چهارشنبه ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۰۲:۱۶ - ۲۳ اسفند ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۲۰۶۸۹۵
چهره ها در سینما و تلویزیون

خاطره‌بازی با «مهدی باقربیگی» بازیگر سریال قصه‌های مجید

دستمزد «مجید» شد یک موتور براوو

مهدی باقربیگی,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,اخبار بازیگران

روبه‌روی آیینه ایستاده و با لهجه غلیظ اصفهانی به تصویر خودش در آیینه می‌گوید: «آقا مجید! شوما ترقی می‌کنیدا» مجید در این طرف آیینه می‌پرسد: «چیطوری؟» و دوباره مجید در آیینه می‌گوید: «شوما به چیطوریش کار نداشته باش، اونش با من.» این قسمتی از سریال قصه‌های مجید است که ٢٨‌سال از نخستین‌باری که از تلویزیون پخش شد، می‌گذرد. مجید قصه‌ها حالا چهل‌و‌یک‌ساله شده، ازدواج کرده و یک پسر هشت‌ساله و یک دختر دوساله دارد. نام اصلی‌اش «مهدی باقربیگی» است، اما هنوز هم مردم کوچه و خیابان او را به نام مجید می‌شناسند و صدا می‌زنند. او که در اوج نوجوانی به شهرت رسید و طعم آن را حس کرد، خاطرات جالبی از تست بازیگری و انتخابش برای نقش مجید دارد؛ نقشی که او را ماندگار کرد اما هرگز به او فرصتی داده نشد تا استعدادش را فراتر از اینها نشان دهد. او در این گفت‌و‌گو به سوال‌هایم پاسخ‌هایی می‌دهد که خودش در قصه‌هایش از آیینه پرسیده بود.

 

قصه‌های مجید هنوز هم در ذهن مردم است، مخصوصا که هر‌ سال در بین برنامه‌های نوروزی صداوسیما  قسمت‌هایی از این سریال قدیمی از تلویزیون پخش می‌شود. چندساله بودی که این نقش را بازی کردی؟

دقیقا دوم راهنمایی بودم. دوازده، سیزده‌ساله بودم.

 

ظاهرا آقای پوراحمد به مدارس اصفهان می‌رفتند و از بچه‌ها تست می‌گرفتند. درست است؟

بله، به همه مدارس راهنمایی اصفهان رفته و از هر مدرسه چند نفر را انتخاب کرده بودند و تست مقدماتی می‌گرفتند و بعد در بین آنها تست نهایی ویدیویی گرفته می‌شد. مدرسه ما پشت خانه مادرشان (بی‌بی قصه‌های مجید) قرار داشت و آخرین مدرسه‌ای هم که به آن سر زدند، مدرسه ما بود. یک‌سری از بچه‌ها انتخاب شدند و قرار شد فردای آن روز ساعت ٤ بعدازظهر برای تست ویدیویی به خانه‌شان برویم، اما فردا وقتی به مدرسه رفتم بچه‌ها گفتند چرا دیروز نیامدی؛ ما رفتیم و تست دادیم. متوجه شدم که من اشتباه کرده بودم و باید دیروز برای تست می‌رفتم. خلاصه تصمیم گرفتم باز هم شانسم را امتحان کنم و همان روز ساعت ٤ بعدازظهر به آدرسی که داده بودند رفتم و آقای پوراحمد هم تست گرفتند و قبول شدم.

 

برای بازی در نقش مجید چه تستی دادی؟

در مدرسه یک تئاتر کار کرده بودم و قسمت‌هایی از همان نقشم را برایشان بازی کردم. بعد آقای پوراحمد گفتند فکر کن غذایی را برای نخستین‌بار است که می‌خوری، این را چطوری نشان می‌دهی؟ مزه‌مزه‌اش می‌کنی؟ من هم بازی کردم؛ چیزی در دهانم گذاشتم و بعد چشم‌هایم را بستم و خیلی آهسته شروع به جویدن کردم. در قسمت میگو یا ملخ دریایی سریال قصه‌های مجید هم صحنه‌ای وجود دارد که مجید برای نخستین‌بار میگو می‌خورد؛ چشم‌هایش را می‌بندد و آرام آرام می‌جود تا ببیند چه مزه‌ای دارد.

 

وقتی برای بازی در قصه‌های مجید انتخاب شدی، دانش‌آموز بودی. خانواده‌ات مخالفتی با بازیگری‌ات نداشتند؟

راستش چرا، چون می‌ترسیدند به درسم لطمه بخورد؛ اولش مخالفت کردند ولی بعد به اصرار من -که قول دادم درسم را هم بخوانم- راضی شدند. آقای پوراحمد هم انصافا خیلی به درسم کمک کردند. یادم است که وسط فیلمبرداری سریال، پدرشان فوت کرد؛ روز هفتم پدرشان بود که چند دقیقه به مسجد رفتند و بعد آمدند در مینی‌بوسی که گروه فیلمبرداری را به این طرف و آن طرف می‌برد؛ من هم در آن نشسته بودم که کنارم آمدند و از من سوال‌های درسی پرسیدند تا ببینند درسم را خوانده‌ام یا نه.

 

قاعدتا به مدرسه که نمی‌توانستی بروی، بنابراین در خانه درس می‌خواندی و فقط امتحان‌ها را می‌دادی.

بله، ما روزها تا زمانی که نور بود سر فیلمبرداری بودیم، بعدش هم که به خانه می‌رفتم با چند تا از بچه‌هایی که آنها هم در سریال بازی می‌کردند، معلم گرفته بودیم و می‌آمد در خانه و به ما درس می‌داد. ولی راستش درس خواندن خیلی سخت بود، چون از صبح سر فیلمبرداری خیلی خسته می‌شدم و عصرها سخت بود که سر کلاس درس گوش دهم.

 

پس با ارفاق نمره گرفتی.

درسم بد نبود، ولی خب بالاخره معلم‌ها ارفاق هم می‌کردند. (می‌خندد)

 

برای این سریال چقدر دستمزد گرفتی؟

جالب است که بگویم وقتی قراردادم را با آقای پوراحمد امضا کردم، آن را به خانه آوردم و داشتم می‌خواندم که دیدم نوشته است دستمزد ٩‌هزار تومان. با خوشحالی به پدر و مادرم گفتم هم فیلم بازی می‌کنم و هم پول می‌گیرم. تازه من فکر می‌کردم این مبلغ برای کل قراردادم است، اما بعد فهمیدم ماهیانه ٩‌هزار تومان است.

 

آن زمان این دستمزد رقم خوبی بود. نه؟

بله، یادم است صدابردارمان که یکی از بهترین‌ها بودند یا آقای عظیم جوانروح، فیلمبردار سریال دستمزدشان ١٣، ١٤ هزارتومان بود و خب، برای من که نخستین کارم بود و هنوز نوجوان بودم، ٩هزارتومان خیلی خوب بود.

 

با دستمزدی که از کارت گرفتی چه‌کار کردی؟ یادت می‌آید نخستین چیزی که با آن خریدی چه بود؟

دستمزدهایم را پس‌انداز کرده بودم. وقتی سریال پخش شد یک مقدار رفت‌وآمدم در خیابان سخت شده بود و وقتی منتظر تاکسی و اتوبوس بودم، مردم می‌آمدند سمت من و خیلی شلوغ می‌شد، برای همین تصمیم گرفتم با پول‌هایم یک موتور بخرم. بالاخره با ‌هزار قولی که به پدر و مادرم دادم که تند نروم و اگر تصادف کنم دیگر سوار نمی‌شوم، یک موتور براوو رینگ اسپرت به قیمت ٦٠‌هزار تومان خریدم.

 

بعد از سریال قصه‌های مجید دو تا اسم پیدا کردی و درواقع مردم بیشتر از این‌که مهدی باقربیگی را بشناسند مجید صدایت می‌زنند. البته در این ٢٨ سالی که از آن دوران می‌گذرد، چند فیلم و سریال بازی کردی اما دیگر هیچ‌‌وقت آنقدرها دیده نشدی چه اتفاقی افتاد که مجید در اوج شهرت، قصه‌هایش در دنیای بازیگری تکرار نشد؟

من فکر می‌کنم قصه‌های مجید می‌توانست مثل هری پاتر ادامه‌دار باشد. بازیگر هری پاتر تا پنج نسل بعدش هم تأمین است ولی در ایران حمایتی وجود ندارد. قصه‌های مجید آن‌قدر برای مردم جذابیت داشت که الان هم که ٢٨‌ سال از آن روزها می‌گذرد هنوز هم از تلویزیون پخش می‌شود، روی لب‌های مردم لبخند می‌نشاند. به ‌هر حال می‌خواهم بگویم در کشورهای دیگر وقتی کار یک نفر دیده می‌شود برای سال‌های بعدش هم برنامه‌ریزی می‌کنند؛ تا از یک چهره هم درآمدزایی کنند و هم فرهنگ‌سازی. ولی در کشور ما عده‌ای تلاش می‌کنند تا یک‌سری از چهره‌هایی که مردم دوستشان دارند را نیست و نابود کنند.

 

یعنی اگر روی مجید هم به اندازه هری پاتر سرمایه‌گذاری می‌شد، قصه کشش این را داشت که سال‌ها در قالب سریال پخش شود؟

مسلما بله؛ هنوز مردم بعضی از دیالوگ‌ها را حفظ هستند. چند وقت پیش که در سریال در مسیر باد آقای حسن فتحی بازی کرده بودم به یکی از برنامه‌های تلویزیونی دعوت شدم. پیامک‌هایی که از طرف مردم به این برنامه ارسال می‌شد، جالب بود؛ چون اکثریت پیام‌ها معنی‌اش این بود که چقدر خوب مجید دوباره فیلم بازی کرده است. منظورم این است که همین توجه و علاقه مردم نشان می‌دهد که این سریال کشش داشت. تلویزیون یک جعبه جادویی است و هیچ چیزی اثرگذار‌تر از برنامه‌های تلویزیونی نیست.

 

گفتی که گاهی اوقات وقتی در یک کاری دیده می‌شوی عده‌ای سنگ‌اندازی می‌کنند تا به نوعی حذف‌ات کنند؛ چه تجربه‌ای از این اتفاق داری؟

وقتی من در نوجوانی رفتم جلوی دوربین نگاتیو آقای پوراحمد بازی کردم. نگاتیو با دیجیتال خیلی فرق می‌کند آن زمان اگر یک جایی اشتباه بازی می‌کردی باید یک حلقه فیلم را دور می‌ریختند و یک برداشت دیگر ضبط می‌شد اما الان با دوربین دیجیتال یک مموری است که می‌شود پاکش کرد و صد برداشت هم گرفت. وقتی من در چنین شرایطی توانستم یک نمره قابل قبولی بگیرم، چرا بعد از آن نتوانستم کاری ارایه دهم؟ به نظرم دلیلش این بود که چون آقای پوراحمد استعداد من را کشف کرد کارگردان‌های دیگر کسر شأن می‌دانستند که به من پیشنهاد بازی بدهند. شاید می‌ترسیدند که بقیه بگویند خودش نمی‌توانست بازیگر پیدا کند و سراغ بازیگر یک کارگردان دیگر رفته است.

 

در این بخش می‌خواهم به سراغ بی‌بی قصه‌های مجید برویم که نقشش را مرحوم پروین‌دخت یزدانیان مادر آقای پوراحمد بازی کردند. در سریال رابطه بی‌بی و تو آن‌قدر خوب بود که نقش‌هایتان باورپذیرتر می‌شد. اوایل که کار را شروع کردی خودت به بی‌بی نزدیک شدی یا او پیشقدم شد؟ این رابطه چطور شکل گرفت؟

من همان روز اولی که با ایشان سر لوکیشن فیلم برخورد کردم، حس کردم مثل مادربزرگ خودم هستند؛ یک زنی که سرد و گرم روزگار را چشیده و مهربان است و در عین حال جدیتی هم در رفتارش داشت. همین که پابه‌پای من می‌آمد و هر روز کار می‌کرد، باعث شد تا انرژی خوبی بگیرم.

 

بعد از پایان فیلمبرداری و سریال با بی‌بی رفت‌و‌آمد می‌کردی؟

بله؛ من همین الان هم با خانواده آقای پوراحمد رفت‌وآمد دارم و آنها را مثل خانواده خودم می‌دانم. آنها هم من را عضوی از خانوادهشان می‌دانند.

 

ظاهرا خانم پروین‌دخت یزدانیان سال‌های آخر عمرشان به خاطر کسالتی که داشتند، آلزایمر گرفتند و کسی را نمی‌شناختند. آن موقع که به دیدنشان می‌رفتی چیزی از مجید در ذهنشان مانده بود؟

 بی‌بی خدا بیامرز یک بیماری گرفتند که یواش یواش آلزایمرشان شروع شد. ایشان ٦، ٧‌ سال بستری بودند و چند ‌سال آخر زندگی نباتی داشتند. اوایل که به دیدنشان می‌رفتم، من را می‌شناختند آن موقع تازه ازدواج کرده بودم و پیگیر این بودند که بچه‌دار شدیم یا نه؛ اما مدتی بعد که به دیدارشان رفتم به حالت اغما رفته بودند و  چشم‌هایشان بسته بود ولی توران‌خانم، دخترشان، گفتند که وقتی به او گفته‌ای بی‌بی مجید به دیدنت آمده با چشم‌هایش یک واکنشی نشان داده است.

 

وقتی خبر فوتشان را شنیدید، نخسین چیزی که از بی‌بی به ذهنتان رسید، چه بود؟

پنجم عید بود که می‌خواستم به دیدنشان بروم، لباس‌هایم را هم پوشیده بودم که دیدم تلویزیون خبر فوتشان را زیرنویس کرد. راستش برایم خیلی دردناک بود و احساس کردم مادربزرگ خودم را از دست دادم.

 

یک جایی نقل کرده بودید که در مراسم بی‌بی مردم  به شما بیشتر تسلیت می‌گفتند.

بله؛ من جلوی در مسجد ایستاده بودم و خب مردم که چهره آقای پوراحمد یا خانواده بی‌بی را نمی‌شناختند، برای همین بیشتر می‌آمدند جلو و به من تسلیت می‌گفتند.

 

الان مشغول به چه کاری هستی؟

در شهرداری مشغول به کار هستم.

 

سال ٩٢ هم وارد شورای شهر شدی؛ چه شد که از عالم هنر به دنیای سیاست رسیدی؟

چون اصفهان مهد هنر و فرهنگ است و اگر بشود نام من را هنرمند گذاشت به نظرم خوب است که یک نفر با دغدغه هنر و فرهنگ وارد سیاست شود. برای همین کاندیدا شدم و به ‌عنوان نفر دوم وارد شورای شهر شدم.

 

برای انتخابات شورای شهر در تبلیغاتت از مجید هم استفاده کردی؟

بله؛ بالاخره مردم من را می‌شناختند و  می‌آمدند جلوی ستادهای انتخاباتی  و با بنرهایم عکس می‌انداختند.

 

چرا در دوره دوم در انتخابات شورای شهر شرکت نکردی؟

شرکت کردم اما به صورت مستقل؛ اولش  با یک‌سری غرض‌ورزی  مشکلاتی برایم پیش آوردند؛ با این اوضاع و احوال نفر اول کسانی شدم که مستقل شرکت کرده بودند اما به ‌هر حال نشد که وارد شورا

شوم.

چرا؟

به خاطر سنگ‌اندازی‌هایی که می‌شد؛ عده‌ای نمی‌خواستند من در شورای شهر حضور داشته باشم.

 

آخرین سوالم درباره مجید قصه‌ها و مجید دنیای واقعی است. مجید قصه‌ها پسر شر و شور رویاپرداز و بلندپروازی بود، می‌خواهم بدانم مجید در دنیای واقعی چقدر به چیزهایی که در نوجوانی و جوانی خواسته، رسیده است؟

در این ٢٨ سالی که  از این سریال می‌گذرد باید بگویم مردم نهایت لطف را به من داشتند از آن طرف یک عده از مسئولان اما در پایین سطح خودشان نسبت به من بی‌تفاوت بودند. از ته دلم می‌گویم که تا الان که چهل‌ویک ساله شده‌ام هر چیزی که از خدا خواسته‌ام را به بهترین شکلش به من داده است. به چیزهایی که دارم قانع هستم و به هر قیمتی به دنبال رفاه و پول نمی‌روم و می‌گذارم زندگی‌ام سیر طبیعی‌اش را طی کند؛ اما قطعا اگر مجید قصه‌ها در دنیای واقعی حمایت می‌شد، می‌توانست تجربیاتش را با بچه‌هایی که عاشق بازیگری بودند، تقسیم کند؛ ولی عجیب است گاهی متوجه می‌شوم که بعضی‌ها هنوز هم مرا که الان ٤١ سالم شده، بچه می‌دانند و قبول ندارند که بتوانم کارهای بزرگتری انجام دهم. بعضی پیرمردها هستند که صندلی‌های مملکت را سفت گرفته‌اند و فرصت ما جوان‌ها را می‌سوزانند.

 

 

shahrvand-newspaper.ir
  • 12
  • 5
۵۰%
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
زهرا گونش بیوگرافی زهرا گونش؛ والیبالیست میلیونر ترکی

چکیده بیوگرافی زهرا گونش

نام کامل: زهرا گونش

تاریخ تولد: ۷ جولای ۱۹۹۹

محل تولد: استانبول، ترکیه

حرفه: والیبالیست

پست: پاسور و دفاع میانی

قد: ۱ متر و ۹۷ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش