دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۳۸ - ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۳۰۳۰۴۳
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت‌وگو با نوید محمودی و کوهیار کلاری؛

«رفتن» برشی دیگر از زندگی مهاجران در ایران است

نوید محمودی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

 «رفتن» ساخته نوید محمودی مدتی است در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران شده است؛ تجربه‌ای که در آن این‌بار نیز این دو برادر؛ جمشید و نوید محمودی، سراغ برشی دیگر از زندگی افغان‌ها در ایران رفته‌اند. مهاجرت خط اصلی قصه «رفتن» است و بازیگران اصلی این فیلم نیز افغان‌ها هستند. به بهانه نمایش «رفتن» با نوید محمودی، کارگردان و کوهیار کلاری، مدیر فیلم‌برداری این فیلم سینمایی، درباره تجربه ساخت این فیلم صحبت کردیم که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم. 

 

‌«رفتن» برشی دیگر از زندگی مهاجران در ایران است؛ موضوعی که در فیلم‌های شما تکرار می‌شود. در این فیلم هم از زاویه دیگری به حضور افغان‌ها در ایران اشاره شده است، اما اساسا به‌عنوان فیلم‌سازی که دغدغه پرداختن به مسائل و مشکلات افغان‌ها را دارید، چرا عریان‌تر به این مسائل نمی‌پردازید؟ 

نوید محمودی (کارگردان): واقعیت این است که مدت‌ها به این جمله فکر می‌کنم که همه‌چیز زندگی‌ام زندگی یک مهاجر است. به‌عنوان یک مهاجر فکر می‌کنم، وقتی می‌خواهم ماشین بخرم یا فیلم بسازم یا هر اتفاق دیگری، مثل یک مهاجر رفتار می‌کنم. این نگاه در همه زندگی من وجود دارد. نکته جالب این است که من و جمشید به همه‌چیز هم از این زاویه نگاه می‌کنیم و اگر قرار باشد قصه‌ای تعریف کنیم انگار بیشتر به این قصه‌ها فکر می‌کنیم و انگار این قصه‌ها ما را درگیر خودشان کرده است.

 

من و جمشید شیوه مشخصی برای کارکردن داریم، اگر ایده یا طرحی داشته باشم برای جمشید تعریف می‌کنم، به قصه فکر می‌کنیم و درباره‌اش گفت‌وگو می‌کنیم. تا الان هیچ‌وقت این قرار را با هم نداشتیم که این‌بار بیا درباره این بخش از مهاجرت حرف بزنیم. همیشه شخصیت‌هایی داریم که قصه‌ای دارند و قصه آن آدم‌ها ما را به سمتی که باید هدایت می‌کند؛

 

مثلا در مورد فیلم «رفتن» قصه‌ای داشتم که یک جوانی از افغانستان در صندوق عقب یک اتوبوس به تهران می‌آید و شب تا صبح در تهران است و هنوز آفتاب نزده پلیس دستگیرش می‌کند و او هیچ‌وقت روز تهران را نمی‌بیند، اما نکته‌ای که باعث شد به سمت قصه‌ای که درحال‌حاضر در فیلم می‌بینید برویم، این بود که یک روز صبح همه ما با تصویری روبه‌رو شدیم که دنیا را تکان داد؛ تصویر بچه کُردی به نام ایلان که جنازه‌اش در ساحل پیدا شده بود. همین تصویر ذهنم را مشغول کرد. فکر کردم خوب است به قصه‌ای درباره این ماجرا فکر کنیم، از طرفی ما شش خواهر و برادر هستیم و همین شلوغ‌بودن خانواده برایم جذاب است.

 

در این بین بازشدن مرزها و پذیرش مهاجران از طرف اروپا باعث شد یکی از برادرانم با خانواده به اروپا مهاجرت کند. ماجرای ایلان و مهاجرت برادرم، من را به اینجا رساند که قطعا باید «رفتن» ساخته شود. درباره قصه با جمشید حرف زدیم و قصه را به سمتی بردیم که یک فردی به دلیل مسئله‌ای قومی و قبیله‌ای (که یکی از مشکلات امروز افغانستان است) که برایش در افغانستان پیش آمده و برادرش قتلی انجام داده است، تصمیم می‌گیرد از افغانستان به ایران مهاجرت کند و مسائلی برایش به وجود می‌آید. 

 

‌اما هنوز پاسخ پرسشم را نگرفته‌ام. قصه‌هایی که در فیلم‌های شما روایت می‌شود آن چیزی نیست که ما را به زندگی افغان‌ها در ایران و تمام مشکلاتی که متحمل می‌شوند نزدیک کند. 

 

نوید محمودی: ما قرار نگذاشتیم که در فیلم به این اشاره کنیم که افغان‌ها در ایران چه مشکلی دارند. احساس می‌کنم اگر به این سمت حرکت کنیم شاید محتوای فیلم گل‌درشت شود. در «رفتن» به این فکر کردیم که شخصیت فرشته چه مصائبی دارد، وقتی قصه فرشته را روایت می‌کنی ناخودآگاه بخشی از مسائل مهاجرت مطرح مي‌شود. 

 

‌اما چه لزومی دارد که در «رفتن» داستان مهاجرت به خارج از کشور شخصیت‌ها را افغان انتخاب کنید؟ چه چیزی در این فیلم مرز مهاجرت را برای یک افغان و غیرافغان مشخص می‌کند؟ 

نوید محمودی: فکر می‌کنم این پرسش را به‌نوعی پاسخ دادم که ما به همه مسائل از این زاویه نگاه می‌کنیم. این آدم‌ها شخصیت‌هایی هستند که به آنها فکر می‌کنیم. شما می‌توانید رفتن را با این مشخصات در استانبول با دو شخصیت سوری یا در اربیل با دو عراقی بسازید. 

 

‌دقیقا پرسش اینجاست که تهران چقدر در مهاجرت این افراد تأثیر دارد؟ اینکه برای یک افغان مهاجرت‌کردن چقدر سخت است؟ اگر یک ایرانی هم تصمیم به مهاجرت داشته باشد، تقریبا با همین مشکلات روبه‌رو است، چراکه امضای خاص دیگری از افغان‌بودن در این فیلم نمی‌بینیم. 

 

نوید محمودی: به‌هرحال اطلاعاتی از شخصیت‌ها در فیلم مطرح می‌شود؛ اینکه آنها از کشوری آمده‌اند که در آن جنگ است. در فیلم جایی از طریق رادیو عنوان می‌شود که نیمی از جمعیت افغانستان حداقل یک‌مرتبه مهاجرت را تجربه کرده‌اند. وقتی این کد‌ها را در فیلم می‌آوریم در اصل از درد و رنج ملتی می‌گوییم که خودشان در آن نقشی ندارند. قصه افغان‌ها دل‌مشغولی من و جمشید است. به آن فکر می‌کنیم و برای ما مهم است. در «رفتن» به اندازه‌ای که فکر کردیم نیاز است حرف زدیم؛ اینکه در یک محیط کارگری، دغدغه آن آدم‌ها چیست، آنها فقط دنبال جایی برای زندگی هستند. طبعا وقتی برای نبی از زندگی‌کردن حرف می‌زنند تأکید می‌کنند که اینجا یک لقمه‌نان پیدا می‌شود.

 

‌آیا فکر نمی‌کنید به دلیل سال‌ها اقامت در ایران کمی از تفکرات و زندگی روزانه افغان‌ها فاصله گرفته‌اید؟ 

نوید محمودی: این‌طور فکر نمی‌کنم؛ اما نمی‌دانم چه چیزی باید در فیلم گفته می‌شد که شما دوستش داشته باشید؟ مثلا اینکه در مرز برای اینها چه اتفاقی می‌افتد؟ یا اینکه مهاجرت سخت است؟ 

 

کوهیار کلاری (فیلم‌بردار): با بخشی از این گفت‌وگو که درباره محافظه‌کاری یا نوع نگاه است، موافقم؛ چراکه در سینمای ما آثار گل‌درشت بیش از حد وجود دارد؛ اما به نظرم اگر این فیلم به شکل دیگری هم ساخته می‌شد، باز سؤالات دیگری مطرح می‌شد؛ چراکه زاویه نگاه هر کارگردان به قصه با دیگری متفاوت است. 

 

نوید محمودی: به نظرم از این زاویه به قصه نگاه کنید که نبی به تهرانی وارد می‌شود که در ابتدا فقط بیابان می‌بیند و بعد حاشیه تهران و در آخر میدان‌گاهی که به عمد میدان حسن‌آباد انتخاب شده که بافتی قدیمی دارد. اولین جایی که خلوت دو‌نفره آنها است، کوچه تنگ و باریکی است. معرفی این صحنه و فضای عاشقانه از نگاه یک مرد عاشق شکست‌خورده است. همه این چیدمان ما را به سمتی می‌برد که مشکلات این آدم‌ها را روایت می‌کنیم. من از شعاردادن در فیلم متنفرم، برای همین معتقدم در این فیلم همه‌چیز درست چیده شده است. این تنوع آدم‌ها بیشتر ذهن من را برای فیلم‌ساختن درگیر می‌کند و به نظرم حداقل هنرمندی به این است که حرف‌ها را بدون شعاردادن مطرح کنیم. 

 

‌فرم فیلم تا حد زیادی ویژگی‌های یک فیلم تجربه‌گرا را دارد و به نظرم برای شما هم تجربه جدیدی بوده است. کمی درباره شکل‌گیری این همکاری صحبت کنید. 

 

نوید محمودی: تا قبل از شروع کار من و جمشید با هم زیاد صحبت می‌کنیم. وقتی فیلم‌بردار اضافه می‌شود، با او هم صحبت می‌کنیم و با تک‌تک آدم‌ها جلسات مفصلی داریم و حتی گاهی اوقات مجبور می‌شویم در حین کار برخی از دوستان را که خیلی در مسیر فیلم نیستند، تغییر بدهیم. درباره «رفتن» همه‌چیز از ابتدا من را به سمتی هدایت کرد که تمام اجزایش باید در حرکت باشد، از لحظه‌ای که در ذهن من شکل گرفت، فیلم در حرکت بود. 

 

کوهیار کلاری: همان‌طور که نوید اشاره کرد، ما جلسات مفصلی برای رسیدن به یک نگاه مشترک در زمان پیش‌تولید می‌گذاریم؛ البته من دیر به بچه‌ها ملحق شدم و تعداد این جلسات کمتر شد، بسیاری از لوکیشن‌ها انتخاب شده بود؛ بنابراین در لوکیشن‌ها درباره چگونگی کار صحبت می‌کردیم؛ مثل اینکه چقدر فضای واقعی کارگاه خیاطی را حفظ کنیم یا تغییر بدهیم؟ 

وقتی با سلایق هم بیشتر آشنا می‌شویم و توانایی‌های همدیگر را می‌شناسیم و پیشنهاد می‌دهیم، الان که فیلم را می‌بینیم، این هم‌سلیقه‌شدن بیشتر خودش را نشان می‌دهد. به نظرم اگر در فیلمی مثلث فیلم‌بردار، کارگردان و طراح صحنه جور باشد، فیلم نتیجه خوبی خواهد داشت؛ چراکه ما هر چقدر آدم خوش‌سلیقه‌ای باشیم، در نهایت مسئول تصویرکردن ذهن کارگردان هستیم. «رفتن» برایم دوست‌داشتنی بود و از کارم راضی‌ام و از این نظر برایم ارزشمند است که مستقل به معنی واقعی کلمه ساخته شده است. 

 

‌از شخصیت‌ها صحبت کنیم، نقش بازیگران فرعی را به بازیگرانی که تجربه کار دارند، سپردید و دو شخصیت اصلی قصه نابازیگر انتخاب شدند. معیار انتخاب‌ها چه بود؟ 

نوید محمودی: از چند مترمکعب عشق این تلاش را کردیم که نقش شخصیت‌های افغان‌ را خود آنها بازی کنند. چیزی که برایم اهمیت دارد، این است که اطمینان داشته باشی بازیگر مقابل دوربین با تلاش تمام گروه از پس نقش برمی‌آید، درباره حسیبا ابراهیمی در فیلم «چند مترمکعب عشق»، جمشید ایمان داشت او از پس نقش برمی‌آید. درباره «رفتن» هم می‌خواستیم دختر و پسر تا‌جایی‌که می‌توانند افغان باشند. رضا احمدی را از میان تعداد زیادی جوان افغان انتخاب کردیم که تمرین تئاتر می‌کردند؛ البته شغل رضا گچ‌کاری ساختمان است، فرشته را هم از «چند مترمکعب عشق» می‌شناختیم تا اینکه در «رفتن» بازی کرد. 

 

بهرنگ علوی به‌خوبی از پس نقش‌ خود برآمد، دوست داشتم دختری که دوست فرشته است، چهره باشد و اولین گزینه‌هایی که درباره‌اش اتفاق‌نظر داشتیم، نازنین بیاتی بود و خوشبختانه قبول کرد. شاید احساسش این بود که بودنش در این فیلم یک پیام انسانی و اخلاقی دارد، آقای شمس‌لنگرودی لطف کردند و در فیلم حضور کوتاهي دارند. 

 

‌نکته‌ای که در این فیلم وجود دارد، استفاده زیاد از نور شهری است که فضا را واقعی‌تر نشان می‌دهد، چطور به این نتیجه رسیدید که تهران را با این رنگ‌ها نشان بدهید؟ 

نوید محمودی: تصمیم همه ما این بود که یک فیلم نزدیک به واقعیت بسازیم؛ بنابر‌این در تمام اجزای فیلم این را می‌بینید، هر‌آنچه ویژگی یک فیلم مستقل است، در «رفتن» اتفاق افتاد و باید در سریع‌ترین زمان فیلم را می‌ساختیم. من تا پیش از این فیلم «قصه‌ها»ی خانم بنی‌اعتماد را از کوهیار دیده بودم و همان یک فیلم کافی بود که یقین پیدا کنیم کوهیار بهترین گزینه برای فیلم‌برداری این فیلم است. از ابتدا به این رنگ و نور فکر کرده بودم و خوشبختانه ما و کوهیار خیلی زود درباره اجزای فیلم با هم هماهنگ شدیم. 

 

کوهیار کلاری: به نظرم بعد از تجربه چندین و چند کار در سینما، در همان ملاقات اول نه اینکه همه‌چیز اما می‌توان بخش عمده‌ای از کاری که قرار است انجام شود و آدم‌هایی را که قرار است با آنها کار کنید، درک می‌کنید، اینکه اصلا همه‌چیز سر جایش هست یا خیر؟ خوشبختانه خیلی سریع به این نتیجه رسیدیم که همکاری خوبی خواهد شد. فصلی که برای فیلم‌برداری فیلم در نظر گرفته شده بود، بهترین حالت ممکن بود. فصل سرد خاکستری تهران و هوای بسیار آلوده که اصولا آفتاب همیشه مایل بود و نور بی‌جان و کم‌رمق مناسب این فیلم بود و هر‌آنچه در فیلم می‌بینید، سلیقه همه ما بود.

 

بهناز شیربانی

 

sharghdaily.ir
  • 10
  • 4
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش