یکشنبه ۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۷:۲۹ - ۱۱ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۳۰۳۲
چهره ها در سینما و تلویزیون

سارا بهرامی:

اول باید آرتیست باشی، بعد بازیگر

سارا بهرامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

سارا بهرامی بعد از این که با سریال «پروانه»ی جلیل سامان شناخته شد و به چشم آمد، در سریال «پرده نشین» و چند فیلم دیگر از جمله «گیتا»، «خانه ای در خیابان چهل و یکم» و «من دیه گو مارادونا هستم» و... بازی کرد اما در ایتالیا ایتالیا توانست به عنوان بازیگر نقش اصلی زن وجه دیگری از بازی خودش را به نمایش بگذارد.

 

بخش مهمی از موفقیت فیلم «ایتالیا ایتالیا» به جنس بازی سارا بهرامی و حامد کمیلی اختصاص دارد. سارا بهرامی بعد از این که با سریال «پروانه»ی جلیل سامان شناخته شد و به چشم آمد، در سریال «پرده نشین» و چند فیلم دیگر از جمله «گیتا»، «خانه ای در خیابان چهل و یکم» و «من دیه گو مارادونا هستم» و... بازی کرد اما در ایتالیا ایتالیا توانست به عنوان بازیگر نقش اصلی زن وجه دیگری از بازی خودش را به نمایش بگذارد. درباره این فیلم و مسیر بازیگری اش بعد از ستاره شدن در تلویزیون با او گپ زده ایم.

 

ایتالیا ایتالیا از داستان مسئله موقیتی جومپا لاهیری اقتباس شده و حتی در بخش هایی عینا مطابق آن پیش رفته است. درست است که برفا شباهتی به شوبای قصه لاهیری ندارد و برخلاف او کاملا برون گراست اما با توجه به مشکلاتی که با آن ها رو به رو می شود، می توانست الگوی خوبی برای ورود به این نقش باشد. هیچ وقت به این فکر نیفتادید بخشی از وجه شخصیتی کاراکتر برفا را از شوبا بگیرید؟

فیلم یک اثر اقتباسی است اما ما فقط از قصه مسئله موقتی استفاده کردیم؛ این قصه که چند روز برق ها می رود و یک زن و شوهر، در تاریکی اعتراف می کنند. من شخصیت برفا را در ابتدا یک دستیار کارگردان دیدم و به نظرم کاراکتر دستیار کارگردان خیلی جذاب تر بود. بعضی شغل ها روی شخصیت آدم ها اثر می گذارند. من دخترهای نازنین زیادی را در سینمای ایران می شناسم که دستیار کارگردان هستند و تعدادی مشخصات شبیه به هم دارند.

 

برفا برای من اول از همه با حرفه اش شناخته می شد. می دانستم رفاه رفتن، نشستن، حرف زدن و حتی فکر برفا با سارا بهرامی فرق دارد. من هرگز نمی توانم مثل برفا زندگی کنم. دنبال این بودم تا بفهمم دخترانی که دستیار کارگردان هستند، چطور زندگی می کنند. ناخودآگاه وقتی سعی می کنی مثل آن ها به زندگی نگاه کنی، همه چیز خودش اتفاق می افتد.

 

باید به برفایی می رسیدم که سینما خوانده است، دستیار کارگردان است، دلش می خواهد فیلم خودش را بسازد و حالا با این وضعیت عاشق یک مرد می شود. حالا همین برفا با تمام این خصوصیات، با مشکل از دست دادن فرزند مواجه می شود و... سعی کردم با توجه به اطلاعاتی که از دوستان دستیار کارگردانم به دست آوردم، در ذهنم قصه زندگی برفا را از بچگی بسازم. می دانستم برفا چطور بزرگ شده، کی به تهران آمده، چند سال پیش دستیاری خوانده، چه فیلم هایی دوست دارد و کلا به چه چیزهایی علاقه مند است.

 

پس طبیعتا باید روی مشکلات روانی و افسردگی برفا هم تحقیق زیادی کرده باشید. این مسئله برای خیلی از مخاطبان حل نشده که واقعا مشکل برفا چیست؟ یک زن شاداب و مدرن که فعالیت اجتماعی گسترده دارد چرا در مواجهه با افسردگی اقدامی انجام نمی دهد و حتی برای رفع مشکلش به روان شناس هم مراجعه نمی کند.

خیلی از آدم های اجتماعی هم سراغ روان شناس نمی روند. برفایی که من می شناسم آدم بی اخلاقی نیست اما خیلی خودخواه است. کاملا حق به جانب رفتار می کند. من هیچ وقت نمی توانم این طوری زندگی کنم. آخرش به نادر می گوید تو خسته نشدی من آن قدر بلا سرت آوردم و تحمل کردی؟ او با خودش هم لجبازی می کند.

 

داستان از یک فضای شاد و موزیکال شروع می شود و بعد از رسیدن به یک نقطه فرضی در اوج، به سراشیبی می رسد. بنابراین ما باید سارا بهرامی را در دو وضعیت شخصیتی کاملا متضاد می دیدیم. باید از اوج شروع می کردی و به نقطه صفر می رسیدی. مواجهه ات با این تغییر احساسات چه بود؟

روزهای اول کار، خیلی شاد بودم اما هرچه جلوتر می رفتم از میزان این شادی کمتر می شد و روزهای آخر کار واقعا حالم بد بود. اولین چیزی که پذیرفتم این بود که برفای نیمه دوم، زیر چشم هایش گود افتاده. باید با غم بزرگی که در زندگی اش وجود داشت، مواجه می شدم و او را غمگین می دیدم.

 

قبل ترها تئاتری بازی می کردم به اسم «اگر» که خیلی ماجرایش به این فیلم شباهت داشت. در آن جا نقش یک دختر شاد و شنگول را داشتم که استاد دانشگاه بود و عاشق مردی می شد و زندگی بسیاری شادابی داشت اما یک مرتبه متوجه می شد که مبتلا به سرطان است. درگیری با بیماری به جایی می رسید که آخر نمایش، من باید با لکنت حرف می زدم و توان درست صحبت کردن نداشتم. این مسئله در تئاتر خیلی سخت است که بخواهی خود را برای این تغییر تدریجی آماده کنی. در سینما این شانس را داری که بعد از گرفتن یک سکانس، می توانی از آن خارج شوی و از بالا به کل نقش نگاه کنی. در این صورت خیلی راحت تر می توانی ریتم کارت را حفظ کنی و روی آن تمرکز داشته باشی.

 

گریم چقدر به نمایش این تغییرات تدریجی احساسات کمک کرد؟

خیلی زیاد. گریم با لباس باعث می شود بپذیری که دیگر آدم قبل نیستی. باید لباسی بپوشی که قرار نیست تو را زیبا نشان دهد. باید لاغرتر به نظر برسی و صورت به هم ریخته ای داشته باشی. این جا بود که آشنایی قبلی با برفا و مطالعه ای که در دوره پیش تولید از او داشتم به کمکم آمد. یاد گرفته بودم برفا را با تمام جزییات و احساسات متضادی که دارد، ببینم. با همه وجوه زندگی او آشنا شده بودم.

 

یکی از ویژگی های مهم ایتالیا ایتالیا، شباهتش به زندگی واقعی است. برفا افسرده شده اما حتی در همین مسیر افسردگی هم روی یک خط سیر یکسان حرکت نمی کند. با وجود تم ثابت افسردگی، یک جاهایی هم می خندد. یک جاهایی زیاد حرف می زند یا مهربانی می کند و... ما با یک بیمار تک بعدی مواجه نبودیم. برای همین می توانستیم او را درک کنیم.

 

دقیقا مثل زندگی عادی است. از این منظر باید بگویم دست کاوه صباغ زاده برای نوشتن این متن درد نکند. تمام این حرکات، جزیی از زندگی است. دیدی وقتی یک عزیزی از دست می رود، شب اول که همه دور هم جمع می شوند یک مرتبه بدون این که بخواهند خنده شان می گیرد؟ این واقعیت زندگی است. بارها برای همه مان اتفاق افتاده که حتی وقتی خیلی مشکل داریم و حالمان بد است، یک چیز خنده دار می بینیم و نمی توانیم خودمان را کنترل کنیم و نخندیم اما مشکلمان سر جایش باقی می ماند. بعد از آن خنده، دوباره بر می گردیم سر همان مشکل.

 

آدم های غمگین مدام که غم ندارن. این ها چیزهایی است که نباید در بازیگری فراموش شود. روزی خانمی در خیابان به من گفت ایتالیا ایتالیا را خیلی دوست داشته چون حس کرده دوربین را در یک خانه واقعی روشن کرده اند و یک زن و مرد دارند جلوی دوربین زندگی می کنند و خب این برای ما بُرد است.

 

سارا بهرامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

کاوه صباغ زاده، پیش از این، تجربه دستیاری کارگردان داشت و فیلم کوتاه ساخته بود اما در ایتالیا ایتالیا، اولین تجربه کارگردانی اش را انجام داد. طبیعتا مثل کارگردان های باتجربه، از همان ابتدا تسلطی روی تمام وجوه کار نداشته و بهمرور پا به پای این تجربه پیش رفته، این مسئله باعث نمی شود بتوانی برای کاراکتر برفا یک جاهایی ایده بدهی یا در برخی موارد اثرگذار باشی؟

صباغ زاده به شدت روی فیلمنامه مسلط بود. بار اولی که فیلمنامه را برای من فرستاد، بعد از دو سه روز به او زنگ زدم و گفتم هرگز! گفتم این دیگر چیست که نوشتی؟ فرض کنید وسط فیلمنامه نوشته بود: «کلیپ»! من تا حالا چنین فیلمنامه ای در زندگی ام نخوانده بودم. گفت؛ من موزیک تک تک این کلیپ ها را برایت می فرستم. فکر کنید از ابتدا حتی به تک تک موزیک های فیلم هم فکر کرده بود.

 

صباغ زاده تصویر کلی از فیلم داشت و طبق آن پیش می رفت اما چیزی به نام جزییات در بازیگری وجود دارد. مثلا شاید موقع غذا خوردن همزمان همه چیز را با هم بخورد.

 

من در زندگی واقعی ام سس نمی خورم اما می دانستم که برفا روی تمام غذاهایش سس می ریزد. این ها جزییاتی است که وقتی با کارگردان همراه می شوی به دست می آید.

 

پس حق این را که یک چیزهایی به صورت بداهه به کار اضافه کنید، داشتید؟

لحظاتی در فیلم وجود داشت که بداهه بین من و حامد میآمد، مثلا آن جایی که داریم مسواک می زنیم قرار نبود در پایانش بخندیم. بعد از دیالوگ ها یک مرتبه حامد بداهه گفت: «ما چقدر باحالیما» و جفتمان ریسه رفتیم. این هیچ ربطی به فیلمنامه نداشت. پاسکاری دو تا بازیگر بود و شعور یک کارگردان جوان که به بازیگرش احترام می گذارد و با او وارد بحث می شود. به نظرم کلا خیلی فیلم راحت و بی دغدغه ای بود. انگار چند تا جوان جمع شده بودیم دور هم داشتیم تجربه می کردیم.

 

تجربه همبازی بودن با حامد کمیلی در «پروانه»، این جا چقدر کمک کرد؟

خیلی. وقتی دو تا بازیگر در یک تجربه مشترک موفق هستند، پیشنهادهای زیادی بهشان می شود. ما یکی از معضلاتمان برای رد کردن فیلمنامه ها، بازی کردن آن یکی است. دلمان نمی خواهد تکراری شویم. ولی نکته جالب این جا بود که وقتی داشتم فیلمنامه ایتالیا ایتالیا را می خواندم با خودم گفتم چقدر شبیه حامد است.

 

واقعا؟ اما به نظر می رسد حامد کمیلی یکی از متفاوت ترین نقش هایش را بازی کرده و با تصویری که در ذهن مخاطبان از او وجود دارد، کاملا متفاوت است.

اتفاقا برخلاف تصویری که همه از او دارند، بسیار پسر کتابخوان و آرامی است. من خودم اولین بار که از نزدیک دیدمش فهمیدم چقدر با تصویری که از او در فیلم ها دیده بودم فرق دارد. به هر حال تجربه بازی ما و شناختی که از بازی کنار هم داشتیم خیلی تاثیرگذار بود. وقتی جنس بازیگر رو به رویت را بلدی و یک پاسکاری خوبی بین تان اتفاق می افتد، قطعا کیفیت کار تغییر می کند.

 

این اولین نقش اصلی سارا بهرامی در سینما بود که در آن کاملا با آنچه پیش از این در فیلم ها و سریال ها دیده بودیم، فرق داشت. این فضای شاد و سرخوشانه آن قدر جذابیت داشت که نخواهی دیگر سمت کارهایی از جنس آنچه قبلا تجربه کرده بودی، بروی؟

برای من در هر حال بازیگری کار سختی است. کمدی و غیرکمدی فرقی ندارد. یک ماجرای انرژی بر و ترسناک است. من هرگز شب اول یکه قرار است فردایش فیلمبرداری داشته باشم، نمی توانم بخوابم. سر کار آخر بهروز شعیبی با این که شش ما در پیش تولید به دفتر می رفتم روز ضبط، از استرس معده درد گرفته بودم. با اینکه قبلا با بهروز شعیبی کارکرده بودم و تجربه کار سینمایی داشتم و روی نقشم مسلط بودم اما ماجرا کاملا ترسناک است. شوخی ندارد. داری لب مرز حرکت می کنی؛ کمدی و غیرکمدی ندارد.

 

من باید به عنوان بازیگر قابلیت هایم را به دیگران ثابت کنم. نباید این طور باشد که تا پای نقش یک دختر غمگین به میان بیاید، یاد من بیفتند، باید به جایی برسم که بگویند سارا بهرامی بازیگر خوبی است و این نقش را هم می تواند خوب بازی کند.

 

سعی کردم این تفاوت را ایجاد کنم. اگر پروانه و پرده نشین بازی کرده ام، ایتالیا ایتالیا را هم دارم. الان هم یک فیلم کمدی کنار رضا عطاران بازی کرده ام و فیلم بهروز شعیبی هم یک اثر اجتماعی متفاوت است. الان پنج سال از پروانه گذشته. به خودم می گویم همچنان باید تلاش کنی تا بگویی من بازیگر خوبی هستم، فقط فیلمنامه های یک مدل به من ندهید.

 

مسیر درستی که سارا بهرامی بعد از ستاره شدن در تلویزیون طی کرد

خیلی از بازیگران زن که کارشان را با بازی در نقش اصلی یک سریال تلویزیونی شروع کردند و در دوره ای ستاره شدند، در سینما موفقیتی به دست نیاوردند. بعضی هایشان حذف شدند، بعضی ها هم به بیراهه رفتند یا سر از فیلم های سطح پایین و کم ارزش درآوردند. فقط تعداد انگشت شماری از آن ها توانستند این موفقیت را حفظ کنند.

سارا بهرامی جزو معدود بازیگران زن سینماست که کارش را با سریال تلویزیونی شروع کرده و در سینما روی خط سیر استاندارد پیش رفته. در این باره با او صحبت کردیم.

 

سارا بهرامی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

تعریف متفاوت شهرت

تعریف شهرت برای من با تعریف آن برای خیلی از بازیگران زنی که تا چند سال پیش تر در تلویزیون مطرح شدند، فرق دارد. من زمانی وارد تلویزیونش دم که این رسانه مخاطبش را از دست داده بود. برای همین می گویم این شهرت با آن شهرت فرق می کند اما در جواب به این که می گویید چه اتفاقی افتاد که در این مسیر اشتباه نکردم؟ باید بگویم به این ربط دارد که من فارغ التحصیل تئاتر هستم. یعنی بازیگری را در تئاتر یاد گرفتم. باری من سینما و تلویزیون فرقی نمی کرد، منتظر بودم شانس در خانه ام را بزند و این فرصت به من داده شود تا بتوانم توانایی ام را ثابت کنم. برای من پروانه یک شروع فوق العاده بود، آن هم کنار آدمی که هم سخت گیر بود و هم بسیار کمکم کرد. از همان ابتدا برایم مهم بود چه کاری را با چه کیفیتی و با چه کارگردانی کار می کنم.

 

 

باید صبر می کردم

بعد از پروانه پیشنهادهایی داشتم اما می دانستم که باید صبر کنم. برای همین هم بود که در فاصله بین پروانه تا پرده نشین که یک سال و خرده ای بود، فقط تئاتر و یک فیلم تلویزیونی کارکردم که اتفاقا برای آن فیلم «یاس زرین» هم گرفتم. این طوری نبودم که هر کاری بهم پیشنهاد می شود، بدوم و بروم. پرده نشین برایم شروع جدی تری بود و کم کم راه بیشتری مقابلم گذاشت. کارکردن تئاتر و بازی در نقش های کوچک یا فیلم های کوتاه، باعث شد آدم ها زیادی به من اعتماد کنند. 

 

به اندازه نقش فکر نمی کنم

اندازه نقش واقعا برايم مهم نيست. الان هم اگر يک نقش چالش برانگيز مکمل وجود داشته باشد، در صورتي که در قاعده حرکت من بگنجد، قبول مي کنم. ولي يک نکته برايم خيلي مهم است؛ اين که هر نقش را در زمان و موقعيت مناسبش بازي کنم. شايد الان يک نقش را بازي کنم اما سال ديگر اين موقع، وقت مناسبي براي اين نقش نباشد يا شايد الان نبايد يک کار را انجام دهم اما مي دانم که سال ديگر مي توانم انجام دهم.

 

 

 

 

 

javan.hmg.ir
  • 16
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش