سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۴:۰۲ - ۲۱ اسفند ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۲۰۶۴۱۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

گفت وگو با کامبیز دیرباز به بهانه اکران فیلم «سوءتفاهم»

«سوءتفاهم» مانند یک پازل است، آنرا با تفکر ببینید

کامبیز دیرباز و اکبر عبدی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

«سوءتفاهم» هفتمین فیلم احمدرضا معتمدی فیلمساز اندیشمند سینمای ایران که اغلب آثارش بر پایه مفاهیم فلسفی به درام شکل می بخشد، از اواخر بهمن ماه امسال روی پرده رفته و اکران آن همچنان ادامه دارد. کامبیز دیرباز یکی از بازیگران اصلی فیلم این بار ایفاگر نقشی شده که شاید پیشتر در کارنامه او نمونه آن دیده نشده بود.

 

بویژه اینکه فضای پر ابهام و نیازمند تفکر فیلم هم به گونه ای تماشاگر را بازی می دهد که در مقایسه با سایر آثار روی پرده برای قشر سینمارو به مثابه مواجهه با فضایی به نسبت سنگین و نوگرایانه است.

 

دیرباز درباره بیستمین فیلم سینمایی خود و همکاری اش با معتمدی با بانی فیلم صحبت کرده که متن گفت و گو را در ادامه می خوانید.

 

فیلمنامه «سوءتفاهم» در خصوص چه موضوعی است و چه شد که بازی در این کار را قبول کردی؟

 معمولاً فیلمنامه از مهمترین فاکتورها برای پذیرش یک نقش از سوی هنرپیشه مهم است. در قلب این فیلمنامه، نقشی است که کارگردان به بازیگر پیشنهاد می هد تا آن را بازی کند. در مقابل، بازیگر نیز کارنامه کاری کارگردان را مطالعه می کند که در خصوص این فیلم جناب دکتر احمد رضا درویش در سینمای ایران جزو شاخص ها به حساب می آید و همکاری با ایشان برای من افتخار بود.

 

بعد از اتمام فیلم «دوئل»، آقای درویش از من پرسید چه چیزی برای برای پذیرش نقش برایت مهم است که در جواب گفتم فیلمنامه. او گفت درست است، ولی زمانی که کارگردان شاخصی به بازیگر نقشی را پیشنهاد می دهد، آن کارگردان قبلا به جای بازیگر در مورد این نقش فکر کرده که این حرف کاملا درست است.

 

در این کار هم قبل از پذیرش پیشنهاد، مطمئن بودم که دکتر احمدرضا معتمدی پیشنهادی را بدون علت به بازیگری نمی دهد. ابتدا خودش فکر می کند و سپس پیشنهاد می دهد؛ کما اینکه در سال ۸۸ برای فیلم «آلزایمر» هم این افتخار را داشتم که مرا دعوت به کار کرد، ولی همزمان شد با فیلمبرداری فاز ۳ سریال «در چشم باد» که مجبور بودیم ایران را ترک کنیم و به این علت نتوانستم در این پروژه با او همکاری کنم.

 

این تمایل به همکاری ابتدا از جانب من و بعد جناب معتمدی حدودا ۸ سال طول کشید تا که این افتخار نصیبم شد تا در این کار بازی کنم. در این مقطعی که قصه های خوب و محکمی تقریبا وجود ندارد، این فیلمنامه خاص، غنیمت بود، چون به موضوعی پرداخته می شود که گریبان گیر نسل جدید شده؛ در دنیای تکنولوژی زده امروز که مرز بین تکنولوژی و مجاز گم شده، پرداختن به این موضوع لازم بود و معتمدی به شکل ظریف و دقیقی این فیلمنامه را به نگارش درآورد و فرصت مغتنمی بود و من هم با کمال میل این کار را پذیرفتم.

 

 معیار ها و فاکتورهایت، برای انتخاب هر فیلمی چیست؟

برای انتخاب نقش ها معمولاً حرف اول را سناریو می زند و آن کاراکتری که در آن سناریو به من پیشنهاد می شود، ولی باید دید کدام کارگردان سناریو را پیشنهاد می کند.

 

«سوءتفاهم» هم از آن دسته فیلم های خاص بود، چون وقتی سینمای کارگردان را دوست داری و آن را دنبال می کنی، حدس می زنی که قبل از تو به جای نقش فکر کرده و طرح پیشنهاد الکی نبوده. من اساساً طرفدار فیلمنامه قصه گو هستم و تعریفم از یک فیلمنامه خوب این است که شما اگر نتوانستید فیلم را ببینید، دیگری بتواند قصه آن را برای شما تعریف کند، ولی این فیلمنامه از آن دسته ای است که می خواهد بگوید در حال حاضر مرز بین مجاز و واقعیت را گم کرده ایم. بنابراین این فیلمنامه از آن قاعده ای که در ذهن من است مستثنا بود و شاید نتوان به عنوان قصه ای واحد آن را تعریف کرد.

 

البته در کل لایه بیرونی فیلم را می شود دو خطی تعریف کرد. به این صورت که یک گروه فیلمسازی هستند که به تنگنای مالی خورده اند و مجبور می شوند به خاطر مسائل مالی تن به یک آدم ربایی بدهند و آن آدم ربایی را بر اساس فیلمنامه ای که نوشته اند مو به مو جلو می برند. از جایی به بعد ماجرا آنقدر پیچیده می شود که گیج می شوند و این مرزبندی و سردرگمی در حال حاضر هم وجود دارد.

 

این را قبول داری که این نقش با نقشهای قبلی ات، هم به لحاظ گریم و هم به لحاظ کاراکتری که خلق کرد متفاوت است؟

همیشه هنرپیشه از نقش متفاوت استقبال می کند و برای بازیگر، متفاوت بودن یک ایده آل است. من هم اگر موفق شدم که این تفاوت را نسبت به نقش های دیگر ارائه دهم خوشحالم و خدا را شکر می کنم، ولی مد نظرم این بود کاراکتری را بازی کنم که در نوع حرف زدن و ادبیاتش آرامش داشته باشد که این آرامش کمتر در کارهای قبلی ام بوده و با کمک کارگردان این تفاوت را ایجاد کردیم که امیدوارم که موفق شده باشیم.

 

 یکی از ویژگی های فیلم «سوءتفاهم»، این بود که گاهی اوقات تعداد برداشت ها زیاد می شد. این برداشت ها چقدر روی کار شما تاثیر داشت؟

هر کارگردانی برای رسیدن به سطح مطلوب و ایده آل خود شیوه خاصی دارد. در این فیلم هم تمرین و هم برداشت بعضاً زیاد بود. مضاف بر اینکه شیوه پلان سکانس را هم داشتیم. البته خوشبختانه تمام همکاران جلو دوربین تجربه تئاتر داشتند و می دانستند چه طور انرژی خود را تقسیم کنند تا کار بیات نشود.

 

سخت ترین سکانس یا پلان برای شما کدام بود؟

شروع کار یعنی دو- سه روز اول به لحاظ پیدا کردن راکورد این کاراکتر، تن صدا، لحن حرف زدن و ریتم آن سخت بود، ولی بعد از آن که نقش را پیدا کردیم، سکانس پلانی بود که من باید در آشپزخانه سیگار می کشیدم و هانیه توسلی می آمد و با من شروع به حرف زدن می کرد. آنجا به خاطر تکرارهایی که داشتیم، من دو پاکت سیگار کشیدم. در آن صحنه و برداشت های آخر احساس کردم تپش قلب گرفته ام و حجم قلبم بزرگ شده، ولی خوشبختانه کار انجام شد.

 

 سکانسی که خیلی دوستش داری کدام است؟

کاراکترم را اصولا دوست داشتم، چون تنها کسی بود که از خودش عبور کرد و فداکاری و گذشت داشت. در کل کاراکترهایی که تبدیل به قهرمان می شوند را دوست دارم، ولی سکانس خاص برایم آن بود که بچه ها من را تحویل رئیس می دادند و با مریلا زارعی یک سری دیالوگ می گفتیم و می خواستم او را مجاب کنم که نمی توانم دختر را بکشم. آن سکانس نفسگیری بود و فضایش را خیلی دوست داشتم.

 

راجع به شخصیت های دیگر فیلم، زمانی که فیلمنامه را می خواندید و برداشتی که از آن ها داشتید و در نهایت بازی ای که همکارانمان داشتند، بگویید.

زمانی که فیلمنامه را خواندم، تقریبا کاراکتری که در ذهنم به طور ناخود آگاه از شخصیت دختر شکل گرفت خیلی به هانیه توسلی نزدیک بود. نوع بازی ای که خانم توسلی کرد به آن چیزی که در ذهنم بود بسیار نزدیک بود.

 

خانم زارعی انتخاب بسیار بجا و درستی بود و حضور و وسواسی که در لحظه لحظه بازی خود داشت، خیلی به کاراکتر رئیس کمک کرد.

 

تنها کسی که فکر نمی کردم تا این حد خوب باشد، پژمان جمشیدی بود، ولی او طوری نقش دستیار کارگردان را بازی کرد که من از اواسط فیلمبرداری آنچه پیشتر از او در ذهنم شکل گرفته بود پاک شد و پژمان دیگری جایگزین آن شد. الحق او خیلی هم برای نقشش انرژی گذاشت.

 

اکبر عبدی هم مانند همیشه یک برگ جدید نسبت به تصوری که از او داشتیم رو کرد و درخشید.

 

در طول فیلمبرداری با معتمدی به این نتیجه رسیدیم که بهترین گزینه برای نقش پلیس مهدی فخیم زاده با آن بازی منحصر به فردش است و دو گانگی ای که برای نقش پلیس بود را بسیار خوب بازی کرد.

 

خود کار تک لوکیشن بود. راجع به لوکیشن حس تان چه بود و چقدر به فضای فیلم کمک کرد و چه مقدار به تصویر ذهنی تان در زمان خواندن سناریو نزدیک بود؟

یکی از علامت های سوالی که برایم ایجاد شده بود، این بود که ۹۰ درصد فیلمنامه در یک لوکیشن ثابت اتفاق می افتد، ولی واقعا صادقانه بگویم زمانی که لوکیشن را دیدم، فراتر از حد تصورم بود و به نظرم یک کمک اساسی به فیلمنامه کرد. طراحی صحنه و چیدمان فوق العاده بود و گوشه گوشه صحنه یک چیز عجیبی داشت و این به زیبایی به تصویر کشیده شد.

 

راجع به تصویربرداری روی دست و اینکه بعضی از پلان سکانس ها تا ۵ دقیقه هم بود و تکرار زیادی داشت هم صحبت کنید. این ویژگی آیا تأثیری روی بازی شما داشت و آیا ایجاد استرس می کرد؟

وقتی شما می بینید این اتفاق به یک سری از آدم ها فشار فیزیکی می آورد، مخصوصا به پیمان شادمان فر به خاطر سنگینی دوربین، قطعا این استرس برای فرد ایجاد می شود که نکند من مسبب یک برداشت دیگر باشم و این همان سختی بازیگری است، ولی به خاطر گروه خوبی که داشتیم، این استرس جای خودش را به دقتی داد که باعث می شد تمرکزمان بالاتر برود و کار را به نحو احسن انجام دهیم. این روح کار تیمی به بهترین شکل ممکن در این فیلم جاری بود و این به خاطر رأس هرم یعنی معتمدی بود و آرامش منحصر به فرد خودش را در طول کار و به کل فیلم جاری کرد.

 

به نظرت سکانس اصلی و حرف اصلی فیلم در کدام سکانس است؟

نمی توانم هیچ سکانسی را جدا کنم، چون این فیلم مانند یک پازل است که تک تک این پازل ها را کنار هم قرار می دهیم تا قاب کلی پازل شکل بگیرد و نمی توانم بگویم مثلاً فلان سکانس حرف اصلی فیلم بود. فیلمی تکمیل تر و پخته تر از آن چه در ذهن داشتم، شکل گرفت. از زاویه خودم می توانم بگویم اگر روز اول عدد ۷۰ از ۱۰۰ را می دادم، روز آخر وقتی پلان آخر را بازی کردم به عدد ۹۹ رسیدم و آن یکی هم ضعف و ایراد خودم بود که به ۱۰۰ نرسید.

 

راجع به اسم فیلم یعنی سوء تفاهم هم توضیحی دهید.

به نظر من سوء تفاهم، برای این مساله ای که در فیلم مطرح شده مناسب ترین عنوان است که می توانست انتخاب شود. در پایان آرزو می کنم مردم با حوصله این فیلم را ببینند و شاید لازم باشد دو مرتبه فیلم را ببینند و ساده از فیلم رد نشوند، چون راجع به هر پلان فکر شده و با تفکر فیلم را ببینید.

 

  • 16
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرشید اسماعیلی بیوگرافی فرشید اسماعیلی فوتبالیست جوان ایرانی

تاریخ تولد: ۴ اسفند ۱۳۷۲

محل تولد: بندرلنگه، هرمزگان، ایران

حرفه: فوتبالیست

پست: هافبک هجومی

باشگاه کنونی: پیکان

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر 

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش