سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۲۹ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۲۰۵۱۹۰
چهره ها در سینما و تلویزیون

ناگفته‌های بازیگر «سلطان قلب‌ها» ؛از همکاری با فردین تا ۳۳۴ هزار تومان حقوق بازنشستگی!

مهری مهران,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
مهری مهران که روزگاری ستاره تئاتر بود حالا از جفای روزگار و بی‌مهری به هنرمندان می‌گوید.

به گزارش خبرآنلاین، این را که زندگی بالا و پایین دارد همه شنیدیم و این‌که هنر عرصه بی‌رحمی است را هم. اما نکته این‌جاست که اگر هنر در تمام دنیا بی‌رحم و هنرمندان گرفتار هستند، این موضوع به خاطر مسائل سیاسی و برخی تحولات در کشور ما پررنگ‌تر است. بسیاری از ستاره‌های سینما و تئاتر پیش از انقلاب، پس از این تحول تاریخی، دیگر مجال حضور در این عرصه را نداشتند و آن‌هایی‌ که در کشور مانده بودند تا حدودی مورد بی‌مهری قرار گرفتند.

 

مهری مهران یکی از بازیگران فیلم مشهور «سلطان قلب‌ها»ست. او پس از انقلاب در یک سریال تلویزیونی و چندین تئاتر ایفای نقش کرد. اما الان سال‌هاست به خاطر بیماری بازنشسته شده. در خانه‌ای حوالی گمرک تهران، شنونده غصه‌ها و غم‌ها و البته خاطرات شیرین این بازیگر پیشکسوت بودیم.

 

اولین باری که جلوی دوربین رفتی چه زمانی بود؟

یادم نیست ولی می‌دانم عزیز رفیعی فیلمبردار بود. من تازه ۱۵ ساله شده بودم. عزیز رفیعی خیلی برای من زحمت کشید. بعد، امیر شروان بود.

 

برای چه فیلمی بود؟

درست یادم نیست. یکی «عروس ملانصرالدین» بود و یکی دیگر هم «زنی به نام شراب» که با بهروز وثوقی بازی کردم. اولین تئاترم هم با تفکری بود. حتی مشایخی هم نبود. نمی‌دانم چرا این‌ها استاد شدند من نشدم؟ من اول با ایرج دوستدار و استاد تفکری کار کردم. «مشتی باد» را من کار کردم. من آن زمان از کلانتری دو تا محافظ داشتم که اینها من را از تئاتر به خانه می‌آوردند.

 

در کدام تئاتر بازی می‌کردی؟

تئاتر اسماعیل بهتاش، بعد تئاتر تفکری، بعد جامع باربد و ... همه تئاترهای لاله‌زار کار کردم. آخرین تئاترم هم پارس در خیابان انقلاب بود که «انسان‌ها» را بازی کردم.

 

بعد از انقلاب هم بازی کردید؟

تا سال ۸۵ بازی می‌کردم. یک سریال هم داشتم به نام «پرونده‌های مجهول» که با عبدالرضا اکبری و شیرین بینا بازی می‌کردم.

 

اوج کار شما در کدام فیلم بود؟ خودت کدام نقشت را بیشتر دوست داری؟

من نقش خیلی بازی کردم ولی همیشه نقش‌های منفی به من می‌دادند بس که خوشگل بودم. یک بار هم به آقای شروان گفتم یک رل مثبت به من بده، گفت آخه این‌ها به تو می‌آید.

 

کدام نقشت را دوست داشتی؟

«علی بابا در تگزاس»، «مهاراجه سنگام» که با گوگوش بازی می‌کردم و کارگردانش امیر شروان بود. من بیشتر تئاتری بودم.

 

گوگوش با پدرش بود؟

بله. به خدا باباش یک ساندویچ بهش نمی‌داد. من برایش می‌گرفتم. دخترم را پشت صحنه می‌بردم می‌گفتم نوبت من است بروم حواست به دختر من باشد. بعد که می‌آمدم برایش هر چه می‌خواست می‌گرفتم.

 

آن زمان بچه بود؟

نه، یک دختر خیلی جاافتاده بود که بعدش همسر محمود بابایی شد.

 

با فردین هم کار کردید.

بله. «سلطان قلب‌ها» را بازی کردم.

 

کدام نقش؟

الان باز بخواهم بگویم گریه‌ام می‌گیرد، باز نقش منفی بود. اسم کاراکترم فتنه بود.

 

غیر از «سلطان قلب‌ها» رل ماندگار سینمایی داشتید؟

همان «زنی به نام شراب» که با فریبا خاتمی و بهروز وثوقی کار کردم. خیلی فیلم کم بازی کردم. برایم محدود بود، چون همسرم خیلی اجازه نمی‌داد.

 

شما خیلی زود ازدواج کرده بودید؟‌

۱۸ سالم بود که ازدواج کردم و ۲۰سالگی هم مادر شدم.

 

چه سالی بود؟

ازدواجم یادم نیست ولی سال ۱۳۳۸ پسر بزرگم به دنیا آمد که الان فرانسه است.

 

خیلی از هنرمندان آن زمان بعد از انقلاب ماندند و برچسب فیلمفارسی به آنها خورد. ملک‌مطیعی، ارحام‌صدر، خود فردین، تقریبا همه هم مشکلات شما را داشتند.

همه پس‌انداز داشتند. من ۱۸ سالم بود خانه ۳ طبقه داشتم، پسر کوچکم که به دنیا آمد بیماری داشت. آن زمان خانه‌ام را ۷۵ هزار تومان فروختم، ماشین و طلاهایم را هم فروختم خرج این پسرم کردم. این هم الان خرج من می‌کند و الان دیگر بسش است خسته شده.

 

برای تئاتر شبی چقدر می‌گرفتند؟

اولین کاری که بازی کردم شبی ۱۸ تومان می‌گرفتم.

 

کجا با همسرتان آشنا شدید؟

لژ می‌خرید می‌آمد می‌نشست نمایش‌های من را می‌دید و دیگر ولم نکرد.

 

وقتی انقلاب شد چه کردی؟ اولین فیلمی که کار کردی چه زمانی بود؟

تئاتر کار می‌کردم بعد دهه ۸۰ سریال بازی کردم.

 

چند سال بعد از انقلاب بیکار بودی؟

شش، هفت سال.

 

کسی نمی‌گفت بیایی بازی کنی؟

می‌گفتند من می‌ترسیدم. اول انقلاب تئاتر نصر را آتش زدند من گریم و آرایش تئاتر داشتم. از بالکن کمکم کردند آمدم پایین، یک ماشین گرفتم که به خانه‌مان در گیشا بروم. سر گیشا که رسیدم گفتند حکومت نظامی شده. من رفتم داخل یک کیوسک تلفن، دو تا مامور آمدند رد شوند من همیشه مدیون آنها هستم. من را دیدند فکر کردند عروسک است. چون گریم تئاتر بود. در را باز کردند گفتم من را نکشید من تئاتر بودم دو تا بچه‌هایم خانه هستند. من را بردند تا در خانه‌ام رساندند. بعد از آن دیگر ترسیدم تئاتر بروم. پرونده‌های ما هم همان‌جا سوخت و ما هم از یادها رفتیم.

 

بعد چه شد که دوباره پیشنهاد کار به شما دادند؟

خودم رفتم. آدم باید خودش را وفق بدهد. رفتم، دوباره من را شناختند و باز مشغول شدم.

 

این که می‌گویید بعد از جنگ است؟

بله. حدود سال ۶۸ بود.

 

آن زمان چقدر می‌گرفتید؟

۱۵۰ تومان فکر کنم.

 

پس هنوز هم درآمدتان خوب بوده.

آخرش بود دیگر. بعد از آن هم کلی دوندگی کردند تا ما را بیمه کردند.

 

الان بازنشسته هستید؟

بله. سال ۸۵ کمرم را عمل کردم، با عصا شدم دیگر نتوانستم کار کنم. گرچه بعد از آن هم آقای امیری گفتند یک پیس است چون قبلا کار کردی باید کار کنی. رفتم کار کردم. الان دلم لک زده  برای تئاتر.

 

الان پیشنهادی نداری؟

الان تمام این غریبه‌ها را می‌آورند چون دوست دارند جلوی دوربین بیایند. ما پولی هستیم ما را نمی‌خواهند.

 

از هم‌دوره‌های خودت خبر داری؟ مثلا از وضعیت کتایون...

کتایون از من خیلی بزرگ‌تر است. ملکه رنجبر هم از من خیلی بزرگ‌تر است. همه الان اوضاع خوبی ندارند.

 

با ثریا قاسمی هم‌سن هستید؟

نه. با مادرش کار کرده بودم در یک تئاتر، با نادره. من متولد ۱۳۱۸ هستم.

 

 

آن ها هم روزگار سختی را گذراند. این‌طور نیست که بگویید فقط به شما نمی‌رسند.

آن‌ها از قبل داشتند. من هم داشتم ولی خرج بچه‌ام کردم. بچه‌ام برایم مهم بود هیچ چیز دیگر مهم نبود. الان اگر آن پول و خانه را داشتم این وضعیت نبودم ولی همه را خرج بچه‌ام کردم خیلی هم راحت می‌گویم.

 

چه کسی باید کاری کند که نکرده؟

نمی‌دانم. اصلا اداره تئاتر نمی‌روم. کاری نمی‌کنند. هر جا برویم می‌گویند بودجه نیست ولی آقای سام برای صندوق هنرمندان با پیگیری آقای فتحعلی‌بیگی اسم من را نوشتند.

 

بازنشستگی چقدر می‌گیری؟

۳۳۴ تومان. من ۱۰ ساله هستم. به خدا خرج یکی از داروهایم هم نمی‌شود. نمی‌دانم به کجا پناه ببرم. نمی‌دانم چرا خدا دارایی می‌دهد و بعد پس می‌گیرد. من همه چیز داشتم و حالا هیچ ندارم. باز هم خدا را شکر می‌کنم اما ای‌کاش اقلا می‌توانستم سرپناهی برای خودم داشته باشم تا سربار پسرم نباشم. او خرج خودش را دربیاورد شاهکار کرده، من از او توقعی ندارم. اما ای‌کاش کسی به دادم برسد. همین الان دیگر گوشم نمی‌شنود، باید یک سمعک بگیرم، گفته‌اند ۱ میلیون و  ۸۰۰ هزار تومان. واقعا ندارم. کل پولی که در پایان هر ماه دستم می‌آید حدود ۶۰۰ هزارتومان است، آن وقت خرج داروهایم را بیایید ببینید. از آن طرف هم، دلم برای تئاتر لک زده اما خانه‌نشین هستم.

 

 

فاطمه پاقلعه‌نژاد

 

  • 19
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش