جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
۰۸:۳۴ - ۲۷ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۷۵۱۶
چهره ها در سینما و تلویزیون

به بهانه‌ی دهمین سالروز درگذشت «خسرو شکیبایی»

خسرو شکیبایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران
خسرو شکیبایی می‌گفت: «تلاش‌ها و کوشش‌های من برای رسیدن به این جایگاه هنری و درک حرفه بازیگری‌ از همان دوران کودکی آغاز شد. با دیدن اولین تئاتر که مربوط می‌شد به نمایش‌های تئاتر «نصر» و همچنین تئاتر مرحوم تفکری در تماشاخانه ایشان واقع در کوچه فردوسی، به این حرفه علاقه‌مند شدم‌، در آن زمان ۹ سال بیشتر نداشتم.»

به گزارش ایسنا، این بازیگر سینمای ایران که ۲۸ تیر ماه، دهمین سالروز درگذشتش است درباره‌ی روند ورود و علاقه‌اش به بازیگری در نوشتاری شرح داده است که: « بعد از دیدن تئاتر، تمام پویایی من در راستای کسب رضایت پدر برای رفتن به سینما بود که سرانجام به موفقیت منجر شد و همراه پدرم به سینمایی واقع در باشگاه افسران که در خیابان سوم اسفند سابق و سرگرد سخایی فعلی بود رفتیم.

 

وقتی که وارد سالن تاریکی شدیم‌، روبه رویم دیواری را دیدم که اتومبیل سیاه رنگی با سرعت زیادی به سمت ما می‌آمد که باعث شد از ترس وحشت زده فریاد بکشم که پدر پناهم داد و از آنجا بود که با سینما آشنا شدم.

 

در دوران کودکی‌ام تلویزیون در خانه‌مان نبود از این رو گاهی ساعت‌ها پشت شیشه مغازه‌هایی که تلویزیون می‌فروختند می‌ایستادم و تماشا می‌کردم چرا که تصویر برایم حکم آتش شومینه را داشت و مرا به خود جذب می‌کرد، همین امر باعث شد که به دلیل نداشتن تلویزیون در خانه‌، تمام تئاترهای مرحوم محمدعلی جعفری را از نزدیک ببینم و یکی از آرزوهای من این شده بود که روزی بتوانم نمایشی را به صورت زنده اجرا کنم. زمانی که در اداره تئاتر مشغول کار بودم با بازیگری آشنا شدم که همان شب برای اجرای نمایش تمرین داشت با التماس خواستم که مرا با خود به سرصحنه تمرین ببرد و بقدری ایشان را محکم گرفته بودم که بالاخره گفت:«حتما، به خدا میبرمتون».

 

بیشتر بخوانید: دکلمه خسرو شکیبایی

 

به همراه ایشان به «سازمان رهبری جوانان» که در آنجا هم برنامه‌های ورزشی و هم برنامه‌های تئاتر و دیگر برنامه‌ها برگزار می‌شد رفتیم در نهایت وارد سالنی شدیم که این دوست عزیز در آنجا تمرین تئاتر داشت.

 

در سالن چند ردیف صندلی کنار هم چیده شده بود،‌ بر روی یکی از آنها نشستم و جذب تماشای صحنه شدم‌، دو نفر بر روی صحنه در حال تمرین بودند و بعد از گذشت چند دقیقه نفر سومی هم به آنها ملحق شد و مشغول پذیرایی از آنها گشت.

 

از آنجا بود که احساس کردم اگر بتوانم شش و یا هفت ماه به طور کامل دوره استاژ را ببینم شاید بتوانم چنین رولی را بازی کنم در چنین فکرهایی غرق بودم که آقایی از پشت سر به من نزدیک شد و گفت:آقا شما آمدید اینجا که تئاتر کار کنید؟»

 

در ابتدا احساسم بر این بود که دوستی که مرا با خود به آنجا برده‌، رضایتی نداشته و فردی را فرستاده تا عذرم را از آنجا بخواهد.

 

در ادامه گفت:«شما علاقمند به تئاتر هستید؟»

به عقب برگشتم و در جوابشان گفتم:«بله»

 

ایشان هم گفت:«دنبال من بیائید»

 

باعجله گفتم:«آقا روی من حساب نکنید من دوره‌ای ندیدم‌، نمی‌دانم باید چه کار کنم‌،دفعه‌ی اولمه!»

 

در حالی که از من دور می‌شد گفت:«باشه! خواهش می‌کنم دنبال من بیائید»

 

به همراه ایشان به «کمیته‌ی تئاتر» رفتم که چند صندلی تاشو و یک کتابخانه‌ی خالی در آنجا بود در واقع این اتاق‌،اتاق تئاتری‌ها محسوب می‌شد.

 

پشت میز خود قرار گرفت و یک متن سه خطی را از روی نمایشنامه‌ی قطوری نوشت و گفت:«این متن را در منزل تمرین کنید و فردا برای تست بازیگری بیایید»

 

نام نمایشنامه «پنجه عدالت» بود درست اگر یادم بیاید مفهوم این متن سه خطی این بود:«ببین اگر من و تو این کار را انجام دهیم‌، پنجه‌ی عدالت ما را گرفتار می‌کند.»

 

متن را گرفتم و عقب عقب رفتم،‌ وقتی از پله‌ها پایین آمدم احساس کردم که می‌توانم تست دهم چرا که متن را در حین راه رفتن حفظ کرده بودم برگشتم و گفتم:«من حاضرم که تست بدهم»

 

ایشان که هنوز در همان اتاق کمیته‌ی تئاتری‌ها نشسته بودند در جوابم گفتند: «شما بروید و روی متن کار کنید، فردا از شما تست می‌گیرم»

 

خیلی اصرار کردم و گفتم:«حاضرم»، بالاخره قبول کرد و نوشته را روی میزشان گذاشتم و سه خط دیالوگ را طوری گفتم که با تعجب گفت:«شما که حرفه‌ای هستید؟!، قبلا کجا کار می‌کردید»

 

در پاسخ گفتم:«قبلا تحصیل می‌کردم بعد از مدتی هم تحصیل می‌کردم و هم کار.»

 

پرسید:«کجا کار می‌کردی؟»

گفتم:«پیراهن‌دوزی-کفاشی-کانال سازی کار می‌کردم»

 

از حرف من خیلی متعجب شد و اظهار داشت که منظورش این است که «قبلا کجا تئاتر کار می‌کردم! من هم گفتم«قبلا تئاتر کار نکردم واولین بارم است که متنی را اجرا کردم.»

 

سوال کردند که:«حتی در مدرسه هم تئاتر کار نکردی؟!»

گفتم:«خیر»

 

از کشوی میز خود نمایشنامه‌ی دیگری را درآوردند و به من دادند و گفتند:«تمام متن را تمرین کنید.»

 

در راه خانه که پیاده می‌رفتم هرجا که نوری می‌دیدم می‌ایستادم ‌، تا به منزل رسیدم تقریبا نصفی از نمایشنامه را از بر بودم،‌ بعد دانستم که برای نقش اول نمایشنامه انتخابم کرده‌اند،دو ماه بعد این نمایشنامه با موفقیت بر روی صحنه اجرا شد.

 

خسرو شکیبایی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

در دوران سربازی از تئاتر فاصله نگرفتم و در همان زمان هم‌، تئاتر کار کردم‌، بعد از پایان خدمتم به سراغ هنر دوبله رفتم چرا که دوست داشتم با کسانی که فیلم‌ها را دوبله می‌کنند از نزدیک آشنا شوم،‌ آقای جنگیز جلیلوند – آقای اسماعیلی-آقای طهماسب و دیگران بسیار پیش می‌آمد که به میدان ارگ سابق جنب اداره تئاتر ساعت‌ها منتظر می‌ایستادم تا شاید آقایان: اکبر مشکین –هوشنگ سارنگ و حیدر صارمی و دیگر هنرمندان رادیو را از نزدیک ببینم و جلوی پای این عزیزان بلند شوم و سلام کنم.

 

استادان دوبله بعد از اعتصاب در سال ۱۳۵۵ به بعد از ورود افراد جدید رضایتی نداشتند. چرا که دوبله‌ی سینمای ایران به نوعی از کیفیت دست یافته بود که شاید بتوان گفت در دنیا به برتری رسیده بود و می‌ترسیدند به این کیفیت به شکلی صدمه برسد، در حقیقت از نظر آنها کسانی که از هر جهت شناخته شده بودند باید کار دوبله را انجام می‌دادند از طرفی برای من دوبله‌ی فیلم‌ها جذابیت چندانی داشت. به هر طریق هنرمندان هنر دوبله به طور مستقیم وغیر مستقیم به من آموختند که ساعت‌ها در استودیو منتظر بمانم تا بتوانم فقط یک خط را دوبله کنم که بعدها به عنوان «مردی گو» دوبله مطرح شدم.

 

قبل از رفتم به استودیو شهاب با آقایی به نام «هوشنگ کاظمی» کار می‌کردم،‌ ایشان یک سری حوزه را برای تربیت تعدادی از شاگردان ایجاد کرده بود که به آن «سینک» می‌گویند و فراتر از آن به شکل حرفه‌ای تر آموزش‌هایشان را انتقال می‌دادند،‌آقای کاظمی در اکثر کارهایشان نقش‌های کلیدی نمایشنامه را برای کار دوبله به عهده من می‌سپردند.

 

بعد از انقلاب هم اولین کار سینمایی خود را با کارگردان مطرح قبل از دوره انقلاب «آقای مسعود کیمیایی» در فیلم «خط قرمز» آغاز کردم و بعد هم در سایر فیلم‌های سینمایی چون هامون –کیمیا-حکم و اتوبوس شب و ... توانستم فعالیت بازیگری را تجربه کنم. در بعضی از کارهایم بعد از مدتی متوجه می‌شدم که در هنگام صداگذاری از صدای دوبلورها استفاده کرده‌اند البته افتخاری برایم بود که بزرگان هنرمند دوبلور به جای من صحبت کردند اما همیشه دلم می‌خواست در اکثر کارهایی که ایفای نقش می‌کنم از صدای خودم استفاده شود.چون که احساس می‌کنم ۵۰ درصد نقش به بازی بازیگر و حرکات بازیگری او بستگی دارد و ۵۰ درصد قضیه هم که تاثیر بسزایی در نقش دارد صدا و احساس در بیان بازیگر است.

 

در تمام نقش‌هایم سعی کردم که با حس و با تکنیک بازیگری که به صورت اکتسابی آموختم و با باوری که از تجربه و تحلیل کارکتر مورد نظر در خودم ایجاد می‌کنم ایفای نقش را بعهده بگیرم. در حقیقت نقش‌ها ورود مهمان به ذهن هنرمند است که با باور و ایمان به درک از آن نقش‌، از مهمان پذیرایی می‌شود و این نقش‌ها میهمانانی هستند که بعد از مدتی ذهن را ترک می‌گویند و هنرمند فقط مدتی با آنها زندگی می‌کند و بعد پذیرای مهمان جدیدی می‌شود.»

 

 خسرو شکیبایی - بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون - ۷ فروردین ۱۳۲۳ متولد شد.

این بازیگر در حدود ۴۰ فیلم سینمایی حضور داشته است که از میان آن‌ها می‌توان به «خط قرمز»، «دادشاه»، «صاعقه»، «دزد و نویسنده»، «رابطه»، «ترن»، «شکار»، «عبور از غبار»، «ابلیس»، «جست‌وجو در جزیره»، «بانو»، «پرواز را به خاطر بسپار»، «سارا»، «یک بار برای همیشه»، «بلوف»، «پری»، «درد مشترک»، «لژیون»، «عاشقانه»، «خواهران غریب»، «سایه به سایه»، «سرزمین خورشید»، «روانی»، «زندگی»، «‌میکس»، «کاغذ بی‌خط»، «دختری به نام تندر»، «مزاحم»، «صبحانه‌ای برای دو نفر» ، «نسکافه داغ داغ» ،«دلشکسته» و «حیران» اشاره کرد.

 

شکیبایی ۲۸ تیرماه ۱۳۸۷ صحنه‌ی هنر و زندگی را ترک گفت واز دنیا رفت.

 

  • 14
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
علی نصیریان بیوگرافی علی نصیریان؛ پیشکسوت صنعت بازیگری ایران

تاریخ تولد: ۱۵ بهمن ۱۳۱۳

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر، نویسنده و کارگردان

آغاز فعالیت: ۱۳۲۹ تاکنون

تحصیلات: دانش آموخته مدرسه تئاتر در رشته هنرپیشگی

ادامه
پاوان افسر بیوگرافی پاوان افسر بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۷ تیر ۱۳۶۳ 

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر 

آغاز فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

تحصیلات: لیسانس رشته ی مدیریت بازرگانی

ادامه
امین پیل علی بیوگرافی امین پیل علی بازیکن تازه نفس فوتبال ایران

تاریخ تولد: ۱۷ دی ۱۳۸۱

محل تولد: گیلان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک

تیم: تیم ملی فوتبال ایران

شماره پیراهن: ۱۵

ادامه
ابوطالب بن عبدالمطلب زندگینامه ابوطالب بن عبدالمطلب پدر امام علی (ع)

تاریخ تولد: ۳۵ پیش از عام‌الفیل

محل تولد: مکه

دیگر نام ها: عبدالمطلب، عبدالمناف، عمران

دلیل شهرت: رئیس قبیله بنی هاشم، پدر امام علی (ع)، عمو و حامی حضرت محمد (ص)

درگذشت: سال دهم بعثت

آرامگاه: مکه در گورستان ابوطالب

ادامه
رودریگو هرناندز بیوگرافی «رودریگو هرناندز»؛ ستاره ای فراتر از یک فوتبالیست | هوش و تفکر رمز موفقیت رودری

تاریخ تولد: ۲۲ ژوئن ۱۹۹۶

محل تولد: مادرید، اسپانیا

حرفه: فوتبالیست 

پست: هافبک دفاعی

باشگاه: منچسترسیتی

قد: ۱ متر ۹۱ سانتی متر

ادامه
موسی التماری بیوگرافی موسی التماری بازیکن فوتبال اردنی

تاریخ تولد: ۱۰ ژوئن ۱۹۹۷

محل تولد: امان، اردن

حرفه: فوتبالیست

باشگاه کنونی: باشگاه فوتبال مون‌پلیه فرانسه

پست: مهاجم

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
اوسمار ویرا بیوگرافی اوسمار ویرا سرمربی تیم پرسپولیس

تاریخ تولد: ۳ ژوئیه ۱۹۷۵

محل تولد: ریو گرانده دو سول ، برزیل

حرفه: سرمربی تیم فوتبال

باشگاه کنونی: پرسپولیس

آغاز فعالیت: سال ۱۹۹۴

ادامه
اوستون ارونوف بیوگرافی اوستون ارونوف بازیکن فوتبال ازبکی در تیم های ایرانی

چکیده بیوگرافی اوستون ارونوف

نام کامل: اوستون رستم اوگلی اورونوف

تاریخ تولد: ۱۹ دسامبر ۲۰۰۰

محل تولد: نوایی، ازبکستان

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک تهاجمی

باشگاه کنونی: پرسپولیس

ادامه
اکرم عفیف بیوگرافی اکرم عفیف بازیکن برتر تیم ملی قطر

تاریخ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۹۶

محل تولد: دوحه، قطر

حرفه: فوتبالیست

پست: وینگر

باشگاه کنونی: السد قطر

قد: ۱ متر ۷۶ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های آنشرلی

دیالوگ های آنشرلی در این مقاله از سرپوش به بررسی جذابیت های دیالوگ های آنشرلی در سینما و تئاتر می‌پردازیم. آنشرلی، با تاریخچه‌ای غنی در حوزه فرهنگ و هنر، دارای دیالوگ‌هایی است که علاوه بر ارتقاء داستان، به عنوان نمونه‌هایی برجسته از زبان هنری در این صنایع شناخته می‌شوند. اثر آنشرلی  کتاب "آنشرلی" نوشته لوسی ماد مونتگمری، داستان دختری به نام آن شرلی است که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. آن شرلی دختری کنجکاو، مهربان و خلاق است که با دیالوگ های خود، شخصیتی دوست داشتنی و ماندگار در ذهن خوانندگان ایجاد کرده است. انیمیشن آنشرلی انیمیشن "آنشرلی" که در سال ۱۹۷۹ در ژاپن ساخته شده است، اقتباسی از رمان "آن در گرین گیبلز" نوشته لوسی ماد مونتگمری است. این انیمیشن، داستان دختری به نام آن شرلی را روایت می کند که در یتیم خانه بزرگ شده و به یک خانواده ثروتمند در شهر مونک هاوس نیو برونزویک در کانادا فروخته می شود. شخصیت های آنشرلی شخصیت های اصلی انیمیشن آنشرلی عبارتند از: آن شرلی: دختری کنجکاو، مهربان و خلاق که با موهای قرمز و شخصیت دوست داشتنی خود، یکی از محبوب ترین شخصیت های ادبیات کودکان است. مریلا کاترین کاتبرت: خواهر بزرگ تر ماتیو کاتبرت که با برادرش در مزرعه گرین گیبلز زندگی می کند. مریلا زنی سخت کوش و جدی است که در ابتدا از حضور آن شرلی در خانه خود خوشحال نیست. ماتیو کاتبرت: برادر کوچک تر مریلا که مردی مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیانا براری: دختر همسایه کاتبرت ها که با آن شرلی دوست می شود. دیانا دختری مهربان و ساده دل است که به سرعت با آن شرلی دوست می شود. دیالوگ های انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، از این قرار است که آن شرلی، دختری یتیم که در یتیم خانه بزرگ شده است، توسط خواهر و برادری به نام های مریلا و ماتیو کاتبرت به فرزندخواندگی پذیرفته می شود. مریلا و ماتیو، آن شرلی را برای کمک به انجام کارهای خانه و مزرعه می خواهند. آن شرلی، با موهای قرمز آتشین و شخصیت دوست داشتنی خود، به سرعت با مریلا و ماتیو و همچنین با همسایه آنها، دیانا براری، دوست می شود. آن شرلی، با ماجراجویی ها و شیطنت های خود، زندگی کاتبرت ها را زیر و رو می کند و به آنها یاد می دهد که چگونه از زندگی لذت ببرند. نکات مثبت آنشرلی انیمیشن آنشرلی، از جمله انیمیشن های ماندگار و خاطره انگیزی است که با داستان جذاب و شخصیت های دوست داشتنی خود، مخاطبان زیادی را به خود جذب کرده است. از جمله نکات مثبت این انیمیشن می توان به موارد زیر اشاره کرد: - داستان انیمیشن آنشرلی، همانند داستان رمان، داستانی جذاب و پرکشش است که مخاطبان را از ابتدا تا انتها درگیر خود می کند. - شخصیت های انیمیشن آنشرلی، از جمله آن شرلی، مریلا، ماتیو و دیانا، شخصیت هایی دوست داشتنی هستند که مخاطبان با آنها ارتباط برقرار می کنند. - انیمیشن آنشرلی، پیام های مثبتی مانند اهمیت خانواده، دوستی و امید را به مخاطبان خود منتقل می کند. دیالوگ های شخصیت آنشرلی دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بیانگر شخصیت او هستند. او دختری کنجکاو و ماجراجو است که همیشه به دنبال یادگیری چیزهای جدید است. این ویژگی در دیالوگ های او به وضوح دیده می شود. برای مثال، در یکی از دیالوگ ها، آنشرلی از معلم خود می پرسد: "حتی اگر دنیا بد باشد، همیشه چیزهای خوب هم وجود دارد." " تصور اینکه شما یک ملکه هستید واقعا عالی است. شما بدون هیچ گونه ناراحتی از آن لذت می برید و هر زمان که بخواهید می توانید از ملکه بودن دست بردارید، کاری که در زندگی واقعی نمی توانید انجام دهید." "این یک چیز خوب در مورد این جهان است ... همیشه بهارهای بیشتری وجود دارد." "وقتی فکر می‌کنم قرار است اتفاق خوبی بیفتد، به نظر می‌رسد که بر روی بال‌های انتظار پرواز می‌کنم. و سپس اولین چیزی که متوجه می شوم با یک ضربت به زمین می افتم. اما واقعاً ماریلا، قسمت پرواز تا زمانی که ادامه دارد با شکوه است... مثل اوج گرفتن در غروب خورشید است. من فکر می‌کنم که تقریباً تاوان ضربه را می‌پردازد." "خب، نمی توان یکدفعه عادت دختر بچه بودن را کنار گذاشت." "شاید... شاید... عشق به طور طبیعی از یک دوستی زیبا آشکار شد، مانند گل رز طلایی که از غلاف سبزش می لغزد."  "این یک ایده دوست داشتنی است، دایانا؛ زندگی کردن به گونه ای که نامت را زیبا کنی، حتی اگر در آغاز زیبا نبود... آن را در افکار مردم برای چیزی آنقدر دوست داشتنی و دلپذیر قرار می دهد که هرگز به تنهایی به آن فکر نمی کنند." "شاید، به هر حال، عاشقانه مانند یک شوالیه که سوار اسب می‌شود، با شکوه و هیاهوی وارد زندگی انسان نشده باشد. شاید مثل یک دوست قدیمی از راه‌های آرام به سمت آدم خزید..." "خب، همه ما اشتباه می کنیم، عزیزم، پس فقط آن را پشت سر بگذار. ما باید از اشتباهات خود پشیمان باشیم و از آنها درس بگیریم، اما هرگز آنها را با خود به آینده منتقل نکنیم." "من معتقدم که زیباترین و شیرین ترین روزها، روزهایی نیستند که در آن اتفاقات بسیار باشکوه یا شگفت انگیز یا هیجان انگیزی رخ دهد، بلکه فقط روزهایی هستند که لذت های کوچک ساده ای را به ارمغان می آورند و به آرامی یکدیگر را دنبال می کنند، مانند مرواریدهایی که از یک رشته می لغزند." "من از دوستی بسیار سپاسگزارم. زندگی را بسیار زیبا می کند." "این بدترین دوران بزرگ شدن است و من در حال درک آن هستم. چیزهایی که در دوران کودکی خیلی می‌خواستی، وقتی به آنها دست پیدا می‌کردی، به نظرت چندان شگفت‌انگیز به نظر نمی‌رسند." "آیا خوب نیست که فکر کنیم فردا روز جدیدی است که هنوز هیچ اشتباهی در آن وجود ندارد." دیالوگ های ماندگار آنشرلی "این خیلی خوب است که در مورد غم ها بخوانید و تصور کنید که قهرمانانه از طریق آنها زندگی می کنید، اما وقتی واقعاً آنها را دارید، خیلی خوب نیست" "خیلی آسان است که شرور باشی بدون اینکه بدانی." "اما واقعاً ماریلا، نمی‌توان در چنین دنیای جالبی برای مدت طولانی غمگین ماند، می‌تواند؟" "زندگی ارزش زیستن را دارد تا زمانی که خنده در آن باشد." "تجربه من این بوده است که شما تقریباً همیشه می توانید از چیزهایی لذت ببرید، اگر تصمیم خود را محکم بگیرید که این کار را انجام دهید." "دنیای قدیمی عزیز تو بسیار دوست داشتنی هستی و من خوشحالم که در تو زنده هستم." "چرا مردم باید برای دعا زانو بزنند؟ اگر واقعاً می خواستم دعا کنم به شما می گویم که چه کار می کردم. من به تنهایی یا در جنگل های عمیق و عمیق به یک میدان بزرگ بزرگ می رفتم و به آسمان - بالا - بالا - بالا - به آن آسمان آبی دوست داشتنی نگاه می کردم که انگار پایانی برای آن وجود ندارد. آبی بودن و سپس من فقط یک دعا را احساس می کنم." "این یکی از مزایای سیزده سالگی است که شما خیلی بیشتر از زمانی که فقط دوازده ساله بودید می دانید" "تا زمانی که نمردی هرگز از غافلگیر شدن در امان نیستی" "کیک‌ ها یک عادت وحشتناک دارند که وقتی می‌ خواهید خوب باشند بد می‌ شوند" "آنه تمام عاشقانه هایت را رها نکن اندکی از آن چیز خوبی است البته نه زیاد اما کمی از آن را حفظ کن" دیالوگ های زیبای آنشرلی سخن پایانی درباره دیالوگ های آنشرلی دیالوگ های آنشرلی، بخشی از جذابیت این شخصیت دوست داشتنی هستند. این دیالوگ ها، شخصیت، امید، خوش بینی و عشق به طبیعت آنشرلی را به خوبی بیان می کنند. گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش