پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۴۳ - ۱۸ آذر ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۹۰۴۸۴۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

چنگیز جلیلوند:

دانشگاه را رها کردم و هیولای دوبلاژ مرا بلعید/ فیلم دیدن جزو تفریحاتم نیست

چنگیز جلیلوند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
چنگیز جلیلوند از علاقه‌اش به معلمی تاریخ و جغرافی و هتلداری و چگونگی دوبلور شدنش گفت تا روزی که سرانجام بعد از چند دهه به تئاتر بازگشت؛ نقشی که باعث شد از آلزایمر و فراموشی بیشتر بترسد.

به گزارش ایلنا، چنگیز جلیلوند (دوبلور و بازیگر) که این روزها در نمایش «پدر» به کارگردانی محمود زنده‌نام بازی می‌کند؛ دوبلور نقش‌های ماندگاری از پل نیومن، مارلون براندو، هریسون فورد، رابرت دنیرو و بسیاری از شخصیت‌های محبوب و شناخته شده سینماست که بعد از چند دهه دوباره به تئاتر بازگشته است. جلیلوند در طول بیست سال پس از انقلاب اسلامی نزدیک به ۶۰۰ نقش را در فیلم‌های مختلف دوبله کرده است. او در نمایش «پدر» نقش پدری مبتلا به آلزایمر را بازی می‌کند که به تدریج بیماری‌اش بیشتر می‌شود تا نام خود را هم از خاطر ببرد.

 

چنگیز جلیلوند درباره راهی که در این سال‌ها طی کرد تا به تئاتر رسید، به ایلنا گفت: من در زمان نوجوانی با تئاتر وارد کار هنری شدم. دلم هم می‌خواست در تئاتر ماندگار شوم اما متاسفانه به خاطر پایین بودن سطح کیفی تئاتر در آن زمان که با کنسرت‌ها و پیش‌پرده‌خوانی‌هایی مخلوط شده بود، از این هنر دور شدم. روز به روز از ارزش تئاتر کم می‌شد و کار به جایی رسید که دیگر نمی‌دانستیم چه اسمی رویش بگذاریم؛ بالاخره هم آن تئاتری که ما انتظارش را داشتیم، نابود شد.

 

این دوبلور یادآور شد: من دنبال کارهای هنری بودم و از سویی دوست داشتم دبیر تاریخ و جغرافی شوم تا بتوانم نطق کنم و برای بچه‌ها جوری در کلاس صحبت کنم که درس را به خوبی متوجه شوند. دنبال کاری بودم که بتوانم ناطق خوبی باشم و فکر می‌کنم تاریخ و جغرافی خیلی به من کمک کرد که بتوانم این کار را بکنم. سال دوم دانشکده علوم بودم که متاسفانه دانشگاه را رها کردم و هیولای دوبلاژ؛ مرا بلعید.

 

جلیلوند با بیان اینکه «عقده دانشگاه همیشه با من بود» گفت: با خودم می‌گفتم که حالا خیلی خوب می‌توانم از پس نقش‌هایی که به من محول شده بربیایم ولی همیشه این ضعف در من وجود داشت که مدرک دانشگاهی ندارم. به جز دو دیپلم ادبی و طبیعی مدرک دیگری نداشتم و این مرا خیلی آزار می‌داد؛ تا اینکه بالاخره موقعیت طوری شد که به خاطر فرزندانم که خارج از ایران زندگی می‌کردند از مملکت بروم. آنجا تنها چیزی که مرا مجذوب خود کرد محیط کالج بود. کم‌کم همان‌طور که به سمت دوبلاژ کشیده شدم به سمت کالج و درس هم رفتم.

 

او ادامه داد: یک رستورانی داشتیم که استادان بزرگ دانشگاه به آنجا می‌آمدند و غذا می‌خوردند. من با اینها آشنا شدم و متوجه موقعیت من شدند چون روی دیوار رستوران حدود ۵۰-۶۰ پوستر از عکس آرتیست‌های سینما وجود داشت و اسم فیلم‌هایی که من در آنها صداپیشگی کرده بودم هم روی آنها بود. من گفتم که به زبان فارسی گوینده این شخصیت‌ها هستم. این موضوع برایشان خیلی شنیدنی بود که چطور مثلا مارلون براندو یا شان کانری را به ایرانی حرف زده‌ام. همین اتفاق یک دوستی صمیمی و ارتباط جالبی بین ما به وجود آورد. خلاصه واقعیت را به آنها گفتم که دوبلور بودم اما درس نخوانده‌ام. گفتند اینجا محیط دانشجویی است و می‌توانی درس بخوانی.

 

جلیلوند یادآور شد: دانشگاهی نزدیک شهر دالاس آمریکا بود که حدود ۱۵ هزار دانشجو داشت؛ البته زمانی که ما به آنجا رفتیم دقیقا دوره‌ای بود که به ایرانی‌ها نگاه بدی داشتند. خیلی اذیتمان کردند. کسی به رستوران‌مان نمی‌آمد چون بعد از انقلاب بود و می‌گفتند اینجا برای ایرانی‌هاست. با بدبختی توانستیم آنجا زندگی کنیم تا بچه‌ها به سروسامان رسیدند. خودم هم بعد از چندین سال مدرک مدیریت بازرگانی را از دانشگاه گرفتم.

 

این دوبلور پیشکسوت با بیان اینکه وقتی مدرک را گرفتم دوباره هوس کردم به ایران برگردم، گفت: حدود ۱۰ سال دورخیز کردم تا توانستم بالاخره به ایران برگردم. البته با ایده دیگری نه اینکه به تئاتر و هنر برگردم چون من تخصصم در رستوران و هتلداری است و تز دانشگاهی‌ام را در همین زمینه نوشته بودم. می‌خواستم این کار را بکنم اما از بدشانسی من تقریبا همان ۱۲ سال پیش دولت عوض شد و حال و هوایی که من نسبت به آن داشتم هم به هم ریخت. بالاخره دوباره دوبله مرا بلعید و به سمتش کشیده شدم به طوری که در این چند سال حدود ۶۰۰-۷۰۰ فیلم بزرگ را صحبت کردم.

 

 

جلیلوند گفت: اما برگشت من به تئاتر خیلی تعجب‌آور است. هنوز خودم باور نمی‌کنم که دارم این نقش را بازی می‌کنم شاید دچار همان فراموشی کاراکتر نمایشی‌ام شده باشم! باید این را بگویم که در این سال‌ها از من برای بازی در تئاتر زیاد دعوت می‌شد اول که به هیچ شکلی وقت نداشتم درضمن دستمزدی که پیشنهاد می‌دادند برای این همه وقت صرف کردن بسیار پایین بود و مورد سوم اینکه مدام دلهره این را داشتم که چطور می‌توانم اینها را حفظ کنم چون به هر حال سن و سالی از من گذشته است؛ اگر جوان بودم شاید راحت‌تر قبول می‌کردم اما در سن هفتادوچند سالگی دیالوگ‌های طولانی و شبیه هم را حفظ کردن خیلی سخت است به خصوص در این نمایشنامه که کار مشکلی بود.

 

او ادامه داد: وقتی به نمایش «پدر» دعوت شدم گفتم اجازه بدهید کمی فکر کنم تا ببینم می‌توانم جواب مثبت بدهم یا نه. خوشبختانه سه نفری که آمدند و با من تماس گرفتند خانم ساناز فلاح‌فرد، محمود زنده‌نام و امید پیرآینده تهیه‌کننده کار بودند. هر سه نفر به قدری به من انرژی مثبت داده‌اند که گفتم بگذارید واقعا کمی بیشتر فکر کنم و سناریو را بخوانم. متن را خواندم و چند روز گذشت. مدام فکر کردم و بالاخره گفتم نه من اینکاره نمی‌شوم بگذارمش کنار.

 

جلیلوند با اشاره به اینکه «نمی‌دانم چه انگیزه و چه انرژی مثبتی گرفتم که گفتم خیلی‌خب این همکاری را انجام می‌دهم» گفت: غافل از اینکه به مدت ۳۰-۴۰ جلسه باید هر روز در این ترافیک به محل تمرین بروم و بدون اینکه بتوانم متن را حفظ کنم تمرین‌ها را انجام دهم. حتی در لحظه‌های آخر همه متن را حفظ نکرده بودم و دوستان به من می‌گفتند روز آخر همه چیز معلوم می‌شود و ناگهان متوجه می‌شوی که همه را حفظ هستی اما نگران بودم.

 

بازیگر نمایش «پدر» با بیان اینکه «به خاطر این رل دچار آشفتگی و پیچیدگی شده بودم» گفت: گفتم نکند واقعا خودم هم آلزایمر گرفته‌ام و خبر ندارم. به هر حال قبول کردم و شروع به کار کردیم. شب اول با دلهره بسیار روی صحنه رفتم اما شب‌های بعدی این دلهره بسیار کمتر شد. برداشتی که از این نمایشنامه کردم این بود که واقعا به خودم بیایم نکند من هم واقعا آلزایمر بگیرم. این متن هشداری برای من بود که حواسم را جمع کنم و بیشتر جدول حل کنم و کارهای فکری بیشتر انجام دهم! خیلی خوشحالم که این فرصت به من دست داد تا این ری‌اکشن را در خودم احساس کنم.

 

چنگیز جلیلوند,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

جلیلوند با اشاره به داستان این نمایش گفت: احساس می‌کنم بیشتر پدر و مادرهای ما دچار این مساله خواهند شد حالا یکی زودتر و یکی دیرتر. اما فراموشی گریبانگیر خیلی‌ها خواهد شد. این نمایش در ۴۰-۵۰ سال عمر فعالیت هنری‌ام جای ویژه‌ای دارد. خیلی جرات کردم که این کار را قبول کردم. چون دست‌کم یکسال وقت و تمرین و آگاهی و مطالعه نیاز داشت تا بتوانم از پس چنین نقشی بربیایم. چون از ابتدا تا آخر دچار آشفتگی است؛ دو نقش اینجا ایفا می‌کنم یکی نقش پدری که دچار آلزایمر شده و دیگری نقش خودم را که احساس می‌کنم من هم انگار در حال آلزایمر گرفتن هستم.

 

هرچند جلیلوند دیالوگ ماندگار فیلم «جدایی نادر از سیمین» درباره آلزایمر پدر خانواده را به یاد نداشت اما با بیان اینکه جدایی فیلم بسیار خوبی بود، گفت: در بین فیلم‌های ایرانی آن را بسیار پسندیدم هرچند فیلم ایرانی بسیار کم می‌بینم.

 

او با اشاره به تماشای فیلم‌های مختلف گفت: به اقتضای کارم فیلم خارجی بسیار زیاد می‌بینم اما فیلم دیدن جزو تفریحاتم نیست. وقتی می‌روم فیلمی ببینم برای تفریح نیست؛ می‌خواهم بدانم بازیگرها چطور بازی کردند، چه سوژه‌ای دارد، چه تفاوتی با سی سال پیش دارد و چقدر از فیلم‌هایی که من دوبله می‌کنم دورند یا نزدیک. اینکه بگویند فلان بازیگر بازی کرده و محشر است مرا به سینما نمی‌تواند بکشاند.

 

این دوبلور پیشکسوت با اشاره به نقش مهم صدا و بیان در تئاتر گفت: من اصلا از نظر گویش برای این نمایش دچار اشکال نشدم. می‌دانستم چه صدایی انتخاب کنم و آن صدا را یکدست نگه دارم. اگر کارگردان می‌گفت «تیپ» دیگری برای این نقش بگیر و جور دیگری صحبت کن باید در اختیار ایشان قرار می‌گرفتم تا راضی شود اما خودم وقتی نمایشنامه را خواندم چندبار صدایم را در سطوح مختلف بالا و پایین ضبط کردم؛ که تیپ، نوع، خش، گرفتگی، خشونتش و محبوبیتش چقدر می‌تواند به این کاراکتر کمک کند.

 

جلیلوند ادامه داد: بارها صدایم را ضبط کردم، گوش دادم و بالاخره خودم کم‌کم آنچه خوب بود را پیدا کردم. شاید چنین رلی را تاکنون حرف نزده باشم. البته فیلمی را حدود ۱۲ سال پیش صحبت کرده بودم که دچار افسردگی و پیچیدگی روحی شده بود؛ فیلمی که اسکار را هم گرفت. آن را خیلی دوست داشتم. هرچه فکر کردم آن نقش را در چه تیپی گفتم به خاطر نیاوردم البته آن شخصیت پسر جوانی بود؛ دست و پایش هم از کار افتاده بود و با شست پایش نقاشی می‌کرد. آن تنها کاراکتری بود که متفاوت از دیگران حرف می‌زد؛ فکر می‌کرد و حرف می‌زد.

 

او با بیان اینکه «کاراکتری که برایش ایفای نقش می‌کنم هر صحنه‌ای که می‌رود لحنش متفاوت‌تر می‌شود» گفت: نقش پدر در این نمایش تا جایی پیش می‌رود که دیگر مرگ را به چشم می‌بیند. یعنی تنهایی آنقدر به او فشار می‌آورد که دیگر حتی نام خودش را هم یادش نمی‌آید. همه‌اش دچار لکنت است، کسی را نمی‌شناسد و نمی‌داند کجاست. این رل بسیار پیچیده است و اگر یک لحظه بخواهی غفلت کنی از نقش درمی‌آیی؛ اما خوشبختانه چون صدایی انتخاب کرده بودم که حواسم به آن بود؛ این صدا نمی‌گذاشت که من از کار و تیپ خودم که داشتم اجرا می‌کردم، منحرف شوم.

 

 

 

 

 

  • 18
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش