بزرگان با چه کسانی کار کردید؟

 همه آنها که ما با آنها تئاتر بازی کردیم وزنه بودند: تفکری، ظهوری، ایرج دوستدار، احسان، علی محزون، خانم مهین دیهیم، محتشم، بهمنیار، صادق بهرامی، عزت الله انتظامی، نادره، قنبری، پروین سلیمانی و خیلی های دگر که الان اسم شان یادم نیست. معصومه خاکیار هم بود که خودش را آتش زد. بازیگر بود و شوهرش فحش بدی به او داده بود و رفت توی آشپزخانه، نفت ریخت روی خودش و خودش را آتش زد.

 

از این بازیگران، دوستان صمیمی شما چه کسانی بودند؟

پروین سلیمانی، مهین دیهیم و فخری پازوکی هنرمندان خوب تئاتر بودند که با هم دوست بودیم و رفت و آمد داشتیم و البته آنقدر کار داشتیم که زیاد وقت این که برویم خانه های همدیگر قصه بگوییم را نداشتیم.

 

از بازیگران جوانی که هستند کدام را بیشتر دوست دارید؟

 نمی توانم قضاوت کنم که چه کسانی را بیشتر دوست دارم. همه را دوست دارم ولی هفت، هشت نفر هستند که لطف کرده و برای دیدن من آمدند. معروف بودند. با آقای دان آمدند. چند نفر از همکاران خانه سینما و از قدیمی ها آمدندپیشکسوتان هم دسته جمعی آمدند و مرا بردند. بعضی ها را نمی شناختم.

 

خانم پرستو صالحی هم خیلی محبت کرد و مرا با ماشین برد به یک کنسرت و مرا بردند روی سن و گلباران کردند و البته تماشاچیان که همه خانم بودند برای من روی سن گل انداختند. هر چه گفتم نکنید این کار را ولی لطف کردند. به من تقدیرنامه و لوح سپاس هم دادند. پرستو صالحی بود با سه چهار نفر از خانم های جوان که جدید بودند و متاسفانه من اسم شان الان یادم نیست.

 

آرش نصیری

 

 

  • 17
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش