جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱۳:۴۶ - ۰۴ تير ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۴۰۰۹۹۶
موسیقی

جواد یساری: هیچ وقت از ایران خارج نشدم

جواد یساری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,موسیقی

همان آدم دهه ۵۰ است؛ همان تیپ، همان گویش و ادبیات و البته یک سادگی بزرگ که در نگاه اول کمی توی ذوق می‌زند اما در ادامه گفت‌وگو، متوجه می‌شوی که این سادگی، خمیرمایه اولیه شخصیت اوست. خواننده‌ای که به‌واسطه سبک خاص کاری‌اش، در همان ۵ سال فعالیتش از سال ۵۲ تا ۵۶ به شهرت رسید. «جواد یساری» این روزها به‌جای آن که پوسترش در فروشگاه‌های عرضه محصولات فرهنگی به چشم بخورد، بر سر در سینماها دیده می‌شود.

او در یک سکانس پروپیمان فیلم «دشمن زن» به اجرای برنامه پرداخته و اداره ارشاد هم با یک روشنگری که جای تقدیر دارد، جواز اجرا و نقش آفرینی او را در این فیلم داده است. همین اتفاق سبب شد تا خواننده دهه ۵۰، باز هم بر سر زبان‌ها بیفتد. شکل و کثرت استقبال از او در اکران‌های مردمی «دشمن زن» نشان می‌دهد که نسل جدید، او را می‌شناسد. به‌دلیل این استقبال از جواد یساری، در نخستین گفت‌وگوی مطبوعاتی‌اش پس از اکران فیلم، پای صحبت‌های او نشستیم که در ادامه، شما را به مطالعه آن دعوت می‌نماییم.

در آن سال‌هایی که خواننده شدن کار چندان ساده‌ای نبود، شما چگونه از یک خانواده بیگانه با موسیقی، به سمت این هنر متمایل شدید؟

من خوانندگی را از سال ۵۲ به شکل حرفه‌ای آغاز کردم. ما در خانواده‌مان، نه موزیسین داشتیم و نه خواننده و تنها علاقه بیش از اندازه من به موسیقی سبب شد که وارد این عرصه شوم. البته این را هم باید بگویم که من در آن سال‌ها کاسب بودم و یک مغازه‌ای هم در میدان وحدت اسلامی (شاپور سابق) داشته و دارم. آن موقع کارم تلویزیون و یخچال‌فروشی بود اما الان مغازه، پاتوق من است. در اصل من در سال ۴۶ و ۴۷ ورشکست شدم که رفتم به سراغ خوانندگی.

وقتی انقلاب شد، از کشور خارج شدید؟

خیر، من تماما ایران بودم و تنها برای اجرای برنامه‌ها به خارج رفته و زود برمی‌گشتم.

شما خواننده‌ای سیاسی نبودید و اینکه پس از انقلاب هم از ایران خارج نشدید اما اجازه فعالیت نداشتید؟

آن موقع دولت گرفتاری خودش را داشت، ارشاد هم نمی‌توانم بگویم پارتی بازی کرد اما به ما نمی‌رسیدند. ارشاد در تمام این سال‌ها، تنها یک بار به سراغ من آمد و من را به آنجا برد. ارشاد با من مشکلی نداشت فقط گویا از بالا نامه دادند که کمی دست نگه دارید. البته خودم هم اقدام نکردم و آنها هم به سراغ من نیامدند.

در این ۴۰ سال تاکنون به گوش‌تان نرسیده که چه مشکلی برای ادامه فعالیت دارید؟

خیر، مستقیما نگفتند اما وعده و وعید می‌دادند و می‌گفتند کمی صبر کنید. اگر بگویند چرا و به چه دلیلی به من مجوز نمی‌دهند که من راحت می‌شوم. باید بگویند چون لابد مشکلی دارم که خودم نمی‌دانم اما تا الان چیزی به من گفته نشده. من هر آهنگی که خوانده‌ام، خانوادگی بوده. آهنگ «بچه‌ها» را خواندم که منجر به آشتی صدها خانواده در معرض طلاق شده. «مناجات»، «محراب» و «سپیده دم» را خوانده‌ام که جاودانه موسیقی شده‌اند. آهنگ‌هایی که به‌لحاظ اخلاقی هیچ مشکلی نداشتند و تمامش خوبی بود.

در تمام این سال‌هایی که ارشاد سراغ شما نیامد، چرا خودتان پیشقدم نشدید و اقدام نکردید؟

کسی که هنرپیشه یا خواننده است، خودش را خوار نمی‌کند که برود بگوید بگذارید من بازی کنم یا بخوانم. این، ایده من است که شاید اشتباه هم باشد اما من این طور فکر می‌کنم. البته این را هم بگویم که من یک بار به ارشاد رفتم و آن هم به این دلیل بود که دوستانم سر کار بودند و من را هم برداشتند بردند وگرنه همان یک بار را هم نمی‌رفتم. من مرد هستم و به خودم شک ندارم. اگر من را می‌خواستند، می‌گفتند بیا. حالا بر فرض که من آن زمان، بد اجرا می‌کردم؛ باید از من دعوت می‌کردند و می‌گفتند الان قانون این است و باید به این شکل کار انجام دهی نه اینکه من را ترک کنند. اینجا آب و خاک و زمینم است و سه پشت من در ایران دارند زندگی می‌کنند. خیلی به من کم لطفی کردند.

البته آن طور که یادمان است شما حدود ۱۰ سال پیش، سه اجرای برنامه در بیمارستان میلاد داشتید، درست است؟

بله، البته کنسرت نبود و یک برنامه‌ای بود که برای من گذاشتند. آن موقع برج میلاد ساخته نشده بود و اجرای برنامه در آمفی تئاتر بیمارستان میلاد بود که یادم هست حتی روی پله‌ها هم جمعیت نشسته بود. یک آقایی آمد و گفت من اجازه اجرای شما را دارم و یک کاغذی را به من نشان داد و گفت می‌خواهم سه اجرا در سه شب یلدا، آزادی خرمشهر و میلاد پیامبر(ص) داشته باشی که من به استناد حرف او، این سه برنامه را اجرا کردم و هیچ کس هم نیامد بگوید چرا اجرا داشتی. بعد دیدم می‌گویند این آقا کلاهبردار بوده است.

یعنی مجوز اجرای شما را نداشته؟

خیر، البته بعدا ما را با هم رودررو کردند. من به ارشاد گفتم ایشان چنین گفته که مشکل من مربوط به ارشاد نیست و مربوط به نهادهای بالاتری است و من اجازه شما را گرفته‌ام و می‌توانی بخوانی. حتی گفت مجوز آقای گلپا را هم برای اجرا گرفته‌ام. من خیلی از این اتفاق خوشحال شدم اما پولی به من داده شد و سابقه‌ام هم خراب شد. آن آدم را گرفتند که فکر کنم یک سال در زندان بود.

آقای یساری با توجه به اینکه شما در پیش و پس از انقلاب، فعالیت سیاسی و اجتماعی نداشتید و به خارج از کشور هم نرفتید و توانستید سه شب در فاصله زمانی شب یلدا تا سالروز آزادی خرمشهر در تهران، اجرای زنده داشته باشید، نشان می‌دهد که شما اصلا ممنوع‌الفعالیت نیستید و چون خودتان هرگز برای اعطای مجوز درخواستی نداشتید، کارتان پیش نرفته چون انتظار داشتید آنها به شما پیشنهاد فعالیت بدهند که آنها هیچ وقت این کار را برای کسی نکرده و نمی‌کنند.

بر فرض اگر ممنوع‌الفعالیت نبودم به من نامه‌ای می‌دادند یا به شکلی به گوش من می‌رساندند. شاید هم به قول شما، ممنوع‌الفعالیت نیستم چون سال‌هاست که پوستر من، آزادانه و بدون هیچ تذکری در مجلات مختلف به چاپ می‌رسد. عکس‌های من را در قالب پوسترهای بزرگ چاپ می‌کنند مثلا همین چند وقت پیش، فکر کنم یک ماه و نیم پیش بود که مجله «دنیای کشتی» که اصلا عکس خواننده کار نمی‌کند، دو تا پوستر من را وسط صفحاتش منتشر کرده و هیچ کس هم از ایشان ایراد نمی‌گیرد یا تذکری نمی‌دهد. حالا شاید به قول شما اینگونه باشد. من خجالت می‌کشم از اینکه بروم آنجا و به آنها بگویم اجازه بدهید که من بخوانم. من با مردم کار دارم. من زندگی‌ام با مردم است. من آدم آزاده و رفیق بازی هستم و اصلا در این خط‌ها نیستم که فلانی چه کار کرد و چه کار نکرد. از اینکه نمی‌توانم بخوانم ناراحت هستم اما در کل کاری به کسی ندارم.

الان برای اجرای برنامه در فیلم «دشمن زن» که مشکلی برای شما پیش نیامد؟

نه، هیچ مشکلی پیش نیامد. به من گفتند بیا بازی کن، گفتم شاید مشکل داشته باشم که گفتند همه چیز پای ما. رفتند و اجازه من را گرفتند.

پس به نوعی مدیون آقای فرحبخش،تهیه‌کننده «دشمن زن» هستید. از قبل با هم آشنا بودید؟

من در بازار چرم کار می‌کردم. آن زمان آقای فرحبخش کوچک بود و پدر خدابیامرزش یک قنادی داشت. ما از همان زمان با هم دوست بودیم که البته بعدا همدیگر را گم کردیم تا اینکه ایشان سال گذشته یک روز پیش من آمد و همدیگر را دیدیم و یک آبگوشتی خوردیم و داستانم را برایش گفتم و اینکه اگر بد بودم که نمی‌ماندم. بعد هم مقدمات بازی در فیلم فراهم شد و خدا را شکر که مردم هم استقبال خوبی از آن کردند. دست مردم درد نکند که کار شیرینی کردند و آبروی من را خریدند و استقبال قابل توجهی از اجرای من در این فیلم داشتند.

آن طور که من شنیده‌ام، خانواده‌ای مذهبی داشتید و خودتان هم مقیدات مذهبی شدیدی دارید. درست است؟

خانواده‌ام مذهبی است مثلا برادرم که فوت شد، رئیس هیات صنف کفاش بود؛ همه ما به همین ترتیب هستیم. این مربوط به اجتماع نیست، مربوط به خداست. من از بچگی تا به این سن، هنوز نمازم ترک نشده است. باید ببینیم انسان‌ها چه کار می‌کنند. در خیلی کشورها انقلاب شده که من تا حالا ندیدم هنرمندان را ممنوع‌الفعالیت کنند باز حالا اگر مساله‌ای از او دیده باشند، باز اقدام‌شان قابل احترام است.

البته این سادگی که در کلام و شخصیت شما دیده می‌شود، دقیقا همان چیزهایی است که در کارهایتان نیز احساس می‌شود و این نشان می‌دهد که به‌دور از فاکتورهای بازار، موسیقی را دلی اجرا می‌کردید.

من رشته ورزشی‌ام کشتی بود و کاسب هم بودم. باید کاری انجام می‌دادم که حرمت اینها هم حفظ می‌شد. می‌گشتم شعر خوب پیدا می‌کردم یعنی شعری که مفهوم و اثری داشته باشد مثلا همان‌طور که گفتم با آهنگ «بچه‌ها»، صدها طلاق منجر به آشتی شد که مجله «جوانان» به‌دلیل همین اتفاق، پوستر من را وسط صفحاتش منتشر کرد. «قصه مرد منتظر»، «سپیده دم»، «صبر ایوب» و... همه اینها انگار دیروز خوانده شده چون هنوز کهنه نشده‌اند.

 مجتبی اردشیری

armandaily.ir
  • 37
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۱۲
غیر قابل انتشار: ۱۶
جدیدترین
قدیمی ترین
اقای یساری خیلی خوب میخونه خداهمیشه زنده نگه بداره مثل یه سری خواننده های الان چرت وپرت نمیحونه
جواد یساری عالیه خوب میخونه وخوب ادم میبر در خیال انسانیت مثل حبیب خدا بیامرز
ان شاالله همیشه زنده باشید
با سلام استادبایدهمیشه بخواند
بایداقایجوادیساری بازم بخونن
مشاهده کامنت های بیشتر
عبدالله دوم پادشاه اردن بیوگرافی عبدالله دوم پادشاه اردن به همراه عکس های خانواده اش

تاریخ تولد: ۳۰ ژانویه ۱۹۶۲ (۶۲ ساله)

محل تولد: عمان، اردن

سمت: پادشاه اردن (از سال ۱۹۹۹)

تاجگذاری: ۹ ژوئن ۲۰۰۰

ولیعهد: حسین بن عبدالله دوم

همسر: رانیا عبدالله (ازدواج ۱۹۹۳)

ادامه
محمدرضا احمدی بیوگرافی محمدرضا احمدی؛ مجری و گزارشگری ورزشی تلویزیون

تاریخ تولد: ۵ دی ۱۳۶۱

محل تولد: تهران

حرفه: مجری تلویزیون

شروع فعالیت: سال ۱۳۸۲ تاکنون

تحصیلات: کارشناسی حسابداری و تحصیل در رشته مدیریت ورزشی 

ادامه
رضا داوودنژاد بیوگرافی مرحوم رضا داوودنژاد

تاریخ تولد: ۲۹ اردیبهشت ۱۳۵۹

محل تولد: تهران

حرفه: بازیگر

شروع فعالیت: ۱۳۶۵ تا ۱۴۰۲

تحصیلات: دیپلم علوم انسانی

درگذشت: ۱۳ فروردین ۱۴۰۳

ادامه
رضا عطاران بیوگرافی رضا عطاران؛ ستاره سینمای کمدی ایران

تاریخ تولد: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷

محل تولد: مشهد

حرفه: بازیگر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس، تدوین‌گر، خواننده

آغاز فعالیت: ۱۳۶۹ تا کنون

تحصیلات: دانشجوی انصرافی دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران 

ادامه
اسدالله شعبانی بیوگرافی اسدالله شعبانی شاعر و نویسنده آثار کودک

تاریخ تولد: ۴ تیر ۱۳۳۷

محل تولد: روستای بهادربیگ از توابع همدان

محل زندگی: تهران

حرفه: شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، کارشناس بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

تحصیلات: فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی

آثار: خرمن شعر خردسالان، جستاری پیرامون شعر کودک در ایران، قصهٔ امشب، پولک ماه، دختر باغ آرزو، پرسه‌های شبانه

ادامه
ابومنصور موفق هروی ابومنصور موفق هروی؛ پدر داروشناسی فارسی

مشهور به: موفق هروی

متولد : قرن چهارم

محل تولد: احتمالا هرات

حرفه: پزشک و داروشناس ایرانی

آثار: کتاب الابنیه عن حقایق الادویه

ادامه
آزیتا حاجیان بیوگرافی آزیتا حاجیان بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: ۲۱ دی ۱۱۳۶

محل تولد: ملایر

حرفه: بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر

تحصیلات: لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر

سال های فعالیت: ۱۳۵۴ تاکنون

ادامه
رید هستینگز بیوگرافی رید هستینگز؛ امپراطور محتوا و نتفلیکس

تاریخ تولد: ۸ اکتبر ۱۹۶۰

محل تولد: بوستون، ماساچوست، ایالات متحده آمریکا

حرفه: کارآفرین، مدیر ارشد اجرایی

شناخته شده برای: بنیانگذار نتفلیکس

تحصیلات: فارغ التحصیل دانشگاه استنفورد

دارایی: ۹/۴ میلیارد دلار

ادامه
احسان قربان زاده بیوگرافی احسان قربان زاده؛ خواننده تازه کار موسیقی پاپ ایران

محل زندگی: تهران 

ملیت: ایرانی

حرفه: خواننده

سبک: پاپ و سنتی ایرانی

ساز: تنبک، باغلاما و گیتار

ادامه
دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی

دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی شهاب حسینی یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران است که تا به حال در آثار فاخری مانند محیا، دلشکسته، شهرزاد و... به نقش آفرینی پرداخته است. این هنرمند در هر یک از هنرنمایی های خود دیالوگ های ماندگاری دارد که در ادامه این مقاله از سرپوش قصد داریم به بخشی از آنها اشاره کنیم. بیوگرافی کوتاه از شهاب حسینی سید شهاب الدین حسینی تنکابنی در ۱۴ بهمن ۱۳۵۲ در تهران به دنیا آمد. وی اصالتا تن کابنی است و تحصیلات عالیه خود را در رشته روانشناسی از دانشگاه تهران برای مهاجرت به کانادا ناتمام گذاشت. وی در سال ۱۳۷۳ با پریچهر قنبری ازدواج کرد و حاصل این پیوند دو فرزند پسر به نام های محمد امین و امیرعلی است. فعالیت هنری شهاب حسینی با تئاتر دانشجویی و سپس، گویندگی در رادیو شروع شد. از جمله جوایز این هنرمند می توان به موارد زیر اشاره کرد: - او برای بازی در شمعی در باد (۱۳۸۲) و رستگاری در هشت و بیست دقیقه (۱۳۸۳) نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جشنواره فیلم فجر شد.  - حسینی در سال ۱۳۸۷ با بازی در فیلم سوپر استار جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر را دریافت کرد. -  او خرس نقره‌ای بهترین بازیگر مرد جشنواره بین‌المللی فیلم برلین ۲۰۱۱ را به‌همراه گروه بازیگران فیلم جدایی نادر از سیمین کسب کرد. - او در جشنواره فیلم کن ۲۰۱۶ نیز با ایفای نقش در فیلم فروشنده توانست جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به خود اختصاص بدهد. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی؛ درباره شهاب حسینی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی فیلم سینمایی دلشکسته در نقش امیرعلی: - هر کی ریــش گـذاشت مسلمـــون نیـست، هـــرکی پیـشونیش رو داغ کـــرد، مــرد خــدا نیست. - تو همه ی اعتقادا اشتباه میشه. همیشه ام یه عده گرگن تو لباس میش! -  من بنده آن دمم که ساقی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم - ما فردا میایم خواستگاری، دیگه نمی خوام خواهرم باشی می خوام نفسم باشی دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در فیلم دلشکسته سریال شهرزاد در نقش قباد: -شهرزاد نمی دونی بدون، من با تو چیزایی پیدا کردم که هیچوقت تو زندگیم نداشتم و نمی خوام از دستش بدم. - ما همه مهره های سوخته ایم که زیر دست بزرگ آقاییم. -  آره خب عمو جان حقیقت تلخه عموجان، شنیدنش همچین یه جاهایی از وجدان آدمو جز میده. -  میرم صاف وامیستم جلوی بزرگ آقا بش میگم بزرگ آقا من، زن من، خب؟! پا به ماهه! عین ۱۰-۱۲ ماهو میخوام بمونم ور دلش چی میگی شما؟ - قباد : فقط یه سوال، خیلی دلم می خواد جوابشو بدونم، تو هنوزم دلت باهاشه؟ شهرزاد : فراموشی زمان می بره، فقط فکر می کنم اگه من به هر دری زدم، و اونی نشد که می خواستم بشه، لابد قسمت خرافه نیست، هست واقعا - موقتیه این روزا شهرزاد، می گذره. این وسط تنها چیزی که مهمه اینه که من هنوز با همه ی وجودم دوست دارم. عاشقتم - قباد : سخته واسم دوری تو اینو بفهم، چطوری اینو بهت ثابت کنم؟ شهرزاد : دیر شده، برای ثابت کردنش خیلی خیلی دیر شده … حتی ملک جوانبخت هزار و یک شبم نبودی وگرنه من کم قصه و داستان به گوش تو نخوندم. عاشق بزدل عشقو هم زایل می کنه آقای قباد دیوانسالار -قباد : این کارو باهام نکن شهرزاد. اینطوری خردم نکن. من هنوز دوستت دارم، خیلی بیشتر از قبل. همه چیو خراب نکن شهرزاد : برو قباد، پشت سرتم دیگه نگاه نکن -  من چی کار به کسی داشتم، داشتم زندگیمو می کردم. با بدبختی خودم سر و کله می زدم. اصلا روحمم خبر داشت همچین کسی تو این دنیا زندگی می کنه؟ کی نشونم داد؟ شما. بعدشم که فرستادینم تو بهشت تازه می خواستم بفهمم زندگی یعنی چی؟ تازه طعمش داشت زیر دهنم مزه مزه می کرد که یقه مو گرفتین ترپ انداختینم وسط جهنم. دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال شهرزاد سریال مدار صفر درجه در نقش حبیب پارسا: -تو را به جای همه دوست میدارم-تو را به خاطر عطر نان گرم برفی که اب میشود -برای بخشش اولین گناه-تو را برای دوست داشتن دوست میدارم-تو را به خاطر تمام کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم ...  - همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛همين  - مظفر:منوببخش ...یافراموش کن! حبیب:میبخشم...ولی فراموش نمیکنم!!!  -حبيب: فقط چرا فكر مي كنيد كه سفر اعزام ممكنه منتفي بشه؟ دكتر: اين مملكت پسرجان،سرزمين گسل و زلزله و پس لرزه است!آدم از فردا روزش - این و خداوند باید جواب بده ، باید جواب این سوال رو بده ! اگه تو این دنیا هیچ جایی برای آرامش وجود نداره ؛ و اگه تمام رویاهای ما از عشق ، عدالت و آزادی فقط ی خیال بیهودس! پس چرا ما رو آفرید ؟!... -ميدوني چيه تقي جان؟من بر خلاف مرحوم پدرم،ازسياست چيز زيادي نميدونم! همين قدر حاليمه كه هيچ دست مساعدتي از طرف قدرتهاي استعماري داخل اين كشور دراز نشده!!الي به اينكه مقاصد سياسي و اغراض اقتصادي خاصي رو دنبال مي كردن.وام كه بهم فرصت بدن كه خودم براي زندگيم تصميم بگيرم؛خودم انتخاب كنم؛ همين دیالوگ های ماندگار شهاب حسینی در سریال مدار صفر درجه سایر فیلم ها: -یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی پایان ناپذیره ... (درباره الی) - میدونی برتر از عشق بی فرجام چیه؟فرجام بدون عشق... (برف روی شیروانی داغ) - من زندگی مو باختم حاج اقا منو از زندون می ترسونی؟برو از خدا بترس ... (جدای نادر از سیمین) - جنگ احساس مسولیته نه شلیکه گلوله ... (شوق پرواز) - هر چه تو اوج میگیری دنیا از دید تو بزرگتر می شود و تو از دید دنیا کوچکتر می شوی ... (شوق پرواز) - تو کویر ادم به خدا نزدیک تره چون اسمون به زمین نزدیک تره ... (پلیس جوان) - میدونی چیت حرص ادمو درمیاره؟اینکه حالت از من بده ولی حس واقعیتو بهم نمیگی خب چیه هر چی هست بیا به خودم بگو فکر میکنی چیزیمه؟فکر میکنی چون چیزیمه عرضه ندارم پس چون عرضه ندارم دیگه.....این منصفانه نیست چون من دارم سعی خودمو میکنم غلطی تا حالا نتونستم بکنم چون نمیتونم تمرکز کنم رو کاری ک باید بکنم نمیتونم تمرکز کنم چون همه ی وقتمو اون چرت وپرتا ی مزخرف و دغدغه های احمقانه پر کرده دانشکده ی مزخرف و شاگردای خنگ و... (پرسه در مه) گردآوری: بخش هنر و سینمای سرپوش

ویژه سرپوش