شنبه ۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۱:۰۶ - ۱۸ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۵۰۳۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

مسعود رایگان:فغان از بی‌عدالتی

مسعود رایگان,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
مسعود رایگان؛ هنرپیشه سینما و بازیگر و کارگردان تئاتر و فارغ‌التحصیل کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیک است.

نوآوران آنلاین، رایگان چند سالی در اروپا و کشور سوئد به بازیگری پرداخت، ولی در سال ۱۳۸۰ به ایران برگشت. نام مسعود رایگان با فیلم «خاموشی دریا» بر سر زبان‌ها افتاد، اما «خیلی دور، خیلی نزدیک» او را به شهرت رساند، به طوری که جایزه جشن‌خانه سینما را برای بازی در این فیلم ازآن خود کرد. وی همچنین کاندیدای دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در بیست و سومین دوره جشنواره فیلم فجر، برای بازی در این فیلم شده‌است.

 

در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم «برلین منفی ۷» گردید. رایگان هنرپیشگی را از کودکی و با پرده‌خوانی در کارهای پدرش آغاز کرده‌است، بعدها در سال‌های ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ در فیلمی از مرتضی جزایری بازی کرد. در سال‌های ۱۳۵۹ و ۱۳۶۰ با چند برنامه تلویزیونی همکاری کرد و سپس به سوئد رفت. وی علاوه بر تحصیل در مدرسه فیلم سوئد با مراکز اینترنشنال کالچر، فرهنگ ملل و تئاتر شهر، تئاتر ملی، تئاتر اوروبرد، تئاتر القبر همکاری کرد و برنامه‌ای تحت عنوان دست‌های روشن برای شبکه دوم تلویزیون سوئد کارگردانی کرد، همچنین در فیلمی از سوزان اوستن کارگردان «برادران آمادتوس»، تحت عنوان «زندگی خطرناک» بازی کرد و همچنین در چهار مجموعه تلویزیونی در سوئد نقش‌آفرینی کرد. رایگان سال ۱۳۸۰ به دعوت وحید موسائیان به ایران آمد و در فیلم خاموشی دریا بازی کرد. او بار دیگر به دعوت رضا میرکریمی به ایران آمد و در نقش اول فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» ساخته رضا میرکریمی بازی کرد. این روزها رایگان یک نمایش با نام «لازارو» را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده است. او این بار به سراغ یک داستان قدیمی به‌سبک پیکارسک رفته و آن را برای دراماتورژی دستمایه قرار داده است. به همین بهانه با مسعود رایگان گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

 

  آقای رایگان کمی درباره داستان نمایش «لاسارو» و تفاوت‌هایش با رمان «لزاریلو» بگویید.

داستان رمان «لزاریلو» در قرن ۱۵ میلادی اتفاق می‌افتد. در آن دوران همه‌چیز در اسپانیا در قدرتمندترین شکل خود بود. هیچ‌گاه کلیسا و حاکمیت اسپانیا خود را در این حد قدرتمند ندیده بودند. در این زمان اسپانیا درگیر جنگ خارجی و جسته‌وگریخته جنگ‌های داخلی می‌شود. در همین دوران، کریستف کلمب برای تجارت به هند سفر کرده است اما دریا طوفانی می‌شود و او به سواحل السالوادور می‌رسد. زمانی‌که در این کشور از کشتی پیاده می‌شود، همچنان فکر می‌کند به هندوستان رسیده است اما با سرزمینی سرشار از منابع کانی؛ مس، طلا و نقره روبرو می‌شود. او این سرزمین را به خاک‌وخون می‌کشد، روسای قبایل را دستگیر می‌کند و به اسپانیا بازمی‌گردد. به همین دلیل قرن ۱۵ را عصر طلایی اسپانیا می‌دانند. ورود این طلاها و نقره‌ها به اسپانیا باعث بروز بحران اقتصادی در این کشور می‌شود و قیمت اقلام مورد نیاز مردم به ده‌ها برابر افزایش پیدا می‌کنند. در این دوران تنها خاندان سلطنتی، کلیسا و اشراف گرسنه نبودند اما باقی مردم از نجیب‌زادگان گرفته تا تجار و مردم عادی دچار فقر بسیار شدیدی شدند. در این میان طبقه جدید ظهور می‌کند بنام طبقه گدایان. بیشتر سربازها و معلولان جنگ این طبقه را تشکیل می‌دادند. در این دوران است که بچه فروشی رواج پیدا می‌کند و نوکرزادگی به‌وجود می‌آید. داستان نمایش «لزاریلو» از زمانی آغاز می‌شود که قرار است نخستین بچه فروخته شود.

 

  در اجرا شما چندان عنصر زمان دیده نمی‌شود اما با برخی از المان‌ها بیننده متوجه می‌شود داستان در گذشته‌ای دور اتفاق افتاده است. بااین‌وجود به نظر می‌رسد حرف نمایش یک پدیده ازلی ابدی است و هنوز بحث قدرت و شرایط اقتصادی مردم همان است که بود. کمی درباره کارکرد این نمایش در دوران امروز بگویید.

خاصیت یک اثر ماندگار در همین امر است. این متون حالت ژورنالیستی ندارند چون کار ژورنالیستی در لحظه اتفاق می‌افتد، شاید فردا خبر دیگری برسد و خبر قبلی از اذهان عمومی محو شود. «لزاریلو» یک اثر کلاسیک است و آثار کلاسیک مربوط به تمام زمان‌ها می‌شود؛ داستان «شاه‌لیر»، «هملت»، «اودیپ شهریار» و ... مربوط به تمام زمان‌ها می‌شود و در هر زمانی می‌توان به این آثار رجوع کرد و با اجرایی متفاوت می‌توان آن‌ها را روی صحنه برد. «لزاریلو» در سوئد، آلمان، امریکای لاتین و حتی خود اسپانیا بارها اجرا شده است و می‌شود چون این نمایشنامه محدودیت زمانی و یا جغرافیایی ندارد. «لزاریلو» یک جریان گلوبال است. به‌عنوان‌مثال همین امروز در برزیل کودکان خیابانی بسیار زیادی می‌بینید. در کشور خودمان و سر چهارراه‌ها می‌توانیم این کودکان را ببینیم.

 

  زمانی‌که مخاطب می‌خواهد وارد سالن شود، با شخصیت‌های نمایش در مواجهه‌ای بی‌کلام قرار می‌گیرد؛ یکی از شخصیت‌ها بروشور کار را پخش می‌کند، دیگری مخاطبان را به سمت صندلی‌ها همراهی و راهنمایی می‌کند و برخی با لبخند یا اخم با مخاطبان مواجه می‌شوند. کمی درباره ایده آغاز کردن نمایش از خارج از سالن بگویید و این تمهید چه میزان سبب می‌شود مخاطبان با کمی اطلاع از منش شخصیت‌ها به سالن پا بگذارند؟

«لزاریلو» یکی از تراژدی‌‌ترین داستان‌هایی است که من تا به امروز دیده و یا حتی خوانده‌ام! به‌قدری تراژدی این نمایش قوی است که ما نمی‌توانیم به‌‌غیر از استفاده از شوخی، به شیوه دیگری نمایش را به مخاطب ارائه دهیم. درنتیجه چاره‌ای نداشتیم مگر این‌که به سمت گروتسک برویم. همچنان لبه تیز و تلخی‌ای که تراژدی دارد در این نمایش خود را نشان می‌دهد اما ما تمهیدی به خرج دادیم که این فشار را برداریم و در بخش دیگری فشار وارد کنیم تا شرایط به‌گونه‌ای پیش نرود که مخاطب ببرد! معنا و مفهوم گروتسک در همین است؛ یعنی از زمانی‌که تماشاگر ما در سالن انتظار حضور پیدا می‌کند، نمایش ما آغاز شده است. دقیقا با این کار، مخاطب با شخصیت‌های نمایش و کاریکاتورهایی که ساخته‌ایم آشنا می‌شود و خود را برای اثری که پیش‌زمینه آن در سالن انتظار به‌وجود آمده است، آماده می‌کند. وقتی مخاطب به سالن نمایش وارد می‌شود، دقیقا برای دیدن نمایش آماده است. درواقع از پیش از آغاز نمایش، یک تاش رنگی به مخاطب داده‌ایم.

 

  فارغ از شوخی‌ها بخشی از این آرام کردن مخاطب و باز آگاه کردن او بر عهده موسیقی نمایش بود که علی‌سینا رضانیا ساخت و طراحی آن را بر عهده داشت.

کاملا در این زمینه هم تعمد داشتیم. دنیای نمایش دنیایی است که هر علامت، صدا و نگاهی، یک معنا دارد. اگر از بحث نشانه‌شناسی به نمایش توجه کنیم، می‌دانیم نمایش چه نشانه‌هایی را منتقل می‌کند و این نشانه‌ها ما را به کجا می‌برد. بر روی تمام این مسائل بسیار فکر شده است.

 

  برای موزیسین نمایش هم مکان خاصی را در نظر گرفته بودید که در فضایی همچون اتاق زیرشیروانی نشسته بود و گویی از بالا همه را زیر نظر داشت. آیا موزیسین را به‌نوعی ناظر آگاه در نظر گرفته بودید؟

اظهار نظر شما تا حدی درست است اما خودم نمی‌خواهم در این زمینه حرفی بزنم و این بخش را به تماشاگر و تخیل او سپرده‌ام. اگر خودم دراین‌باره حرف بزنم، کارم ارزش نخواهد داشت.

 

  معمولا رسم بر این است نمایش‌هایی که اجراهای پایانی آن‌ها با زمان برگزاری جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر هم‌زمان می‌شود، در بخش مهمان جشنواره حضور داشته باشند و اجرای نخست جشنواره با نمایش‌های آن‌ها صورت گیرد. چه شد که شما در این دوره از جشنواره حضور پیدا نکردید؟

رسم بر این است که از نمایش‌هایی که اجراهای آن‌ها با برگزاری جشنواره هم‌زمان می‌شود، از سوی جشنواره دعوت شوند. یا دوستان کم‌لطف هستند و یا آن‌قدر در برگزاری جشنواره ما سراسیمگی و دست‌پاچگی وجود دارد که آن‌ها به مسائل دیگر اصلا فکر نمی‌کنند. این‌که بگویند «یادمان رفت شما اجرا دارید» واقعا دلیل موجهی نیست. چون آن‌ها تصمیم گرفته‌اند سکان‌دار و برگزارکننده جشنواره باشند پس باید به تمام جوانب توجه کنند، مشاورانی در کنارشان حضور داشته باشند و نگاهی جامع به تئاتر داشته باشد. مگر این‌که نگاه آن‌ها نگاهی محفلی بوده باشد. اصلا برای من بودن یا نبودن در جشنواره تئاتر فجر اهمیتی ندارد.

 

   اما برای اعضای گروه شما که همگی از هنرمندان مطرح عرصه تئاتر هستند، حضور در این رویداد می‌توانست اهمیت داشته باشد.

صد درصد همین‌طور است. بازیگران و عوامل نمایش بسیار زحمت کشیده‌اند. برای لباس و ... بدون هیچ‌گونه پشتیبانی‌ای زحمت کشیده شده است. فغان از این بی‌عدالتی را کجا باید ببرم که برای یک نمایش میلیاردی هزینه می‌شود اما برای نمایشی دیگر هیچ‌گونه پیشتیبانی‌ای وجود ندارد! راه‌حل این معادله کجاست؟! من که اصلا در نمایشم از چهره‌ها استفاده نمی‌کنم؛ رویا تیموریان در این نمایش تنها نقش مشاور من را دارد که مشاوره‌های بسیار خوبی به من می‌دهد. بازیگران نمایش من بسیار زحمت کشیده‌اند اما اصلا دیده نمی‌شوند. حتی زحمت بازیگران تئاتری هم دیده نمی‌شود.

 

 

 

  • 16
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
سوگل خلیق بیوگرافی سوگل خلیق بازیگر جوان سینمای ایران

تاریخ تولد: ۱۶ آبان ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

آغاز فعالیت: ۱۳۸۷ تاکنون

تحصیلات: لیسانس کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر تهران

ادامه
شیگرو میاموتو سفری به دنیای بازی های ویدیویی با شیگرو میاموتو

تاریخ تولد: ۱۶ نوامبر ۱۹۵۲

محل تولد: سونوبه، کیوتو، ژاپن 

ملیت: ژاپنی

حرفه: طراح بازی های کامپیوتری و نینتندو 

تحصیلات: کالج هنر کانازاوا

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش