دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۱:۳۵ - ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۳۰۴۵۴۸
هنرهای تجسمی

چرا ونگوک گوشش را برید؟

اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی,ونسان ون گوگ
ونسان ون گوگ زندگی کوتاه اما پرماجرایی داشت. یکی از حوادث معروف زندگی نقاش بزرگ امپرسیونیست کنده شدن گوش چپ اوست. در این نوشتار تمامی ادله و داستانهایی را که تا کنون در مورد بریده شدن گوش ونکوگ در تاریخ هنر ذکر شده توضیح خواهیم داد.

ونگوگ زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرد و شاید همین عدم تعادل یک زندگی عادی،از او هنرمندی خارق العاده ساخت. در میان صفحات زندگی ونگوگ ، یکی از عجیب ترین و شاید دلخراش ترین موارد، بریدن گوش ونگوک است. ماجرایی که تا امروز از آن ۱۲۵ سال گذشته، ولی هنوز به درستی روشن نشده که آن گوش چرا و چگونه بریده شد.

 

آندره لوت درباره این هنرمند نابغه می گوید:

"او که ابتدا فاقد هرگونه شناخت و آگاهی بود، با چشم پوشی از قوانین مرسوم و حتی با نادیده گرفتن عقل، کاملاً از نظرها پنهان شد تا با جنون درونی خویش در کلیت جهان پر تلاطم اطراف خود مستحیل شود."

 

سراسر زندگی ون گوگ با جوششهای مذهبی و انسان دوستانه اش، با قریحه مقاومت ناپذیرش برای نقاشی، ادامه فتوحات معنوی دشواری است که برای او به قیمت رنج و درد و در نهایت زندگیش تمام می شود.

 

در سال ۱۸۵۱ تئودور ونگوگ (یک واعظ کلیسا ) و آنا کورنلیا کاربنتوس (دختر یک کتابفروش ) با هم ازدواج کردند . این زوج دارای شش فرزند شدند که وینسنت ویلیام ونگوگ دومین فرزند خانواده بود و در ۳۰ ام مارس سال ۱۸۵۳ متولد شد. 

 

ون گوگ بی‌گمان یکی از محبوب‌ترین هنرمندان تاریخ است؛ او با زندگی ناکام و پریشان، استعداد و خلاقیت کم‌نظیر و انبوه آثار شگرف و نبوغ‌آمیزش به یکی از "قدیسان شهید" بارگاه هنر بدل شده است. به همین خاطر است که تاریخ هنر به سرنوشت او علاقه‌ای ویژه نشان می‌دهد و هنرپژوهان درباره ماجرای کنده شدن گوش چپ او مدام بحث‌های تازه پیش می‌کشند.

 

اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی,ونسان ون گوگ

درباره اصل ماجرا تردیدی وجود ندارد و خود نقاش هم در یک "خودنگاره" تصویر آن را کشیده است. ون گوگ تا روز ۲۳ دسامبر دو گوش درسته داشت، اما روز بعد که او را در بستر غرق خون یافتند، جای گوش چپ او خالی بود و به یاد نمی‌آورد چه بلایی به سرش آمده است. درباره چگونگی ماجرا حرف و حدیث زیاد است و دو روایت بر سر زبانهاست:

 

اول: ون گوگ، که در اوایل سال ۱۸۸۸ به توصیه برادر کوچک و مهربانش تئو به شهر آرل در جنوب فرانسه کوچ کرده بود، چند ماه بعد به ناراحتی روحی و افسردگی شدید دچار شد؛ او در کابوس‌های وحشتناک و هذیان‌آلود دست و پا می‌زد و به عوالم جنون نزدیک می‌شد. هنرمند رنجور و حساس که از مدتی پیش در گوش چپ خود صداهایی تحمل‌ناپذیر می‌شنید، تصمیم گرفت با اقدامی قطعی خود را از شر گوش راحت کند.

 

روایت دیگر این است که ون گوگ به زنی به نام راشل دل بسته بود و چون مال و منالی نداشت به او بدهد، به دلبر خود قول داده بود که به او یک "هدیه گرانبها" تقدیم کند، و این البته گوش خودش بود. برای این روایت گواه واقعی وجود دارد، زیرا راشل واقعا گوش بریده را دریافت کرد و غش کرد.

 

صبح روز بعد مأموران پلیس ون گوگ را نیمه‌جان در خانه‌اش پیدا کردند و از آنجا که خون زیادی از او رفته بود، او را به بیمارستان رساندند. روزنامه محلی در "صفحه حوادث" از بلایی که "یک بیمار روانی" بر سر خود آورده بود، گزارش داد.

 

الگوی نابغه دیوانه

پریشان‌حالی ون گوگ سرانجام او را به تیمارستانی در آرل کشاند. در پرونده پزشکی او آمده بود که "بیمار در یکی از حمله‌های جنون‌آمیز که گهگاه به او دست می‌دهد، گوش چپ خود را بریده است". در پرونده همچنین ذکر شده بود که "بیمار" چندوچون ماجرا را به خاطر ندارد.

 

ناراحتی روانی و بحران روحی او ادواری بود، که از چند روز تا چند هفته طول می‌کشید. در این دوره‌‌ها اغلب خاموش و بی‌آزار بود، اما گاهی هم در او حالت‌های عصبی و پرخاشجویانه دیده می‌شد. او گهگاه به صرعی خفیف دچار می‌شد و پزشکان در او گرایش به خودکشی تشخیص داده بودند. نکته مهم این است که او خود به ناخوشی خود واقف بود و هرازگاهی به روان‌پزشکان مراجعه می‌کرد.

 

برپایه نظریات تازه‌تر، در ماجرای جنون ون گوگ، که ظاهرا داستان بریدن گوش، اوج آن است، به شدت اغراق شده تا از آن خمیرمایه‌ای فراهم شود برای برساختن الگوی "نابغه هنرمند" که می‌توند کالای جذابی برای "بازار" باشد.

ون گوگ بی‌گمان یکی از محبوب‌ترین هنرمندان تاریخ است: او با زندگی ناکام و پریشان، استعداد و خلاقیت کم‌نظیر و انبوه آثار شگرف و نبوغ‌آمیزش به یکی از "قدیسان شهید" بارگاه هنر بدل شده است. به همین خاطر است که تاریخ هنر به سرنوشت او علاقه‌ای ویژه نشان می‌دهد و هنرپژوهان درباره ماجرای کنده شدن گوش چپ او مدام بحث‌های تازه پیش می‌کشند.

 

هنرمند جنایتکار

چند سال پیش در مورد گوش ون گوگ نظریه تازه‌ای مطرح شد و به زودی در میان هنرپژوهان جا باز کرد. ریتا ویلدگانز و هانس کاوفمان، دو کارشناس تاریخ هنر، در سال ۲۰۰۸ کتابی منتشر کردند به نام "گوش ون گوگ: پل گوگن و پیمان سکوت". آنها در حدود ۴۰۰ صفحه نتیجه ده سال پژوهش خود را بازگو کردند: بریده شدن گوش ون گوگ در واقع جنایتی بوده که به دست پل گوگن انجام گرفته است.

 

در کتاب یادشده ماجرای بریده شدن گوش با جزئیات و گواهی‌های فراوان گزارش شده است: پل گوگن دو ماه پیش از ماجرا یعنی در ۲۳ اکتبر ۱۸۸۸ به آرل رفته و نزد دوستش ون گوگ، در "خانه زرد" زندگی می‌کرد. این سفر به تشویق تئو، برادر ون گوگ، صورت گرفت که قصد داشت برادر خود را از تنهایی و ملال زندگی بیرون آورد. او خرج سفر گوگن را پرداخت و او را رونه آرل کرد.

 

اما دوستی دو هنرمند چند روز بیشتر نپایید و میانه آنها به زودی به هم خورد. آنها هر روز با هم دعوا داشتند. یک بار که در خیابان به جان هم افتاده بودند، گوگن که اندامی قوی داشت، چاقویی از جیب بیرون کشید، تکه‌ای از گوش چپ ون گوگ را برید و کف دست او گذاشت.

 

پس از ماجرا ون گوگ به خانه راشل شتافت و گوش را به این زن هدیه داد. سپس به خانه رفت و در بستر افتاد.

نکته مهم و لودهنده آن است که آن شب گوگن برای اولین بار به خانه نرفت و شب در هتل خوابید. او فردای آن روز به "خانه زرد" رفت، با پیکر دوست نیمه‌جان خود روبرو شد و به پلیس بازجویی پس داد. در بازجویی گفت که او در جریان نبوده اما عقیده دارد که ون گوگ خود گوش خود را بریده است و ون گوگ نیز این را تائید کرد.

 

اخبار هنرهای تجسمی,خبرهای هنرهای تجسمی,هنرهای تجسمی,ونسان ون گوگ

به نظر نویسندگان کتاب پیرامون این "تبانی سکوت" دروغی شکل گرفت که تا دهها سال باعث گمراهی تاریخ هنر شد. شب ماجرا ون گوگ به گوگن قول داده بود: "من به پلیس می‌گویم که خودم گوشم را بریدم، اگر از تو هم پرسیدند، همین را به آنها بگو". از یاد نباید برد که آنها هر دو به نسلی تعلق داشتند که از همکاری با پلیس ننگ داشت.

 

چرا ونگوک گوشش را برید؟

در کتاب یادشده ون گوگ و گوگن در دو قطب خیر و شر قرار گرفته‌اند: ون گوگ آرام، خجالتی و نحیف بود، درست برخلاف گوگن: شرور، پرخاشجو و قوی‌هیکل. ون گوگ از روی ترس و شاید هم "غیرت دوستانه" هرگز حقیقت ماجرا را بازگو نکرد.

 

اما کار بدتر گوگن این بود که "دست پیش" گرفت: همان روز به سوی پاریس حرکت کرد، نخست به تئو ون گوگ گزارش داد که برادرش در حالت دیوانگی گوش خود را بریده است، و سپس چو انداخت که جنون ون گوگ به مرحله خطرناکی رسیده و او ناگزیر به فرار شده است.

 

ون گوگ، خسته و دل‌آزرده از تجارب تلخ اقامت در آرل، چند ماه بعد به آسایشگاهی در سن رمی پناه برد و در نامه‌ای به برادرش نوشت: "نمی‌خواهم با احدی تماس داشته باشم، به خاطر آرامش خودم و دیگران". در یک سالی که در آسایشگاه بود، با خلق دهها تابلو به سبک ویژه خود رسید، که هیجان شدید و گرمای درونی آن در تاریخ هنر یکه است.

 

وی در نامه ای دیگر به برادرش تئو می نویسد:

"نمیتوانم بگویم چه چیز مرا محبوس میکند. زندانی میسازد و به نظر میرسد که مرا دفن میکند ، ولی مثل این است که میله هایی هستند، نرده هایی یا دیوارهایی."

 

او در دو ماه آخر زندگی با شوقی بیکران و شتابی سرسام‌آور به نقاشی پرداخت. ظرف تنها ۷۰ روز، ۸۰ تابلوی نقاشی و دهها طرح کشید که بیان نافذ و قدرت تأثیر آنها خارق‌العاده است.

 

درست ۱۹ ماه پس از ماجرای قطع شدن گوش، ون گوگ، در ۲۷ ژوئیه ۱۸۹۰ با شلیک تیری به بالاتنه خود، تاریخ هنر را با پرسشی دشوارتر روبرو کرد: این خودکشی بود یا تصادف؟ او بر اثر زخم گلوله دو روز بعد در ۲۹ ژوئیه در ۳۷ سالگی درگذشت و در اوور به خاک سپرده شد. چند ماه بعد برادرش تئو نیز در کنار او آرام گرفت.

 

 

  • 10
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
فرامرز اصلانی بیوگرافی فرامرز اصلانی از تحصیلات تا شروع کار هنری

تاریخ تولد: ۲۲ تیر ۱۳۳۳

تاریخ وفات : ۱ فروردین ۱۴۰۳ (۷۸ سال)

محل تولد: تهران 

حرفه: خواننده، آهنگساز، ترانه‌سرا، نوازندهٔ گیتار 

ژانر: موسیقی پاپ ایرانی

سازها: گیتار

ادامه
عقیل بن ابی طالب زندگینامه عقیل بن ابی طالب؛ از صحابه پیامبر و امام علی (ع)

تاریخ تولد: ده سال بعد از عام الفیل

محل تولد: مکه

محل زندگی: مکه، مدینه

دلیل شهرت: صحابه و پسرعموی محمد

درکذشت: دوران حکومت معاویه، مدینه

مدفن: بقیع

ادامه
علیرضا مهمدی بیوگرافی علیرضا مهمدی؛ پدیده کشتی فرنگی ایران

تاریخ تولد: سال ۱۳۸۱ 

محل تولد: ایذه، خوزستان، ایران

حرفه: کشتی گیر فرندگی کار

وزن: ۸۲ کیلوگرم

شروع فعالیت: ۱۳۹۲ تاکنون

ادامه
حسن معجونی بیوگرافی حسن معجونی بازیگر کمدی سینمای و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حسن معجونی

نام کامل: محمد حسن معجونی

تاریخ تولد: ۲۸ دی ۱۳۴۷

محل تولد: زنجان، ایران

حرفه: بازیگر، کارگردان، طراح، مدرس دانشگاه

تحصیلات: رشتهٔ ادبیات نمایشی از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر

آغاز فعالیت: ۱۳۷۵ تاکنون

ادامه
ابراهیم بن جعفر ابی طالب زندگینامه ابراهیم بن جعفر ابی طالب

نام پدر: جعفر بن ابی طالب

سن تقریبی: بیشتر از ۵۰ سال

نسبت های مشهور: برادر محمد بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر ابی طالبزندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

زندگینامه ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب

ابراهیم بن جعفر بن ابی طالب فرزند جعفر بن ابی طالب بوده است، برخی از افراد ایشان را همراه با محمد از نوه های جعفر می دانند که عمال بن زیاد وی را به شهادت رساند. برخی از منابع می گویند که ابراهیم و محمد هر دو از لشکر ابن زیاد فرار کرده بودند که بانویی در کوفه آنها را پناه می دهد، اما درنهایت سرشان توسط همسر این بانو که از یاران ابن زیاد بود از جدا شد و به شهادت رسیدند. 

ادامه
مریم طوسی بیوگرافی مریم طوسی؛ سریع ترین دختر ایران

تاریخ تولد: ۱۴ آذر ۱۳۶۷

محل تولد: تهران

حرفه: ورزشکار، دونده دوهای سرعت

تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی از دانشگاه تهران

قد: ۱ متر ۷۲ سانتی متر

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش