شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۸:۲۳ - ۱۲ فروردین ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۱۰۰۹۸۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با امیرعلی نبویان و همسرش، از عشق و عاشقی تا ازدواج

امیرعلی نبویان و همسرش,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

اولین سال تحویل مشترک در خانه خودشان، نوروز ۹۶ بوده و تاکید می کند از اولین سال تصمیم گرفتند حتما در خانه خود سال را از طبیعت تحویل بگیرند. جالب ترین اتفاق نوروز ۹۶ هم برای شان سبز نشدن سبزه ها بوده، تقریبا همه حبوبات را امتحان می کنند اما به قول امیرعلی، شبیه چمن استادیوم می شود و در نهایت می روند و برای سفره هفت سین سبزه می خرند. البته مادر باتجربه امیرعلی، زمان نامناسب و دیر اقدام کردن را اشکال کار دانسته است.

 

روزی که برای گفتگو آمدند، تازه از سفر برگشته بودند. از کیش. بیشترین جایی هم که در ایران سفر رفته اند، همین جزیره زیبا بوده است. وقتی می گویند در کیش بیشتر از همه جا به آنها خوش می گذرد، بی اختیار به دنبال دلیلی عاشقانه می گردم، نتیجه هم می دهد؛ اولین صحبت های عاشقانه برای تصمیم به شروع زندگی مشترک در اردیبهشتی بهشتی در این جزیره بین آنها رد و بدل شده است.

 

علامه طباطبایی شعری دارد که احتمالا با صدای شهرام ناظری آن را شنیده اید، غزلی که بیتی از آن چنین است: «پرستش به مستی ست، در کیشِ مهر/ بود کیشِ من، مهرِ دلدارها» و فکر می کنم چه تیتری بهتر از این جزیره تغزل: «کیشِ عشق».

 

بیایید از آخرین سال تحویل قبل از ازدواج شروع کنیم.

- بهار: من که ایران نبودم. امیرعلی هم آن سال یعنی نوروز ۹۵ در برنامه لباهنگ خندوانه شرکت کرده بود. البته با هم در ارتباط بودیم.

 

ارتباط عاشقانه؟ نامزد بودید؟

- بهار: نه. هنوز نامزد نبودیم. البته خیلی وقت بود که همدیگر را می شناختیم.

 

پس آن نوروز گذشت. کی عاشقانه ها شکل گرفت و چند وقت بعد رسمیت پیدا کرد؟

- بعداز آن نوروز، در یک سفر به کیش با هم صحبت کردیم و امیرعلی پیشنهادش را گفت و قرار شد که بررسی کنیم و ببینیم چه خواهد شد، چون معتقد بودیم آدم ها شاید بتوانند دوستان خوبی برای همدیگر باشند اما شاید نتوانند با هم زندگی مشترک داشته باشند. ما با هم صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که سال هاست دوستان خوبی برای همدیگر هستیم. حالا بیاییم ببینیم می توانیم شریک خوبی برای زندگی باشیم یا نه. طبیعتا این موضوع مستلزم این بود که رفت و آمدها بیشتر شود، خانواده ها بیشتر روی هم شناخت پیدا کنند و ... در نهایت در اردیبهشت سال ۹۵ موضوع جدی شد. در مهر ماه هم جشن کوچکی گرفتیم، اما عروسی نگرفتیم. مادرم همیشه از دست من حرص می خورد که چرا حواس مان به جشن نیست. راستش شب قبل از عقد ما رفته بودیم تئاتر و آنجا تازه یادمان افتاد...

 

- امیرعلی: گفتیم حالا چی بپوشیم؟

 

- بهار: یادمان افتاد اصلا لباس سفید نداریم. بعد از تئاتر تازه رفتیم خرید لباس. بعد مامان من و مامان امیرعلی تماس گرفتند و گفتند سفره عقد هم نمی خواهید؟ گفتیم نه. بعد مادرم گفت برای شگون هم شده خودم یه کاری می کنم که آخر سر به جای سفره عقد چیزی شبیه سفره هفت سین برای ما چیدند.

 

- امیرعلی: همه چی روی سفره بود، خیلی شب عقد خندیدیم.

 

بهار: بعد هم با خانواده ها رفتیم رستوران و شام مختصری خوردیم و آمدیم سر خانه مان.

 

امیرعلی نبویان و همسرش,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

یعنی حتی با لباس عروس و دامادی هم عکس ندارید؟

- بهار: نه. قبل از ازدواج با هم صحبت کرده بودیم و هر دو علاقه ای به جشن نداشتیم.

 

ماجرای «خنده» شب جشن چه بود؟

- بهار: عاقدی که آمده بود خیلی لهجه داشت و وقتی اسم ما دوتا را می خواند، اصلا انگار دو نفر دیگر را دارد به عقد هم در می آورد (می خندند).

 

- امیرعلی: البته سوژه خنده مهم تر، سفره عقد بود. هر چی که از هفت سین سال گذشته مانده بود را در سفره عقد برای ما گذاشته بودند.

 

- بهار: سوژه جالب دیگری هم اتفاق افتاد. ما دو سه روز قبل از عقدمان برای آزمایش رفتیم یک آزمایشگاه خلوت را در یک ساعت خلوت انتخاب کرده بودیم که زودتر کارمان انجام شود اما از شانس ما کارکنان آنجا امیرعلی را خیلی دوست داشتند و همه از طرفدارانش بودند. آنقدر درگیر و دار عکس گرفتن با امیرعلی بودند که یادشان رفت برگه آزمایش ما را مهر بزنند. ما آن را به پدرم دادیم که ببرند محضر و وقت عقد بگیرند. لحظه عقد، مسئول محضر گفت که این جواب آزمایش مهر ندارد. حالا شما تصور کنید که پنجشنبه است و باید بگردید و آزمایشگاه و آدمی که باید مهر بزند را پیدا کنید.

 

- امیرعلی: غیر از این، جدا از آزمایش اعتیاد، کلاس آموزشی هم برای زوجین می گذارند. دم ورود به کلاس، مسئول آنجا یک جمله خنده دار و جالب به من گفتند. گفتند «شما که واردی؟» مرده بودم از خنده و با تعجب گفتم آخه چرا؟!

 

بهار: خیلی روزهای بامزه ای بود. خلاصه به مکافات، مسئول آزمایشگاه را پیدا کردیم و برگه عدم اعتیاد را مهر زدند.

 

امیرعلی نبویان و همسرش,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

حالا چرا اینقدر ساده برگزار کردید؟

- بهار: آخر من هر کسی را که دیدم هیچ چیزی از عروسی خودش یادش نیست از بس که استرس و نگرانی داشته اند و هیچ لذتی نبرده اند.

 

قبل از شروع گفتگو با تاکید گفتید که اینستاگرام ندارید. در زمانه حاضر، سوشال مدیاها بیشترین تاثیرگذاری و نفوذ را دارند، خصوصا برای کسانی که جلوی دوربین هستند و به عنوان چهره شناخته می شوند. در پسِ این پیج نداشتن چه آگاهی نهفته است؟

امیرعلی: به نظر می رسد اینستاگرام یک قاعده نانوشته ای دارد که ما نمی توانیم آن را بپذیریم. ایرادی هم به کسانی که پذیرفتند نداریم. اگر شما در اتوبوسی سوار باشید که ۵۰ مسافر دارد و از بین این افراد فقط ۳ نفر در طول مسیر توهین کنند و فحش بدهند شما چه واکنشی دارید؟ غیر از این است که می گویید من ادامه سفر را طی می کنم؟ مطمئنا یا آنها را پیاده می کنید یا خودتان پیاده می شوید یا به یک نفر می گویید که جلوی اینها را بگیرد. جای تعجب است که چطور همه این قاعده را پذیرفته اند. عجیب تر اینکه خوشبینانه ترین حرفی که یک نفر می تواند بزند این است که «خدا را شکر حداقل در صفحه من خیلی کم فحش می دهند.» این خیلی اصل پذیرفته شده بد و وحشتناکی است.

 

مردم کوچه و خیابان هیچ وقت چنین رفتاری با شما ندارند. آن آدم هایی که این کار را انجام می دهند انگار نمی دانند این چه جرم بزرگی است و مجازات زندان دارد. منتها نه مردم این داستان را پیگیری می کنند و نه کسانی که فحش می خورند برای شان اهمیتی دارد. اصلا نمی فهمم چطور ممکن است چنین چیزی؟ از هر کسی بپرسید شما در یک جمعی اگر کسی مدام بهتان توهین کند چکار می کنید؟ غیرممکن است که سکوت کند و بگوید که من نمی شنوم، بعد بگوید من با حضورم در این جمع به او پاسخ می دهم. فکر نمی کنم ایده آدم عاقل این باشد و اساسا ما نتوانستیم با این موضوع کنار بیاییم. نکته دیگری که بعدا به آن رسیدیم این است که شما نمی توانید صبح که از خواب بیدار می شوید، از همه جای خانه تان و همه کارهای روزمره تان عکس بگیرید و در صفحه مجازی بگذارید بعد به مردم بگویید که سرک نکشید در زندگی ام.

 

ما ترجیح می دهیم مردم را ببینیم و از معاشرت با آنها لذت ببریم و بعد هم خداحافظی کنیم. این اندازه در دسترس بودن و دستمالی شدن اصلا خوب نیست. و یک سوال: بازیگری که صبح تا شب مدام در اینستاگرام عکس یا فیلم می گذارد و تا این حد همه از زندگی او اطلاع دارند، چرا و چگونه مخاطب می تواند و باید او را در یک نقش باور کند؟ این که می داند خانه تو چه شکلی است، خورد و خوراکت چطور است، همسرت را می شناسد، حتی افکار تو را می داند، چطور می تواند باور کند که تو مثلا در نقش یک پزشکی و می خواهی با آمپول هوا یک مرگ خاموش برای بیمارت بسازی؟ این موضوع مخرب است.

 

بهار: چیزی که به ما می گویند این است که صفحه اینستاگرام داشته باشید اما کامنت هایش را نبینید. خب، چه فرقی می کند. عین این می ماند که شما بنشینید مقابل یک آدم حرف بزنید و جلوی دهانش را بگیرید. این که نمی شود.

 

به نظر تو مخاطب نباید پسِ زندگی او را ببیند تا بتواند آن نقش را باور کند؟

- امیرعلی: بله، دقیقا. من چطور می توانم آن فرد را به عنوان استاد دانشگاه در نقشش باور کنم وقتی می دانم که زندگی اش و مسئله اش این است که تربچه کجای سالاد و سبزی قرار بگیرد. من نمی توانم چنین آدمی را در نقش های دیگر باور کنم.

 

- بهار: یک چیز که امیرعلی به آن اشاره کرد این است که آدم هایی که ما با آنها برخورد داریم مثلا در تئاتر، اکران فیلم، یا ... اینها افرادی هستند که در اینستاگرام حضور دارند. اینها افراد مجازی نیستند و آنها هستند که ما آنها را رو در رو می بینیم. معمولا با داشتن صفحه اینستاگرام عموما حال خوبی که دریافت می کنیم، گرفته می شود. حالا اگر هم چند درصد قلیلی که امیرعلی گفت باشند، باعث می شود کم کم شما از آدم هابترسید و نفهمید که کدامیک واقعی است. این کسی که شما الان می بینید، آیا آن کسی است که به شما لبخند می زند یا فردی است که برای شما بد می خواهد؟ این تردید شما را اذیت می کند. ترجیح دادیم بنا را بر این بگذاریم که اینستاگرام نداشته باشیم و آدم ها را واقعی ببینیم و از چیزی نگران نباشیم که مثلا پشت هر لبخندی، حرفی است یا پشت هر چهره زیبا، چیز دیگری قرار دارد.

 

پس علاقه ای به عرضه جهان شخصی تان ندارید؟

- امیرعلی: نه، مردم چه گناهی کرده اند که دغدغه های شخصی من را بدانند. قصه اش را می نویسم و البته باید لباس جهان شمولی به تن کند تا برای عامه مردم هم باورپذیر و جذاب باشد.

 

ماهنامه دیده بان

 

 

bartarinha.ir
  • 17
  • 6
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش